شنبه ۲۰ دي ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۲۷۸
جادوي نقاشي قهوه خانه اي
001200.jpg
قليان هاي كوزه گلي، قليان هاي كوزه بلور چيني، صداي خوش جارچي كه خبر از حضور مشتري جديد مي داد، چرق و چرق استكان هاي شسته در دستان شاگرد استكان شو، بازي هاي لوطي عنتري با مشتريان، قفس پرندگان آويخته از سقف كه در دود قليان ها به چشم نمي نشست، تبرزين ها و كشكولهاي آويخته بر ديوار، ذغال هاي سكه دو قراني دور منقل براي چپقي ها، چاي قند پهلو، يكرنگي آدم هاي طهران و پرده خواني...
قهوه خانه جايي بود كه هرگز از شلوغي آن كاسته نمي شد. مردم ساعت ها در اين قهوه خانه ها مي نشستند و حتي برخي از آنها امور روزانه شان را در آنجا به انجام مي رساندند. وسايل قليان و چپق كشي، هميشه به راه بود. چاي هاي شيرين در استكان هاي كمرباريك در دست شاگرد قهوه چي براي مشتريان برده مي شد و چاي هاي قند پهلو يا به تعبير چاي خوران چاي ديشلمه در استكان هاي بزرگ تر. بسياري از مردم ساعت هاي زيادي را در اين قهوه خانه ها مي گذراندند وحتي نهار و شام خود را در آنجا مي خوردند. اين قهوه خانه ها، بسيار مورد استقبال مردم بود و آنگونه كه در شهر طهران قهوه خانه ديده مي شد، هيچ شغل و دكان ديگري به اين اندازه وجود نداشت. تعداد اين قهوه خانه ها به اندازه اي بود كه هيچ كسب و كاري تا بدين پايه گسترش نيافته بود. در سال ۱۳۱۰ شمسي، تعداد قهوه خانه هاي طهران به هفتصد و يازده باب رسيد و بيشترين قهوه خانه ها در محله بازار قرار داشت. قهوه خانه به نوعي مركز براي مردم و بازاريان تبديل شد و مهمترين اتفاقات و حوادث روز در اين مكان ها موضوع بحث مردم قرار گرفت. با تمركز مردم و توجه آنها به قهوه خانه ها، كم كم پاي شعرا به اين اماكن باز و مراسم ويژه اي نيز در همين راستا رايج شد. قهوه خانه ها ميزبان هنرمندان و مردم علاوه بر امور رايج به نوعي، مخاطبان هنرهاي گوناگون شدند. نقال ها همه روزه در قهوه خانه ها حضور مي يافتند كه هم وسيله كسب لذت براي مشتريان فراهم مي آوردند و هم حاضران را با بيان داستان هاي مختلف، به فضيلت و تجربه مي خواندند. اما آنچه از اهميت ويژه اي برخوردار بوده و در واقع به نوعي زاييده همين پرده هاي نقالي به حساب مي آمد، نقاش هاي قهوه خانه اي بود.
هنري در ميان مردم 
در همان روزهايي كه محمد غفاري (كمال الملك) در مدرسه مستظرفه فن نقاشي را نزد «ميرزاعلي اكبر خان نقاش باشي» معروف به «مزين الدوله» فرامي گرفت و به رموز و اسرار آثار اروپايي آشنا مي شد، در قهوه خانه ها، تصاويري از حماسه هاي مذهبي و باستاني ايران، بر ديوارهاي قهوه خانه ها، چشمان مردم را خيره مي كرد.
شايد اين نوع نقاشي بيش از هر شيوه ديگر، ويژگي  قجري داشته باشد. اين شيوه نقاشي كه برآمده از سنت پرده خواني و مرثيه سرايي و تعزيه خواني بود، چندان شباهتي به تجارب كمال الملك نداشت. نقطه شروع قلمزني بر ديوارهاي قهوه خانه ها، از زمان شاه طهماسب صفوي بود. مردم اولين بار در قهوه خانه هاي قزوين اين نقاشي ها را ديدند. درست زماني كه شاه طهماسب بر مسند قدرت تكيه زده بود.
بعدها، مردم اصفهان دردوره شاه عباس نقاشي هاي متعددي را بر ديوارهاي قهوه خانه ها ديدند. اما اين نقاشي ها، چندان مورد استقبال كساني كه ساعت ها در قهوه خانه ها حضور داشتند واقع نشد. زماني كه آقا محمدخان، طهران را به پايتختي برگزيد و در كنار مغازه ها و دكان هاي مختلف قهوه خانه ها داير شدند و گسترش يافتند، اين روش نقاشي كم كم جا باز كرد و مردم نيز از آن استقبال كردند. اين نوع نقاشي ها در اين دوره بيشتر ذهني بود و متكي بر احساس و برداشت هاي هنرمند از داستان هاي حماسي و ملي ايران و داستان هاي مذهبي و واقعه هاي تاريخي بويژه روز عاشورا در صحراي كربلا.
مردمي كه در قهوه خانه ها مي نشستند، علاوه بر شنيدن اشعار شاعران و نقالي پرده خوانان، توجه خاصي به اين نقاشي ها داشتند. آنها به عنوان اولين مخاطبان هنر نقاشي و بدور از تجربه هاي كمال الملك كه در اتاقي در كاخ سلطنتي ناصرالدين شاه روز به روز تكميل مي شد، مفاهيم و معاني گسترده اي از اين آثار مي گرفتند و از آن لذت مي بردند. در واقع اين نقاشي ها، با اتكا بر مضامين ملي و مذهبي و حتي با استفاده از تصاوير شاهزادگان درباري، زينت بخش قهوه خانه ها بودند وبه نوعي هنري مردمي تلقي مي شدند.
نقاشان قهوه خانه اي
يكي از نقاشان قهوه خانه اي «حسين قوللر آغاسي» بود. او هنر نقش اندازي روي كاشي و روغن كاري روي ديوار را از ۹ سالگي نزد پدرش آموخت. پس از چندي و با تلاش هاي بسيار او توانست به عنوان استادي چيره دست، خودي بنماياند و هنر جديدي را رقم بزند.
او اولين اثرش را در قهوه خانه اي واقع درميدان سيد اسماعيل طهران و به سفارش قهوه چي آن «مشهدي صفر اسكندري» بوجود آورد.
اين اثرش شامل تصاويري از شاهنامه و واقعه كربلا بود. مردم مي ديدند كه هر روز قهوه خانه هاي طهران به همت قلم حسين قوللر آراسته مي شود وآنها را با فن نقاشي بيش از پيش آشنا مي كند. در واقع با تلاش او بود كه قهوه خانه ها علاوه بر اينكه پاتوقي براي شعر خواني، مشاعره و نقالي به حساب مي آمد، به محلي براي ظهور هنري جديد تبديل شد. او يكي از بنيانگذاران شيوه خيالي نقاشي سنتي يا نقاشي قهوه خانه اي بود.
حسين قوللر آغاسي، آثار بسياري پديد آورد كه از جمله آنها نقاشي «جنگ هفت لشگر» بود كه درسال ۱۳۱۹ هجري شمسي در قهوه خانه اي واقع در جنوب طهران نقش شد و «رستم و سهراب» كه به سال ۱۳۱۲ هجري شمسي به تصوير در آمد.
مردم به مرور عادت كردند تا در قهوه خانه ها علاوه بر امور رايج چشم به ديوارها بدوزند و ساعت ها در آثار هنرمندان خيره شوند و حتي بدون حضور نقالان، سر از كار نقاشي ها درآوردند.
پا به پاي حسين قوللر
يكي ديگر از نقاشان قهوه خانه اي كه به همراه قوللر آغاسي از بنيانگذاران نقاشي قهوه خانه اي بود، «استاد محمد مدبر» نام دارد. او بيشتر به مضامين مذهبي مي پرداخت و با قلم جادويي خود تصاوير درخشان و ماندگاري از حماسه هاي ديني مي آفريد. او در قهوه  خانه هاي «سرپل دربند» يا «قهوه خانه مشهدي صفر» واقع در ميدان سيد اسماعيل و در «قهوه خانه عباس تكيه» واقع در چهار راه لاله زار، به سفارش قهوه چيان تابلوها و پرده هاي فراواني نقاشي كرد. او در ساخت چهره خاندان پيغمبر و اولياء و اهل حق و معصوميت شهيدان كربلا و آشكار كردن شقاوت و خشونت وسنگدلي دشمنان آنان، قلمي پرتوان داشت.
اين دو نفر توانستند، چنان تصاويري نقاشي كنند كه مردم را با شيوه اي جديد، آشنا كرده و عملا اين هنر را به ميان توده هاي مردم ببرند. پس از آنها، نقاشان بسياري اين شيوه نقاشي را ادامه دادند و شاگردان اين دو نفر، نقاشي هاي ماندگاري را بر ديوارهاي قهوه خانه هايي نظير قهوه خانه « مشهدي محمدعلي خسرو»، يا قهوه خانه« آقا رضا» واقع در ابتداي خيابان بوذر جمهري به تصوير كشيدند.
از آن پس، قهوه خانه ها كه همواره مورد توجه مردم بودند محبوبيت بيشتري يافتند و نقاشي قهوه خانه اي، يكي از جاذبه هاي محوري قهوه  خانه ها شد. ديگر قليان هاي كوزه گلي يا لوطي عنتري در مقابل جاذبه نقاشي قهوه خانه اي از سكه افتاد. مردم هر وقت به قهوه خانه ها مي رفتند، تصاوير با شكوهي از جنگ ها و حماسه ها و قهرمان پروري هاي گذشته مي ديدند و اين مساله هرچه بيشتر به قهوه خانه ها رونق مي بخشيد.
اين نوع نقاشي ها در اين دوره بيشتر ذهني بود و متكي بر احساس و برداشت هاي هنرمند از داستان هاي حماسي و ملي ايران و داستان هاي مذهبي

ديروز-امروز
شاهزاده اي كه دوست داشت اميركبير باشد
شايد هنوز هم بسياري از ساكنان تهران جديد به اين مساله واقف نباشند كه علت نامگذاري هاي گوناگون بر معابر و محلات چيست و از كجا سرچشمه گرفته. بسياري ديگر از اين عزيزان هم اين روزها آنقدر گرفتارند كه اين مسايل برايشان اهميتي ندارد. اما براي نمونه بايد گفت كه برخلاف تصور ما خيابان اميريه بر اساس نام اميركبير نامگذاري نشده، بلكه اين خيابان هم مثل بسياري از جاهاي ديگر بايد نام يك شاهزاده را تحمل كند. خيابان اميريه از چهارراه سپه قديم و ولي عصر كنوني شروع مي شده و تا ميدان راه آهن امتداد داشته. اشاره به اين نكته هم لازم است كه خيابان ولي عصر از چهارراه ولي عصر به بالا داراي نام ديگري بوده و بعد از انقلاب به نام مبارك ولي عصر تغيير كرده. نكته جالب توجه در نام اين خيابان شايد همان دليل نامگذاري اش باشد. جريان از اين قرار است كه جناب كامران ميرزا، نايب السلطنه و فرزند ناصرالدين شاه دچار اين توهم بوده كه وجودش ادامه وجود اميركبير است! اين شاهزاده عجيب و غريب به طور غيرمنتظره اي در دربار خود ملقب به اميركبير مي شود و چاپلوسي اطرافيان تا آنجا ادامه پيدا مي كند كه او ظاهرا تمام وجود خود را فراموش مي كند و هيچ شكي برايش باقي نمي ماند كه يك شبه به مقام اميركبيري رسيده.
به هر حال شاهزاده حل شده در نام اميركبير ديگر كامران ميرزايي را كنار مي گذارد و حتي خيابان اميريه را بر اساس نام غصبي خود نامگذاري مي كند. خيابان اميريه امروزه يكي از خيابان هاي پر رفت و آمد و شلوغ تهران به حساب مي آيد و همانگونه كه گفته شد به نام مبارك امام غايب مزين است. اين خيابان كه در دوراني نه چندان دور داراي درختاني سر به فلك كشيده و پرطراوت بوده، امروزه به جز ماشين هاي جورواجور و دود و دم و صداهاي ناهنجار چيز ديگري در اطراف خود نمي بيند. خيابان اميريه را به روايتي قديمي ترين و طولاني ترين خيابان تهران مي دانند و اطراف مسير آن تا راه آهن هم پر از مكان هاي مهم و كليدي بوده كه به زودي به تك تك آنها خواهيم پرداخت. باغ هاي بزرگ و تاريخي اين ناحيه از تهران چنان شكوه و جلالي داشته كه چشم ها را به خود خيره مي كرده و وجود ادارات گوناگون نشانگر اهميت مكاني اين خيابان و اطراف آن بوده و هست.

طهرانشخص
شغل عجيب بريدن گوش وزبان!
توي اين دنياي درندشت، هر كسي بالاخره به حرفه و شغلي مشغول است. بعضي شغل ها گاهي آدم را از خنده روده بر مي كند و بعضي شغل هاي ديگر آدم را در هاله اي از حيرت پيچيده و در وحشت فرو مي برد و ... به هر حال شايد خالي از لطف نباشد كه اشاره اي به يكي از شغل هاي نوع دوم داشته باشيم. عرض شود كه در همين تهران خودمان زماني بعضي ها به شغل شريف دماغ بري اشتغال داشته اند. يعني حرفه اي ديگر به جز بريدن دماغ را بلد نبوده اند. اگر بگوييم كه اين شغل يكي از شغل هاي پردرآمد و آينده دار دولتي بوده تعجب نكنيد چون اشخاص ياد شده جزء دارودسته در بار بوده اند و كلي هم براي خودشان برو بيا داشته اند.
البته فقط بريدن دماغ، حرفه كامل اين گروه نبوده وگاهي هم چاقويي به بيخ گوش يا زبان مي گذاشته اند و در مواقعي هم به كور كردن چشم مي پرداخته اند.
آن گونه كه پيداست تمامي حاكمان تهران قديم معمولا از در اختيار داشتن اين گروه خشن بي بهره نبوده اند و اين جنابان در عهد ناصري و مظفري چنان قدرتي پيدا مي كنند كه ظاهرا صاحب وزارتخانه اي مي شوند. به هر حال يكي از احكام صادره در آن زمان عليه هر مقصر با هر جرمي، بخصوص جرم هاي مربوط به حوزه سياست، همين بريده شدن اعضاي ياد شده بوده و همانگونه كه گفته شد مسووليت اين امر مهم به عهده دار و دسته گوش بر و دماغ بر بوده. اين همه را گفتيم كه بگوييم جناب علاءالدوله به عنوان حاكم تهران براي ماندن براريكه قدرت تا جايي كه توانسته به اين گروه ميدان داده و حقوق و مزايايي كه به آنها پرداخت مي كرده در حد و اندازه ديگر درباريان بوده. يكي ديگر از ماجراهاي جالب در اين باره اين است كه شخص دماغ يا گوش از دست داده، بعد از اجراي حكم ديگر روي ظاهر شدن در انظار عموم را نداشت چون جو حاكم به گونه اي ساخته و پرداخته مي شده كه اين افراد بايد از سوي همه اقشار جامعه خصوصا اقوام و خويشان هم ترد مي شدند. افرادي هم كه به گونه اي با آنها همدردي مي كرده اند حتما توسط خبر چين ها به دربار معرفي مي شدند و اين عقوبت وحشتناك درباره آنها هم مصداق پيدا مي كرده. ناراحت نشويد چون قرار نيست كه هميشه آدم هاي شريف و انسان دوست و فعال فرهنگي در اين جا معرفي شوند. خب علاءالدوله هم يك شخص از تهران قديم است، پس وقتي از او حرف مي زنيم خود به خود به افراد شريف تعظيم كرده ايم چون حقا و حقيقتا اين آدم نقطه مقابل كلمه شرافت است.

طهرانشهر
ايرانشهر
تهرانشهر
حوادث
در شهر
درمانگاه
سفر و طبيعت
يك شهروند
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  حوادث  |  در شهر  |  درمانگاه  |  سفر و طبيعت  |  طهرانشهر  |  يك شهروند  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |