سه شنبه ۹ دي ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۲۶۷
نماينده مردم بم به ما گفت
ما سعي خودمان را مي كنيم
گزارش اول
000159.jpg
عكس :ساتيار
محمدمحمدپور
حاتم ناروئي با لحني آكنده از اندوه مي گويد:« اينها همشهري هايم بودند...» همشهري هايش يعني همانهايي كه به او را‡ي دادند تا وكيلشان در مجلس باشد. او حالا  وكيل چه كسي است؟ ناروئي مي خواهد حرفهايش را با تسليت به مصيب ديده ها شروع كند. اما مي گويد:«با كدام كلمات؟ اينجا نمي شود چيزي را توصيف كرد...» او درحالي كه روي ويرانه هاي بم قدم ميزند به سوالا ت ما پاسخ مي دهد. صداي همهمه مي آيد... جنازهها را از زير خاك بيرون مي آورند. او نماينده چه كساني است؟
آقاي ناروئي، شما حالا شديدا گرفتار و درگير هستيد، وقت شما را زياد نمي گيريم.
(صداي همهمه مي آيد) بفرماييد.
كار امدادرساني به چه صورت است؟
ما سعي خودمان را مي كنيم.
بله؛ همه سعي خود را مي كنند، اما كارها درست پيش مي رود؟
(سكوت)
آقاي ناروئي، كارها درست پيش مي رود؟
متاسفانه مشكلاتي وجود دارد.
چه مشكلاتي؟
اينجا مديريت درستي اعمال نمي شود.
يعني چه؟
در اين وضعيت نمي توان زياد توضيح داد... (يكي با صداي بلند نام او را صدا مي زند)
اشكال از كجاست؟
اينجا مديريت واحدي نيست. يك مرجع تصميم گيرنده بايد باشد تا زير مجموعه ها را هماهنگ كند. ولي متاسفانه هماهنگي وجود ندارد.
خب، به مقامات گزارش كنيد.
نمي شود. ما مرتب جلسه تشكيل مي دهيم، مرتب كارها را تقسيم مي كنيم اما وقتي به مرحله عمل مي رسد، يكجاي كار مي لنگد.
منظورتان اين است كه مديريت بحران به درستي اعمال نمي شود؟
اينجا همه در تلاش هستند شايد درست نباشد در اين وضعيت از نارسايي ها بگويم، فقط مي گويم مديريتي كه اينجا اعمال مي شود، شفاف نيست، متاسفانه مديريت فعال نيست.
يعني در امر كمك رساني خللي وارد شده؟
نه، كمك ها مرتب مي رسد.
در توزيع كمك ها مشكلي وجود دارد؟
اين، يكي از نارسايي هاست.
آنجا، در تامين نيازهاي اوليه كمبودي نيست؟
نه، الحمدالله كل كشور بسيج شده اند. مواد غذايي، آب، پتو وبقيه وسايل موردنياز به طور مرتب مي رسد. اما همه اينها بايد با سازماندهي توزيع شود. زلزله كه محدود به يك خيابان نمي شود، بم به تل خاكي تبديل شده، متوجه ايد؟
محدوده زلزله كجاها بوده؟
ببينيد، كانون زلزله مركز شهر بوده و روستاهاي مجاور آن. شدت زلزله به حدي است كه آبادي وجود ندارد. تخريب، بسيار بيشتر از آن است كه تصورش را مي كنيد.
و جنازه ها؟
بسياري از جنازه ها متاسفانه زير خاك باقي مانده اند.
براي بيرون آوردن اين جنازه ها از زير آوار، نيرو به تعداد كافي وجود دارد؟ شايد هنوز باشند افرادي كه زنده مانده اند.
نيرو كه هست اما سعه صدر مي خواهد تا كارها پيش برود.
آماري از تلفات در دست داريد؟
من مي خواهم نكته اي را به هموطنان عزيز اعلام كنم. به هيچ رقم و عددي توجه نكنيد. هيچكدام از اين آمار و ارقام رسمي نيست. نبايد به آنها استناد كرد. رسانه هاي خارجي تعداد تلفات را تخمين مي زنند ولي اينها درست نيست.
با اين حجم تخريب، تلفات بايد بسيار زياد باشد.
وقوع زلزله ساعت ۵ و ۲۴ دقيقه بوده، صبح روز جمعه. در جلساتي كه تشكيل مي دهيم آماري ارائه نمي شود. الان جمعيت زيادي داخل شهر هست اما من وقتي سراغ از همشهري هايم مي گيرم كمتر نشاني از آنها مي يابم. اينجا آدم ها يا امدادرسان هستند يا از روستاهاي مجاور آمده اند...
از روستاهاي مجاور؟
بله، بستگان بسياري از ساكنان شهر در روستاها بودند. با وقوع زلزله به شهر آمده اند تا خبري از آنها بگيرند. من در شهر كمتر آشنايي مي بينم.
نيروهاي امدادرسان بيشتر به چه كاري مشغول هستند؟
اسكان موقت آنهايي كه در ميان ما هستند. اما بيشتر اين نيروها آوارها را زيرورو مي كنند و جنازه ها را از زير آوار بيرون مي كشند. متاسفانه با وضعيت بغرنجي روبه رو هستيم.
آقاي ناروئي شما در هنگام وقوع زلزله كجا بوديد؟
تهران. اما بلافاصله به بم آمدم.
از مسوولان و مقامات شهر كسي در قيد حيات است؟
بله اما عده اي هم در جوار ما نيستند و به رحمت خدا پيوسته اند.
فرماندار بم چطور؟
ايشان در قيد حياتند.
اما شايعاتي شنيده مي شود كه ايشان هم فوت كره اند.
نه، ما با هم جلسه داشتيم.
هنگام وقوع زلزله ايشان داخل شهر نبودند؟
چرا...
به ساختمان فرمانداري آسيبي نرسيد؟
منزل ايشان در ارگ جديد بم است، تا خود شهر بم ۶ كيلومتر فاصله دارد. كانون زلزله شهر بم بود و روستاهاي اطراف آن.
آقاي ناروئي، بيشتر تلفات جاني به خاطر اين است كه افراد به موقع از زير آوار بيرون كشيده نشده اند.نمي شد سريع تر اقدامي كرد؟
افراد سعي خودشان را مي كنند.

ستون شما
معماران تباهي
نه خدا به قهر آمده از آن مردم بلا كشيده، نه طبيعت سر ناسازگاري دارد. دامنه لطافت طبيعت به جهنمي از خشونت كشيده مي شود كه انسان مبهوت بماند. نه به ارگ بم فكر مي كنم حالا، نه به آنچه نيست از رفاه و تاسيسات و امنيت و زندگي. دارم به آنهايي فكر مي كنم كه زير خاك سوت مي زنند، داد مي كشند، ناله مي كنند و دست شان به زندگي نمي رسد. دارم به بچه هايي فكر مي كنم كه در آن تاريكي مي ترسند، به بچه هايي كه نمي دانند چرا به چنين عقوبتي دچار شده اند، چرا بايد بميرند و چرا زندگي گاه كوتاه تر از يك آه است.
ژاپني ها هم در زمان هاي گذشته در خاك و خون زلزله مي غلتيدند وزندگي را وداع مي گفتند. حالا فقط در كتاب هاي تاريخ مي خوانند كه آدم ها به خاطر زلزله جانشان را از دست مي داده اند. همچنان كه ما در كتاب تاريخ مي خوانيم در زمان هاي قديم مردماني بر اثر بيماري حصبه و كزاز و ديفتيري و كوفت وزهرمار مرده اند. آنتوان چخوف نازنين بر اثر سل مرد.
... اما هر زلزله كه به پايان مي رسد، دوباره يك مشت عمله و بنا ماله به دست، فارغ از ساختن قبر، آماده ساختن ساختمان هاي يك بار مصرف مي شوند، مي سازند كه آدم ها براي يك بار، به مصرف زلزله برسند. خانه هايي كه حتي استحكام قبرها را هم ندارند. دوباره تيرآهن چهارده مي رود در آرماتور بيست، آجرها به پرواز در مي آيند و انگار دارند براي سنگسار زندگي و له كردن آدم ها جاي مناسبي پيدا مي كنند، با حرامزاده (تركيب سيمان و گچ) سنگين مي شوند كه به تكاني فرو بريزند. بقيه اش هم البته در جاده ها مي روند به گورستان.
سالهاست كه مي شنوم:
ايران بالاترين ميزان مرگ و مير در تصادفات جاده ها را دارد.
ايران بالاترين رقم قربانيان زلزله را از آن خود كرده است.
اما تا كي خانه هاي كاغذي و دروغي خواهند ساخت اين معماران تباهي؟ مگر ايران بر گسل هاي زلزله قرار ندارد؟ چرا اين همه سست مي سازند؟ چرا مي سازند؟ تا كي سنگ و سيمان بر سر كودكان مي ريزند؟ خداي من! اگر جامعه اي هنوز به معماري سكناي خويش بي تفاوت است چرا در خيمه زندگي نمي كند؟ چرا اوبه نمي سازد؟ چرا خود را مدام زنده به گور مي كند؟ تا كجاي تاريخ اين همه كشته كفايت مي كند تا دست از ذهنيت «بسازوبفروش» بردارند اين معماران مرگ؟ همين حالا اخبار تلويزيون از ۲۵ هزار كشته حرف مي زد. همين حالا كارشناسي داشت مي گفت كه هفته پيش زلزله اي با همين قدرت (شش و نيم ريشتر) سانفرانسيسكو را لرزاند، اما در آنجا فقط دو نفر مردند، اما در ايران؟
آيدين اردبيلي

ستون ما
از بم تا تهران راهي نيست
مغز انسان چه بي رحم است. عادات دارد كه حوادث را تحليل كند و در شخصيت پردازي اش صاحب خود را جايگزين حادثه ديده كند. هر جنازه اشارتي است به سوي مرگ. باعث تاسف است اما ما در «بم» بارها و بارها زلزله را به تهران منتقل كرديم.
خودمان را زير آوار برديم و نفسمان بند آمد. آمديم روي آوار و نقش بازمانده ها را بازي كرديم. اين بار زندگي در نظرمان پوچ آمد.
... و ناگهان به خاطر آورديم كه سالهاست مي گويند روزي زلزله، تهران زير و رو مي كند . اين وحشت مدتهاست كه در قلب ها لانه كرده . آن روزها كسي از فاجعه بم حرف نمي زد!
مغزمان عمق فاجعه را مي سنجد و ما رنج مي كشيم. به سوالاتي مي رسيم كه دوست نداريم پاسخشان را بدانيم. اگر روزي تهران اسير زلزله شود ما چه نقشي در آن داريم؟ مرده يا زنده به مرگ رسيده؟!
شهرمان را خوب مي شناسيم. خانه هايي روي سياست «بساز و بفروش» بنا شدند و حالا به هيچ بند هستند. ما از بادهاي جسور هم مي ترسيم، زلزله هرگز مثل باد اهل گفتمان نيست. معماراني را مي شناسيم كه كتاب هاي دانشگاهي را بوسيدند و گذاشتند كنار. برج ها سر به آسمان سائيدند و جيب ها باد كردند. اگر اين باد روزي زير پوست مردم زلزله تهران فرو رود تكليف ما چيست؟ اين جمله را تنها كساني درك مي كنند كه بالاي سر جنازه هاي باد كرده مردم بم ايستاده باشند.
خانه هاي خشتي بم حقيرتر از برج هاي بي هويت تهران نيستند.
زرق و برق و مدرنيته را از ذهن بيرون كنيد. حقيقت مفهوم ديگري دارد. زلزله كر و كور و بي سواد است. واژه هايي چون مدرنيته، سنت و ... برايش مفهومي ندارند.
دوست داريم مغزمان را وادار به تمركز روي اتفاقات دوست داشتني كنيم اما وقتي كه ميان خرابه هاي بم قدم مي زنيم هيچ تصويري براي زيباسازي در ذهن وجود ندارد.
امروز بم كانون توجه دنياست. شايد فردا نوبت ما باشد. ما را بابت بي رحمي مغز بيمارمان ببخشيد اما اين مطلب را دوباره بخوانيد. از بم تا تهران راهي نيست!

ايرانشهر
تهرانشهر
حوادث
در شهر
درمانگاه
سفر و طبيعت
يك شهروند
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  حوادث  |  در شهر  |  درمانگاه  |  سفر و طبيعت  |  يك شهروند  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |