چهارشنبه ۲۶ آذر ۱۳۸۲ - شماره ۳۲۵۶- Dec,17, 2003
گفت وگو با كورش صفوي، زبانشناس
انسان در زبانشناسي
002338.jpg
ماني حيدري
ادبيات بر پايه زبان استوار است و زبان در اختيار بشر است  ، بشري كه به واسطه شرايط زماني و مكاني و پيچيدگي هاي روحي و رواني اش زبان را به شيوه هاي مختلف به كار مي برد.
بر اين اساس زبانشناسي به دنبال دست يافتن به پاسخ مسايلي است كه درباره انسان وزبان او مي توان مطرح ساخت و در اين حوزه آن را نزديكترين رشته به فلسفه معرفي كرده اند. پس زبانشناسي از يك سو در ادبيات ريشه دوانده و از ديگر سو به فلسفه پهلو زده است. اما در اين ميان ، زبانشناسي حضوري مستقل و پر قدرت دارد.
آنچه كه مي خوانيد گفت وگويي است با كورش صفوي پيرامون آ نچه آن را زبانشناسي مي نامند.
* در مورد علم زبانشناسي و تاريخ اين علم در دنيا و ايران بگوييد.
قدمت مطالعه زبان اگر نگوييم بيشتر، دست كم به همان اندازه قدمت انديشيدن انسان درباره همنوع خود است. به همين دليل تا جايي كه به گذشته بازگرديم همواره در آثار متفكران مختلف به انديشيدن درباره زبان مي رسيم. ولي بر حسب اسناد موجود مي توانيم بگوييم كه مطالعه درباره زبان از منظر فلسفي اش به چند رساله افلاطون به ويژه رساله هاي كرانيلوس و سوفيست باز مي گردد.
پس از وي معروفترين شاگرد او يعني ارسطو در رساله «اندر تعبير» آراء خود را درباره زبان ارايه مي دهد.
از آن زمان يعني از قرن چهارم قبل از ميلاد تا به امروز هزاران مطلب و نكته درباره مطالعه زبان و اينكه اساساً «زبان چيست» به رشته تحرير در آمده است.
اما آنچه امروزه تحت عنوان «دانش زبانشناسي» مطرح است به آراء زبانشناسي سوييسي، فرديناند دوسوسور باز مي گردد.
از زمان انتشار «تقريرات» وي يعني از ۱۹۱۶ به بعد علم جديدي در ميان علوم متولد مي شود كه زبانشناسي نام گرفته است . بنابراين ما با دو زبانشناسي سر وكار داريم يكي آن دسته از مطالعاتي كه پيش از دوره انتشار كتاب سوسور مطرح شده اند و ديگري آنچه امروزه دانش نوين زبانشناسي نام گرفته است.
در سرتاسر دانشگاه هاي دنيا رشته اي به نام زبانشناسي تأسيس شده است برخي از كشورهايي كه در آنها دانش زبانشناسي نضج يافته در اين دسته از مطالعات گوي سبقت را از ديگران ربوده اند. ولي شايد بتوان بدون كوچكترين تعصبي مدعي شد كه ايران امروزه يكي از فعال ترين كشورهاي دنيا در زمينه مطالعات زبانشناختي به حساب مي آيد.
* از سابقه زبانشناسي در ايران بگوييد.
از حدود سال هاي دهه ۴۰ كه نخستين گروه زبانشناسي به همت شادروان دكتر محمد مقدم در دانشگاه تهران تأسيس شد تا به امروز نزديك به نيم قرن مي گذرد. اين رشته زماني در ايران تأسيس شد كه حتي متفكران و انديشمندان دانشگاهي تصوري از اهداف اين رشته نداشتند و در بسياري از موارد تصور مي كردند كه زبانشناسي آموختن چند زبان مختلف است.
افراد مختلفي در اين زمينه عمر گذاشته اند براي نمونه مي توان استاداني چون دكتر محمدرضا باطني، دكتر هرمز ميلانيان، دكتر يدالله ثمره، دكتر علي اشرف صادقي، دكتر علي محمدحق شناس را نام برد كه سال ها قلم زدند تا بتوانند اين رشته را دست كم به جامعه دانشگاهي ايران معرفي كنند. شايد در اين ميان بتوان معرف اصلي زبانشناسي را در ايران دكتر محمدرضا باطني دانست.
به اعتقاد من باطني در ايران يعني زبانشناسي.
از آن تاريخ تا به امروز گروه هاي مختلف زبانشناسي در دانشگاه هاي مختلف كشور تأسيس شده است. هم اكنون جدا از دانشگاه تهران در دانشگاه هاي علامه طباطبايي، تربيت مدرس، شهيد بهشتي، در تهران و دانشگاه بوعلي همدان، دانشگاه فردوسي مشهد، دانشگاه اصفهان، دانشگاه شيراز، دانشگاه رازي كرمانشاه، دانشگاه سيستان و بلوچستان از اين رشته برخوردارند.
رشته زبانشناختي امروزه ديگر براي جامعه دانشگاهي ايران شناخته شده است و حتي بسياري از زبانشناسان ايراني در ميان همكاران خارجي شان نيز شناخته شده اند مسلماً اگر ما مدعي شويم كه در رشته هايي نظير پزشكي يا علوم دقيقه و رشته هاي مهندسي حرف اول و آخر را در اختيار كشورهاي غربي گذاشته ايم چنين سخني درباره علوم انساني و به ويژه زبانشناسي بي ربط مي نمايد.
گاه در سمينارهاي خارجي وقتي به سخنراني هاي همكاران اروپايي و آمريكايي گوش مي دهيم از اينكه چيزي از آنها كم نداريم و حتي گاه به نظر مي رسد نكاتي تازه در اختيارمان است خوشحال مي شويم و اين امر نشان مي دهد كه در رشته زبانشناسي توانسته ايم به موفقيت دست يابيم. البته حرف مرا به حساب خود شيفتگي نگذاريد زيرا معمولاً اينجور صحبت  ها آدم را به جايي مي رساند كه جز تخريب بعدي نتيجه اي ندارد.
* ضرورت پرداختن به اين علم چيست؟
اگر زبانشناسي را مطالعه علمي زبان بدانيم، ما در اصل از طريق مطالعه زبان به دنبال آنيم كه بازنمودهاي ذهن انسان را بكاويم و دريابيم كه انسان چرا آن چيزي است كه هست.
بنابراين چنين مطالعه اي از آن جهت ضروري است كه به شناخت انسان توجه دارد و سعي مي كند از اين منظر به درك ناشناخته هايي برسد و گاه «رمز و راز» مي نمايد. من بين «رمز و راز» و «مسأله» تفاوت مي گذارم ، به اعتقاد من «مسأله» آني است كه با اطلاعات و شناخت انسان امكان حل مي يابد. خواه امروز، خواه فردا. ولي «رمز و راز» آني است كه مغز انسان به كمك توان استدلالي اش نمي تواند پاسخي برايش بيابد فرض كنيد ما به دنبال آن باشيم كه بفهميم نخستين شهاب سنگ بر سر كدام دايناسور خورده و نسل اين حيوان را منقرض كرده يك چنين پرسشي بي پاسخ خواهد ماند زيرا بر اساس داده هاي موجود نمي توان به پاسخي صريح در اين باره دست يافت.
بنابراين زبانشناسي به دنبال دست يافتن به پاسخ براي مسايلي است كه درباره انسان مي توان مطرح ساخت و مي توان پاسخ داد.
از سوي ديگر زبانشناسي نزديكترين رشته به فلسفه است. من شخصاً فلسفه را علم نمي دانم. فلسفه مادر علوم است. فلسفه نور به تاريكي ها مي تاباند و به دانشمند مسيري را نشان مي دهد تا وي بتواند در آن مسير به جلو حركت كند.
زماني كه دانشمند در اين مسير حركت خود را آغاز كرد فيلسوف آن مسير را رها مي كند و به مسير تازه اي توجه نشان مي دهد. براي نمونه سال ها براي فيلسوف اين پرسش مطرح بوده است كه اول «مرغ بوده يا تخم مرغ»؟ اين پرسش تا زماني براي فيلسوف مطرح بوده كه در زيست شناسي كشف يك سلولي بودن تخم مرغ ميسر نبوده است . زماني كه براي دانشمند مشخص شد كه تخم مرغ از يك سلول تشكيل شده است ديگر بحث فلسفي در اين باره منتفي خواهد بود. زيرا به جبر زيستي ابتدا بايد تخم مرغ به وجود آمده باشد.
از آنجا كه فيلسوف همواره از زبان براي بحث درباره پرسش هاي خود بهره مي گيرد زبانشناسي نزديكترين علم به اين مادر علوم خواهد بود. مسلماً يكي ديگر از اين علوم منطق است و ديگري علم شناخت.
* براي پيشبرد اين علم چه ابزاري مورد استفاده زبانشناس قرار مي گيرد؟
- فرض كنيد در اقيانوسي بي كرانه صدها جزيره متروك داشته باشيم و در هر يك از اين جزاير دانشمندي از رشته هاي مختلف بنشانيم و از او بخواهيم كه در رشته اش به تحقيق بپردازد. به اعتقاد من تنها دانشمندي كه آزمايشگاهش را با خود به آن جزيره آورده زبانشناس است. حرفم به اين معني است كه زبانشناس ابزار اوليه مطالعه زبان را كه همانا زبان است با خود دارد به همين دليل بود كه زبانشناس را نزديكترين هميار براي فيلسوف در نظر گرفتم. تمامي علوم ديگر مجبورند از ابزاري غير از آنچه در اختياردارند براي مطالعه علم خود بهره بگيرند.
اما از سوي ديگر همين مسأله براي زبانشناس مشكل آفرين است. زيرا او سعي مي كند از زبان براي توصيف «زبان» استفاده كند و اين خود مشكلاتي را به همراه خواهد داشت كه به تدريج زبانشناسي به خوبي خود را مي نماياند. ما همواره در زبانشناسي با پرسش هايي روبه روييم كه قرن ها است به حيات خود ادامه مي دهند و اگرچه پاسخ هاي متعددي برايشان يافته ايم ولي حق حيات را از آن پرسش ها نگرفته ايم.
* چطور مي شود از زبان براي مطالعه زبان استفاده كرد و به استنتاج منطقي رسيد؟
ما در زبانشناسي واحدهايي را براي مطالعه زبان در نظر گرفته ايم اين واحدها مي توانند برون زباني يا درون زباني باشند. مثلاً مصداق هاي جهان خارج واحدهايي را براي زبانشناس مي سازند كه برون زباني است.
در مقابل، مفاهيم واحدهايي را تشكيل مي دهند كه درون زباني به حساب مي آيند حال نگاه كنيد ما در زبانشناسي با چه مشكلاتي مواجهيم. نخست اينكه براي ميليون ها مصداق مختلف كه در جهان خارج وجود دارند يك واژه خاص انتخاب كرده ايم. مثلاً به ميلياردها سنگ مختلف «سنگ» مي گوييم.
وقتي من جمله اي نظير اين را به كار مي برم كه «ديروز پايم به سنگ گير كرد و به زمين افتادم» شمايي كه مخاطب منيد حرف مرا درك مي كنيد بدون اينكه دقيقاً بدانيد كدام سنگ به پاي من گير كرده اگر ما بگوييم كه زبان براي صحبت براي مصداق هاي جهان خارج به كار مي رود با واژه هايي مشكل خواهيم داشت كه به مصداقي اشاره نمي كند مثلاً «غول» يا «اژدها» .از سوي ديگر ما با هزاران مصداق خارجي سرو كار داريم كه برايشان در زبان واژه خاصي نداريم. ولي جالب اينجاست كه درباره آنها هم صحبت مي كنيم مثلاً مي گوييم « پيچ روي دريچه باز و بسته كردن كولر» .«مثلث پلاستيكي اي كه زير در مي گذاريم تا باد در را نبندد».
من با گفتن اين عبارات به مصداق هايي اشاره مي كنم كه شما آنها را درك مي كنيد بدون اينكه مثلا براي آن مثلث پلاستيكي اسمي در فارسي داشته باشيم. بنابراين مشكل زبانشناس اين است كه اگر بگويد يا مدعي شود كه زبان براي اشاره به جهان خارج به كار مي رود با مسايلي مواجه خواهد شد كه شايد لاينحل بمانند.
از سوي ديگر فرض كنيد ادعا كنيم كه زبان براي بيان تصورات ذهني يا مفاهيم انباشته در مغز و ذهن ما به كار مي رود در چنين شرايطي نيز مشكل با فراگيري زبان آغاز مي شود، يعني اينكه كودك نخستين مفهوم را چگونه فراگرفته است .بنابراين ما همواره با مسايلي مواجه خواهيم بود كه مي تواند لاينحل باقي بماند همانطور كه در فلسفه نيز بسياري از پرسش ها بي پاسخ مي مانند و اتفاقاً جذابيت موضوع به همين نكته باز مي گردد. ما در رياضيات نيز با چنين مسائلي مواجهيم براي نمونه مدعي مي شويم كه دو خط موازي هيچ گاه به يكديگر نمي رسند مگر در بي نهايت.
به اين ترتيب بي نهايت را جايي در نظر مي گيريم كه خطوط موازي در آن «جا» قرار است به هم برسند ولي اگر بي نهايت يك «جا» باشد آن وقت ديگر بي نهايت نيست.
اين جمله را در نظر بگيريد: «اگر هوشنگ قدش بيست سانت بلندتر بود سرش گير مي كرد به سقف اتاق پذيرايي ما»
من چطور چنين جمله اي را درك مي كنم وقتي هيچ امكاني براي بلند تر شدن قد هوشنگ وجود ندارد. من در اصل در يك جهان ممكن بيست سانتي متر به قد هوشنگ اضافه مي كنم. سپس آن هوشنگ را از آن جهان ممكن به اتاق پذيرايي ام مي آورم و سرش را به سقف گير مي دهم و آن وقت اين جمله را درك مي كنم.
آيا واقعاً كاري كه من مي كنم همين است؟ آيا واقعاً مي توان اين حرف را نوعي استنتاج صريح دانست! پاسخ به اين پرسش ها چندان آسان نيست ولي به هر حال در تمامي شاخه هاي زبانشناسي ما با چنين مشكلاتي مواجه نيستيم. براي مثال در آواشناسي و واج شناسي كمتر از معني شناسي با «رمز وراز» روبه روييم زيرا براي مطالعه در آن لايه از زبانشناسي ابزارهاي دقيق تري در اختيار داريم كه مثلاً در معني شناسي فاقد آنهاييم.
* از آغاز تأسيس رشته زبانشناسي در ايران تاكنون در زمينه تأليف و تحقيق چه كارهايي صورت گرفته است؟
از آغاز معرفي زبانشناسي به عنوان يك رشته دانشگاهي در ايران تابه امروز صدها كتاب و هزاران مقاله در زمينه هاي مختلف نوشته شده است. ولي اگر بخواهيم يك مسير ساده را براي اين كار نشان دهم مي توانم ادعاكنم كه در آغاز كتاب هايي در زمينه زبانشناسي به رشته تحرير در مي آمد كه به زباني ساده بتواند اين دانش را معرفي كند. در دوره بعد بايد مجموعه اي از آثار كلاسيك اين رشته به زبان فارسي ترجمه مي شد كه اين كار هم صورت گرفته است.
سپس دوره آن بود كه كتاب هايي در زمينه شاخه هاي مختلف زبانشناسي براي سخنگويان فارسي زبان به رشته تحرير درآمد. اين كار هم تا حدي صورت گرفته است .به اعتقاد من، اكنون زمانه تدوين فرهنگ هاي توصيفي است. يعني فرهنگ هايي كه مشخص كنند هر اصطلاح نقشمند در زبانشناسي از چه توصيفي برخوردار است و حد و مرز اين توصيف چيست. معمولاً در تمامي رشته هاي مختلف اين مسير طي شده يا خواهد شد. در كنار اين مسير اصلي مجموعه وسيعي از درسنامه هاي خارجي به زبان فارسي ترجمه شده اند و هزاران مقاله نيز به طور مستقيم يا غيرمستقيم درباره مسائل زبانشناختي انتشار يافته است. به همين دليل مي توان ادعا كرد كه رشته زبانشناسي در مسير دستيابي به منابع اصلي خود، به آنگونه كه در خدمت زبان فارسي باشد به موفقيت دست يافته.

نگاه
كاظم كامران شرفشاهي:
نقد شعر، از نقد داستان جلوتر است
كاظم كامران شرفشاهي دانش آموخته رشته ارتباطات در مقطع كارشناسي به سال ۱۳۴۰ در تهران به دنيا آمد و از هشت، نه سالگي شعر گفتن را آغاز كرد، اما نخستين كتاب خود را كه شامل گزيده اشعارش بود، در سال ۱۳۷۸ به چاپ رساند.
وي درباره آثار روز و كتابهاي جديد شعر نظرش را چنين بيان مي كند: بيشتر كارها را مي خوانم، اما متأسفانه مجموعه هاي زيادي را مي بينم كه اصلاً  نمي توان نام شعر روي آن نهاد. چون يا الهام و استعداد شاعرانه در آنها ديده نمي شود و يا اصلاً دانش اين رشته را ندارند.
شرفشاهي در ادامه درباره نقد شعر مي گويد : به نظر من نقد شعر از نقد داستان جلوتر است، چون از سالهاي بسيار دور انجمنهاي ادبي داشتيم و مقالات زيادي هم در اين باره به نگارش درآمده است. اما مشكل بزرگ غيبت روحيه نقدپذيري است. آندره موروا نويسنده معروف فرانسوي در اين باره مي گويد: «حتي وقتي مي گويند مرا نقد كن منظور اين است كه تعريف كن.»
به نظر من زماني مي توانيم شاهد رواج فرهنگ سالم نقد باشيم كه هم سعه صدر لازم در اين زمينه وجود داشته باشد و هم دانشگاههاي ما نسبت به تربيت منتقد ادبي آگاه، اقدام لازم را انجام دهند. وي در پايان درباره آخرين كارهاي خود گفت: تاكنون هفت كتاب در زمينه هاي داستان، شعر و تحقيق و پژوهش منتشر كرده ام و آخرين كارم هم «سايه سياه سقوط» است كه به بررسي اشعار شاعران ايراني در حمايت از مردم ستمديده عراق و اشغال كشورشان توسط آمريكا و متحدانش مي پردازد. البته در گذشته در شاخه ادبيات پايداري درباره فلسطين، لبنان، بوسني، افغانستان و ... كار شده بود، اما عراق براي نخستين بار است.
بزرگداشت قدر خواه
مراسم بزرگداشت كيوان قدرخواه - شاعر معاصر- با حضور محمد رحيم اخوت، محمد كلباسي، محمدعلي موسوي فريدني و حسن ملكي در سالن آمفي تئاتر حوزه هنري اصفهان برگزار شد.
در ابتداي اين مراسم فيلم «سايه هاي نياسرم» كه «اميد شمس» درباره زندگي «كيوان قدرخواه» ساخته است، به نمايش درآمد. در ادامه محمد رحيم اخوت متني از دكتر حميد فرازنده كه در خصوص شعر قدرخواه نوشته بود را خواند. فرازنده در اين نوشته ضمن تأكيد بر خصلت ترس آفرين بودن شعرهاي قدرخواه آورده بود: شاعراني مانند لوركا و اوكتاويو پاز با اين كه ريشه در فرهنگ حاشيه اي اروپا داشتند؛ تمام تضادهاي مدرنيته را تا مغز استخوان تجربه كردند؛ و حتي به حلقه هاي شعر مدرن نيز پيوستند، از خون شعر «بودلر» تغذيه كردند؛ ولي هر كدام به راه خود رفتند. كيوان قدرخواه هم از همين خانواده است.
در ادامه اين مراسم حسن ملكي- شاعر و روزنامه نگار- نيز مقاله اي با عنوان «آوازهاي آبي كاشي» در باره شخصيت هنري كيوان قدرخواه خواند. سپس محمد كلباسي به ويژگي هاي شعر قدرخواه پرداخت و خاطرنشان كرد: عناصر بومي مثل موسيقي، نقاشي و عكس اصفهان در شعر قدرخواه، به خصوص در دو مجموعه شعر «گوشه هاي اصفهان» و «تواريخ ايام»، حضوري چشمگير دارند كه اين ويژگي نوعي سلوك شاعرانه در اشعار اين شاعر است كه در طول ۲۵ سال شاعري اش اتفاق افتاده است.
اين برنامه با خوانش شعري از قدرخواه با عنوان سحرپيمايي ۳ توسط محمدعلي موسوي فريدني ادامه يافت و كيوان قدرخواه هم به شعر خواني پرداخت.

ادبيات
اقتصاد
انديشه
جهان
زندگي
سياست
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  انديشه  |  جهان  |  زندگي  |  سياست  |  ورزش  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |