شنبه ۲۷ دي ۱۳۸۲ - شماره ۳۲۸۵
بررسي چگونگي جوشش وجدان جمعي در زلزله بم
شعور جمعي
001239.jpg
محمدرضا جوادي
وقوع زلزله در شهر بم، عواطف هر انساني را برانگيخت. تحليل هاي گوناگوني كه از اين حادثه شد، رنگ آميزي عواطف انساني را داشت. اين يك پديده طبيعي است كه مانع شدن از وقوع آن خارج از توانايي هاي انسان است. به هنگام رخداد اين حادثه هر كسي، با نظر به شناختي كه از هستي و انسان دارد، همدردي و تأثر خود را، با ا دبياتي متفاوت، اما با عنصر برجسته عاطفه و هيجان، بازگو مي كند. تنها در مواجهه با چنين وقايع ويرانگري است كه پاره اي از قلمروهاي كمتر شناخته شده انسان، به شكلي آشكار، خود را نمايان مي كند. كمتر كسي تصور مي كرد كه انسان ها، تا اين اندازه مي توانند به هم نزديك باشند و به صورتي كم سابقه، سوگوار هم نوع خود شوند. اين پديده، با اين كيفيت، به خصوص در ميان ما ايرانيان، بسيار كم سابقه تر بود. گويي عواطف متراكم در لايه هاي دروني ما، مجالي و مجرايي را براي ظهور آتشفشاني خود طلب مي كرد. انگار اين مجرا بايد راه خود را در ميان حدود چهل هزار جسد باز مي كرد.
تا پيش از وقوع اين حادثه، مشاهدات عام اجتماعي چنين بازگو مي كرد كه هر انساني، همچون جزيره اي مستقل و خود مختار، در ميان ساير انسان ها است. سردي روابط انساني، با اين تصور دردناك همراه بود كه در زير اين آسمان دودآلود، آيا كسي هست كه من را دوست داشته باشد؟ حادثه بم، اين جزاير پراكنده را به هم پيوند داد. هر كسي كه از نظر انساني، خود را فراتر از جايگاه نوع خود در رده بندي زيست شناسان مي دانست، با بخش هايي بكر و شايد غير قابل باور، در درون خود آشنا شد. بسياري از ما اين احساس كاملاً بديع را در خود دريافتيم كه قلب ما، مركز مهرورزي هاي افراطي است.
حادثه سال هاي اخير زندگي ما، آميخته با جنجال هاي سياسي براي قدرت بود. اين جنجال ها، ناچيز تر از آن بودند كه كسي مهر خود را نثار موجوديت يكي از طرفين جنجال كند. گذشته از اين، چنين جنجال هايي، به تدريج، كساني را به اين باور رساند كه هويت خود را، با هويت يكي از طرفين معركه، پيوند دهد. وقوع زلزله بم، بزرگ ترين پس لرزه ها را در ذهن دو گروه از انسان ها به همراه داشت: 
۱- افرادي كه به موجب مطالب فوق، انسانيت را صفت كساني مي دانستند كه با پارادايم فكري يكي از جريان هاي سياسي سازگار باشد، يعني مجموعه اي از انسان ها، كه داراي تمايلات عمدتاً سياسي مشترك، ابزاري هم خوان و هدف مندي معيني باشند. خارج از اين قبيله، درك مفهوم انسان، با حقوقي مشخص و كرامتي خدادادي، معناي آشكاري نداشت. بديهي است كه چنين برداشتي، انسان را تا مرز تضادهاي ويران گر و خصومت هاي آشكار، هدايت مي كند. افرادي با چنين تلقي هايي كه منكر ابراز عقيده هاي انسان هاي ديگر هستند، منكر خويش هستند. به قول افلاطون: به دور خويش طواف مي كنند. حادثه بم، سوزني بر بادكنك اين قبيل خودخواهي ها بود. ناگهان، همه احساس مشتركي را در خود يافتند. عواطف به غرش درآمد و هيجانات لطيف انساني، روزنه هايي براي بروز يافت. همه از ماجراهاي سياسي چند سال اخير خسته و دل مرده بودند. شكل بي سابقه كمك رساني به مردم، فريادي بود برخاسته از شعور جمعي، خطاب به معركه گيران، كه ما نيز انسانيم، با قلبي سرشار از مهرباني هاي بي پايان. سقف هزاران خانه اي كه در آن بامداد زمستاني بر سر ساكنان خفته اش فرود آمد، به اين نينديشيد كه در كدام جمجمه، چه عقيده سياسي قالب ريزي شده اي موجود است. حتماً به اين هم نينديشيد كه آن انسان خفته، فرداي آن روز، حنجره خود را به سود كدام جريان سياسي، مرتعش مي كند.
كساني هم كه به مدد برخاستند، به اين نينديشيدند كه زير كدامين آوار، كدامين انسان و با كدامين گرايش هاي سياسي مدفون شده است. گويي همه آن چه كه در اين سال ها، جامعه را به مرز دسته بندي هاي افراطي و گاه خصمانه كشانده بود، نيرويي بسيار ناچيزتر از مهري داشت كه تنها در يك نيم روز پس از حادثه، همه را به هم پيوند داد. همه آن جنجال ها ناچيز به نظر آمد و پس از سال ها كه مهرباني ها از هم دريغ مي شد، مجالي براي تخليه سريع نيروهاي لطيف دروني فراهم شد. به نظر مي رسيد كه مردم در يك مسابقه شركت كرده اند: مسابقه مهرورزي.
انگار  آوار خانه هاي خشتي و سنتي بم، شكاف هاي موجود ميان مردمي را كه گرايشات فكري و سياسي متفاوتي داشتند پر كرد. همين است؛ موضوع از عظمت خيره كننده اي برخوردار بود: انسان.
حال پرسشي را مطرح مي كنم. آيا براي ظهور مهرورزي نسبت به همديگر، بايد منتظر فاجعه باشيم؟ مثلاً، ده سال ديگر بگذرد. در اين مدت روزنه هاي مهرورزي مسدود شود. نيرويي عظيم از مهر در ما ذخيره شود و سپس فاجعه اي ديگر رخ دهد و طوفاني از مهرباني هاي خيره كننده برپا شود؟ آيا نمي شود به مداومت، وجود خود را مجراي تخليه مستمر احساسات لطيف دروني مان كنيم؟ به اين سؤال  چه كساني بايد پاسخ دهند؟ متخصصان علوم انساني، علوم تربيتي، جامعه شناسان، يا سياست مداران؟
۲- شايد مهم تر از اين واقعه، گسل هاي اعتقادي ايجاد شده در ذهن بازماندگان باشد. در چنين حوادثي، ذهن به سرعت در پي يافتن مسبب و عامل حادثه است. واقعيت اين است كه ما به راحتي از آمار قربانيان سخن مي گوييم. هيچ كدام از ما نمي توانيم حتي مينياتوري از شدت اندوهي را كه در دل بازماندگان اين حادثه است، درك كنيم. ما اين حق را به خودمان مي دهيم كه مويه هاي كسي را كه يكي از عزيزانش را از دست داده، ناچيزتر از مويه كسي بدانيم كه ده نفر از عزيزانش را از دست داده است. گويي اين جا آمار و ارقام، تعيين كننده شدت مصيبت است. به همين قياس، نمي توانيم طوفان هيجانات ويرانگري را كه در دل مصيبت زده است، درك كنيم.
تحليل ها و اظهار همدردي هاي پس از زلزله، اگرچه برخاسته از همان حس نوع دوستي ما بود، با اين حال، به سختي مي تواند تعديل كننده حزن و اندوهي باشد كه در جان بازماندگان، شعله ور است. در مواجهه با چنين حوادثي ، به سرعت، سؤالات هستي شناسانه عميقي بر ذهن عارض مي شود. اغلب، اين سؤالات، در مورد كيفيت عدالت خداوند است. اين سؤالات، بيش از آن كه برخاسته از كنجكاوي عميق يك ذهن فعال باشد، برگرفته از هيجان مصيبت زدگان و ناظران مصيبت  است، و بيش از آن كه ناظر به جواب باشد، بر ترديد عميق سؤال كننده، نسبت به مديريت خداوند بر هستي دلالت مي كند. بديهي است كه فيلسوفانه پاسخ دادن به چنين سؤالاتي، در چنين وضعيتي، تعديل كننده رنج دروني و طاقت فرساي مصيبت زدگان نيست. با چنين شيوه اي پاسخ دادن، لايق موضعي ديگر است. شكاف هاي اعتقادي عميق ايجاد شده در ذهن بازماندگان، با جدل هاي فلسفي ترميم نمي شود. البته، اين سؤالات نيز كمتر ناظر به جواب است. بازمانده اي كه تمام عزيزانش را از دست داده است، اين حق را براي خود محفوظ مي داند كه بر بام ويرانه ها، به محاجه با خداوند بايستد، و از او براي تقدير و تدبيرش، سؤال كند، آن هم با ادبياتي كاملاً هيجان زده. شايد لازم باشد كه در چنين مواردي، متخصصان علوم باطني و درون كاوان و آشنايان با قوانين جان انساني، به امداد رواني مصيبت زدگان بشتابند. پاسخ هاي كيلويي دادن يا آوردن ادله كلامي و فلسفي براي اثبات عدالت خداوندي و هر گونه تلاش كليشه اي براي ترميم شخصيتي كه بر اثر زلزله، كاخ شخصيتش فرو ريخته، بي حاصل و بلكه نقض غرض است. چنين افرادي، حتي اگر كلوخي از شخصيت شان باقي مانده باشد، نيازمند معماراني جان آشنا هستند. خطر رها كردن چنين افرادي، كه ترديدي سوزاننده و بنيان افكن، بر وجودشان مستولي شده، شايد كمتر از خطر تكرار زلزله نباشد.
اگر تلاشي لايق اين ترميم صورت نگيرد، سؤالات عميق موجود، كه اينك شايد كمتر برخاسته از عقل متعادل و طبيعي باشد و بيشتر شراره اي از آتش دروني است، به تدريج و پس از فروكش كردن هيجانات، شكلي عقلاني و كلامي به خود مي گيرد و پوچ گرايي، يا بدبيني افراطي نسبت به هستي، ثمره آن است.
ممكن است پاره اي از ترديدها، با مباني اعتقادي ما سازگار نباشد. در اين صورت، فراموش نكنيم كه اين ترديدها، برگرفته از مصيبتي است كه براي ما، تصور ناپذير است.
شايد ترديد چنين افرادي، راهي به سوي پاسخ نداشته باشد. شايد پاسخ به چنين سؤالاتي، در خود سؤال مستتر باشد. در اين صورت، شايد بهترين شيوه براي ترميم جراحات رواني، در اختيار گذاشتن يك جفت گوش بزرگ براي شنيدن رنجي باشد كه اينك با اين كلمات خود را نمايان مي كند. هر گونه تلاش برخاسته از غيرت ديني، كه احتمالاً با عصبيت هاي اعتقادي همراه است، براي نظام مند كردن اعتقادات شكاف برداشته يك مصيبت زده، راه دشوار ترميم جراحت هاي رواني وي را دشوارتر مي كند.

گزارش انديشه
جايگاه زن در شاهنامه
001227.jpg
خانم ذاكري عضو هيأت علمي دانشگاه آزاد اسلامي كرج، در سمينار جايگاه زن در شاهنامه گفت: زماني كه شاهنامه سروده مي شود، خود فردوسي تحت تأثير ديدگاه هاي سنتي ايران قرار مي گيرد؛ اما ديدش خيلي جلوتر از زمان خود است، چرا كه در قرن ۴ و ۵ وقتي شاهنامه سروده مي شود، دوره اي است كه اگر دقيق به آن نگاه كنيم، دوره فئوداليسم و كشاورزي همراه با دامداري است كه در چنين جامعه اي بهترين مقام و منزلت به كسي داده مي شود كه توليد كننده باشد و مرد در اين دوره به عنوان  توليد كننده اهميت دارد؛ جايگاه زن كم اهميت مي باشد، زيرا زن توليد كننده نيست. همچنين فردوسي در سرودن شاهنامه تحت تأثير نظرات و ديدگاه غزالي و خواجه نصيرالدين طوسي قرار مي گيرد.
به گزارش ايسنا، وي جايگاه زن در شاهنامه را از اين ديدگاه مورد بررسي قرار داد و گفت: جايگاه زن در شاهنامه از دو ديد مثبت و منفي قابل بررسي است؛ از ديدگاه مثبت، زن در شاهنامه گاهي پادشاهي مي كند و گاه فرمانروايي. از آن جمله زناني چون پوراندخت، آذرميدخت و گرد آفريد را مي توان نام برد كه فردوسي چقدر خوب از اين ها تعريف مي كند و به اينان بايد افتخار كرد كه يك زن ايراني اند. حتي يك مورد منفي هم در مورد احساسات زنان ندارد كه آخر داستان، همه اين زنان را از نظر احساسي، وفادار نشان مي دهد. اما از ديدگاه منفي، فردوسي به رايزني نكردن با زنان و رازدار نبودن آنان پرداخته و اشاره دارد. همچنين نگراني پادشاهان خارجي را به هنگام دختر دادن به ايراني ها مطرح مي كند و اين علل، ديدگاه منفي به زنان نسبت به احساسات زن است. كه چون زن احساسي است، رازدار نمي تواند باشد و اين را فردوسي، ضعف زن مي داند.
وي در ادامه افزود: تراژدي موجود در شاهنامه در مورد زن كه خيلي از نويسندگان در مورد شاهنامه، فراموش كرده اند به آن اشاره كنند، اين است كه هر جا كه ديدگاه منفي در مورد زن مي بينيم مربوط به ايران نيست بلكه مربوط به فرهنگ كشورهاي خارجي و غربي است و حالت تحقير زن در شاهنامه به فرهنگ غربي ها برمي گردد. زيرا هر جا كه در مورد زن ديد منفي دارد، بيشتر درباره شاهان و شاهزادگان خارجي است كه دختردار بودن را براي خود ننگ مي دانستند. ذاكري در پايان افزود: ديدگاه فردوسي را بايد با زمان خودش در نظر گرفت؛ نه زماني كه در آن هستيم و بايد با فرهنگ قبل از اسلام و فرهنگ غرب در همسايگي ايران مقايسه كنيم. مي بينيم مطالبي را كه فردوسي در مورد زنان مطرح مي كرد نسبت به مطالب فرهنگ آن زمان خيلي جلوتر مي باشد. حتي ديد مساوي نسبت به دختر و پسر دارد و هيچ فرقي براي آن ها قايل نيست؛ با اينكه در جامعه كشاورز آن روزگار پسر نقش مهمي را در توليد و كشاورزي داشته است.

هزاره اديان
همزيستي اديان در ايران
«شاهان سركيسيان» اسقف اعظم ارامنه اصفهان و جنوب ايران در ديدار با شهردار و اعضاي شوراي اسلامي شهر اصفهان، توجه مسئولين ايراني به اقليت هاي مذهبي و همزيستي اديان در كشور را تحسين برانگيز دانست.
به گزارش ايرنا، در اين ديدار كه روز پنجشنبه ۱۸ دي به مناسبت فرا رسيدن سال نو مسيحي صورت گرفت، اسقف اعظم ارامنه اصفهان و جنوب ايران تصريح كرد: من به عنوان يك روحاني مسيحي و به نمايندگي از سوي شهروندان ارمني، مراتب خشنودي خود را از توجه مسئولان ايراني به تمامي مذاهب و اقليت هاي مذهبي ابراز مي دارم.
وي افزود: اسكان ۴۰۰ ساله ارامنه در اين سرزمين، دلالت بر پيوند ناگسستني آنان با ساير شهروندان ايراني دارد.
«عباس حاج رسولي ها» رئيس شوراي اسلامي شهر اصفهان نيز در اين ديدار ضمن تبريك حلول سال نو ميلادي، تصريح كرد: احياي منطقه جلفا و حفظ بافت تاريخي اين منطقه از برنامه هاي جدي شهرداري اصفهان است كه يكي از نمونه هاي بارز و مصداق هاي برجسته آن مرمت و بازسازي مدرسه فرانسوي هاست. سيد «مرتضي سقاييان نژاد» شهردار اصفهان نيز در اين ديدار گفت: علاوه بر همبستگي هاي ملي، مشتركات زيادي بين پيروان اسلام و مسيحيت وجود دارد.
وي گفت: هيچ فرقي بين همشهريان ارمني و مسلمان وجود ندارد و جان فشاني ارامنه در سالهاي دفاع مقدس و كمك ايشان براي حادثه  ديدگان زلزله بم فراموش ناشدني است.
در اين ديدار شهردار و اعضاي شوراي اسلامي شهر اصفهان آمادگي كامل خود را براي همكاري و دريافت پيشنهادات و نظرات شهروندان ارمني ساكن اصفهان اعلام كردند.
001230.jpg

نمايش  جلوه هاي شخصيت امام رضا(ع) در آثار تاريخي
كليه موزه ها و اماكن فرهنگي تاريخ استان خراسان، در تاريخ چهاردهم دي ماه سال جاري، به مناسبت روز ولادت امام رضا (ع)، به صورت رايگان، پذيراي افرادي بودند كه نام آنان «رضا» و «جواد» بود.
به گزارش گروه دريافت خبر ايسنا، اين افراد مي توانند با ارايه كارت شناسايي، همراه با خانواده هاي خود از اين اماكن بازديد كنند. همچنين نمايشگاه «رد پاي آفتاب» كه به مناسبت ولادت حضرت ثامن الحجج(ع) برپا خواهد شد، در تاريخ چهاردهم دي ماه سال جاري افتتاح و به مدت ۱۰ روز همه روزه صبح و عصر در محل آرامگاه نادري مشهد، پذيراي عموم علاقه مندان خواهد بود.
به گزارش ايسنا، در اين نمايشگاه به همت معاونت معرفي و آموزش ميراث فرهنگي خراسان، جلوه هايي از شخصيت امام رضا (ع) در آثار تاريخي، به نمايش گذاشته مي شود.
سكه ها، اسناد و نسخ خطي، اشياي موزه اي و غيره از جمله آثاري هستند كه به نوعي با حضور آن حضرت در خراسان مرتبط بوده اند.

انديشه
ادبيات
اقتصاد
زندگي
ورزش
هنر
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  انديشه  |  زندگي  |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |