يكشنبه ۲۱ دي ۱۳۸۲ - شماره ۳۲۷۹
گفت وگو با مجيد كياني مدير مركز حفظ و پژوهش موسيقي ايراني
سطحي شده ايم
هوشنگ ساماني
000861.jpg

درآمد: موسيقي امروز ايران به سان درختي مي ماند كه از يك طرف ريشه اي عميق در فرهنگ اين مرز و بوم داشته و از سوي ديگر داراي شاخ و برگ هاي فراواني است كه هر چه از ريشه بالا مي روند، بازهم ايراني اند، مگر اينكه به جانب رفته و با شاخ و برگ هاي درختان مجاور درآميزند. فاصله بين ريشه و شاخ و برگ هاي بالايي و جانبي يا به عبارتي فاصله بين موسيقي هاي اصيل و جديد و عامه پسند، واقعيتي موجود است كه درآينده هم خواهد بود و اين لازمه هر جامعه زنده است و از نشانه هاي يك جامعه پويا، كم كردن اين فاصله ها، بدون حذف آنهاست.
در موسيقي فعلي ايران، جايگاه انديشه هاي مجيد كياني، بي گمان در محدوده ريشه قرار مي گيرد. او كسي است كه بيشترين حساسيت را نسبت به نوآوري موسيقي ايراني بروز داده و با طرح برخي مباحث بحث انگيز در چهارده سال اخير، عملاً به يك چهره خبرساز موسيقي ايراني تبديل شده است. دغدغه هاي وي براي حفظ مواريث گذشتگان و موضع گيري هايش درخصوص برخي حركت هاي نوآورانه، باعث ايجاد شكافي عميق با طيف وسيعي از موسيقيدانان امروز كشور شده است. اين گفت وگو تلاشي است براي كم كردن شكاف مزبور كه در صفحه ۱۲ مي خوانيد.
زير ذره بين
هيچ ايرادي ندارد مي تواند هر نوع موسيقي وجود داشته باشد ولي مشروط بر اينكه واقعاً دلهاي مردم را شاد بكند. شادي نه به عنوان يك چيز سطحي و خوشگذراني هاي مقطعي، بلكه دلشان را پر از اميد بكند كه نسبت به هم مهربان باشند و همديگر را دوست داشته باشند و يا به يك جهتي ما را به كوشندگي وابدارد، نه به بدبيني و يأس و دلمردگي
* جناب آقاي كياني پرسشم را راجع به نوآوري در موسيقي دستگاهي آغاز مي كنم. مي خواستم بپرسم كه آيا اصولا شما به موسيقي دستگاهي يا رديفي اعتقادي داريد يا نه؟
- هر دو درست است چه بگوييم رديفي،چه بگوييم دستگاهي.
* اين موسيقي دستگاهي كه تاكنون خود شما ارائه داده ايد، چه به صورت كنسرت و چه به صورت نوار، همواره مقدم و مؤخر را كاملاً رعايت و اجرا مي كنيد. حال اگر نوازنده اي حتي به زعم شما اصول گرا باشد، ترتيب را در اجرا به هم بريزد، براي مثال از مخالف سه گاه شروع بكند و در نهايت به درآمد ختم نمايد، آيا اين اجرا از نظر شما اصيل است؟ يا نوآوري به حساب مي آيد؟ 
- ايرادي ندارد، بسيار هم عالي هست. فقط يك شرط اينجا هست. اگر در جايگاه يك موسيقي آكادميك رسمي يا اديبانه يا عالمانه باشد. (اسم هاي مختلف مي گويم تا به قول شما نامفهوم نشود) در اين صورت هر كاري بكند، مانعي ندارد. اين آزادي را دارد، مشروط بر اين كه داراي يك ساختار عالمانه باشد، مثل يك نويسنده.
* در مورد نو آوري شما تاكنون يك كد يا نشانه اي به مخاطبان خودتان نداديد كه بدانند در اين صد سال اخير چه مواردي از مقوله نوآوري بر اساس اصالت ها ارائه شده اند؟
- من در خصوص مسئله نوآوري نه مقاله اي نوشتم و نه كاري كردم. چون تمام وقتم به دفاع از آن چيزي را كه داشتيم و زير سؤال رفته بود، پرداختم. اين مسئله هنوز هم وجود دارد. جامعه و موسيقي دانها طوري رفتار مي كنند كه نمي گذارند آدم به اصل موضوع بپردازد. چون آن چيزي كه در فكر من است- دقيقاً شما اشاره كرديد- در اصل همان نوآوري است. اگر در هنر طراوت، تازگي و نوآوري نباشد، كه اصلاً هنر نيست. يعني اسم هنر نخواهد داشت. به خصوص در موسيقي ايراني و رديف دستگاهي، اگر شما دقت بكنيد، يكي از ويژگي هاي آن همان بديهه سرايي است. البته رديف به صورت يك موسيقي كلاسه شده و ثابت و بدون دگرگوني بيشتر در آموزش به كار مي رود، مثل يادگيري يك زبان يا علم. اگر اين نباشد، ما فرهنگ موسيقي مان، واژگان، جمله بندي و ساختارش را از دست مي دهيم. چون اين دارد از دست مي رود. بنابر اين بيشتر تأكيدمان روي حفظ اينهاست كه بايد نگاه بداريم و به نسل بعد آموزش دهيم.
خوشبختانه در سالهاي اخير جوانهاي زيادي اين رديف ها را خوب آموزش ديدند. چقدر ما جوانها را مي شناسيم كه دوره هاي كامل رديف آقا حسينقلي را، ميرزا عبدالله را، صبا را حفظ هستند. حتي رديف موسي معروفي كه بسيار مشكل است و امروز در دانشگاه هنر تدريس مي شود. ولي امروز مشكل ما اين است كه اجراي ضعيف داريم. مثلاً وقتي مي خواهيم اين رديف را اجرا بكنيم و از طرفي بايد اين اجرا به صورت في البداهه باشد، ضعيف هستيم و چون دو شعبه هم مي شود، يعني گاهي اوقات اين بالبداهه ها به صورت عامه پسند و شيرين نوازي ارائه مي شوند و گاهي به صورت جدي و عالمانه. وقتي كه ما محورهاي اصلي موسيقي مان را حفظ مي كنيم، مثل صدا دهي سازها، فواصل، ريتم و گردش نغمه ها يا همان ملودي ها را حفظ نكنيم، در اين صورت نوازنده آزادي عمل دارد كه يك فرم را انتخاب بكند. اگر اين فرم مثنوي است، مثنوي اجرا بكنيد. اگر ساقي نامه  است ساقي نامه را اجرا بكنيد اگر گوشه  ماورا  ءالنهر است آن را اجرا بكند. بنابر اين در فرم آزادي مطلق است كه نوازنده يا خواننده هر گوشه اي را كه مي خواهد با احساسش اين موسيقي را بسازد و خلق بكند. هيچ ايرادي نيست. گاهي اوقات بعضي از هنرمندان مي خواهند فرم ها را تغيير بدهند، اين مي شود يك فرم جديد يا يك فرم آزاد در اينجا هم هيچ ايرادي نيست ولي ما مي گوييم اگر مي خواهي به فرم رباعي شعر بگويي شما آزاد هستي هر چيزي مي خواهي بگويي ولي بايد فرم رباعي را حفظ بكني. حالا اشكال ما در اين زمينه چيست؟ يكي مي گويد مي خواهم غزل بگويم ولي وقتي نگاه مي كنيم مي بينيم غزل نيست، قصيده است. اگر آن شخصي كه در ادبيات وارد است، نبايد اعتراض بكند كه اين غزل نبود. در موسيقي هم ما چنين مشكلي داريم. يك نفر مي آيد يك چيزهايي مي زند به عنوان موسيقي رديف يا دستگاهي كه وقتي كارشناسي مي شود هيچ يك از مشخصات در آن نيست. اينجاست كه دچار مشكل مي شويم.
* يعني اين نام گذاري ها محل مناقشه هستند؟
- بله، نامگذاري ها و سبك ها و مكاتبي كه وجود دارد. چون در اين زمينه كار نكرديم. من هم خيلي ادعاي پژوهشگري يا نويسندگي يا كارشناسي در اين زمينه نمي كنم. من خود را به عنوان يك نوازنده موسيقي معرفي مي كنم و تخصصم در اين زمينه است. بهترين آرزويم اين است كه صحنه اي باشد و من بروم آنجا سازم را بزنم ولي باز مشروط بر اين كه مخاطبي داشته باشم كه آگاه باشد.
ما متأسفانه در فرهنگ مان در زمينه موسيقي خيلي ضعيف  هستيم. من فكر مي كردم اين ضعف فقط در موسيقي است تا وقتي در شوراهاي مختلف و با استادان رشته هاي مختلف صحبت كردم، ديدم آنها هم همين حرف را مي زنند. نتيجه  مي گيريم نقد در فرهنگ ما خيلي ضعيف است و شناخت هاي هنر هم بسيار ضعيف است و مخاطب ايراني هيچ شناختي ندارد. در صورتي كه پر از ذوق است. ما يك كشوري هستيم با فرهنگ و داراي ذوق با نگرش هاي خيلي خوب. ولي واقعاً يك سؤال پيش مي آيد. چه اتفاقي افتاده كه ما در همه زمينه ها اين قدر سطحي نگر شده ايم؟ بايد به اين سؤال جواب بدهيم و مي توانيم جواب بدهيم. مي توانيم علت ها را پيدا بكنيم و دوباره به اصل خودمان برگرديم.
* شما به آهنگسازي در موسيقي ايراني يا دستگاهي اعتقادي داريد؟
- بله، من در اينجا دو نوع تفكر را مي بينم. اگر با تفكر سنتي بخواهيم آهنگسازي بكنيم، اصلاً وجود ندارد.
* بيشتر توضيح دهيد؟ 
- نوعي تفكر است كه هنر را فضيلت تعريف مي كند و هنر مند هم كسي است كه داراي فضايل اخلاقي است. اگر يك قطعه موسيقي بخواهد خلق شود او خودش را خالق اثر نمي داند بلكه خودش را پيام آور آن اثر مي داند. بنابر اين هنرمند كسي است كه مي خواهد رازها را آشكار بكند. حقيقتي را كه پنهان است مي خواهد متجلي بكند و انگار خودش كسي و كاره اي نيست. اگر نفس تزكيه شده و دل شوريده اي مثل مولانا داشته باشد، مي تواند خيلي از اين پيام ها را بگيرد و باز بكند. در اينجا يك هنرمند يك پيام آور است و انگار چيز ديگري نيست. بنابر اين سازندگي در كار نيست. حال اگر موسيقي دستگاهي باشد، بايد روي صحنه بيافريند. منظور همان بديهه سرايي است كه نوازنده بالبداهه خلق مي كند و اين پر از طراوت و تازگي است. براي خودش فرم و انگاره هاي موسيقي دارد. كساني كه با اين نوع موسيقي آشنا نيستند و فقط كمي موسيقي رديفي را گوش كرده اند، فكر مي كنند نوازنده مطالبش را تكرار مي كند و هيچ نوآوري در كار نيست.
اين بخش را من داراي آهنگسازي نمي بينم بلكه داراي آفرينشي مي بينم كه در شرايط زمان و مكان شكل مي گيرد و موسيقي هنرش هم در بي زماني است. ولي بخش ديگري ما داريم كه با يك تفكر جديد است. حالا يك قطعه يا يك تصنيف مي سازيم يا يك سرود براي مسايل روز درست مي كنيم. همه اينها آهنگسازي است. گاهي يك قطعه نياز داريم كه بايد براي اركستر سمفونيك بنويسيم و اين كار را انجام مي دهيم. وجود اين هم ضروري است چرا كه در حيطه آن موسيقي فرهنگي و جدي ما قرار مي گيرد. منتها اين فرم موسيقي جدي مختص موسيقي كلاسيك غرب است كه آنجا بررسي مي شود. اما در موسيقي دستگاهي، ما مي گوييم سازندگي نداريم بلكه آفرينش داريم و اين را در فرم هاي خودش ارائه مي دهيم. اگر در فرم هاي موسيقي نواحي و مقامي باشد باز هم در جايگاه خودشان ارائه مي دهند. موسيقي مذهبي را نگاه كنيد، انگار اين مداحان ما آهنگ را مي سازند و سازندگي مي كنند. ولي اگر با تفكر ديني و قدسي خودش باشد، سازندگي در كار نيست. او بايد آن آهنگ هاي قديمي اش را بگيرد و تداوم دهد و بر اساس آنها نوآوري كند. ولي اگر بيايد از موسيقي پاپ تأثير بپذيرد كه امروزه متأسفانه اين كار را مي كند، آهنگ هايي مي سازد كه نمونه هايش در موسيقي هاي پاپ هست. دقيقاً از آنها كپي مي كند.
* شما وقتي كه رديف آقا حسين قلي يا ميرزا عبدالله را آموزش مي دهيد و قبول داريد كه بايد اين رديف به نسل بعد انتقال يابد، چرا تصنيف سازي يا تصنيف خواني عارف را آموزش نمي  دهيد؟ حالا اسمش را مي خواهيد بگذاريد آهنگسازي، آفرينش يا يك چيز ديگر. چه اهميتي دارد؟
- هيچ اهميتي ندارد اين كار كه انجام مي شود هيچ ايرادي هم ندارد.
* ولي در آموزش موسيقي سنتي ما چيزي به عنوان آموزش آهنگسازي نداريم. اما آموزش رديف چرا.
000858.jpg

- رديف همان آموزش آهنگسازي است. به چيز خوبي اشاره كرديد. اگر ما بخواهيم آهنگساز موسيقي رديف بشويم بايد رديف را بشناسيم. براي مثال يك نوازنده هندي اگر بخواهد يك راگاي «بهارايي» را بنوازد با توجه به آموزش هايي كه به او داده اند، روي صحنه مي آيد و شروع مي كند به صورت في البداهه و در شرايط زمان موسيقي خلق كردن. اين درست، كه اسمش نوازنده است ولي آهنگساز هم هست و به اين صورت مطرح مي شود. حتي شما اگر دقت كنيد در فرهنگ سنتي يك نوازنده، سازنده ساز هم هست، سازش را تعمير مي كند، بعد آهنگش را مي سازد. گاهي اوقات خودش شاعر است يا خوشنويس. هميشه اينها را دارد. يك كمي اگر در تاريخ گذشته برويم، مي بينيم هنرمندان بر همه هنرهاي ديگر آشنا هستند. فقط مثل امروز تخصصي يك رشته را دنبال نكرده اند. من وقتي يك جاهايي از موسيقي دستگاهي را بررسي مي كنم، مي بينم چقدر ويژگيهاي معماري ايران درآن است و همين طور در نقاشي ايراني، در خوشنويسي و در شعر فارسي است. در همه اين موارد فقط عنصرهاي اصلي شان (كه مثلاً در موسيقي صوت است) فرق مي كند و بقيه نكات مشترك است. يعني عين هم هستند. با تحقيقاتي كه انجام مي دهيم متوجه مي شويم چقدر اين گوشه شبيه آن كاشي كاري يا آن غزل است. بنابراين بخش دومي كه آهنگ سازي باشد، ما آن را داريم و تصنيف ها هم در برنامه آموزش قرار دارند. منتها اول كار نيست با آن كه ساده تر هم هستند. مي دانيد چرا؟ براي اينكه تصنيفها اگر به صورت رسمي يا آكادميك يا هنري اجرا نشوند، يك موسيقي عاميانه حاصل مي شود. عاميانه عاميانه است. يعني حالت و فرهنگي بودن و هنري خودش را ندارد. پس بايد اول يك هنرجو به طور كامل رديفش را ياد بگيرد، به اجراي خوبي از آن دسترسي پيدا بكند- اگر خواننده است يك دوره از رديفها را بگذراند- بعد بيايد تصنيفهاي عارف يا شيدا را در سطح هنري اجرا بكند. تجربه شخصي ام نشان مي دهد كه قبل از فراگيري رديف نمي شود. بايد رديف را به طور كامل بلد باشد تا بتواند اين تصنيف ها را اجرا بكند. يك جاهايي رديف مثل ديوان حافظ است. اگر يك خوشنويس بخواهد اين را بنويسد بايد برود در مكتب خوشنويسي تا شيوه نگارش را ياد بگيرد، آنگاه مي تواند اين ديوان را با آن شيوه بنگارد. موسيقي ايراني نيز همين طور است يعني فقط رديف داني يا رديف يادگرفتن نهايت يك رديف دان است و مي تواند يك معلم خوبي باشد، ولي اگر بخواهد اجرا بكند، بايد يك شيوه نواختن هم بلد باشد. يعني اين رديف ميرزا عبدالله را با چه شيوه اي اجرا مي كند؟ آيا با شيوه خود ميرزا عبدالله يا آقاحسينقلي مي خواهد بنوازد كه بايد آن را ياد بگيرد و اين كار مشكلي است. به عبارتي اين رديفها بهانه اي هستند كه ما اين شيوه ها را ياد بگيريم. در آنجا هم اين آثار ادبي بهانه اي است كه ما خوشنويسي را ياد بگيريم. وقتي كه ياد گرفتيم حالا هر چيزي بنويسيم زيباست. حالا اگر ما اين روزنامه را هم بدهيم به مثلاً ميرعماد، چنان زيبا مي نويسد كه ما هر حرفش را در موزه مي گذاريم. منتها فرهنگ و ذوقي ما اين را مي شناسد. يك همچنين اجرايي حيف است صرف نوشتن مطالب روزنامه شود، بلكه شما بايد قرآن و سعدي و حافظ را بنويسيد. زيرا اين خط زيبا، محتواي اين چنين زيبايي را هم مي خواهد. خيلي زود به اين نتيجه مي رسيم كه براي اجراي موسيقي ايراني با دستگاه ها علاوه بر يك سبك و مكتب خوب، يك محتواي خوب هم مي خواهيم. آن محتوا انگارهايش در رديف است. از آن محتوا ها استفاده مي كنيم و با يك اجراي خوب كه مثل يك خوشنويسي است، يك موسيقي باشكوه مي آفرينيم. من تمام صحبتم اين است كه ما در اجرا بسيار ضعيف هستيم. يعني مثل خوشنويساني هستيم كه بسيار بد مي نويسيم و اين بد نوشتن را مردم مي فهمند. پس به جاي اينكه مسئله را اين طوري مطرح بكنيم، جور ديگر مطرح مي كنيم. مي گوييم موسيقي ايراني و رديفها بسيار زيبا هستند، شما نوازنده ها و خواننده ها بد اجرا مي كنيد. برويد كار بكنيد، گذشته ها را ببينيد چقدر خوب اجرا مي كردند، مثل حبيب سماعي مثل آقاحسينقلي، مثل درويش خان، مثل طاهرزاده. واقعاً هوش از سر مردم مي بردند. اصلاً اين طوري نبوده كه فقط خواص لذت ببرند. ما صحنه هايي از اينها داريم كه در زمان خودشان آنقدر سوزن خوردند، كه حد و حساب ندارد. متأسفانه به جاي اينكه اين طوري برخورد بكند، مي گويد موسيقي ايراني زمانش سپري شده است. نمي گويد بد اجرا مي كنيد، نمي گويد شما نمي توانيد به فرم غزل مثل حافظ غزل بگوييد، مثل خيام رباعي بگوييد؛ مي گويد اينها بد هستند، شما بايد چيز جديد ياد بگيريد. در صورتي كه كسي با نوآوري مخالفتي ندارد. كار بايد قوي، خودرو، پسنديده و اميد بخش باشد. اگر اين ويژگي ها را داشته باشد، من فكر نمي كنم كسي با آن مخالفتي بكند، بخصوص در نوآوري.
* شما در اين سده اخير آيا مي توانيد نوآوريهايي را نام ببريد؟ به اين معني كه واقعاً موسيقي را به جلو بردند؟
- طبق اين تقسيم بندي كه داريم (من بر آن اساس مي توانم بگويم چون به صورت كلي نمي شود) وقتي يكي يكي نگاه مي كنيم، مي بينيم در بعضي از بخشها خيلي خوب نبوده و در بعضي بخش ها خيلي خوب بوده است. در بخش موسيقي مقامي يا نواحي كه داريم، اين هنرمندان تا توانسته اند اينها را حفظ كرده اند و الان هم بايد نهادها يا مردم دقت بكنند، اينها را حمايت كنند تا حفظ شود. واقعاً يك ميراث فرهنگي است. يك بخش آن هم به ميراث فرهنگي مربوط مي شود كه خوشبختانه آنجا اقدام مي كنند كه اين موسيقيدانها و آثارشان را شبيه ميراث فرهنگي بدانند و نگه بدارند. در اين زمينه خوب كار نكرديم، نتوانستيم موسيقيدانها و جوانهاي خوبي را تربيت بكنيم. اگر هم آنها را به جشنواره ها دعوت كرديم، نگذاشتيم تك نوازي بكنند و اثرشان را خوب نشان دهند. ده نفر دوتارنواز را روي صحنه نشانديم و كارهاي آنها را به صورت عامه پسند درآورديم. بنابراين اينجا يك مقدار تقصير مسئولان هنري كشور مي شود كه موسيقي نواحي مختلف را، كه يك موسيقي فرهنگي، مذهبي و آييني ما هست، گاهي اوقات در اين جشنواره ها به صورت عامه پسند و سطحي نمايش دادند. پس در اين زمينه خوب پيشرفت نكرديم. اگر هم يك جاهايي دلسوزي كرده باشيم، فقط توانسته ايم يك كمي آنها را حفظ بكنيم و چند تا ناشر هم در اين زمينه خيلي زحمت كشيدند. در همين دو سه سال اخير آثاري مثل دوتارنوازي محمد حسين يگانه و نظرمحمد سليماني منتشر شدند. اينها خيلي باارزش هستند.
حال بياييم سراغ موسيقي دستگاهي رديف. در اين زمينه بعضي از موسيقيدانها تمام سعي شان را گذاشته اند كه اين موسيقي و اين شيوه ها در درجه اول حفظ شوند. چرا كه اگر حفظ نشوند ديگر چيزي نداريم كه در اين زمينه نوآوري بكنيم. آن بخش موسيقي هم كه از نظر من  كمي جدي نبوده و بيشتر روي شيرين نوازي بوده است، از زمان موسيقي گلها شكوفا شد و خيلي خوب در دل مردم جا باز كرد، ولي آن موسيقي جدي و آكادميكي كه من مي گويم همچنان راكد ماند و گوشه نشين شد، به وسيله چند استادحفظ شد، استاد برومند، استاد دوامي، استاد هرمزي و ديگران توانستند اين را در منزلشان به صورت خصوصي به بعضي از شاگردانشان درس بدهند. همين طور مركز حفظ واشاعه سابق كه الان اسمش مركز حفظ و پژوهش شده است، وقتي اينها آمدند كارهايشان را ارائه بدهند، ديديم چقدر مورد استقبال مردم قرار گرفت. براي اينكه مردم ديدند دوباره نواهاي اصيل و تازه اي را مشاهده مي كنند. در صورتي كه هيچ چيز تازه نبود. همه مربوط به گذشته و قديمي بودند. دوباره همه پيش درآمدها يا تصنيف هاي عارف را داشتند اجرا مي كردند ولي فكر نو بود و توانست آثار خوبي را منتشر بكند و همين طور توانست چند موسيقيدان خوب را تربيت بكند كه امروز در موسيقي ما نمونه و شاخص هستند، آقاي حسين عليزاده، آقاي محمد رضا لطفي، آقاي داريوش طلايي و دوستان ديگر هم هستند. در اين بخش كه من اسم بردم، پيشرفت تا اندازه اي خوب بوده است ولي آن بخش آكادميك كه منظور من است، خيلي خوب نتوانستيم نگاه داريم و ارائه بدهيم و به مردم شناخت بدهيم. اين هم البته در اين چندسال اخير جايگاه خودش را دارد پيدا مي كند و امروز مي بينيم رديفهاي مختلفي كه در آرشيوهاي خصوصي بودند به تدريج منتشر مي شوند و در اختيار مردم قرار مي گيرند. بعضي آموزشگاهها رديف درس مي دهند و اين رديف ها حفظ مي شوند، ولي رسانه ها اصلاً حمايت نمي كنند. مسئولان هنري ما اين بخش از موسيقي را به هيچ وجه حمايت نمي كنند. اگر هم حمايت مي كنند خيلي كم است. درصورتي كه جا دارد به اين دو بخش اهميت زيادي بدهيم چرا كه اينها موسيقي فرهنگي و ملي ما هستند. اما در بخش موسيقي تركيبي؛ در اينجا مي بينيم پايه گذار اين مكتب كه استاد وزيري است، در ابتدا آثار جدي و خوبي را به وجود مي آورد ولي اين تداوم پيدا نمي كند. متأسفانه اكثر آثاري كه در اين شيوه يعني موسيقي تركيبي به وجود مي آيند، همه موسيقي عامه پسند هستند. نمونه هايش را در نوارهايمان و موسيقي فيلم ها و سريال ها فراوان مي شنويم. يعني اكثر اين سرودها كه صداوسيما پخش مي كند و نوارهايي كه منتشر مي شوند همه در اين زمينه ها هستند ولي با وجود اين چند آهنگساز خوب داريم كه در اين زمينه خيلي زحمت كشيدند و كار كردند، مثل آثار آقايان فرهاد فخر الديني و حسين دهلوي كه جزو آثار جدي موسيقي ما هست.
بخش ديگر موسيقي عامه پسند، موسيقي روز يا پاپ است. يك بخش آن تقليد خواننده هاي خارج از ايران هستند كه ارزش چنداني را ندارند. البته خواننده هاي عزيز ما همه معتقد هستند كه تقليد نمي كنند. گويا اتفاقي صدايشان شبيه مي شود. از نظر من هيچ ايرادي ندارد مي تواند هر نوع موسيقي وجود داشته باشد ولي مشروط بر اينكه واقعاً دلهاي مردم را شاد بكند. شادي نه به عنوان يك چيز سطحي و خوشگذراني هاي مقطعي، بلكه دلشان را پر از اميد بكند كه نسبت به هم مهربان باشند و همديگر را دوست داشته باشند و يا به يك جهتي ما را به كوشندگي وابدارد، نه به بدبيني و يأس و دلمردگي. اگر سمت وسو اين باشد، به نظر من هر نوع موسيقي، چه تركيبي، چه دستگاهي و چه كلاسيك ارزشي نخواهد داشت. پس اگر اين موسيقي كه ما به آن پاپ مي گوييم بتواند اين كار را انجام بدهد كه چه بهتر، ولي اگر ضعيف باشد و نتواند به اين مسائل ملي و فرهنگ ما را در خودش جاي بدهد، جز افسردگي چيز ديگري به بار نمي آورد. ما به ظاهر كاري نداريم. ما مي خواهيم اين درون از افسردگي ها دور باشد كه متأسفانه اين بخش هم از نظر من خيلي خوب نيست. يعني نه تنها قوي نيست، ضعيف هم هست.
بنابراين، به اينجا مي رسيم كه وضعيت موسيقي ما از نظر پيشرفت در هيچكدام از زمينه ها خوب نيست. ولي در آينده بسيار اميدوار كننده است. به خاطر اين كه ما چون كار موسيقي مي كنيم، نااميدي در وجودمان نيست و نبايد باشد و مرتب وقتي آينده را نگاه مي كنيم مي بينيم چقدر امروز جوانان ما خوب كار مي كنند و من آينده بسيار خوبي را در هر چهار زمينه مي بينم. ما در آينده موسيقي هاي پاپ خواهيم داشت و همين طور موسيقي دستگاهي و كلاسيك و موسيقي تركيبي. اين اميد واقعاً وجود دارد. به جوانان كنوني كه نگاه مي كنم، مي بينم خوب كار مي كنند. فقط اگر مسئولان و مديريت هايي كه وجود دارد به مسئله كارشناسي اهميت بدهند. از كساني كه در ايران زحمت كشيده اند و خون دل خورده اند، با ايشان مشورت بكنند و بگويند چه كار بكنيم و به حرفشان گوش بكنند. آن وقت خيلي سريع ،خيلي كارها درست مي شود.
ادامه دارد

نگاه امروز
شبان آهسته مي نالم
به ياد ايرج بسطامي و سادگي حضورش
محمد جواد بشارتي
وقتي در سال ۱۳۶۸، اثري به نام افشاري مركب، از ساخته هاي پرويز مشكاتيان ارائه شد، كمتر كسي خواننده جوان و خوش قريحه  آن را مي شناخت. اثر را كه مي شنيدي، در ابتداي كار، شعري از سعدي هشدارت مي داد كه: «اي مجلسيان راه خرابات كدام است.»
صداي گرم، پخته و حزين، درآمد افشاري را با نواي سحرانگيز سنتور مشكاتيان آغاز مي كرد: «شبان آهسته مي نالم، مگر رازم نهان ماند.»
از بم آمده بود تا در مكتب يگانه آواز ايران، سادگي اش را با عشق پيوند زند. اثر را كه خواند، سايه استاد بود كه سنگيني مي كرد، به خصوص آن كه، شجريان اثر را در كنسرت اروپا به همراه گروه عارف خوانده بود. اما مهر استاد، او را ستوده بود و بارها، در موردش از زبان شجريان، تعريف و تمجيد شنيده بوديم.
نامش ايرج بسطامي بود. وقتي در اوج مي خواند، طنين صدايش شادي و حزن را در هم مي آميخت، شايد همواره هشدار مي  داد. هشداري كه در تابستان ۱۳۶۹، در اثري از محمدرضا درويشي به نام موسم گل، گريه كن عارف را به موسم گل پيوند مي داد. اركستر سمفونيك با فضايي لايتناهي، وهم انگيز و آشنا زدا، درد غربت عارف قزويني را مي نماياند. راستي چرا بسطامي براي اجراي اين اثر انتخاب شد؟
از آن پس نامش ديگر بر سر زبانها افتاده بود تا آثار موفق ديگري از موسيقي بيست سال اخير را اجرا نمايد. مژده بهار، افق مهر و بوي نوروز، هر كدام اثري شاخص و ماندگار در موسيقي ايراني اند. در شيوه آواز، بسطامي از مكتبي آمده بود كه خود وامدار مكاتب والاي هنر آوازخواني بود. لذا او نيز در آواز از الحان و شيوه هاي ديگر به خصوص از اساتيدي نظير تاج و اديب نيز بهره گرفته بود. اما نكته آن بود كه با لحن و بيان شخصي خود مي خواند. از تقليد صدا و شيوه فاصله گرفته بود. دائم به هنر آواز استاد خود نزديك مي شد و از آن فاصله مي گرفت. اين سياليت، آواز او را خاص مي كرد. گروهي نحوه اداي كلمات و بيان اشعار و حتي تحرير هايش را مورد نقد قرار مي دادند، اما حتي در صورت پذيرش اين موارد، ذره اي از ارزش توان او نمي كاست. امروز او ديگر در ميان ما نيست تا يك بار ديگر «نفس باد صبا» را روايت كند. قطعاً شجريان و مشكاتيان، سهم اندوهشان از همه بيشتر است كه او را به جامعه هنري ايران شناساندند. روحش شاد!

هنر
ادبيات
اقتصاد
انديشه
زندگي
سياست
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  انديشه  |  زندگي  |  سياست  |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |