چهارشنبه ۲۶ آذر ۱۳۸۲
شماره ۳۲۵۶- Dec,17, 2003
سياست
Front Page

مرگ رسمي علي اف
زير ذره بين
002320.jpg

حيدر علي اف رفته رفته از ايران دوري جست و هر مقطعي يكي از قدرت هاي جهاني را آزمود. گاه با اروپا و گاه با اسرائيل و ديگر گاه با آمريكا،با امضاي كنسرسيوم نفت كه يك روز قبل از امضاي آن توسط ايلچي بيگ در لندن او را بركنار كرده بود سعي در جلب اعتماد غربيان كرد.
اصغر فردي
نخجوان سرزميني است كه همواره به دليل مجاورت تنگاتنگ با ايران در طول سال هاي پس از قرارداد ننگين تركمانچاي و شكست جنگ هاي ده ساله ايران و روس بيش از ساير نقاط قفقاز مورد توجه روس ها و ايادي قفقاز گزين اين اشغال گران قرار داشت. ظهور چهره هاي روس گرا و ايران ستيز در نخجوان با كمك قدرتهايي كه به دلايل مختلف با ايران و فرهنگ ايراني خصومت داشتند بيش از ديگر نقاط قفقاز مشهود است زيرا مردم نخجوان در هر فرصتي شايد بيش از ساير خان نشين هاي قفقاز در جهت پيوند دوباره با ايران جانفشاني كرده اند. نامه هاي بي شمار «علماء وجوه و محترمين اهالي نخجوان» به نمايندگي از مردم ايران ؛ووحدت گراي نخجوان خطاب به وليعهد هاي قاجاري- از ناصرالدين ميرزا تا محمدحسن ميرزا- در آرشيوهاي شخصي و رسمي موجود است. قيام هاي مردمي اهالي قفقاز بر عليه غاصبان روس به رهبري قاچاق ها و تحركات «قاچاق لار» مخصوصاً چهره ماندگار «قاچاق نبي» از نخجوان برخاست. پس از شكست روس هاي تزاري در اكتبر ۱۹۱۷ قفقاز جنوبي نيز به دست بلشويك ها افتاد اما تقدير سياسي نريمان نريمانوف را چندان امان نداد كه حكومت قويرناسياي باكو و شيروان را مدتي بيش از يك سال در دست خود نگهدارد، تا حكومت بلشويك هاي سرخ در ۱۸ ماه مه ۱۹۱۸ به دست سوسيال دموكرات هاي ناسيوناليست مساوات افتاد. در اين شرايط بحراني قفقاز كه جمهوري هاي امروزي گرجستان و ارمنستان و داغستان و آذربايجان نوپديد تحت مديريت شوراي قفقاز اداره مي شد، جنگ هاي قومي ارمني و مسلمان در اراضي اي كه به ابتكار ايران ستيزان آذربايجان نام گرفت ،آغاز شد. قواي عثماني به رهبري غارا كاظم پاشا و نوري پاشا ارامنه جدائي خواه و توسعه طلب را از آناطولي شرقي دنبال كرده در آذربايجان قفقاز سركوب كردند. پسا عثماني ها كه آذربايجان را ميدان تسويه حساب قومي كرده و موجبات قتل عام هاي خونيني از هر دو سو شدند، امروزه بنابه استراتژي باكوي رسمي ناجيان تاريخي آذربايجان به شمار مي روند و البته كه از سوي ديگر نيز در روزهاي اخير به ياد سربازان اشغالگر ژنرال دنسترويل انگليسي بناي يادبود آن نظاميان كه منجي خوانده شدند در باكو برافراخته شد. در اين شرايط ارامنه جايگزين شده خان نشين ايروان و حومه، اراضي نخجوان را مطالبه مي كردند كه بخش هائي از آن را در سال هاي بين ۲۱-۱۹۱۸ ضميمه خاك ارمنستان جديد التأسيس كردند. پس از استقرار مجدد بلشويك ها نسل كشي استاليني در قفقاز آغاز شد. استالين به مباشرت نريمان نريمانوف و بيش از او ميرجعفر باقروف روشنفكراني را كه همه دين مدار و ايران گرا و حامل فرهنگ سنتي ايراني- اسلامي بودند، دسته دسته به سيبري روانه مي كرد تا نسل جديد بي خبري را به عمل آورد.
در همين ايام در ۱۰ ماه مه ۱۹۲۳ حيدر علي اف در خانه مردي به نام عليرضا كه كارگر ايستگاه راه آهن جلفا بود، در محله دار كوچه نخجوان به دنيا آمد. به نظر برخي آگاهان عليرضا از كرد هاي يزيدي (يزديك يا شمس پرست) «تالين» يا «آرتاشات» بود كه در طي مناقشات به نخجوان مهاجرت كرده بود. البته توجهات پنهاني حيدرعلي اف به مسئله كردهاي قفقاز و علاقه مندي بعدي او به ترتيب تاريخ كردان منطقه و همچنين تشكل و سازماندهي كردهاي آناطولي به تصديق اين گمان كمك مي كند.
سال هاي كودكي و نوجواني حيدرعلي اف همزمان با قتل نسل و سال هاي «رپرسيون» استاليني گذشت كه طي آن سال ها (۱۹۳۹ - ۱۹۲۹) سيصد هزار نفر از آذربايجاني ها را از صحنه روزگار حذف كردند. در دوره جنگ دوم جهاني كه ايران نيز علي رغم اعلام بي طرفي تحت اشغال قواي متفقين از جمله روس ها بود، حيدر علي اف وارد خدمت نظام در رشته هاي اطلاعاتي و جاسوسي شده، نخستين سال هاي آغاز خدمت خود و تقريباً اكثر مدت خدمت سربازي خود در NKVD (سازمان امنيتي خلق) را در ايران- مخصوصاً تبريز گذراند. سلام الله جاويد (از مؤسسين حزب عدالت و از وزراي كابينه گيلان سوسياليستي و آذربايجان خودمختار) مي گفت كه اين جوان با در دست داشتن فهرست و اطلاعات كاملي از كمونيست هاي كهنه،عدالتيون و اجتماعيون عاميون  در سازماندهي جديد كمونيستي و ناسيوناليستي آذربايجان را ياري مي كرد.
002322.jpg

مهم ترين سياست استالين پس از جنگ دوم جهاني، اشغال اراضي شمالي ايران و الحاق و انضمام اين مناطق به اتحاد شوروي بود كه اين استراتژي را ميرجعفر باقروف رهبري و هدايت مي كرد. فرقه دموكرات آذربايجان به رهبري صوري ميرجعفر پيشه وري در ۱۲ شهريور ۱۳۲۴ (۱۹۴۵) اعلام موجوديت كرد. اما قواي ارتش سرخ كه حتي ارگان رسمي خود را نيز علناً به نام «وطن  يولوندا» در تبريز منتشر مي كردند، به اتفاق نمايندگان رسمي ميرجعفر باقروف و افسران NKVD گردانندگان اصلي و استراتژيست هاي اين حكومت بودند.حيدر علي اف اين افسر جوان امنيتي نخجوان در طول يك سال حكومت پيشه وري بين نخجوان و باكو- تهران و تبريز در تردد و تحركات اطلاعاتي بود.
پس از عقب نشيني روس ها از تبريز، رهبران فرقه نيز گاه به طور مجتمع و گاه پراكنده در شمار هزاران كس از مسير آستارا و نخجوان به پايگاه هاي خود در قفقاز شوروي برگشتند. حيدرعلي اف يكي از ناظران مسئول و بازجويان اعضاء عاليرتبه فرقه و از عوامل متعهد ميرجعفر باقروف بود. او كه از ۱۸ سالگي- سال ۱۹۴۱- به عضويت و خدمت رسمي NKVD فيليال (شعبه) نخجوان درآمده بود، با انبوه داده ها و خاطره ها از تاريخ جنبش وابسته كمونيستي ايران و آرمان هاي مشترك ميرجعفر باقروف ،استالين و فرقه دموكرات آذربايجان و كردستان به بار آمد و شاهد اختلافات في مابين پيشه وري و باقروف بود كه البته او ضرورت ماهوي تئوري باقروف را به تمام و كمال درك كرده بود. حيدر علي اف فهميده بود كه ماهيت سياسي حاكميت در آذربايجان و اهميت اين جمهوري در شمار ديگر جمهوري هاي شوروي همانا الحاق شمال ايران و مخصوصاً آذربايجان ايران بود. تئوري الحاق اراضي شمالي و شمال غربي ايران به شوروي از چنان اهميتي برخوردار بود كه آذربايجان منهاي اين تئوري در نظام شوروي فاقد كمترين اهميت مي بود، اين كميسيون نمي توانست در جمهوري تركمنستان يا ارمنستان تأمين شود چرا كه هم شمار تركمنان و ارامنه در ايران كمتر بود و هم سرزمين مسكوني تركمن ها فاقد اهميت. از اين رو بود كه جمهوري هاي مسلمان نشين در شوروي هرگز نتوانستند تقرب آذربايجان را به روس ها كسب كنند. در چنين شرايطي حيدر علي اف به مثابه يكي از افسران NKVD و TSEKA بعدي كه در بازجوئي ها و سازماندهي ها و حتي مديريت تشكيلاتي رهبران فرقه دموكرات پخته و كار  آموخته شده بود، با درك و هضم تئوري وحدت دو آذربايجان و با شتاب به رياست سازمان امنيت جمهوري خودمختار نخجوان رسيد و در سال ۱۹۴۴ چند ماهي پيش از بلواي آذربايجان- به باكو فراخوانده شد و از آن پس در سازمان امنيتي آذربايجان به كار گرفته شد. او در سال ۱۹۴۸ (۱۳۲۷) طرحي را براي نهاد امنيتي آذربايجان تهيه كرد كه بسيار مورد توجه ميرجعفر باقروف و شخص استالين قرار گرفت. طرح حيدر علي اف كه تا چندي در كميته مركزي حزب و كميسيون و وزارت خارجه در مسكو دست به دست مي گشت، تشكيل حزب كمونيست ايران بدون بكارگيري اين عنوان بود كه هم بدينوسيله بازماندگان فكري فرقه دموكرات نيز در زير پرچم  اين حزب فراهم آورده شوند و هم در اثر تحركات اين حزب ممنوعيت سنگين دوره پسافرقه اي شكسته مي شد و روس ها از اين راه مي توانستند نفوذ سياسي خود را در ايران بازيابند. اجراي اين طرح مي توانست ضمن عنوان كردن موضوع جديد نفت شمال، براي مسئله الحاق آذربايجان به ضمائم شوروي نيز زمينه مساعدي مهيا كند. تاريخ حزب توده دقايق اجراي اين طرح را نشان مي دهد . او بلافاصله پس از پذيرفته شدن اين طرح و همزمان با مراحل آغازين اجراي آن به باكو فراخوانده شد و پس از طي دوره كوتاهي در مدير كلي اداره احزاب برادر و رياست ميز ايران و معاونت MVD (سازمان اطلاعات و امنيت) جمهوري سوسياليستي آذربايجان، در ۲۹ سالگي (۱۹۵۲) به رياست كميته امنيت دولتي آذربايجان رسيد.
اين در حالي بود كه هرگز يك مسلمان به رده هاي بالاي اين كميته ارتقاء نيافته بود و كميته امنيتي تحت رياست روس ها، يهودي ها و ارامنه اداره مي شد. پس از آغاز وزارت او در نهاد امنيتي آذربايجان كه با واپسين سال حيات استالين مقارن بود، او حيات نيم جان فرقه دموكرات آذربايجان را در باكو به منظور اهداف غائي و بلند مدت استراتژيك خود تداوم بخشيد. ايرج اسكندري دبيركل وقت حزب توده ايران در خاطرات خود از تلاش خود و رضا روستا و ديگر رهبران به جهت انحلال فرقه دموكرات آذربايجان نقل مي كند كه اين موضوع ناگهان روس ها را ناخشنود كرد. روس ها اسكندري را از اين اصرار خود نادم كردند، او را چندي در مسكو گرسنه و بي پول و بي ارتباط نگه داشتند و پس از كلي اعمال فشار رواني توسط افسر رابط امنيتي به او فهماندند كه درباره انحلال فرقه تا ابد سكوت كند. روس ها- در پلنوم بعدي اسكندري را به اتهام اشرافيت و منسوبيت به خاندان قاجار و شاهزادگي منعزل و كيانوري را جايگزين او كردند كه به راحتي و با تبعيت تعبدي و بي چون و چرا، غلام يحيي دانشيان صدر فرقه دموكرات را به عضويت كميته مركزي حزب پذيرفت. (پس از مرگ اين جلاد خون آشام- غلام يحيي- امير لاهرودي توسط علي اف به رياست فرقه و من تبعه به عضويت در كميته مركزي حزب منسوب شد.)
حيدر علي اف كه با مدرك ديپلم متوسطه به صدارت KGB رسيده بود، بلافاصله وارد دانشگاه دولتي باكو شده در سال ۱۹۵۷ به گرفتن مدرك ليسانس نائل و متعاقباً ژنرال امنيتي مي شود. او در طول سال هاي صدارت در كميته امنيت دولتي نام آذربايجان جنوبي را به جاي آذربايجان ايران اعمال مي كند. با تشكل دادن شعراي وابسته حزبي به پايه ريزي ادبيات حسرت مي پردازد، حزب كمونيست افغانستان را تشكيل و اداره مي كند، جمعيت وطن را براي جذب ايرانيان آذربايجاني مقيم خارج تأسيس مي كند، قيام افسران توده اي و ترتيب مهاجرت و جابجائي آنها در كشورهاي بلوك شرق را مي دهد، در ژوئن ۱۹۶۹ اين ژنرال ۴۶ ساله KGB دراوج اقتدار لئونيد برژنف به دبير كلي حزب كمونيست آذربايجان مي رسد. او درسال هاي رهبريت جمهوري سوسياليستي آذربايجان خدمات شاياني به اين جمهوري مي  ورزد. او با در دست داشتن محمل مركزيت جاذبه باكو به آذربايجان جنوبي توانست همواره اعتبارات هنگفتي از مسكو جذب كرده و به دگرگون كردن چهره باكو هزينه كند. باكو روزي كه بنا به گفته ماكسيم گورگي دو سه درخت بيشتر نداشت، به يكي از سرسبزترين شهرهاي شوروي تبديل شد. كارخانه كريستال، كارخانه كولر و تأسيسات نفتي و پالايشگاه و ديگر امكانات را به باكو جذب كرد. علي اف پس از ۱۴ سال رهبري آذربايجان، در دوره رياست يوري آندروپوف چندي به معاونت KGB اتحاد شوروي رسيد و در دسامبر ۱۹۸۲به نفر سومي اتحاد جماهير شوروي ارتقا يافت.
كوكب بخت سياسي علي اف پس از مرگ يوري آندروپوف به زوال گرائيد و در اكتبر ۱۹۸۵ با روي كار آمدن رهبر دموكرات مآب شوروي ميخائيل گورباچف وادار به استعفا گرديد. حيدر علي اف سال هاي بازنشستگي را توأم با قدرنشناسي رهبري جديد، تحقير، از دست دادن همسر(كه از پل هاي ترقي او به شمار مي رفت)، تنهايي و غربت سپري مي كرد كه با پديد آمدن حوادث ۲۰ ژانويه خونين ۱۹۹۰فرصت را مغتنم دانسته به خانه آذربايجان در مسكو رفت و ميتينگي را در آنجا ترتيب داد.
002324.jpg

او تاريخ مجسم اما اكثراً خاموش تحركات سياسي ۶۰ سال اخير ايران و منطقه بود كه همه رازهاي مگو و وقايع پنهان و آشكار را در حافظه خود تلنبار كرده بود.نخستين ويژگي او همانا حافظه حيرت انگيز اوبود. استحكام بنيان قوي جسمي، پشتكار و پرتلاشي و آرام ناپذيري، خونسردي و سكون، سازماندهي ، خودشيفتگي و حافظه از شاخصه هاي علي اف بود.
وقتي همسر او (ظريفه) -دختر آكادميسين عزيز علي اف - كه چشم پزشك نجيب و محترمي بود، درگذشته بود و او را تنها گذاشته بود. تقريباً هر هفته به قبرستان مسلمانان مسكو براي درد دل با همسرش مِي رفت. آذربايجاني ها حتي كساني كه نان او را مي خوردند و از كول او بالا رفته مقامي دست و پا كرده بودند از تماس با او احتياطاً استنكاف مي كردند. تنهايي پيرمرد را چند جوان نخجواني دانشجو از همكلاسي هاي دخترش سويل و پسرش الهام مي شكستند. و گاهي بازنشستگان سرويس جاسوسي شوروي با او دمخور مي شدند. در زماني كه موضوع فروپاشي شوروي و استقلال جمهوري آذربايجان مطرح شد يكي از وفادارانش به نام اژدرخان بابايف براي احياء مجدد ميسيون حيدرعلي اف نخست به تركيه و سپس به ايران آمده و در نظر داشت مصاحبه حيدر علي اف و مقاله اي در باره او را در روزنامه هاي ايران منتشر كند تا حيدر علي اف را فراياد محيط سياسي جهان نزديك بياورد. او در صدد جستن روش مناسبي براي انتقامجويي از گورباچف و دست نشانده قفقازي اش اياز مطلب اوف و همچنين واپس نماندن از قافله رهبران جمهوري هايي بود كه هر يك در طمع استقلالي برآمده بودند.
قرار بر اين شد كه پيرمرد طي سفري شخصي به باكو برود و با نخجواني ها تماس حاصل كند.در هنگام حضور در كنگره نويسندگان باكو در سال ۱۹۹۰ عده اي به حضور او در اجلاس كنگره اعتراض كردند اما «آنار» رئيس كنگره او را به هيأت رئيسه دعوت كرد و چند تن از جمله خليل رضا و رفيق ذكاء در سر جاي خودشان او را تجليل كردند. پيرمرد در پاسخ دعوت رئيس جلسه گفت تا كنون از بالا به اين جمعيت ها نگريسته ام و چندي مي خواهم كه از پايين به بالا نگاه كنم. اين اظهارات او جو را به نفع او تمام كرد. اين سفر زمينه اقامت و حضور او در عرصه هاي سياسي نخجوان را آماده كرد كه از آن سكو به بلنداي باكو ارتقا يابد. اين روزها را او به اندازه چند تن كار مي كرد و روزي يك وعده غذايي ناچيز مي خورد و در يكي از دو اتاق منزل خواهر زاده اش اقامت داشت. اتاق او متشكل از يك ميز و دو صندلي با يك تختخواب يك نفره ويك كمد كوچك بود. او غذاي خود را خود تهيه مي كرد . در شوروي هر كس دو بار مدال سوسياليستي مي گرفت تنديس اش را در زادگاهش برمي افراختند. او در هنگام اقامت در نخجوان روزها پياده از منزلش تا محل تنديس خود مي رفت و در سر راه مردان و زنان كهن شهر را كه ۳۰ سال پيش ديده بود به نام صدا مي كرد و حال خويشان او را به نام مي پرسيد. با ترك ها نيز ارتباط مي گرفت و به شيوه هميشه طلب كار خود جذب كمك رفاهي براي نخجوان مي كرد. در همان سال در انتخابات مجلس نخجوان شركت كرد. مرد نهنگ اتحاد شوروي كه نامزد دبيركلي حزب كمونيست اتحاد بود و به شوروي نمي گنجيد در نخجوان به تدارك افق هاي بعدي جا گرفته بود. با رأي بالايي انتخاب و بلافاصله به رياست شوراي عالي نخجوان درآمد. با اياز مطلب اوف درآويخت و عليه همه پرسي مطلب اوف دائر برماندن يا نماندن در تركيب شوروي برخاست و به جدايي از شوروي رأي داد. زيركانه جوانان جبهه خلق را به بازي گرفت و مسئوليت هايي به آنان داد.حكومت از دست مطلب اوف درآمد و چندي به مديريت يعقوب محمداوف واگذار شد. در اوج جنگ ها و يا بهتر بگوييم اشغال يك جانبه ارامنه و فرار آذري هاي قره باغ حكومت به دست نيروهاي جبهه خلق افتاد.
علي اف از سال ۱۹۹۱ تا ۱۹۹۳ در نخجوان ماند در اين ايام ايلچي بيگ رييس جمهور وقت آذربايجان و مدعي رهبري پان تركيسم مرتكب بي لياقتي هاي جنون آميزي شد و بخش مهمي از خاك آذربايجان را در حمله ارمني ها از دست داد او كه خود در جواني به چنگ حيدر علي اف افتاده و مأمور كا. گ. ب شده بود در ژوئن ۱۹۹۳حيدر علي اف را به باكو دعوت كرد و پس از چندي كاخ رياست جمهوري را ترك كرد. علي ا ف كه اينك خود را ناجي ملت بحران زده مي خواند زمام امور را در دست گرفت.موفقيت هاي روزافزون علي اف در باكو به دنبال سركوب و قتل چهره هاي نظامي و امنيتي و مدعي سهم قدرت بودن مانندروشن جواداوف كه مستقبل و نخستين حامي او بود، صورت حسين اوف - علي اكرام همت اوف- فدراليست طالش- باعث شد تا طالع او باز بلندي گرفت با روش هاي علي افي دوره نيمه كار مانده رياست جمهوري ايلچي بيگ را به عهده گرفت. در ۱۵ اكتبر ۱۹۹۳ انتخاباتي به راه انداخت و به رياست جمهوري آذربايجان برگزيده شد. رفته رفته از ايران دوري جست و هر مقطعي يكي از قدرت هاي جهاني را آزمود. گاه با اروپا و گاه با اسرائيل و ديگر گاه با آمريكا با امضاي كنسرسيوم نفت كه يك روز قبل از امضاي آن توسط ايلچي بيگ در لندن او را بركنار كرده بود،  سعي در جلب اعتماد غربيان نمود. در ۱۱ اكتبر ۱۹۹۸ دوباره به رياست جمهوري كشورش انتخاب شد. جشن هاي تأسيس خط لوله باكو تفليس جيهان را به راه انداخت. كمربند امنيتي درياي خزر را با اصرار به عدم حضور ايران با شركت روسيه گرجستان، تركمنستان، قزاقستان و تركيه! تأمين كرد. معضل ايستگاه جاسوسي هسته اي (راديولوكاسيون قبله) را با روس ها حل كرد و در اثر رفتار جدي جمهوري اسلامي ايران چرخشي تند و واكنشي سريع در سياست خارجي خود نسبت به ايران را اعمال كرد. در سفري كه به سوچي داشت در فرودگاه باكو در پاسخ به سؤال خبرنگاري داير بر اظهارات تند دبير شوراي عالي امنيت ملي جمهوري اسلامي ايران گفت: «بله آن مقام ايراني راست مي گويد. ايران دولتي تاريخي و ديرپاي و بزرگ است. يك مشت احمق خيال پرداز مي گويند آذربايجان ايران بايد به آذربايجان شمالي بپيوندد. اين حماقتي بيش نيست. اگر قرار پيوندي در كار باشد هر صاحب عقلي مي داند كه آن موقع ما بايد به ايران بپيونديم. اين حرف ها را جمع كنيد.» او در سفري به ايران مقاولات دوستي و عدم مداخله در حقوق يكديگر را امضا كرد و در جهت عادي سازي روابط كوشيد. در سال ۱۹۸۷ در اثر ريزش آوار در معدني در قزاقستان و يا به قولي پس از ملاقات با گورباچف نخستين سكته قلبي او را عارض شده بود كه دومين آن در سال ۱۹۹۹ حين سخنراني به سراغش آمد. نخست به بيمارستان نظامي گلخانه و سپس به آمريكا رفته و عمل باي پس انجام داد. در آوريل ۲۰۰۳ باز هنگام سخنراني سكته سوم كرد و به زمين خورد. باز به بيمارستان كليولند ايالت اوهايو در آمريكا منتقل شد در اين هنگام شايعه مرگ او قوت گرفت اما حكومت آذربايجان در آستانه انتخابات فرزندش الهام علي اف خبر مرگ وي را تكذيب كرد تا اعلام غيرمستقيم و نقلي كناره گيري او از انتخابات و ايجاد زمينه براي احراز رياست جمهوري اش. پس از انتخابات مرگ رسمي اش در روز ۲۱ آذر (سالروز پيروزي ۱۳۲۴ و شكست فرقه دموكرات آذربايجان ۱۳۲۵) اتفاق!! افتاد.

نگاه امروز
ميراث مردان قفقاز

نفيسه كوهنورد
«حيدر علي اف درگذشت».اين خبر چندين ماه بود كه بسان شايعه اي ميان احزاب مخالف علي اف ها دهان به دهان مي چرخيد .حيدر علي اف زندگي سياسي خود را هنگامي آغاز كرد كه در عنفوان جواني به خدمت دستگاه مخوف اطلاعاتي استالين درآمد و با ارائه راهبردها و راهكارهاي عملياتي براي الحاق آذربايجان ايران به آن سوي ارس كه پس از سقوط تزارها رسما اما به غلط و با حيله اي سياسي آذربايجان خوانده شد، توانايي هاي خود را براي سازمان اطلاعاتي استالين ثابت كرد. او به سبب همين توانايي ها پس از مرگ استالين نه تنها دچار تصفيه هاي دوران خروشجف نشد بلكه در همان دوران نيز پله هاي ترقي را در سازمان اطلاعاتي شوروي طي كرد و آنگاه در طبقات بالاي هرم قدرت سياسي اين كشور قرار گرفت.
در همان زمان نيز او همچنان بر طرح خود براي دست اندازي به آذربايجان (ايران) پاي مي فشرد اما نه به شيوه نظامي كه با روش هاي تبليغاتي و با بهره گيري از فراريان و آوارگان فرقه دمكرات بازمانده از پيشه وري و غلام يحيي. با آغاز فروپاشي شوروي انتظار نمي رفت او كه برخلاف ساير روساي جمهور قفقاز و آسياي ميانه از ياران گورباچف نبود بتواند به حيات سياسي خود ادامه دهد اما باز هم زيركي ها و تجربيات قبلي سبب شد تا در بحراني ترين اوضاع جمهوري آذربايجان بتواند به عنوان ناجي كشورش اما اين بار با شيوه اي دمكراتيك تر از دوره كمونيست ها زمام امور اين كشور را به دست گيرد و سپس با بازي سياسي بين قدرت هاي تاثيرگذار اما بسيار متفاوت منطقه اي و فرامنطقه اي تقريبا ده سال و تا پايان عمر بازهم براي اريكه قدرت سوار باشد. او علي رغم سوءظن همه اين كشورها به خود با همه آنان تعامل فعالي داشت.
او فرصت قدرت گرفتن را به رقبايش در داخل نداد و علي رغم به كارگيري ترفندهاي غيردمكراتيك و علي رغم تلاش هاي رقبايش براي افشاي اين ترفندها با ژستي دمكراتيك در قدرت ماند.
اما سرانجام با اعلام رسمي خبر مرگ رئيس جمهوري سابق آذربايجان، دوران رهبري ۳۰ ساله مردي كه بخش بزرگي از تاريخ سياسي اين كشور را از آن خود ساخته بود به ابديت پيوست و فصلي نوين براي آذربايجان آغاز شد. گرچه اين فصل با جانشيني الهام علي اف به جاي پدر آهسته آهسته شكل گرفته بود ولي با اعلام مرگ علي اف پررنگ تر شد .گويي روزگار مردان قفقاز و ميراث داران حزب كمونيست شوروي يكي پس از ديگري به سر مي رسد. سردمداران جوان جانشين مرداني مي شوند كه زماني پدرخوانده سرزمين خود بوده و بزرگترين بخش زندگيشان را در صحنه سياسي اين منطقه گذرانده بودند. در واقع مرگ علي اف را مي توان به عنوان حلقه اي از زنجيره دوران جديد قفقاز تعبير كرد كه با «انقلاب مخملي گرجستان» و سقوط ادوارد شواردنادزه رئيس جمهوري اين كشور نمودار شد. قفقاز با حضور رهبران جوان كه جز خاطره اي كمرنگ از روزگار كمونيسم و جلال اتحاد جماهير شوروي به همراه ندارند ،شاهد حكومتهايي خواهد شد كه بيش از پيش به غرب متمايلند. الهام علي اف از همان ابتدا نشان داد كه دولت جديد آذربايجان هرچه بيشتر هماهنگ  با سياستهاي كاخ سفيد گام برخواهد داشت و گرجستان نيز بايد منتظر حضور قدرتمندتر غرب و در واقع آمريكا باشد.گرچه واشنگتن در تفليس راه دشوارتري از باكو در پيش خواهد داشت چرا كه مسكو ميدان را واگذار نخواهد كرد. به دنبال تلاش آمريكا براي نفوذ در منطقه، روسيه نيز ميخهاي خود را محكم تر از قبل برسرزمينهايي كه هنوز بر آنها احساس تملك دارد، خواهد كوبيد و به تبع آن بحران و ناآرامي در قفقاز وارد مرحله جديدي خواهد شد. درك جغرافياي حساس و شرايط ژئواستراتژيك قفقاز و تصميم گيري در اين منطقه با توجه به اقدام گوناگون آن مسئله اي است بس دشوار كه نيازمند شخصيت ويژه و تجربه اي خاص و عميق است. عدم حضور علي اف و شواردنادزه در اين عرصه محتملاً نوسانات و زيگزاگهاي بي ثباتي را شدت خواهد بخشيد كه اين خود حساسيت هرچه بيشتر كشورهاي همسايه منطقه به ويژه ايران، تركيه و روسيه را طلب مي كند. آذربايجان اكنون با مشكلي برجاي مانده از دوران علي اف روبروست: بحران قره باغ و گرجستان نيز با چند معضل مواجه است، آبخازيا، آجاريا و اوستياي جنوبي. تمام اين ها از يك سو قدرت مانور تازه كاران را كمتر خواهد كرد و از ديگرسو فضا را براي مداخله بيگانگان افزايش خواهد داد. اظهارات جديد مقامات آمريكايي هرچند در چارچوب گروه مينسك درباره بحران قره باغ و كشمكش كرملين و كاخ سفيد برسر اوضاع تفليس خود تمثيل گر اين شرايط است.
در هر حال گرچه حضور چهره هاي جوان مي تواند فرصتهاي جديدي براي كشورها و قدرتهاي منطقه اي در جهت بازتعريف روابط و حل معضلات كهنه از جمله مسئله خزر، قره باغ و چچن و... فراهم آورد ،اما از سويي پتانسيل اغتشاشات تازه را نيز بالا خواهد برد.

نگاه
روحاني و اروپا
002326.jpg

سايت بازتاب در مطلبي تحليلي و انتقادي به قلم سيدضياءالدين احتشام نوشت:
هر روز كه مي گذرد، ابعاد جديدتري از پرونده اتمي ايران و حواشي آن آشكار مي شود و علامت سؤال هاي بيشتري در مقابل اين بحران به ظاهر فروكش كرده قرار مي گيرد.
چند روز پيش، «هرولادسو» سخنگوي وزارت امور خارجه فرانسه، طي ديداري با مقامات آمريكا اعلام داشته است كه پاريس از تهران مي خواهد، فرايند غني سازي را به طور دايم متوقف كند.
او در اين اظهارات از دبير شوراي عالي امنيت ملي ايران نيز تمجيد كرده و نقش او را در قبولاندن توافق سعدآباد به مسئولان ايراني ستوده است.
اين در حالي است كه تاكنون، هيچ گاه سخني از «توقف» غني سازي به ميان نيامده بود. به طوري كه هم قطعنامه ماه سپتامبر شوراي حكام، هم قطعنامه نوامبر شورا و هم بيانيه تهران، همه و همه بر «تعليق» ـ كه امري محدود به زمان است ـ تأكيد داشته اند.
اظهارات سخنگوي وزارت امور خارجه فرانسه در زماني مطرح مي شود كه هنوز صداي آقاي روحاني در گوشمان است كه در مصاحبه مطبوعاتي بعد از صدور قطعنامه اخير، از «حسن نيت اروپا» و «اهداف مشترك» تهران و پايتخت هاي اروپايي به ويژه لندن، پاريس و برلين سخن مي  گفت.
او در اين گفت وگو تصريح كرد كه اروپا از يكه تازي آمريكا گلايه دارد و مي خواهد موضعي مستقل از ايالات متحده در خصوص اين پرونده داشته باشد.
البته همان گونه كه آقاي روحاني مي گفت، در قطعنامه، كلمه «تعليق» به كار رفت، ولي قيد «تعليق بايد كامل و قابل اثبات» باشد، آن را غيرشفاف و تفسيرپذير ساخت.
حال بايد پرسيد كه پس از اظهارات صريح اين مقام فرانسوي كه خبر از خواسته پاريس مبني بر توقف غني سازي داده است، كساني كه اروپا را قابل اعتماد مي دانستند و حتي دل به اين وعده اروپايي ها بسته بودند كه «روابط استراتژيك با تهران برقرار خواهند كرد» چه تحليلي براي مردم دارند؟
اروپايي ها در سعدآباد و بعد از آن در سفر آقاي روحاني به مقر اتحاديه اروپايي، چنان خود را نزديك به ايران جلوه دادند كه برخي آقايان تصور كردند، اروپا، آمريكا را به ايران فروخته است. بنابراين تعجبي نداشت اگر دبير شوراي امنيت ملي با خوشحالي خبر مي داد: «اروپايي ها به ما گفته اند كه تمام تكنولوژي هاي مدرن را به ايران منتقل خواهيم كرد».
اما علامت هايي كه امروز از اروپا مي رسد، معاني كاملا متفاوتي با فضاي سخنان فوق دارند. در روزهاي اخير، دو خبر از اروپا رسيده است: يكي اظهارات سخنگوي وزارت خارجه فرانسه است و ديگري تصميم اتحاديه اروپا براي به تعويق انداختن «روابط تجاري سودآور» با ايران.
چنين به نظر مي رسد كه اروپايي ها به تعويق انداختن روابط تجاري سودآور با ايران را به اين منظور در نظر گرفته اند كه در آستانه اجلاس بعدي شوراي حكام، بار ديگر سياست چماق و هويج را پي بگيرند و طي آن از يك سو، آمريكا، باز هم ارجاع پرونده به شوراي امنيت را پيش بكشد و از سوي ديگر، اروپايي ها با مطرح ساختن اين وعده كه اگر ايران توقف غني سازي را بپذيرد، روابط تجاري سودآور در انتظارش خواهد بود، اهداف خويش را پي بگيرند؛ اهدافي كه بدون ترديد با آمريكا هماهنگ شده است.
نشانه ديگري از بي تفاوتي اروپا به منافع ايران، بند «O» قطعنامه ۲۶ نوامبر است. اين بند كه ظاهرا بر اساس بند ۵۲ گزارش برادعي به شوراي حكام تهيه شده، فن آوري صلح آميز هسته اي را براي تمام كشورهاي جهان به رسميت مي شناسد.
آيا كسي از ديپلمات ها و كارشناسان ايراني از متحدان عزيز اروپايي سؤال كرده است كه، چرا در قطعنامه اي كه تمام بندهاي محكوميت و تعهدآور آن، ويژه ايران نوشته شده، وقتي كه قرار است برخورداري از يك حق طبيعي و مسلم، به رسميت شناخته شود، نامي از ايران برده نمي شود؟ مگر برادعي در بند ۵۲ گزارش خود كه از طرف مسئولان ايراني سانسور مي شود، به صراحت از گزارش صحيح و جامع ايران و تعهد آژانس نسبت به صحت اين گزارش ياد نكرده است؟ پس چرا اروپا حتي تأييد دبيركل آژانس در مورد ايران را هم به رسميت نمي شناسد؟ آيا اين عدم ذكر نام ايران در بند «O»، مقدمه اي براي موضع گيري فرانسه و اروپا در توقف فعاليت هاي هسته اي صلح آميز ايران و نفي حق مسلم ما نيست؟
به راستي اگر اروپايي ها در بحران هسته اي اخير، واقعا در كنار ما بوده اند و توانسته اند فشارهاي آمريكا را تعديل كنند، موضع گيري هاي اخير آنها به چه معناست و اگر همه چيز از واشنگتن سرچشمه مي گيرد و اروپا صرفا نقشي را كه آمريكا برايش تعريف كرده است، بازي مي كند، پس اين همه سرمايه گذاري در تعامل با يك «بازيگر» بدون اراده، براي چيست؟

|  ادبيات  |   اقتصاد  |   انديشه  |   جهان  |   زندگي  |   سياست  |
|  ورزش  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |