پنج شنبه ۶ آذر ۱۳۸۲
شماره ۳۲۳۶- Nov. 27, 2003
سياست
Front Page

واكاوي روابط ايران و آمريكا در پرتو مسائل منطقه اي
هم صف شدن در سكوت
زير ذره بين
وقتي آمريكابه عراق حمله كرد اين تصوروجود داشت كه نابود كردن نيروي متعارف نظامي عراق وسقوط بغداد مقاومت را پايان مي دهد.چنين تصور مي شد كه خشونت هاي پراكنده وجود خواهد داشت.برخي مقاومت ها و غيره ، اما هيچ وقت پيش بيني نمي شد كه يك جنگ چريكي مداوم سازماندهي شده كه از پيش توسط رژيم عراق برنامه ريزي شده بود بلافاصله بعد از سقوط بغداد آغاز شود.
 
001780.jpg

اشاره: نشريه استراتفور در تحليلي، توانايي ها و تأثيرگذاريهاي منطقه اي جمهوري اسلامي و نياز اجتناب ناپذير ايالات متحده را به ايران براي حل مشكلات منطقه اي خود بررسي كرده است. اما در اين مقاله، پاره اي تحريف ها صورت گرفته است. از جمله اين تحريف ها مي توان به موضع ايران درباره شوراي حكومت انتقالي و ماهيت اين شورا اشاره كرد. ايران پس از تشكيل اين شورا اعلام كرد از تشكيل آن استقبال مي كند و اميدوار است اين مرحله اي از انتقال قدرت به مردم عراق باشد، اما در مقاله استراتفور بخش دوم موضع ايران ناديده گرفته شده است. همچنين در اين مقاله شوراي حكومت انتقالي، دست پخت آمريكا معرفي شده است. حال آنكه آمريكايي ها زيرفشار الزام هاي داخلي عراق و مسائل منطقه اي به تركيب كنوني تن داده اند و لزوماً همه اعضاي شورا مطيع آمريكايي ها نيستند.علاوه بر اينها نگاه نويسنده به نقش ايران در عراق متضمن نيرنگي دو وجهي است.مقاله از سويي در پي تشويق آمريكايي ها به استفاده از اهرم ايران براي محكم كردن جاي پاي آمريكا در عراق است و از سوي ديگر نشاندن ايران در موضع مقابل مسلماناني است كه با سلطه آمريكا در عراق مخالفند. با وجود اين نقايص، اين مقاله گوشه هايي از واقعيت  انكارناپذير ايران را به عنوان بازيگر مؤثر منطقه بازتاب مي دهد. متن مقاله با اندكي ويرايش از نظر خوانندگان مي گذرد.
محمد خاتمي رئيس جمهور ايران در تاريخ ۱۷ نوامبر (۲۶ آبان) در اقدامي بسيار جالب اعلام كرد كه ايران شوراي حكومت انتقالي عراق را به رسميت مي شناسد.
او مشخصاً گفت: ما شوراي حكومت انتقالي را به رسميت مي شناسيم و معتقديم كه اين شورا مي تواند به همراه مردم عراق امور كشور را اداره كند و با انجام تدابيري به سوي استقلال پيش رود. خاتمي همچنين درباره توافقنامه ميان پل برمر حاكم آمريكايي عراق و شوراي حكومتي براي انتقال قدرت به دولت عراق تا تابستان آينده گفت: اين پيمان به بازسازي و امنيت در عراق كمك مي كند.
اين رويدادي فوق العاده و غيرعادي است. شوراي حكومت انتقالي عراق ساخته آمريكاست. رئيس جمهور ايران اكنون چنين شورايي را به عنوان دولت مشروع عراق به رسميت شناخته و همچنين از جدول زماني مربوط به انتقال قدرت به شوراي حكومتي حمايت كرده است. در نتيجه مواضع آمريكا و ايران درباره عراق اكنون به همگرايي نزديك مي شود.
اين «هم صف شدن» يادآور رابطه چين و آمريكا در اوائل دهه ۱۹۷۰ است كه علي رغم اختلافات ايدئولوژيكي كه هيچ يك از طرفين حاضر به سازش درباره آن نبودند، منافع مشترك ژئوپلتيك دوطرف را مجبور كرده بود با هم همكاري كنند. براي اين رابطه هم مانند رابطه چين و آمريكا به كار بردن عبارت «هم صفي» بهتر از كلمه «هم پيماني» است. اين دو كشور، دوست نيستند اما تاريخ و جغرافيا آن ها را به شريك تبديل كرده است.
ممكن است فكر كنيم كه اين غيرمنتظره است، اما استراتفورد آن را پيش بيني كرده بود. در ۲ سپتامبر ۲۰۰۳ ما تحليل هفتگي با عنوان «هم پيماني بعيد» منتشر كرديم و در آن گفتيم كه هم صف شدن آمريكا و ايران تنها راه حل پيش روي آمريكا در عراق است و شايد تحقق روياي تاريخي ايران باشد. از نظر ما آنچه جالب است واكنش كاملاً سرد رسانه هاي جهاني به روند فوق العاده تحولات است.
تمركز رسانه ها اغلب روي وقايع رسانه اي است. وقتي نيكسون به چين رفت با اين ديدار همچون يك رويداد بزرگ رسانه اي برخورد شد. چين و آمريكا هر دو مي خواستند كه اين تغيير اوليه مورد تأكيد قرار گيرد، هم براي اتحاد شوروي و هم براي خودشان. اما در اين مورد نه آمريكا و نه ايران نمي خواهند كه توجهي به اين واقعه معطوف شود. براي واشنگتن هم صف شدن با يكي از اعضاء «محور شرارت» مشكلات سياسي بزرگي به دنبال دارد؛ براي تهران هم صف شدن با «شيطان بزرگ» مشكلات مشابهي دارد. هر دوي آنها خواستار چنين رابطه اي هستند اما هيچيك نمي خواهند كه در اين زمان اين رابطه رسمي شود و مورد توجه قرار گيرد. براي رسانه ها نبود تصوير و عكس به معناي آن است كه هيچ اتفاقي نيفتاده است. بنابراين به غير از گزارش هاي كم اهميت برخي خبرگزاري ها، سخنان خاتمي كلاً مورد غفلت (رسانه ها) قرار گرفت كه البته اين هم براي واشنگتن و هم تهران خوب است. در حقيقت در همان روزي كه خاتمي سخناني را گفت، برنامه تسليحات هسته اي ايران در كانون اخبار مربوط به اين كشور قرار داشت.
شرايط كنوني را با هم مرور مي كنيم. وقتي آمريكابه عراق حمله كرد اين تصور وجود داشت كه نابود كردن نيروي متعارف نظامي عراق و سقوط بغداد مقاومت را پايان مي دهد. چنين تصور مي شد كه خشونت هاي پراكنده وجود خواهد داشت.
001782.jpg

برخي مقاومت ها و غيره وجود داشت، اما هيچ وقت پيش بيني نمي شد كه يك جنگ چريكي مداوم سازماندهي شده كه از پيش توسط رژيم عراق برنامه ريزي شده بود بلافاصله بعد از سقوط بغداد آغاز شود.
آمريكا فكر مي كرد براي شكل دهي و اداره عراق به شيوه موردنظرش اختيار و كنترل نامحدود دارد. وقتي وزارت خارجه يا دفاع مسئوليت امور را در بغداد به عهده بگيرند بحث ها پايان مي يابد. واشنگتن پر شده بود از برنامه هاي مختلف و برنامه ريزان گوناگوني كه قصد شكل دهي دوباره عراق و بعد از جنگ را داشتند. هنوز اميد نمرده بود. دونالد رامسفلد وزير دفاع وجود جنگ چريكي در عراق را تا اوائل جولاي (نيمه تير) تكذيب مي كرد و اين در حالي بود كه اين جنگ دو ماه پيش آغاز شده بود. واشنگتن طي دو ماه گذشته از حقيقت فاصله داشت. اما بعد از اين روزهاي فانتزي تابستان فلج كننده فرا رسيد.
آمريكا آمادگي روبرو شدن با يك جنگ چريكي در عراق را نداشت و برنامه اي هم براي جنگيدن به اين شيوه تهيه نكرده بود. عمليات جستجو و تخريب امتحان شد اما كارآيي نداشت زيرا اطلاعات فنّي عليه چريك ها اصلاً  وجود نداشت. تنها نتيجه آن برانگيختن احساسات ضدآمريكايي بيشتر بود. حقيقت اين بود كه آمريكا در موقعيتي نبود كه بتواند يك جنگ چريكي را بدون هم پيمان فرو بنشاند. نه نيروي انساني داشت و نه حداقل اطلاع كافي از اين كشور و جامعه آن كه براي شكست دادن يك جنبش چريكي كوچك كافي باشد.
با وجود همه اين مشكلات اوضاع عراق آنقدر كه به نظر مي رسد وخيم نيست.
اكثريت مردم در جنگ چريكي شركت ندارند و اين جنگ تنها به مثلث سني نشين و اقليت سني محدود مي شود. اكثريت عراقي ها يعني شيعيان و كردها نه تنها در جنبش مقاومت چريكي شركت ندارند بلكه با آن مخالف هم هستند. اين گروه ها از حكومت رژيم بعثي كه سني بود صدمه بسياري متحمل شده اند.
اما مخالفت با چريك ها شيعيان را به گروه طرفدار آمريكا تبديل نمي كند. آنها هم منافع خود را دارند و مي خواهند در دولت بعد از صدام نيروي غالب باشند. شروع دوره ديگري از كنترل سني ها براي آنها مصيبت بار خواهد بود. براي شيعيان از هر جناح و جهتي، كنترل عراق در اولويت است.
گفتن اينكه ايران شيعيان عراق را كنترل مي كند منصفانه و دقيق نيست.
ميان اين دو تنش هاي تاريخي وجود دارد. اما مي توان گفت سرويس اطلاعاتي ايران به طور سيستماتيك درون آنها نفوذ كرده و شيعيان را طي دوران حكومت صدام سازماندهي كرده است. ايران همچنين براي بسياري از رهبران شيعه عراقي پناهگاهي مناسب بوده است. اين به آن معني است كه تهران در اين مرحله نفوذ تعيين كننده و چشمگيري در عراق دارد، يعني اهداف شيعيان عراق بايد با منافع ملي ايران همخوان باشد. در اين مورد چنين است. ايران در ايجاد يك عراق طرفدار تهران و يا دست كم بي طرف منافع بسياري دارد. تنها راه رسيدن به اين هدف روي كار آمدن يك دولت تحت كنترل شيعيان است. با روي كار آمدن چنين دولتي تهديد سنتي عراق براي ايران از ميان مي رود و امنيت ملي ايران به طور چشمگيري افزايش مي يابد. اما منطق اين جريان فراتر از اين است: عراق وزنه تعادل طبيعي براي ايران است و اگر عراق خنثي و بي طرف شود، ايران قدرت برتر خليج فارس خواهد شد. به محض آنكه آمريكا منطقه را ترك كند كه بالاخره هم چنين مي كند، ايران در موقعيتي غالب در منطقه قرار مي گيرد كه هيچ قدرت واحد يا متحدي نمي تواند بدون حمايت عراق مانع آن شود.
بنابراين ايران براي اينكه بخواهد يك دولت شيعه در عراق روي كار آيد دلايل بسياري دارد. منفعت واشنگتن هم در همين است.
آمريكا توان و يا علاقه اي براي سركوب شورش سني ها براي هميشه ندارد، منفعتي هم براي اين كار ندارد. منفعت آمريكا در نابودي القاعده است. بنابراين به متحدي نياز دارد كه در مبارزه با جنگ چريكي منافع آني داشته باشد و از نيروي انساني هم براي اين كار برخوردار باشد. اين متحد همان گروه شيعيان عراق است و اين به معناي هم صف شدن با ايران است مأموريت برمر تسريع در انتقال قدرت به شوراي حكومتي است.
001784.jpg

از نظر ظاهري اين يك مأموريت حقيقي است اما در عمل، انتقال قدرت به شوراي حكومت انتقالي به معني انتقال قدرت به شيعيان است. آنها نه تنها در شوراي حكومتي در اكثريت هستند بلكه وقتي نوبت به تشكيل ارتش عراق براي مبارزه با چريك ها برسد، اين ارتش از اكثريت شيعيان تشكيل خواهد شد. اين واقعيت از نظر آمار جمعيتي و سياسي است. شيعيان قطعاً براي اكثريت يافتن در ارتش جديد اصرار خواهند داشت. آنها نمي گذارند كه سلطه سني ها تكرار شود. بنابراين مأموريت برمر انتقال حاكميت به شوراي حكومتي و در حقيقت انتقال حاكميت به شيعيان است.
بنابراين آمريكا بالاخره براي مقابله با ناآرامي ها نيرويي بدست مي آورد و شيعيان عراق اداره امور عراق را بدست مي آورند و ايراني ها هم سرحدات غربي خود را امن مي كنند. در دورنمايي استراتژيك و گسترده، آمريكا در دنياي اسلام اختلاف ايجاد مي كند.
البته نه چندان عميق چون شيعيان در اقليت هستند اما بالاخره اختلاف ايجاد مي شود. همچنين در اين شرايط ايراني ها براي جنگ با القاعده انگيزه پيدا مي كنند و مي توانند توان اطلاعاتي خود را به اين كار اختصاص دهند.
آخرين موضوع واقعاً مهم باقيمانده توان هسته اي ايران است. ايران دوست دارد كه علاوه بر سلطه منطقه اي به قدرت هسته اي تبديل شود. اين بسيار شيرين است. اما چنين اتفاقي روي نمي دهد و ايراني ها هم اين را مي دانند چنين نمي شود زيرا اسرائيل اجازه آن را نمي دهد. سياست هر كشوري قابل تغيير است و ايران هم از اين قاعده مستثني نيست.
برنامه هسته اي ايران تهديد عليه اسرائيل است به همين علت آمريكا به ايران مي گويد كه نبايد فكر گزينه هسته اي باشد.
به اين ترتيب ايراني ها با استفاده از گزينه هسته اي مي خواهند حداكثر امتيازات سياسي را از آمريكا بگيرند. به حداكثر رساندن اعتبار برنامه  هسته اي ايران بدون عبور از خطي كه واكنش اسرائيل و اقدام پيشگيرانه آمريكا را به دنبال داشته باشد به نفع تهران است. ايراني ها با مهارت بسيار در حال انجام اين كار هستند. آمريكا هم به نوبه خود به خوبي اوضاع را اداره مي كند. موضوع هسته اي در حقيقت، محور نيست.
هم صف شدن آمريكا و ايران راه حل مورد نياز دو كشور را در اختيار هر دو قرار مي دهد. اما در بلندمدت ايراني ها برنده اصلي هستند. وقتي ماجرا پايان يابد آنها به قدرت برتر خليج فارس تبديل مي شوند.
اين توازن قدرت در منطقه را به طور كامل برهم مي زند و رهبران سعودي را به وحشت مي اندازد. بدترين سناريو براي عربستان سعودي منطقه اي تحت سلطه ايران است. اين دستاورد بزرگي براي آمريكا نيست، زيرا واشنگتن هيچ منافعي در حضور يك قدرت غايب در منطقه ندارد. اما آينده آينده است و حالا حالا. «حالا» يعني وجود يك جنگ چريكي كه آمريكا نمي تواند به تنهايي با آن بجنگد. اين هم صف شدن اين مشكل را حل مي كند. بايد به ياد داشته باشيم كه آمريكا در هم پيماني هاي نادرستي كه بعدها مشكلاتي براي آن ايجاد كرده سابقه دارد. مثلاً اتحاد با شوروي در جنگ جهاني دوم كه زمينه را براي جنگ سرد هموار كرد. اين اتحاد يك مشكل را حل كرد و مشكل ديگري به وجود آورد. آمريكا اين راه را رفته است.
بنابراين فعلاً نگران آينده نيست. اما در كوتاه مدت هم صف شدن آمريكا و ايران مهمترين خبر بعد از حملات ۱۱ سپتامبر است. آنها شريك هم هستند از ابتدا تا انتها.
آنچه جالب است اينكه اين موضوع در حال فاش شدن است اما مورد توجه هيچ كس قرار نمي گيرد. زيرا هيچ يك از اين دو كشور به اين توافق افتخار نكرده و درباره آن تبليغ نمي كند و چون تبليغي نمي شود رسانه ها هم توجهي نمي كنند.
جورج فريدمن - نشريه استراتفورد
ترجمه: نيلوفر قديري

نگاه امروز
۱۱ سپتامبر بهانه بود

پس از حمله آمريكا به عراق و يافت نشدن سلاح هاي كشتارجمعي عراق كه بهانه آمريكا براي حمله به اين كشور بود به تدريج اين تصور در محافل سياسي پيدا شد كه آمريكايي ها فارغ از اينكه رژيم عراق چه وضعي دارد، در پي تغيير اين رژيم بوده اند.
نفسي ميچل تحليلگر آمريكايي اخيراً در گفتگو با بخش انگليسي راديو برون مرزي ايران، اين موضوع را تشريح كرده است .متن اين گفتگو به شرح زير است:
*كارشناسان معتقدند كه سياست هاي جورج دبليو بوش چهره آمريكا را مخدوش نموده است. ممكن است نظر خود را در اين خصوص اعلام بفرماييد و اينكه كداميك از سياست هاي بوش عوامل اصلي اين امر بوده است؟
- مردم در سرتاسر دنيا از پاسخي كه آمريكا به حوادث يازده سپتامبر داد بسيار نگران و عصباني هستند.
جورج بوش با استفاده از اين تراژدي يك جنگ امپراتوري را به راه انداخت. در واقع، حوادث يازده سپتامبر بهانه اي براي شروع جنگ بود زيرا كشورهايي كه به آنها حمله شد قبل از يازده سپتامبر در ليست آمريكا قرار داشتند مثلا طالبان همكاري لازم را با آمريكا براي راه اندازي يك خط لوله نفتي نداشتند. امريكا مي خواست به هر نحوي كه شده بود به كشورهايي كه بر سر راه اهدافش قرار گرفته بودند حمله كند، اما توجيه مناسبي براي اين كار نداشت و حوادث يازده سپتامبر بهانه بسيار خوبي براي شروع اين جنگ بود.
همچنين جورج بوش پدر و پسر از مدت ها قبل از حوادث يازده سپتامبر مي خواستند رژيم عراق را تغيير دهند و هيچ بهانه اي بهتر از اين پيدا نمي كردند كه بگويند عراق داراي تسليحات كشتارجمعي است و يك ديكتاتور خشن ممكن است روزي اين سلاح ها را به كار بگيرد. به هر حال، اهداف اصلي آمريكا تسلط بر كشورهاي منطقه نفت است و مردم آمريكا نيز از اين امر آگاه شده اند و نگران زندگي مردم عراق هستند كه در كشوري آشوب زده و امكانات بسيار پايين زندگي مي كنند. بنابراين سياست جنگ طلبي، نقض قوانين بين المللي، عدم توجه به درخواست جامعه جهاني و يا خواسته مردم عراق همگي دست به دست هم داده اند تا چهره آمريكا نزد كشورهاي دنيا مخدوش شود.
*آيا آمريكا سياست يكساني را در برابر همه كشورها اتخاذ مي كند مثلا اگر مي گويد مخالف سلاح هاي كشتار جمعي است آيا به همه كشورهايي كه احتمال دارد اين سلاح ها را در اختيار داشته باشند اعتراض مي كند؟
- خير امريكا هر سال ميلياردها دلار بودجه خود را به دست ارتش اسرائيل مي سپارد تا اسرائيل بتواند تانك ها و هليكوپترهاي بيشتري را در اختيار بگيرد.
امريكا خود بارها و بارها از سلاح هاي شيميايي استفاده كرده است و به خوبي مطلع است كه كدام كشورها داراي تسليحات شيميايي و يا هسته اي هستند. اما تحت فشار لابي ها و به خاطررسيدن به اهدافش، برخي از اين كشورها را ناديده مي گيرد و بر برخي ديگر فشار وارد مي كند.
مردم خود آمريكا نيز هم اكنون متوجه شده اند كه اين كشور چه نقشي را در دنيا ايفا مي كند، آيا يك ميانجي واقعي صلح است يا عامل تنش و جنگ و خشونت؟
* آيا فقط بوش مسئول اين سياستهاست يا كس ديگري را نيز بايد مسئول دانست؟
- بوش در واقع نماينده يك گروه راستگراي افراطي است و سياست آمريكا چه در اين دوره و چه در دوران گذشته يكسان بوده و آن هم سياست امپرياليستي است و روساي جمهور مختلف تاكتيك هاي متفاوت را براي رسيدن به اين هدف برمي گزنند.
پاول هم جزء اين دسته افراد است اما مثل آنها افراطي نيست و بيشتر دوست دارد با سازمان ملل كار كند و استراتژي هاي چندجانبه را به جاي يكجانبه برگزيند اما در نهايت همگي در يك مسير پيش مي روند آن هم تسلط بر منابع نفتي، بازار دنيا و اقتصاد ديگر كشورها است.
مخصوصا كشورهايي كه از حمايت امريكا سرباز مي زنند و ساختار اقتصادي مستقلي را دنبال مي كنند.
* در خصوص سياست هاي داخلي بوش چه نظري داريد؟ آيا مردم آمريكا از سياست داخلي بوش راضي هستند يا خير؟
- سيستم تبليغاتي آمريكا بسيار قوي و موثر است و برخي مواقع خود مردم آمريكا آخرين نفري هستند كه از سياست هاي دولت خود آگاه مي شوند.
اما سال گذشته به دليل اينكه سياست هاي بوش بسيار جاه طلبانه بود و دو جنگ فجيع به راه انداخت باعث شد كه در سياست هاي داخلي نيز تاثير منفي بگذارد و مردم آمريكا از اين بابت نگران هستند. جنگ هاي امريكا عليه عراق و افغانستان باعث شد كه دولت فدرال بسياري از خدمات اجتماعي و داخلي مردم را قطع كند تا بتواند هزينه اين جنگ ها را فراهم كند. مردم آمريكا نيز متوجه ضد و نقيض در گفته هاي مسئولين خود و سياست هاي دوگانه آنها شده اند.مثلا زماني كه بحران اقتصادي شديد دامن گير امريكا شده درخواست بودجه هشتاد و هفت ميليارد دلاري براي هزينه هاي جنگ بسيار غيرمنطقي به نظر مي رسد. برنامه هاي مدارس كاهش پيدا كرده است، حقوق بازنشستگان قابل توجه نيست، برنامه هاي بهداشت كاهش يافته اند، نرخ بيكاري بالا رفته است و از طرفي هم جنبش  هاي ضدجنگ در امريكا بسيار افزايش يافته و باعث اطلاع مردم آمريكا شده است.

نشر سياست
تاكسي گران تر از هواپيما
پيكار بر سر آتش مقدس- ۱۷
001786.jpg

عباس لقماني
شايد تركمنستان تنها كشوري در جهان باشد كه نرخ تاكسي هاي آن از خطوط هوايي گران تر است.
براي پرواز از تركمن باشي تا عشق آباد فقط بايد ۳۵ منات پرداخت كه حدود دو يورو است. تاكسي ها از بندر تا فرودگاه نرخ بيشتري دارند.
از زماني كه تركمنستان بخشي از اتحاد جماهير شوروي شد، اين بخش از شوروي زيادتر از بقيه قسمتها وابسته به سياستهاي كلان تعيين شده در مسكو بود.
تنها درآمد اين منطقه در كنار پنبه عوايد حاصل از گاز بود كه از طريق خط لوله اي به روسيه صادر مي شد. پس از استقلال تركمنستان براي رهايي از اين وابستگي خط لوله اي به ايران را نيز به بهر برداري رساند. اين خط لوله هرگز كفاف انتقال مورد لزوم اين كشور را نداده است.
به همين علت تركمنستان در اواسط دهه ۱۹۹۰ ميلادي به فكر ايجاد خط لوله اي در عمق درياي مازندران افتاد. اين خط لوله در صورت ساخت مي توانست گاز را به جمهوري آذربايجان و از آنجا به تركيه منتقل كند. اين طرح مانند بقيه طرحهايي كه مي توانست كشورهاي تازه استقلال يافته را از وابستگي به روسيه برهاند با استقبال آمريكا مواجه شد. شركت شل طرحي را براي اجرا ارايه داد كه به اجرا در نيامد. از اين موضوع شركتهاي روسي بهره برداري كرده و در راس آنها گاز پروم برنامه هايي را پي  ريزي كردند.
اميد به اين كه خط لوله اي نيز از طريق افغانستان ساخته شود تركمنستان را به نزديكي بيشتر به افغانستان پس از طالبان وادار كرده است.
در ديدار ماه مارس سال ۲۰۰۲ حامد كرزاي از عشق آباد، دولت افغانستان نيز تمايل خود را به احداث اين خط لوله بار ديگر به اطلاع تركمنستان رساند.
تا هنگامي كه آرامش كامل به افغانستان باز نگشته است و نيروهاي غربي كنترل كشور را در همه نقاط بدست نياورده اند مسلما شركتهاي بزرگ نفتي دقت بيشتري را در سرمايه گذاري به عمل خواهند آورد.
يانكي ها مي آيند
در بامداد روز ششم اكتبر سال ۲۰۰۱ چند ساعت پيش از آن كه نخستين بمب هاي آمريكايي در افغانستان فرو افتند، هواپيماي بزرگ سياه رنگي در آسمان ازبكستان پيدا شد كه به سوي فرودگاه كوچك خان آباد در ۱۵۰ كيلومتري مرزهاي افغانستان در پرواز بود.
اهالي دهات اطراف اين فرودگاه قديمي و كوچك متوجه شدند كه صداي موتورهاي اين هواپيما آن قدر بلند است كه نمي تواند آنتونوف روسي باشد كه هر چند بار بر فراز خانه هاي آنها پرواز مي كند و در آن فرودگاه به زمين مي نشيند.
اين هواپيما كه از نوع ۲۳۱ بود متعلق به نيروي هوايي آمريكا بود و نخستين هواپيما از صدها هواپيمايي بود كه در روزها و هفته هاي بعد به اين منطقه سرازير شدند.
دو هزار نيروي زبده آمريكايي از ايالت كنتاكي به همراه نيروهايي از ايالت نيويورك به اين منطقه گسيل شده بودند تا به گفته آمريكائيها خدمات انساني در افغانستان را رهبري كنند و در صورت لزوم به كمك خلبانان آمريكايي كه ممكن بود در افغانستان سقوط كنند، بشتابند.
آنان نخستين نيروهاي آمريكايي بودند كه به عنوان يك نيروي رزمي به گوشه اي از خاك شوروي پيشين پا نهاده بودند. امروز رسيدن به اين فرودگاه ديگر به آساني دوران پيشين نيست و در فاصله هاي معين تمام اتومبيلهايي كه عازم آنجا هستند كنترل مي شوند.
اكنون كه بيش از ده سال از استقلال جمهوري هاي آسيايي مركزي مي گذرد، اين جمهوري ها درصددند با برقراري تماس بيشتر با آمريكا خود را از حلقه وابستگي به روسيه برهانند. حوادث يازدهم سپتامبر بهترين امكان را براي پياده كردن اين سياست فراهم آورد. پرسشي كه هنوز مطرح است در مورد واكنش روسيه به اين سياست است. آيا روسيه مي تواند اجازه دهد در حيطه قدرت خود نيروي ديگري نيز خودنمايي كند.
پيش از يازدهم سپتامبر واشنگتن به اين فكر افتاده بود كه از جمهوري هاي آسيايي مركزي براي مبارزه با تروريستها و جنگ در افغانستان سود برد.
اين كشورها مي توانستند بهترين متحدان آمريكا باشند. در سپتامبر سال ۱۹۹۷ و سپتامبر سال ۲۰۰۰ نيروهاي آمريكايي و ناتو در رزمايشي در قزاقستان شركت كردند. آنها بخشي از برنامه دولتي براي صلح بودند كه نيروي كوچكي از روسيه نيز در آن سهيم بود.
در اين رزمايش چندين هواپيماي آمريكايي بدون توقف از آمريكا به منطقه پرواز كردند و بر خواست آمريكا به حمايت از اين حكومتها در صورت حمله نظامي صحه نهادند.
در فوريه سال ۲۰۰۱ ميلادي بار ديگر آمريكائيها رزمايشي را با نيروهاي زبده ضد تروريستي در قرقيزستان به نمايش گذاردند.
هنگامي كه چند ماه بعد پنتاگون پس از حمله به مركز تجارت جهاني ماشين جنگي خود را به حركت در آورد، پايگاههاي مستقر در آسياي مركزي بهترين موقعيت را در اختيار آنان قرار داد.
بسياري از هم پيمانان مسلمان آمريكا در منطقه حاضر نشدند پايگاهي در اختيار آمريكا براي مقاصد نظامي قرار دهند.

|  ادبيات  |   اقتصاد  |   انديشه  |   زندگي  |   سياست  |   ورزش  |
|  هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |