دوشنبه ۸ دي ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۲۶۶
حوادث
Front Page

اولين گروه مجروحان به تهران رسيدند
... و به ديدنشان مي رويم
مجروحاني كه مشكوك به ضايعات استخواني شديد، خونريزي مغزي و مشكلات شكمي هستند به ترتيب اولويت از بم به تهران منتقل مي شوند
000108.jpg
جمعه ۵ دي ماه ساعت هفت و ۲۵ دقيقه شب است. اولين هواپيما از سمت فرودگاه بم در باند فرودگاه مهرآباد مي نشيند. موضوع قبلا به مسوولان اطلاع داده شده است. ۱۵۰ مجروح كه در حادثه بم دچار حادثه شده اند بر روي صندلي ها و راهروي هواپيما انتظار آمبولانس ها را مي كشند تا آنها را به بيمارستان منتقل كنند.
مثل اينكه همه به فكر اوضاع بم هستند و آنها را فراموش كردند. چند آمبولانس زير بال هواپيما توقف مي كنند. اما تعداد آنها خيلي كم است. تنها چيزي كه آنجا مشخص است عدم هماهنگي براي اعزام سانحه ديدگان به بيمارستان ها است. انگار مسوولان از تعداد مجروحان اطلاعي نداشته اند.
سرانجام تعدادي از شركت هاي خصوصي و بيمارستان ها آمبولانس هاي خود را به محل اعزام مي كنند كه با توجه به وضعيت باند پرواز با هماهنگي مسوولان اورژانس گروه هاي ۲۰ تايي از آمبولانس ها به ترتيب زير بال هاي هواپيما توقف مي كنند و مجروحان را به بيمارستان هايي كه از قبل خود را براي پذيرش بيماران آماده كرده اند مي رسانند.
بيمارستان ها مملو از مجروحان 
شنبه صبح، بيمارستان رسول اكرم(ص) مملو از مجروحاني است كه در فاجعه زلزله بم دچار حادثه شده اند. تعدادي از شهروندان تهراني هم با حضور در بيمارستان به دنبال اقوام خود مي گردند كه در بم زندگي مي كردند. به سراغ مجروحان مي رويم. اميرحمزه كودك ۱۲ ساله اي كه در اين حادثه دچار قطع نخاع شده است در خصوص زلزله بم مي گويد: «در خانه خواب بودم كه ناگهان آوار روي سرم ريخت. زير آوار گير افتاده بودم. پدرم كه توانسته بود خود را از زير آوار نجات دهد به كمكم آمد و مرا نجات داد.»
شكوت زن ۱۷ ساله اي كه با كمك همسايه از زير آوار نجات پيدا كرده بود هم مي گويد: «شوهرم نظامي است و به خاطر كار او در شهر بم ساكن بوديم. ديروز صبح (جمعه) مشغول نماز بوديم كه متوجه وقوع زلزله شديم. خواستيم فرار كنيم كه در زير آوار گرفتار شديم. حدود ساعت ۱۱ صبح بود كه همسايه ها من را از زير آوار بيرون كشيدند. اما همسرم هنوز زير آوار است.»
حسن وحيدآبادي مرد ۳۱ ساله اي كه همه بستگانش را در اين حادثه از دست داده است مي گويد: «تا ساعت ۱۱ صبح ما زير آوار گير افتاده بوديم ولي هيچكس نبود كه به ما كمك كند و همسايه ها در حالي كه خودشان هم مجروح بودند ما را از زير آوار بيرون آوردند.»
عمليات انتقال مجروحان از بم به تهران از دقايق اوليه بامداد روز گذشته آغاز شد وهزاران نفر از زلزله زدگان بم در بيمارستان هاي ميلاد، رسول اكرم و امام خميني بستري شدند.
دكتر ابطحي، رئيس بيمارستان رسول اكرم، درباره انتقال مجروحان گفت: «مجروحاني كه مشكوك به ضايعات استخواني شديد، خونريزي مغزي و مشكلات شكمي هستند به ترتيب اولويت از بم به تهران منتقل مي شوند.»
وي با بيان اين كه بيمارستان رسول اكرم آماده پذيرش ۵۰۰ مجروح است، خاطرنشان كرد: «ما تمام بيماراني را كه نياز مبرم به بستري بودن و مراقبت هاي ويژه نداشتند مرخص كرديم و اكنون نيز به افرادي كه درمان آنها فوري نيست و زمان برايشان اهميت ندارد پذيرش نمي دهيم. از سويي با بسيج شدن كادر متخصص اكنون مشكل خاصي به جز كمبود گوشت، پتو و دارو نداريم و مردم بايد در اين زمينه به بيمارستان ها كمك كنند. البته در رابطه با دارو از اهداي داروهايي كه در خانه دارند خودداري كنند.»
رئيس بيمارستان رسول اكرم اضافه كرد: آن دسته از مجروحان كه مداواي آنان تكميل مي شود و بايد مرخص شوند را در يك نقاهتگاه كه براي آنها راه انداخته ايم نگهداري مي كنيم تا تكليف نهايي شان روشن شود از سويي اگر بيماري همراه داشته باشد مي تواند در نمازخانه بيمارستان اقامت داشته باشد.»
وي در رابطه با خطر شيوع بيماري هاي واگيردار در منطقه زلزله زده گفت: «اكنون به خاطر فصل زمستان و سرماي هوا اين خطر كمتر است. در غير اين صورت ما با شيوع عفونت هاي روده اي مواجه مي شديم ولي اكنون نيز بايد مبارزه با عفونت ها جدي گرفته شود.»

پس از حادثه امنيت منطقه مهمترين مساله است
زندان بم فروريخت، زنداني ها كجايند؟
سقف ها فروريخت چه بر سر آنها كه ساكنان موقت زندان بودند و چه آنها كه قرار بود حكمي سنگين براي هميشه ساكن زندانشان كند. بعد از زلزله هنوز آمار دقيقي از تعداد زندانيان كشته شده و زندانيان از بند رسته وجود ندارد
زلزله مادر ويراني هاست. سرزمين ارگ حالا بوي مرگ مي دهد.
حالا در هر كوي و برزني جنازه اي، جسدي، خرابه و آواري معطل مانده است. شهر نه آب دارد و نه برق، سرما امان همه را بريده و از آن بدتر با فروريختن ديوارهاي زندان شهر بم براثر زلزله، زندانيان اين زندان همگي از زندان گريخته اند و اين بيشتر آزاردهنده است.تعداد مجرميني كه گريختنددر حدود ۶۰۰ نفر اعلا م شده است.
در ميان آنها مجرمين سابقه دار و قاچاقچيان هم هستند. اگرچه سردار رويانيان رئيس مركز فوريت هاي پليسي كشور با نيروهاي ويژه ناجا با تجهيزات كامل در شهر بم مستقر شده اند اما اين مسئله باعث كاهش نگراني هاي مردم نشده است. حالا هيچ چيز مهمتر از برقراري امنيت شهر نيست و عمده ترين وظيفه نيروي انتظامي، تامين امنيت و مراقبت از اموال مردم و اقدامات انتظامي و تاميني و همچنين كنترل و نظارت برتر در عبور و مرور در جاده هاي منتهي به اين شهر است. البته نيروي انتظامي حالا وظيفه دشوارتري هم دارد و آن كمك رساني به مردم زلزله زده و بي خانمان و نجات دادن زير آوار مانده  است. براي همين هم هست كه سردار رويانيان گفته است تيم هاي امدادگر نيروي انتظامي با تجهيزات امدادي ازجمله برش آهن، براي خارج كردن مدفون شدگان به منطقه اعزام شده  و در شهر بم مستقر شده اند تا امروز هم تعداد بيشتري از اين نيروها با تجهيزات امدادي بيشتر به بم اعزام شده اند. غير از اين هم پنج گردان كمكي نيروي انتظامي كشور براي ياري رساندن به زلزله زدگان و برقراري امنيت در اين منطقه به اين شهرستان اعزام شده است. در همين رابطه سردار عبدالهي جانشين فرمانده نيروي انتظامي اعلام كرده است كه باتوجه به عمق فاجعه در منطقه زلزله زده بم، نيروي انتظامي از نخستين ساعات وقوع زلزله نيروهاي كمكي خود را براي برقراري امنيت به منطقه اعزام كرد. وي افزود: گروه هاي كمكي پليس راه نيز براي تقويت پليس راه منطقه و تسهيل رفت و آمد خودروها در جادههاي منتهي به شهرستان بم به اين منطقه اعزام شده اند. غير از اين نيروها، دو فروند بالگرد هم ديروز به منطقه اعزام كرده اند.
همچنين براي نشست و برخاست هواپيماهاي خارجي كمك رسان و نيز صدور رواديد براي تيم هاي كمك رسان خارجي تسهيلات ويژه اي را نيروي انتظامي درنظر گرفته است.
همينطور هماهنگي هاي لازم توسط ناجا با دفتر مركزي اينترپل پليس بين الملل براي ارسال كمك و نيروهاي پليس كشورهاي ديگر انجام شده است. غير از اين هم حضور سردار قاليباف درمنطقه موجب دلگرمي بيشتر مردم شده و خواهد شد.
در اين مصيبت دردناك خود نيروي انتظامي هم از دادن تلفات و ازدست دادن نيروهايش بي نصيب نمانده است. متاسفانه در اين حادثه تلخ تعدادي از ماموران نيروي انتظامي كه در پاسگاه هاي بم بودند درحين انجام وظيفه كشته شده اند و هنوز آمار دقيقي از تعداد كشته شدگان وجود ندارد و تحقيقات در اين زمينه همچنان ادامه دارد. آخرين خبرها حاكي از آن است كه نيروهاي اعزام شده به منطقه توانسته اند امنيت شهر را بدست بگيرند و با اين حال با پخش شايعات مربوط به زندانيان و زندان بم، نگراني مردم همچنان ادامه دارد. البته سردار «عبداللهي» به خبرنگارمان گفته است كه هيچ مشكلي درخصوص سرقت يا موضوعاتي از اين قبيل تاكنون نداشته ايم. همچنين ماموران نيروي انتظامي با شناسايي بانك ها يا جاهايي كه پول درآنجا وجود دارد، ماموران ويژه اي را در اين اماكن براي محافظت از اموال مردم مستقر كرده اند.اسدالله ايرانمنش سخنگوي كميته ويژه محلي به رويتر گفته است زندان ويران شده، برخي زندانيان مرده اند و برخي گريخته اند.
در اين ارتباط گفته مي شود برخي زندانيان بدون ترس از پليس به دنبال خانواده خود مي گردند.
آخرين خبرها از بم حاكي از آن است كه ارتباط بيسيمي نيروي انتظامي قطع شده است و اين مساله باتوجه به قطع بودن تلفن براي ماموران اين نيرو مشكلات فراواني را بوجود آورده است. البته از طريق تلفن ماهواره اي ماموران توانسته اند تا حدودي اين مشكل را رفع كنند.
ضمن اينكه خود ماموران نيروي انتظامي هم باتوجه به تخريب كامل پاسگاه هاي بم نيازمند جا و مكان براي استقرار نيروهاي خود هستند.
محمدرضا طوراني، استاد دانشگاه و جامعه شناس در گفت وگو با خبرنگار ما درباره تامين امنيت مردم پس از وقوع زلزله مي گويد: يكي از مقوله هاي بسيار مهم، ابعاد خدمت رساني بعد از وقوع زلزله و برقراري امنيت در اين مناطق است.
فضاي منطقه براي خلافكاران و مجرمان مساعد است. چراكه در اين فضا بيشتر نيروهاي امنيتي و خدمات رساني درصدد كمك رساني و امداد به حادثه ديدگان اين واقعه خواهند بود طبيعتا خلافكاران و مجرمان جامعه به اين سمت حركت خواهند كرد كه از فضاي موجود نهايت سوءاستفاده را داشته باشند و احياناً اموال، اشيا و يا دارايي هاي به جامانده در اين حادثه را به يغما ببرند.
در اين فضا بسياري از مجرمان ممكن است وارد عمل بشوند و با مراجعه به اين اماكن به نوعي به جاي كمك به آسيب ديدگان به سمت بي تفاوتي به آسيب ديدگان بروند. لذا تشكيل پليس محله بسيار ضروري به نظر مي رسد. چراكه پليس محله بهترين عامل كمكي براي حفظ امنيت منطقه خواهد بود.
پليس محله مي تواند حتي بعد از وقوع هر حادثه اي وارد عمل بشود و فضاي امن و آرام و مطمئني را براي افرادي كه به عنوان امدادگر و خدمات رسان و كارهاي اورژانسي وارد عمل مي شوند، مهيا كند.
مورد بعدي كه شاهد آن بوديم و نيروي انتظامي بخصوص در هفته نيروي انتظامي در اين فضا وارد عمل شد پليس ياران جوان هستند كه مي توانند در اين فضا وارد عمل بشوند و باتوجه به حس غيرت، هميت، انرژي و اعقاد بالايي كه دارند به نيروهاي امدادي كمك برسانند چراكه اين پليس ياران جوان، آموزش كافي را در اين فضا ديده اند و محدوده ها را به خوبي شناسايي مي كنند.

تهران در شب زلزله
سكوتي به يادشان كه برگزار نشد
مهرداد مشايخي 
وقتي خبر فاجعه اي به گوش مي رسد، از نزديك با آن درگير مي شود و همه چيز را درحال و هواي همان فاجعه مي بيند. او خبرنگاري است كه عصر جمعه ۵ دي ، حال ديدن فوتبال را ندارد، اما فقط شروع مسابقه را نگاه مي كند. بلندگوي استاديوم آزادي اعلام مي كند كه به خاطر درگذشت هموطنان در زلزله بم يك دقيقه سكوت مي كنيم، اما نكردند. داور سوت شروع مسابقه را زد و همه چيز خيلي عادي گذشت. چرا انتظار داشت اتفاق خاصي بيفتد،  قهرمانان فوتبال بازوبند سياه ببندند و مراسمي پيش از فوتبال مثل دقيقه اي سكوت برگزار شود؟
عصر جمعه خيابان هاي تهران حال و هوايي مثل روزهاي ديگر دارد. ساعت ۶ عصر داخل تاكسي، راننده، نوار ابراهيم گذاشته است. از راننده مي پرسد: از زلزله  امروز بم شنيده اي؟ هر كلمه جلمه براي راننده سوالي است؛ زلزله؟ امروز؟ بم؟ چي شده؟ حوصله توضيح ندارد. همين طور زن و مردي كه روي صندلي عقب نشسته اند. دوباره صداي ضبط را بلند مي كند.
ياد دوستي افتاد كه ساعتي پيش با دفتر روزنامه تماس گرفته بود كه: در شهر چادر امدادي هست كه پتو ببريم؟
تا اينجا كه خبري نبود. ديگر به نزديكي تجريش رسيده و از چادرهاي كمك هاي مردمي اثري نديده بود. ساعتي پيش با دوستي در كرمان تماس گرفته بود. علي با صداي خسته اي گفته بود كه هرچه بگويد نمي تواند توضيح درستي بدهد. مردم به كمك مي روند اما همه چيز از بين رفته و وسايل امداد كم است. صداي گرفته و جملات پراكنده اش كه خبر از خراب شدن دو بيمارستان روي سر بيماران بم مي داد، حال اش را بيشتر گرفت.
ساعت ۳۰ و ۶ عصر: تجريش. چند دختر و پسر تازه از كوه برگشته اند، آنها را نمي شناسد، اما سر حرف را درمورد زلزله صبح باز مي كند و خبر ندارند، خشكشان مي زند. صبح رفته اند كلكچال و تازه برگشته اند، كمي تاسف مي خورند اما چيز بيشتري نمي پرسند. رفت و آمد مثل همه عصرهاي جمعه تجريش عادي است و هيچ نشاني از بازتاب هاي زلزله بم در اين گوشه تهران به چشم نمي خورد.
در امام زاده صالح چادري نيست، كسي هم كمكي جمع نمي كند، قرار هم نيست كه خبري باشد، اما مسئول نذورات مي گويد كه سر پل تجريش روبروي پاركينگ چادر هلال احمر به پا شده است.
دو جوان زير پتو داخل چادر نشسته اند بوي دود چراغ نفتي از دومتري هم حس مي شود: «ما اولين چادر امداد هستيم. ساعت ۱۱ كه به ما خبر دادند جمع شديم و تا مستقر شديم شد ساعت ۳۰ و .۲ زني از راه مي رسد و مي پرسد كمك هاي غيرنقدي را هم به شما بدهيم؟ چند پتو، بطري هاي آب و چند زيرانداز آورده است.
حوصله برگشتن به خانه را ندارد، به آرياشهر، هم سري مي زند ساعت از هفت گذشته و اينجا همه چيز عادي است. شب به آخر رسيده و در ميدان هفت تير چند جوان كه از باشگاه بندنسازي برگشته اند در اين مورد بحث مي كنند كه اگر اين زلزله در تهران مي آمد چه اتفاقي مي افتاد. يكي از آنها مي گويد فاجعه اصلي بم، امشب است كه در آن سرما و تاريكي بايد با حال و روز نزار شب را صبح كنند.
از ميدان ولي عصر كه به تجريش برمي گردد جلوي پارك ملت و رستوران ها، مثل هر جمعه ترافيك است و شلوغي خيابان راه را بند آورده. ساعت ۳۰ و ۱۱ است و برگشته تجريش، مقابل آن چادر هلال احمر. وسايل زيادي جمع شده و يكي از آنها مي گويد كه در مراكز انتقال خون هم براي اهداي خون غلغله است.

خو ن لا زم داريم
شنبه، بامداد شش دي ماه ۱۳۸۲ تهران، خيابان وصال:
ترافيك كاملا غيرعادي است. تراكم آدم در اطراف مركز سازمان انتقال خون باوركردني نيست. اين موقع شب همه بايد خوابيده باشند! صداي يك نفر كه اسامي را صدا مي كند، به زور شنيده مي شود. اينجا ساختمان اصلي سازمان انتقال خون است. روبرو، اتاق اهداي خون مردان است و سمت راست در اختيار بانوان. سمت چپ اتاق ثبت نام و اتاق ديگر براي معاينه. يك نفر با حنجره خسته اسامي را فرياد مي زند. فرم هاي ثبت نام شده ها را دستشان مي دهد.مسوول دفتر مديرعامل سازمان انتقال خون استان تهران ايستاده و با تلفن حرف مي زند: «آره بياييد، نيرو مي خواهيم» امروز تعطيل بوده و نيروها را از خانه به سازمان كشيده اند، اما با هجوم جمعيت اين تعداد كفاف نمي دهد.
آن طرف تلويزيون روشن است. ناصر حجازي رانشان مي دهد كه با داور دعوا مي كند. اما بر خلاف هميشه حواس مردم متوجه خبرهايي است كه زير تصوير اصلي مي آيد: «آقا تلفات چقدر شد؟»
مسوول حراست به مردم مي گويد: «حداقل ۲ ساعت براي خون دادن معطل مي شويد. مي توانيد امشب برويد و فردا بياييد. به همه بگوييد كه ما همچنان خون لازم داريم.»

كربلا رفته ها خون ندهند
جمعيت آنقدر زياد است كه جا براي دكترها نيست. نه تنها براي دكترها و پرستارها جا كم شده است بلكه آنها واقعاً در تماس با ساير مراكز درماني هستند تا نيروهاي كمكي و جديدي را براي انجام خون رساني به خدمت بگيرند. يك نفر كه تازگي واكسن سرخك و سرخجه زده است، نمي تواند خون بدهد و از اين بابت كلافه است.مدير سازمان انتقال خون مي گويد: «اين جمعيت آمدنش بركت است اما نبايد فراموش كنيم كه ما فقط همين امشب به خون احتياج نداريم، ما شبهاي ديگر هم به خون مردم نياز داريم. او مي گويد متاسفانه بيشتر گروه هاي خوني مثبت به اينجا مراجعه مي كنند. درحالي كه ما به گروه هاي خوني منفي احتياج بيشتري داريم. غير از اين خيلي ها نمي دانند كه اصلاً گروه خونيشان چي هست. و اين مساله هم مشكل ساز شده است. حق هم دارند. چون مهمترين مساله در اين جا زمان است.» ازدحام جمعيت بي نظير است. مردم همينطور مي آيند و مي روند. آنها كه خون مي دهند از اينكه كاري كرده اند خوشحال و راضي اند. ميان آنها افراد مختلفي ديده مي شود. پير، جوان، دانشجو، كارگر و... يكي مي گويد: «بنازم به اين همه غيرت.» در بين جماعتي كه مي خواهند خون بدهند يكي مي گويد: «آنها كه كربلا رفته اند نمي توانند تا يك ماه ديگر خون بدهند.» مي پرسم چرا؟ مي گويد: «وقت رفتن به آنجا واكسني به ما زده اند كه بخاطر آن تا يكماه ديگر نبايد خون بدهيم.» خانمي جلوي در سازمان انتقال خون ايستاده است و از مردم خواهش مي كند فردا صبح بيايند ولي مردم از جايشان تكان نمي خورند. اين شور بي نظير را در كجاي دنيا ديده ايد؟

نگراني ايرانيان مقيم آمريكا
با اعلام حادثه مهيب زلزله بم، دفتر حفاظت منافع جمهوري اسلامي ايران در واشنگتن، شماره حساب ويژه اي را با هدف واريز وجوه نقدي هم وطنان مقيم آمريكا براي كمك به زلزله زدگان شهرستان بم اختصاص داد. اين تصميم به دليل تماس هاي مكرر ايرانيان مقيم آمريكا با اين دفتر اتخاذ شد. اين دفتر اعلام كرد شماره حساب ۱۷۱۲۲۹۴۴ نزد نشنال بانك واشنگتن براي واريز اين وجوه در نظر گرفته شده است و هم وطنان مي توانند وجوه نقد يا چك هاي خود را به اين شماره واريز و رسيد آن را به آدرس دفتر حفاظت منافع جمهوري اسلامي ايران در واشنگتن ارسال كنند.

شيطنت
000114.jpg
در اخباري كه خبرگزاري هاي مختلف از ايران مخابره مي كنند، شيطنت هايي نيز به چشم مي خورد، بزرگنمايي ناراحتي مردم داغديده از كمبود امكانات پس از فاجعه چيزي است كه در اكثر گزارش هاي خبرگزاري هاي معتبر دنيا به چشم مي آيد.
و نكته ديگر: بعد از سخنراني جورج بوش درباره زلزله ايران، بارها و بارها به ماجراي اختلاف ايران و آمريكا و گروگانگيري و جنگ و غيره اشاره شده كه به نظر چندان ضروري نمي نمايد. تا نظر شما چه باشد...

بازسازي برج مراقبت
000112.jpg
برج مراقبت پرواز فرودگاه بم نيز ويران شد. عجيب نيست؟
ايرنا گزارش مي دهد: علي قاسم زاده معاون اداره كل فرودگاه هاي استان كرمان مي گويد سالن ترمينال نيز تا ۹۰ درصد تخريب شده، اما روشنايي باند فرودگاه و برج مراقبت به سرعت بازسازي شده تا ترافيك سنگين اين فرودگاه امنيت هواپيماهاي امدادرسان را به خطر نيندازد.
در حال حاضر اين فرودگاه مي تواند ۷ تا ۸ فروند هواپيما را با هم بپذيرد.

جيرفت، شهر سياهپوش
000110.jpg
جيرفت، همسايه نجيب بم، بار سنگين فاجعه را روي شانه هاي خود حمل مي كند، اما اين بار بيش از توان اين شانه هاست. آنها كه اشك پرستاران و پزشكان بيمارستان جيرفت را مي ديدند، باور نمي كردند كه تا بامداد شنبه ۱۵۰ مجروح انتقال يافته از بم در بيمارستان جان سپرده اند اما با ضجه بازماندگان اين داستان سياه نيز باوركردني شد.
به گزارش ايرنا، وابستگي طايفه اي مردم سه شهرستان جيرفت، بم و كهنوج باعث شده اكثر بمي هاي ساكن جيرفت بستگان حادثه ديده خود را به اين شهر بياورند، اما جيرفت امكانات كافي ندارد... مگر در اين شهر شبي چند نفر به سينه خاك مي رفتند؟

تهران شب را چطور مي گذراند
۴ سكانس از يك شهر
000146.jpg
اين هم واقعيتي است. گرچه به شدت تلخ و آزاردهنده
محمد غمخوار
شب هاي تهران 
شب هاي تهران برخلاف روزهاي شلوغ و پرصداي آن آرام و خلوت است.
در دل سكوت شهر معنايي است كه وقتي وارد عمق آن مي شوي ناگشوده هايي در برابر چشمانت نمايان مي شود كه تا به حال خيلي سطحي و بي تفاوت از كنار آن  مي گذشتي.
كوچه ها ي انتظار
افرادي كه به خاطر نداشتن سرپناهي به دنبال جايي براي فرار از دست سرماي زمستان مي گردند
و يا گرسنگاني كه در كوچه ها انتظار مي كشند تا زباله ها را مقابل در بگذاري تا با جستجو در آنها بتوانند جلوي غر زدن شكمشان  را بگيرند و...
گزارشي از دل اين سكوت 
ساعت ۱۲ شب است، قرار است گزارشي از دل اين سكوت  تهيه كني. ضبط خبرنگاري را داخل كيفت مي گذاري و دوربينت  را براي شكار لحظه ها روي دوشت مي اندازي  و راهي خيابان پرپيچ و خم شهر مي شوي.
سكانس اول، كودكان كار
ساعت دوازده و نيم شب است. چند پسربچه كه حدود ۱۰ تا ۱۲ سال سن دارند كنار پل عابر ايستاده اند. پل عابري كه روزها براي فرار از هجوم ماشين ها از آن بالا مي روي و به راحتي از خيابان رد مي شوي.
يكي از آنها كه دوستانش «حسن كوچول» صدايش مي زنند از زور سرما خودش را در ميان كاپشن رنگ ورو رفته خود پيچيده است و هنگامي كه كنارش مي ايستي صداي دندانهايش كه به هم مي خورند را مي شنوي.
بساط كفاشي اش را كنارش گذاشته است. مي گويد: «صبح ها آقا رضا همه ما را سوار ماشين كرده و در شهر پخش مي كنه. شب هم كه مي شه مياد دنبالمون.»
در مورد محل زندگي اش مي پرسم و او در حالي كه سعي مي كند از جواب دادن طفره برود مي گويد: «جاي دقيقش رو نمي دونم فقط اطرافش بيابونه و بيرون شهر هم است.»
مثل اينكه دوستانش از چيزي مي ترسند و حاضر نمي شوند حرف بزنند. مي خواهم از آنها عكس بگيرم اما با خواهش سعي در منصرف كردن من مي كنند.
- اگه آقارضا بفهمد كه ما با تو حرف زديم ما را زنداني مي كند. گفته با خبرنگارها حرف نزنيد و اگه به حرفش گوش نكنيم ما رو مي زنه و بعد زنداني...
يكي از بچه ها نيسان آبي رنگي را كه در حال آمدن به آن سمت بود، نشان مي دهد و همه بساطشان را جمع وجور مي كنند و كنار خيابان جمع مي شوند. نيسان جلوي پاي آنها مي ايستد. مرد جواني از ماشين پيدا مي شود.
- زود باشيد... دير شده.
هنگامي كه ماشين حركت مي كند متوجه كودكان بسياري مي شوم كه براي فرار از دست سرما پشت ماشين چمباتمه زده اند.
به راهم ادامه مي دهم. چشمهايم را تيز مي كنم تا شايد بتوانم كارتن خوابي را پيدا كنم و با او حرف بزنم. شايد خبر مرگ ۴۰ كارتن خواب در يك شب سرد پاييزي دروغ باشد اما نكته اي كه نبايد فراموش كرد وجود كارتن خواب ها است.
هر چند كه دستگاه ها و نهادهاي مسوول به ياد آورده اند كه جمع آوري و سازماندهي اين بي خانمانان وظيفه آنها است و چند روزي است شروع به جمع آوري آنها كرده اند، اما هنوز مي توان در گوشه و كنار شهر آنها را ديد كه از دست سرما به يك لحاف كهنه و پاره يا يك پيت آتش پناه برده اند.
سكانس۲ - پارك ارسباران 
مي خواهي براي پيدا كردن كارتن خواب ها به ميدان شوش و يا چهارراه استانبول بروي اما هنگام رد شدن از كنار پارك ارسباران در خيابان شريعتي با صحنه عجيبي روبرو مي شوي.
سه نفر كه دو جوان و يك مرد ميانسال بودند در گوشه اي از پارك و پشت اتاقكهايي كه معلوم نيست براي چه ساخته شده اند، بدن لاغر و استخواني خود را زير پتوي رنگ ورو رفته اي مخفي كرده و براي فرار از سردي زمين كارتن يخچالي را زير تن خود پهن كرده اند.
از صداي حرف زدنشان زير پتو معلوم مي شود كه بيدار هستند. به بهانه اينكه به دنبال فرد خاصي مي گردي سر صحبت را با آنها باز مي كني.
- سلام، مي دونيد «علي فشفشه» رو كجا مي شه پيدا كرد؟ سرشان را از زير پتو بيرون مي آورند و يكي از آنها كه از طرزحرف زدن و قيافه اش كاملا مشخص است كه در انتظار مواد است تا بتواند خودش را شارژ كند در حالي كه با تعجب به تو نگاه مي كند به زور جواب مي دهد.
- علي فشفشه ديگه كيه؟
- اونم كارتن خوابه. شبا همين جا مي خوابه؟
- برو داداش ما كه كارتن خواب نيستيم. پاتوق اونا پشت كتابخونه است. اين حرف ديگه از اون حرفهاست كه وقتي مي شنوي شاخ در مي آري.
- اگر شما كارتن خواب نيستيد پس چي هستيد؟
- برو بابا حال نداريم. برو بذار بخوابيم.
به سمت كتابخانه مي روم ولي پشت آن هيچ خبري از كارتن خوابها نيست. از پسر جواني كه تنها روي صندلي پارك نشسته در مورد آنها مي پرسم كه او مي گويد «ساعت سه به بعد بايد بيايي دنبالشون.»
از انتظار خيلي متنفري به همين خاطر به راهت ادامه مي دهي. روي پله يك مجتمع مسكوني متوجه پيرمردي با موهاي بلند و صورتي چرك مرده مي شوي، به سمتش مي روي. هيچ تكاني نمي  خورد مثل اينكه مرده است. صدايش مي كني اما جوابي نمي شنوي. يك گشت پليس هم بدون اعتنا به خوابيدن آن مرد جلوي در ورودي آن مجتمع از آنجا عبور مي كند.
اما مثل اينكه پليس تصميم گرفته است در زمان روبرو شدن با اين افراد چشمش را ببندد و آنها را نبيند وگرنه جمع آوري چند معتاد كار سختي نيست.
دلت به حالشان مي سوزد اما چه فايده همه آنها را فراموش كرده اند و تو هم مجبور به فراموش كردن آنها هستي.
سكانس ۳- پشت كنكوري ها
مي خواهي به گزارشت تنوعي بدهي. به همين  خاطر به سمت يك كتابخانه شبانه روزي مي روي. باز هم كنكور. جرات نمي كني داخل بروي از پشت شيشه نگاه مي كني. همه غرق در معادلات ديفرانسيل و جزاير پانكرهاس و حافظ هستند. مي داني با كوچكترين صدايي در داخل كتابخانه با اعتراض همه روبرو خواهي شد. پس قيد وارد شدن به كتابخانه را مي زني، به سراغ چند نفر از آنها كه جلوي در پس از يك روز درس خواندن با خوردن چيپس و پفك و شوخي كردن با هم، در حال جمع آوري انرژي براي چند ساعت ديگر درس خواندن هستند، مي روي.
خودت را معرفي مي كني و آنها مشتاقانه قبول مي كنند به سوالات تو جواب دهند.
مي گويند حدود شش ماه است كه روز خود را با درس خواندن به شب و شبها را به روز مي رسانند. يكي از آنها مي گويد «پدرم مرا مجبور كرده كه در رشته مهندسي برق دانشگاه علم و صنعت قبول شوم نه به خاطر خود، براي اينكه پدرم به آرزويش برسد درس مي خوانم.»
با آنها كه حرف مي زني متوجه مي شوي اكثر آنها به دليل اصرار پدر و مادرشان درس مي خوانند و دنياي ايده آل آنها با دنيايي كه والدين براي آنها ساخته اند بسيار فرق مي كند.
يكي از آنها ساعت را نشان مي دهد و مي گويد طبق برنامه وقت استراحت به پايان رسيده است و ما بايد يك ساعت و نيم ديگر درس بخوانيم. با آنها خداحافظي مي كني و به خاطر اينكه مي خواهي صبح بدون تاخير سركار حاضر شوي و ديگر غرزدن هاي دبيرسرويست را نشنوي تصميم مي گيري به خانه بروي.
سكانس آخر - از تهيه گزارش شبانه پشيمان مي شوي 
ساعت سه بعداز نيمه شب است. خوشحال از تهيه يك گزارش شبانه به سمت خانه در حركتي. موتوري جلويت توقف مي كند. اول فكر مي كني به دنبال آدرس مي گردد اما وقتي به خودت مي آيي مي بيني كه يك چاقو زير گلويت گذاشته اند و قصد غارت اموالت را دارند. خيلي برايت سخت است كه دوربين و ضبط خبرنگاري ات را از دست بدهي به همين خاطر شروع به التماس مي كني و شانس مي آوري طرفت آدم خوبي است و راضي مي شود با گرفتن سه هزار تومان بي خيال تو شود. حالا ديگه به اين نتيجه مي رسي كه شبهاي تهران حادثه خيزهم است.
سريع يك آژانس پيدا مي كني و خودت را به خانه مي رساني و تصميم مي گيري ديگر گزارش شبانه نروي.

دوبار اعدام براي قاتل قصي القلب
000138.jpg
در جنايت تكان دهنده ديگري كه در روستاي خيرآباد شهرستان تايباد رخ داد، مرد جواني به خاطر انتقامجويي، دو پسر بچه شش ساله و سيزده ساله را با ضربات چاقو به قتل رساند و اجساد آن دو را به درون چاهي در دو كيلومتري روستا انداخت.
در اواخر خردادماه سال گذشته، در پي ناپديد شدن پسر بچه شش ساله اي، به نام «زبير»، پدر اين كودك ماجراي گم شدن پسرش را به ماموران نيروي انتظامي تايباد اطلاع داد. جست وجوهاي ماموران كشف جرم براي يافتن پسرك، شش ماه ادامه يافت، ولي سرنخي از چگونگي ناپديد شدن او به دست نيامد. درحالي كه ناپديد شدن پسرك شش ساله در هاله اي از ابهام فرورفته بود و ماموران همه جا در جست وجوي ردپايي از او بودند، روز سيزدهم ديماه، يكي از ساكنان روستاي خيرآباد با مراجعه به اداره آگاهي تايباد اعلام كرد پسر سيزده ساله اش به نام «عبدالاحد» به طرز مرموزي ناپديد شده است.
كارآگاهان در تحقيقات اوليه خود، مشابهت هايي بين ناپديد شدن مرموز اين دو پسربچه يافتند و به همين جهت، جست وجوهاي خود را بر همين پايه استوار كردند. در حالي كه ماموران سرگرم تحقيق بودند، نامه هاي تهديدآميزي به خانه هاي دو پسربچه گمشده مي رسيد و در اين نامه ها عنوان مي شد كه بچه ها توسط اشرار ربوده شده اند و در قبال آزادي آنها هفتاد ميليون ريال وجه نقد بايد بپردازند، در غير اين صورت هر دوي آنها به قتل خواهند رسيد.
خانواده دو پسرك گمشده، مبلغ ده ميليون ريال در اختيار عموي جوان «عبدالاحد» قرار دادند تا با گروگان گيرها وارد معامله شود و موجبات آزادي بچه ها را فراهم آورد.
ماموران كشف جرم كه به اعمال و رفتار «يار محمد» عموي عبدالاحد مشكوك شده بودند، او را مورد بازجويي قرار دادند. او در جريان تحقيقات، ضمن اعتراف به نوشتن نامه ها در زمينه چگونگي ناپديد شدن و سرنوشت زبير ۶ ساله و عبدالاحد ۱۳ ساله گفت:« ... به علت اختلافاتي كه با پدر زبير داشتم، تصميم گرفتم از او انتقام بگيرم. به همين دليل پسر شش ساله او را فريب دادم و به اطراف چاه هاي قنات در خارج از روستا كشاندم و به قتلش رساندم. بعد، جسد زبير را به درون چاه انداختم. پس از گذشت چند ماه از كشتن زبير، تصميم گرفتم از برادرم نيز انتقام بگيرم. اواسط دي ماه سال پيش، برادر زاده ام به نام عبدالاحد را هم به بهانه صيد كبوتر به همان محل بردم و با ضربات چاقو او را به قتل رساندم و جسدش را به درون چاه انداختم.»
با اعتراف تكان دهنده و صريح متهم به قتل، ماموران در محل جنايت حضور يافتند و بقاياي اجساد زبير و عبدالاحد را از چاه بيرون كشيدند. پس از تحقيقاتي كه در زمينه اين جنايت هول انگيز به عمل آمد، پرونده يارمحمد در شعبه سوم دادگاه عمومي شهرستان تايباد مورد بررسي قرار گرفت و متهم، به دوبار قصاص نفس (اعدام) محكوم شد.

دردسر اسكناس هاي تقلبي
كاري برايتان پيش مي آيد و شما مجبور مي شويد از دخل مغازه تان مقداري پول برداريد. پول را برداشته و با خيال راحت و آسوده به مقصد خود مي رويد.
طرف از شما پول مورد نظر را مي خواهد. شما هم يك بسته هزار توماني را جلوي طرف مي گذاريد. او به شما شك مي كند و پولها را با دستگاه مخصوص آزمايش مي كند و مي فهمد كه پولهاي شما تقلبي است.
شما بر سر اينكه چنين چيزي صحت ندارد با او درگير مي شويد. ماموران مي ريزند و شما را دستگير مي كنند.
جرم شما مشخص است! شما يك مقدار پول تقلبي داشته ايد. چند وقتي بازداشت مي شويد و پس از بررسي هاي لازم توسط قاضي پرونده مشخص مي شود كه شما اصلا اينكاره نيستيد و سوء تفاهمي پيش آمده.
شما را از بازداشت خلاص مي كنند، اما پول هاي تقلبي در شهر بزرگ شما دست به دست مي شود.
آنچه خوانديد نه قصه است نه حكايت. يك ماجراي واقعي است كه در شهر ما اتفاق افتاده است.
بله! در همين شهر خودمان، چند تا از همين اسكناسهاي تقلبي باعث دردسر يكي از شهروندان تهراني شد كه البته به علت سابقه او در رابطه با مواد مخدر باعث دردسر بيشترش شد.
«مجيد.م » ۲۷ساله كه در مغازه برادرش كار مي كند، در حين خرج اسكناسهاي تقلبي دستگير شد.
او در حين خرج كردن و صحبتهاي انجام شده دچار دستپاچگي شده بود و همين موضوع ظن ماموران را نسبت به او بيشتر كرد.
متهم هنگام دستگيري، يك خط موبايل، قرص اعصاب و مقداري وسايل ديگر همراه داشت كه به ماموران كلانتري ۱۲۶ تهرانپارس تحويل داده شد.
«مجيد.م»- متهم- در بازجويي ها گفت، من اطلاعي از تقلبي بودن اسكناسها نداشتم. وقتي كه مردم گفتند آنها تقلبي هستند متوجه موضوع شدم. اسكناسها به خودم تعلق دارد، البته آنها را از دخل مغازه برادرم كه در آنجا كار مي كنم برداشتم. وسايلي را هم كه از من گرفتند به خودم تعلق دارد.
پس از بازجويي هاي اوليه از متهم مراتب پرونده طي گزارشي به دادسراي عمومي رسالت، شعبه شش بازپرسي ارسال شد.
پس از بازجويي سعيد اسماعيلي -بازپرس پرونده- از «مجيد.م» او باز هم تاييد كرد كه پولها را از دخل مغازه برادرش برداشته است.
بعد از بازجويي بازپرس پرونده از متهم، او دستور داد پرونده در خصوص وضعيت رفتاري متهم به طور نامحسوس بررسي شده و نيز در مورد سوابق كيفري متهم تحقيق شود.
همچنين بازپرس دستور داد كه ماموران در خصوص اينكه متهم پول را از كجا آورده است تحقيقات جامعي انجام دهند و نتيجه را به دادسرا ارسال كنند. استوار سهل آبادي- مامور تجسس كلانتري ۱۲۶ تهرانپارس- بنا به دستور سعيد اسماعيلي به محل كار متهم «مجيد.م» مراجعه كرد.
پس از تحقيقات غيرمحسوس از اهالي و كسبه محل، آنها اظهار داشتند كه خانواده متهم از وضعيت اخلاقي و رفتاري خوبي برخوردار هستند و تاكنون مشكل خاصي از طرف آنها پيش نيامده است.
متهم نيز در بازجويي ها به ماموران كلانتري اظهار داشت كه اسكناسها را از دخل مغازه برادرش برداشته است و اطلاعي ندارد كه كدام مشتري -جهت خريد- اسكناسها را به او داده است.
پس از انگشت نگاري از «مجيد.م» متوجه يك سابقه محكوميت وي در رابطه با موادمخدر شدند.
پس از تحقيقات انجام شده در رابطه با وضعيت اخلاقي متهم، از كسبه محل، مغازه و همچنين محل زندگي اش و تحقيقات انجام شده در رابطه با سابقه وي، پرونده به دادسراي رسالت ارسال شد.
بازپرس پرونده پس از تحقيقات انجام شده قرار منع تعقيب به خاطر احراز نبودن سوء نيت متهم را صادر كرد.
«مجيد.م» نيز پس از يك مدت بازداشت آزاد شد.

محموله عجيب
ماموران مبارزه با جرايم اقتصادي روسيه به مانند هميشه در حال بازرسي از انبارهاي فرودگاه بودند كه با محموله اي برخوردند.
بازرسي هاي بيشتر نشان داد كه اين محموله غريب، ۱۰ تن مواد منفجره ناقابل است!
بله، ۱۰ تن مواد منفجره در انبار يك فرودگاه بين المللي با نام «شرمتووا- ۲». ماموران به گمان اينكه اين محموله بزرگ داراي مجوز است از مسوولان انبار سند و مدرك خواستند كه چيزي به آنها ارائه نشد.
تحقيقات پليس براي شناسايي صاحبان مواد منفجره و مشخص ساختن مبدا‡ و مقصد اين محموله همچنان جريان دارد.
كشف تجهيزات جنگي در روسيه بي سابقه نيست. بهار گذشته نيز چندين دستگاه موشك انداز ضدهوايي قابل حمل، در نزديكي فرودگاه «شرمتووا-۱» واقع در جوار فرودگاه بين المللي مسكو كشف شد.

سومين جشنواره نيروي انتظامي
000140.jpg
سومين جشنواره تئاتر نيروي انتظامي آغاز شده است.
سردار نادر تقي پور - معاون تبليغات و روابط عمومي سازمان عقيدتي سياسي ناجا- گفت: «سومين جشنواره تئاتر از امروز به مدت سه روز آغاز شده است.»
وي در اين باره گفت: «ما مي توانيم از طريق تئاتر، معضلات اجتماعي را به نمايش بگذاريم و مسوولان را وادار كنيم تا به اين قضيه فكر كنند.»
سردار تقي پور گفت: «با نمايش تئاتر مي توانيم ارتباطي منطقي با شهروندان برقرار كنيم.»

درگيري سارق با نگهبان بيمارستان
000142.jpg
مرد ۳۰ ساله اي كه از بيمارستان سرقت كرده بود، توسط نگهبان بيمارستان دستگير شد.«هادي.الف» از روي نرده هاي بيمارستان، وارد محوطه بيمارستان شد و به بخش عفوني مردان رفت.او چند روز قبل با مراجعه به بيمارستان با همراه يكي از بيمارهاي بخش عفوني آشنا شده بود. آن روز پس از ورود از روي نرده ها به اتاق آن بيمار مي رود و با همراه او چاي مي خورد.«رضا.ت» همراه بيمار، چند دقيقه اي از اتاق خارج مي شود و «هادي.الف» كاپشن «رضا.ت» را كه مقداري پول نقد در آن بود سرقت كرده و با شيشه نوشابه اي كه در دست داشت، نگهبان را زخمي مي كند.هنگام فرار سارق، انتظامات بيمارستان اورا دستگير مي كنند و تحويل ماموران كلانتري مي دهند.

بلاي كريسمس
000144.jpg
۴۳ كشته و ۲۶ زخمي آمار اوليه تلفات در كشور جشن ها و كارناوال ها است. مردم برزيل اين روزها، تعطيلات كريسمس را سپري مي كنند و بنابر آمارهاي اعلام شده در ۵ ايالت از ۲۰ ايالت اين كشور ۳۵ مورد تصادف رانندگي گزارش شده است. عامل عمده اين تصادفات، مسموميت ناشي از مصرف الكل است.تلفات ناشي از سوختگي كه در جريان  آتش بازي حاصل مي شود هنوز اعلام نشده است. جشن عيد كريسمس و جشن پايان سال به فاصله يك هفته برگزار مي شود و مردم برزيل كه همواره به شركت در جشن هاي گوناگون علاقه نشان مي دهند در معرض خطرات گوناگوني قرار دارند. مثل اينكه فقط زلزله نيست كه بلاست!

|  ايرانشهر  |   تهرانشهر  |   جهانشهر  |   حوادث  |   در شهر  |   درمانگاه  |
|  طهرانشهر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |