معصومه صفايي
پارك ملي لار يكي از زيستگاه هاي مهم حيات وحش در اطراف تهران است كه از گذشته اي دور مورد بهره برداري اقشار مختلف از جمله عشاير، زنبورداران، دامداران، سبزي چينان و ... قرار مي گرفت كه البته با توجه به وسعت مراتع ، فشار زيادي بر اين محدوده وارد نمي شد اما امروز به دليل ساخت و سازها و از بين رفتن ديگر زيستگاه ها، پارك ملي لار به عنوان تنها منبع و مرجع، فشار بسيار زيادي را متحمل است.متأسفانه به دليل پيشينه تفرجي و بهره وري لار، اعمال مديريت اصولي و دقيق و ايجاد محدوديت هاي لازم جهت حفظ هميشگي اين ذخيره گاه ارزشمند، به عنوان پارك ملي را با مشكلات بسياري مواجه كرده است و با توجه به نقش حياتي اين منطقه همچون ريه تنفسي شهر غبار گرفته تهران، تنها تفرجگاه بكر اطراف تهران، تأمين بخش اعظمي از آب شرب تهران، حفظ آن به عنوان نمونه اي از زيست بوم و حيات وحش منطقه، وجود ماهي قزل آلاي خال قرمز، مهم ترين زيستگاه كبك دري و... جاي آن دارد كه مسوولان مراجع دخيل در حفظ پارك ملي لار دقت بيشتري مصروف كنند.
از پلور به سمت پارك ملي لار حركت مي كنيم به همراه مهندس كارگر، مسوول پارك.
در هوايي سرد و مه آلود، با نمايي از كوه سفيد از برف دماوند، پاي در راه گذاشتيم. دشت هاي بي تاب از عبور شقايق، ويلاهاي خفته در سكوت پايين دست، نم نم باراني سرد كه حكايت از كوچ عشاير دارد و آخرين گله دام متعلق به سپاه كه لار را ترك مي گويد. همه جا غرق در پاييز است.
دشت خالي
پارك از غوغاي عشاير، زنبورداران و دامداران خالي است. تنها دشتهاي نه چندان پوشيده از گياه و آغل هاي بازمانده از عشاير، حكايت از حضور آنها در گذشته اي نزديك دارد. حيف از اين همه نعمت كه در زير پاي آنها لگدكوب مي شود، فقط به خاطر نازلترين سود ممكن.
به درياچه مي رسيم، گستره اي آبي، با كوه هاي واژگون، خفته در مسير باد، آرام و بي صدا.
آبي آب را مي پيماييم، به «چال چال» مي رسيم، بهترين زيستگاه كل و بز منطقه كه به گفته مهندس كارگر ديروز ۴۵ كل و بز بر صخره هاي آن خودنمايي مي كرده اند. با دوربين دنبال كل و بزها كه به خاطر سرما بايد به پايين دست آمده باشند مي گرديم. در«گزل دره» در حين جست وجو در امتداد درياچه كله سبزها و خوتكاها را در حال گشت زني و تفرج بر روي درياچه مي يابيم و حواصيل هاي ارغواني را كه در سراسر محدوده پراكنده اند. كارگر مي گويد: «به زودي اگرتها وچنگرها هم در جمعيتي بسيار زياد به آنها خواهند پيوست.» در فاصله اي نه چندان دور در «الرم»، نشسته بر صخره اي، عقاب طلايي با چشمان تيزبينش به اطراف مي نگرد تا مبادا در قملرواش عقابي يا كلاغي بال گشايد.
هوا سرد شده، ماهي ها براي تخم ريزي از درياچه به رودخانه ها آمده اند. قزل آلاهاي خال قرمز، نگين درياچه لار، شاخص آب هاي پاك ايران، در تراكمي نسبتا خوب، مسير رودخانه را به سمت بالا مي روند. با نگاهي بر جلبك هاي بستر رودخانه مي توان به حضور و يا عدم حضور ماهي هاي حامل تخم پي برد.
به گفته مسو ول پا رك«اگر جلبك ها و خزه هاي بستر رودخانه آشفته و به هم ريخته باشند نشانه آن است كه قزل آلاها براي تخم ريزي آمده اند. چون با ضربه هاي دم و باله آنها را براي تخم ريزي مهيا مي كنند.»
چشمه «الرم» در اين مسير تنها چشمه اي است كه مي توان در پسش كوه دماوند را نظاره كرد. در دل طبيعت غوغايي برپاست. غوغايي از خلوت كوه و دشت و دريا.
ديگر لار مانده است و صاحبان مظلوم و هميشگي اش.
ديگر نه صداي بع بع گوسفندان، نه وزوز زنبورها و نه هياهوي عشاير، تنها گاه گاهي صداي زاغي يا دليجه اي سكوت آميخته با آواي رود را مي شكند. ابرها آرام مي گذرند و نم نم باران جايش را به شعاع هاي طلايي خورشيد هستي بخش مي دهد. گرماي خورشيد در اين هواي سرد نعمتي است بس ستودني. باز هم در جست وجوي كل و بزها دوربين مي كشيم.
در راه مهندس كارگر از خرس ها مي گويد: «خرس ها هر چند وقت يك بار به سراغ كندوهاي زنبورداران مي آيند به خصوص زنبورداراني كه در زمان سرد شدن هوا و پايين آمدن خرس ها هنوز در منطقه باشند. نكته جالب اين است كه اگر در كندوها از موم طبيعي استفاده شده باشد، خرس به خوردن عسل از يك كندو قناعت مي كند ولي اگر موم ها مصنوعي باشد خرس عصباني شده و بيشتر كندوها را ويران مي كند!»
در جاده اي به شدت گلي، طوري كه ماشين را از مسير خارج مي كند، از كنار كوه ها و دشت ها مي گذريم.
سارگپه اي بر بلنداي دكلي، آفتاب گرفته و بي خيال نظاره گر جست وجوي ماست. در «كمر دشت» روباهي را مي بينيم كه به محض ديدن ما از كنار رودخانه به پشت تپه اي مي گريزد. كارگر مي گويد: «روباه ها براي ماهي گيري به كنار رودخانه مي آيند و تنها سر ماهي را مي خورند!»
از كنار پاسگاه كمردشت مي گذريم، محيط بانان مستقر در كمردشت ورودمان را با بي سيم خوش آمد مي گويند. آبچليك ها و زيرآبروك ها در طول مسير در اطراف رودخانه پرسه مي زنند. از آب مي گذريم و با طي مسيري به پاسگاه قوشخانه مي رسيم.
وجه تسميه نام قوشخانه سنگي است به شكل يك پرنده شكاري در حال پرواز كه بر فراز يكي از بلندترين كوه هاي منطقه فرود آمده؛ دشتي محصور در كوه هاي سر به فلك كشيده با زمزمه آبي، برخاسته از دل سنگ.
صداي بي سيم بلند مي شود. محيط بانان كه به همراه مهندس احمدي، بازرس اداره كل محيط زيست استان تهران در حال گشت در منطقه اند، خبر از رويت گله اي كل و بز مي دهند و ما را دعوت به ديدن آنها مي كنند، اما راه طولاني است و خطرناك، وضع هوا هم دوباره دگرگون شده و ماشين هم غرق در گل است. پس ترجيح مي دهيم راهمان را ادامه دهيم و با افسوس از دور درود مي فرستيم بر سلاطين صخره هاي لار، اين عارفان هميشه استوار.
در راه، سخن از استعدادهاي منطقه است و اينكه چقدر حيف است زيستگاهي اين چنين غني، خالي از شكار (قوچ، ميش، كل و بز و...)؛ كاش قدر آن را بيشتر بدانيم.
مهندس كارگر از قابليت هاي منطقه مي گويد و دام كه چگونه با تصرف زيستگاه هاي حيات وحش عرصه را به اين صاحبان واقعي طبيعت تنگ كرده است و اينكه دشت هايي چنين گسترده و صخره هايي چنين استوار با سبزينه اي بي دريغ بر پيكر آنان، چگونه مي تواند مامني براي خيل كثيري از قوچ و ميش و كل و بزهاي مهجور مانده ازحقشان باشد.
كاش بيش از اين بر لار، اين قلب تپنده طبيعت ايران زمين ارج مي نهاديم.
راه بازگشت را در غروبي باراني در پيش مي گيريم...