يكشنبه ۷ دي ۱۳۸۲ - شماره ۳۲۶۵
ادبيات
Front Page

ترانه شعر نيست؟
000056.jpg
ياسر نيشابوري
آن قدر كه در باب شعر و شاعري گفته اند و شنيده ايم و تكرار مكررات شده است، از ترانه و ترانه سرايي كم گفته اند و كمتر شنيده ايم. در مملكتي كه ترانه به علت سادگي و همراهي اش با موسيقي، توسط برخي ، آفتي براي جامعه هنري معرفي مي شود، چندان عجيب نيست كه اهالي قلم و انديشه از پرداختن به اين مقوله سر باز زنند. از سوي ديگر مخاطبان گسترده اين رشته هنري در دنياي امروز، اين اجازه را نمي دهد كه بي توجه به اين مقوله باشيم و از كنار آن با چشم بسته بگذريم.
در اين گزارش سؤالات و مباحثي مطرح شده كه دو تن از صاحبنظران و فعالان ترانه سرايي ديدگاه خود را بيان كرده اند.
نقاط تلاقي و تمايز شعر و ترانه
«شعر و ترانه هر دو وظيفه ارسال پيام و انديشه را به عهده دارند، هر دو به مسائلي مي پردازند كه احساسي و عاطفي اند يا لااقل مي بايست چنين باشد، هر دو سعي در ارائه كلام آراسته و زيبا دارند و هر دو از قواعد شعر پيروي مي كنند و نكات فني شعر كلاسيك را رعايت مي كنند.» محمدعلي شيرازي، ترانه سرا و يكي از پيشكسوتان اين عرصه با اعلام چنين نظري، عقيده دارد تمايز اين دو در خاص بودن شعر و عام بودن ترانه است. به اين معنا كه ترانه بنا به خاصيت خود و وسايلي كه براي ارسال پيام و صداي خود از قبيل راديو، تلويزيون و تكنيك هاي ضبط و تكثير موسيقي كه در اختيار دارد، به صورت گسترده تري در محيط اجتماع اشاعه يافته و گروه گسترده تري را شامل مي شود، در حالي كه شعر در اكثر موارد تخصصي است و اغلب كساني كه با تصوف و عرفان سر و كار دارند، سراغ آن مي روند. اگر ترانه براي تأثيرگذاري بيشتر از موسيقي بهره مي برد، شعر براي توضيح و تفسير پيام خود، جاي بيشتري را دراختيار دارد و براي تفهيم خود زمان بيشتري به مخاطب مي دهد.
همچنين اكبر آزاد، از ديگر ترانه سرايان كشورمان، نظر خود را چنين بيان مي كند: «نقاط تلاقي اين دو، زبان ساده و مردمي آن است. ترانه اي كه از بطن همين ملت برخاسته باشد ، چه بهتر كه جهانشمول هم باشد و با زبان زنده تمثيلات، يادبودها و خاطرات مردم جهان همراه باشد. شعري هم كه از اين مرحله دور باشد، كتاب شاعرش خاك خواهد خورد. مانند «ديوان خاقاني» كه با همه عظمتش براي مردم عام، غريب مي نمايد، اما حافظ را ببينيد كه هم خواص مي پسندند و هم مردم عام آن را از بر دارند.»
قدرت و برد شعر و ترانه، با توجه
به يكي بودن ابزارشان، واژه
اكبر آزاد در اين مورد مي گويد: «من اولين بار نيست كه راجع به اين مبحث صحبت مي كنم. قبلاً عرض كرده ام ترانه از شعر نمي تواند جدا باشد و يك ترانه خوب انساني- اجتماعي مي تواند قدرت تأثيرگذاري بالا همانند غزل يا شعر نيمايي داشته باشد. به شرطي كه كادر هنري آن اعم از آهنگساز،  شاعر، تنظيم كننده و خواننده همراه و همدل باشند و براي معرفي نيز مميزي ياري كننده باشد.»
درست است كه ابزار شعر و ترانه هر دو كلام است، اما از آنجا كه ترانه براي مخاطب عام تري سروده مي شود و در جمع اين مخاطبين، همه گونه شنونده با درجات مختلف سواد و دانش و معلومات يافت مي شوند و از طرفي بنا به موقعيت زماني و مكاني و سرعتي كه در همه شئون زندگي رايج است و اغلب اين شرايط فرصت تفكر و مطالعه را از شنونده مي گيرد، مي بايد از چنان رواني و صراحتي برخوردار باشد و با چنان كلام واضحي ارائه شود كه بلافاصله مفهوم شده و احتياجي به تفكر براي فهم مطلب ارائه شده در كلام ترانه نباشد، محمدعلي شيرازي با بيان اين مطالب اضافه مي كند: «در مقابل، شعر با ميدان گسترده تري كه براي عرضه خود در اختيار دارد و مخاطب خاص به آن رجوع مي كند، طبيعتاً از قدرت مانور بيشتري هم برخوردار است.»
ترانه بدون موسيقي، با ارزش يا بي  ارزش؟
محمدعلي شيرازي معتقد است: «ارزش ترانه (البته ترانه واقعي) بدون موسيقي به انديشه و ايده جاري در آن است. متأسفانه ترانه مانند خيلي از چيزهاي ديگرمان از محتوايي كه مي بايد داشته باشد تهي شده و اغلب ترانه هاي اين روزها به پازلي مي ماند كه قطعات مختلف آن را مي توان در جاهاي مختلف قرار داد، چون از فلسفه و معني و مفهومي كه بايد دارا باشد، تهي است و از يك مشت كلام كليشه اي و خالي از انديشه حاصل مي شود و اين كلام كه در اصل بي معني بوده است، بي معني تر يا معنادارتر نمي شود. ترانه اي كه واقعاً ترانه است بدون موسيقي هم قادر است پيام و احساس سراينده خود را،  هر چند ضعيف تر به مخاطب برساند.»
از ترانه بدون موسيقي مي توان معرفت و لذت شعري برد و مي تواند اثري باشد كه بر دل نشيند. نمونه هاي با ارزش در پيشينيان ما مانند نوذر پرنگ و ايرج جنتي عطايي كه به ترتيب با آهنگسازي واروژان و بابك بيات بوده است.
اكبر آزاد ضمن بيان اين مطالب اضافه مي كند: «مردم متن اين ترانه ها و تك تك كلمات آن را دوست دارند و اين ماندگاري براي كاربرد تعابير زيبا و نو، مضمون آوري، مسائل اجتماعي انساني و يا عاشقانه هايي با زبان روزمره مردم بوده است. البته بنده وقتي مي سرايم، در اكثر موارد ترانه و ملودي با هم در ذهنم نقش مي بندد. موارد ديگري هم پيش آمده كه مثلاً بابك بيات با من تماس گرفته و يك ملودي به من داده و خواسته كه روي آن ترانه بسازم.»
خواننده خوب و ويژگي هاي با ارزش
اكبر آزاد نظرش بر اين است كه خواننده خوب بايد سلفژ (نت خواني) خوانده باشد، موسيقي بداند، عشق و احساس موسيقي را تماماً دارا باشد و شعر را خوب بشناسد كه اين مهمترين ويژگي يك خواننده است. اهل مطالعه كتاب در زمينه هاي مختلف مرتبط با جهان بيني هنر باشد، البته در ايران كمتر سراغ داريم مثلاً... ترانه را خوب مي شناسد. اين خواننده هاي پاپ ما،  البته نه همه شان، سلفژ پيشكش ،حتي ترانه متوسط را هم نمي شناسند.«در درجه اول و مهمتر از همه اين كه، شعر را بفهمد و حس موجود در آن را بتواند منتقل كند.» محمدعلي شيرازي ضمن بيان اين مطلب مي افزايد: «صداي مناسبي داشته باشد كه البته اين وظيفه سراينده ترانه است كه بايد آن شناخت را از صداي خواننده داشته باشد و موضوع و سوژه اي را انتخاب كند كه با صداي خواننده هماهنگي داشته باشد و به اصطلاح به آن صدا و شخصيت بخورد.»
برخي معتقدند ترانه نوعي عوام زدگي است
كه نخبگان فكري به آن نيازي ندارند
ترانه هاي فعلي و رايج از عمق و مفهوم و سوژه مناسبي برخوردار نيست و نوعي خلأ فكري و احساسي در آن رايج است.
محمدعلي شيرازي با بيان اين مطلب مي افزايد: «البته كلام مورد استفاده در هر نوع موسيقي بسته به اينكه موسيقي چه مشخصاتي داشته باشد، سوژه و موضوع ترانه بر چه محوري دور بزند و خلاصه جمع اين مشخصات چه نوع كلامي را طلب كند، فرق مي كند. صرف نوع كلام را نمي توان عوام زده يا غير آن ناميد. اما به طوركلي اغلب آثار توليدي حال حاضر را نمي توان به عنوان يك اثر هنري، چه از نظر موسيقي و چه از جهت كلام و شعر و ديگر عوامل تشكيل دهنده آن قابل قبول دانست و اين ربطي به نخبگان و غيرنخبگان اجتماع ندارد. متأسفانه موسيقي و ترانه امروز چندان حرفي براي گفتن ندارد.»
اكبر آزاد بر اين باور است: «ما نمي توانيم هر چيزي را كه داراي قافيه باشد شعر و هر خزعبلاتي را ترانه بدانيم. ترانه هاي زيبا و ماندني را نمي توان عوام زدگي ناميد مانند بغض، كه چه بسا روشنفكراني در سراسر جهان تحت  تأثير ترانه هاي ماندگار بوده اند و بعدها همين افراد به نخبگان بزرگ فكري تبديل شده اند.» اكبر آزاد با اشاره به اينكه هيچ نخبه اي نيست كه احتياج روحي- فكري به ترانه خوب و موسيقي خوب نداشته باشد، اضافه مي كند: «در غير اين صورت، يا ترانه خوب وجود ندارد و يا نخبه اي وجود ندارد. به هر حال شعر و ترانه هردو در يك امر كلي مي گنجند كه داراي هستي زنده بوده و چندان قابل تفكيك نيستند. قانون، هدف و وسيله را در مقابل هم قرار نمي دهد بلكه هر يك را منحصراً در آن به واسطه ديگري مي يابيم. گئورگ گادامر فيلسوف آلماني مي گويد: «وجودي كه مي تواند فهميده شود، همان زبان است.» پس زبان، همطراز و همتاي جهان است. اين دوگانگي در شعر و ترانه به اوج خود رسيده و معناي حقيقي اش را درمي يابد زيرا شعر و ترانه يكي از انواع هنر، هنر سرمشق و غايت همه هنرهاست، ترانه نمي گذارد چراغ خاطره ها خاموش شود و ماندگاري هنر در ترانه بايد چنين باشد.»
افزايش ترانه سرايان ، پيشرفت ياابتذال
«آيا هر كسي كه اسمش را روي كاست به  عنوان ترانه سرا بنويسد، واقعاً ترانه سراست؟» اكبر آزاد ضمن طرح اين پرسش اضافه مي كند: «متأسفانه امروزه حرمت، نشانه ها، يادبودهاي اصلي شعر و ترانه شكسته و در آن، شير و عقاب به سالن سيرك وزرا و شاه ماهي و پرندگان به كنسروسازي، اسبان تيزرو و سگان شكاري به ميدان شرط بندي و جنگل مقدس به كارگاه نجاري تعلق دارد. در اين تمدن، پول همه چيز را مي بلعد، مگر حقيقت ناب را، شاعر و ترانه سرايي كه حقيقت در او حلول كرده باشد به قول معروف «خود، راه بگويدت كه چون، بايد رفت». اينها ترانه سرا نيستند چون نوآوري  ندارند، مگر تعداد كمي كه با زمينه  قبلي، حس خدادادي و مطالعه فراوان در ادبيات كلاسيك ايران و جهان كار مي كنند. ترانه سرا بايد تأثيرپذير از آثار خوب ترانه سرايان قبل از خود باشد. اما تحت تأثير مستقيم آنها نباشد.»
همچنين محمد علي شيرازي در اين مورد مي گويد: «ترانه در نگاه اول، چند كلام آشناست كه همه روزه همه مردم بارها از آن استفاده مي كنند و به صورتي كه امروز، ترانه سرايي معمول است و ابتدا ترانه، حال با محتوا  يا بي محتوا سروده شده و سپس روي آن آهنگ ساخته مي شود، براي اغلب مردم ساده و پيش پا افتاده به نظر مي آيد تا حدي كه هر كس با اندكي آشنايي به شعر يا حتي بدون هيچ گونه آشنايي، به خود حق مي دهد كه در اين راه بخت آزمايي كند و چون با كمال تأسف ديگر عوامل توليد كلام آهنگين نيز با شعر و شناخت آن بيگانه اند و باز هم متأسفانه مرجع فني اي هم خود را متولي اين امر نمي داند و از طرفي، حتي احتياج به سرمايه گذاري خاصي هم ندارد و در حقيقت امتحانش مجاني است، مثل كارهاي ديگري كه داراي اين مشخصات هستند، گروندگان آن نيز بسيارند. حال اگر مثل سالهاي قبل از دهه ۵۰، ترانه بنا بود روي ملودي و آهنگ سروده شود و مثل مراجع شوراهاي شعر و موسيقي راديو و تلويزيون آن زمان، متولياني داشت، وضع به كلي با آنچه كه امروز موجود است متفاوت بود و حداقل تعدادي از آثار تهيه و توليد شده در اين زمينه ارزش و اهميتي مي يافت. ترانه مبتذل، همين ترانه هايي است كه اغلب مي شنويم كه عبارت از كلمات و تعبيرات هزاران بار گفته شده و بي اصالت و همان طور كه گفتم اغلب به پازل هايي مي مانند كه قطعات آن قابل جابه جايي باشد. اين ترانه  با اين نوع چينش قطعات و ترانه ديگر با چينش مجدد همان قطعات به صورتي ديگر سروده شده و در نتيجه هيچ حرف تازه و اصيلي در آن يافت نمي شود.»
با توجه به نظرات ترانه سرايان، درمي يابيم كه ترانه، بياني براي طبيعت مردم است كه نبايد در آن دست برد. البته اين به معني مديريت نكردن و عدم سمت و سو دادن به آن نيست. اما مميزي بايد فني باشد نه سليقه اي.

سايه روشن ادبيات
رمان بعد از سقوط
000054.jpg

آخرين رمان صدام حسين با نام «ملعون! از اين جا خارج شو» كه به دست يكي از روزنامه هاي انگليسي زبان افتاده است، غوغايي را در ميان محافل خبري ايجاد كرده است.
به گزارش خبرگزاري مهر به نقل از روزنامه انگليسي زبان ديلي تلگراف، صدام حسين در هفته هاي پاياني قبل از جنگ عراق، به جاي اين كه نقشه دفاع از عراق را طرح ريزي كند، رماني را در باره مقاومت زيرزميني به رشته تحرير در آورد.
رمان «ملعون از اينجا خارج شو» صدام حسين، روايتگر مقاومت زيرزميني اعراب براي دستيابي به پيروزي عليه رومي ها است.
اين رمان همزمان با شروع جنگ در بيش از چهل هزار نسخه منتشر شده بود كه پس از بمباران هاي گسترده آمريكا و انگليس از بين رفت، اما روزنامه ديلي تلگراف اينك يكي از اين كتاب ها را به دست آورده است.
ديلي تلگراف در اين باره نوشت: اين كتاب تاريخي روايتي است از دوران عهد جديد تا زمان حاضر و پر است از حملات لفظي عليه يهوديان؛قومي  كه از ديد وي ميان ملل مسلمان اختلاف مي افكندند و از همين طريق رومي ها را به حمله به مسلمانان تشويق مي كنند.
اين رمان، داستاني استعاري است براي آمريكايي ها كه به عراق حمله ور شدند.
بنابر اين گزارش، رمان يادشده، حكايت عربي اصيل، به نام سليم است كه دشمنان آمريكايي خود و صهيونيست ها را شكست مي دهد.
به نوشته اين روزنامه، صدام در اين رمان خود در نقش سليم ظاهر مي شود: عربي پارسا، مردي قد بلند و خوش تيپ با بيني سربالا.
در اين رمان از جنگ خليج فارس در سال ۱۹۹۱ و جنگ ايران و عراق هم به تلويح ياد شده است.
رمان «ملعون از اينجا خارج شو» پيش از حمله آمريكا و انگليس به عراق، در ساختمان وزارت اطلاعات اين كشور در بغداد نگهداري مي شد.
صدام حسين غير از اين رمان سه رمان چاپ شده ديگر هم دارد.
نخستين رمان وي «ذبيبه و شاه» نام داشت كه بعدها به صورت نمايش به روي صحنه رفت. كتاب «ذبيبه و شاه» پرفروش ترين كتاب سال ۲۰۰۰ عراق شد.
نويسنده مورد علاقه صدام حسين، ارنست همينگوي و رمان دوست داشتني اش پيرمرد و درياي همينگوي است.

|  ادبيات  |   اقتصاد  |   انديشه  |   سياست  |   ورزش  |   هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |