سه شنبه ۳۰ دي ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۲۸۸
طهرانشهر
Front Page

قوانين عتيقه رانندگي
دنده عقب ، كلا  ممنوع
اتومبيل بدينگونه وارد تهران شد. چه كسي فكر مي كرد امروز تهران انباري بزرگ از اتومبيل ها باشد؟
001926.jpg
با ورود اولين اتومبيل ها، بچه ها يك بازي متداول را از دست دادند؛ بازي سواري گرفتن از درشكه دور از چشم سورچي.
در طهران هميشه اولين ها در انحصار شاهان و سلاطين بود. از آن جمله است داستان وارد شدن اتومبيل به طهران. با آنكه در خيابان هاي ممالك غربي، اين موجود چهارچرخ و عجيب و غريب رفت و آمد مي كرد، اما سفارتخانه هاي آن دول، حق داشتن اتومبيل در طهران را نداشتند. اگر چه طهران نه وسعت زيادي داشت كه كالسكه و درشكه ها از پس رفت و  آمد در آن بر نيايند و نه خيابان ها آنچنان وسعت داشت كه رفت و آمد اين چهار چرخ هاي هيولا شكل را بتواند تحمل كند. تمام اينها نتوانست وسوسه مظفرالدين شاه را براي سوار شدن بر اولين اتومبيل فرو نشاند. براي اولين بار اتومبيل براي مظفرالدين شاه وارد طهران شد، همراه يك راننده كه چون خارجي بود و اسم و نشان درستي نداشت به اتومبيل چي معروف شد. تازه پس از آن بود كه سفارتخانه ها براي سهولت در رفت و آمد و بيشتر به دليل تجمل گرايي اجازه يافتند اتومبيل هاي ساخت ممالك مختلف را وارد كنند. تعدادي جوان خوش بر و رو و خوش سيما نيز استخدام شده و پس از فرا گرفتن فن رانندگي به عنوان شوفر، به راندن اتومبيل هاي طهران مشغول شدند. به مرور و در پي تقاضاي بسيار طهراني ها، اتومبيل ها در كوچه و خيابان هاي تنگ طهران روز به روز بيشتر ديده مي شد. كودكاني كه تا چندي پيش، يكي از سرگرمي هايشان دويدن در پي كالسكه و درشكه ها بود، با اشتياق بيش از پيش به دنبال اتومبيل ها روان بودند و هوكنان به بازي مي پرداختند. پس از اولين اتومبيل كه چشم هاي مردم را خيره كرده بود، به تدريج اين چهار چرخ ها افزايش يافته و مردم كمتر متحيرانه به آن مي نگريستند تا اينكه سالها بعد همين مردم از دست اتومبيل هايي كه همه جا بود، عاصي شده و آسايش خود را از دست دادند. اگر چه عبور اتومبيل ها، در خيابان ها تا مدت ها تازگي داشت، اما زمان زيادي نگذشت كه يكي از اسباب دردسر و مزاحمت مردم توسط همين وسايل فراهم شد. بلديه براي راحتي و رفاه بيشتر مردم از آمد و شد درشكه ها ممانعت كرد و حتي روزهايي كه تاكسي ها در شهر ديده شدند، كاملا كالسكه ها و انواع آن را جمع آوري كردند و خيابان ها در اختيار اتومبيل ها قرار گرفت.
اولين آيين نامه رانندگي 
اما اين اتفاق، مشكلي را حل نكرد. بلديه تصميم به گسترش و توسعه خيابان ها گرفت؛ خيابان هاي خاكي و سنگفرش. مردم طهران چنان استقبالي از اتومبيل كردند كه بازار جديدي براي كمپاني هاي خارجي به وجود آمد. اتومبيل ها از شركت هاي گوناگون، كنار خانه اعيان و اشراف و حتي اقشار متوسط ديده مي شد. هر كس اگر اندك سرمايه اي داشت، براي رساندن پايگاهش به طبقه بالاي جامعه، آن را صرف خريد اتومبيل مي كرد. بالاخره بلديه طهران تصميم گرفت با وضع كردن قانوني، رفت و آمد اتومبيل ها را كنترل كند و به خيابان ها نظمي بدهد. در تاريخ دهم دي ماه ۱۳۰۹ هجري شمسي، اداره تشكيلات نظميه مملكتي، قانوني را در روزنامه ها منتشر كرد كه شايد بتوان آن را اولين آيين نامه راهنمايي و رانندگي در طهران دانست. اين قانون كه هدف از آن قانونمند كردن رفت و آمد اتومبيل ها در خيابان هاي پايتخت بود، در ۳۸ ماده تنظيم شد. آنچه مسلم است اينكه مواد اين آيين نامه بر اساس اتومبيل هاي آن روز تنظيم شده و بسياري از مفاد آن جالب توجه است. بر اساس اين آيين نامه شوفر اتومبيل ها ملزم به رعايت برخي نكات مي شدند كه تا به آن روز مورد توجه نبود. از جمله مواد اين آيين نامه عبارتند از:
۱-اوراقي كه رانندگان بايد هميشه داشته باشند،عبارت است از تصديق اداره نظميه و تصديق مالكيت (يا سواد تصديق مالكيت) قبوض ماليات و چنانچه اتومبيلي كه مي رانند كرايه يا كاميوني باشد، ورقه معاينه نيز همراه آنها باشد.
۲ -هر اتومبيل بايد داراي پنج پلاك باشد. ۱) پلاك كارخانه اتومبيل ۲)پلاك اسم و آدرس صاحب اتومبيل ۳)نمره عقب ۴)نمره جلو ۵)پلاك ماليات كه به نمره جلو اتومبيل نصب خواهد شد. (كساني كه از پرداخت ماليات معاف هستند۶،) پلاك معافي خواهند داشت).
۳ -در موقع حركت دادن ماشين، اولين وظيفه راننده اين است كه دست خود را بيرون آورده تا اتومبيل هاي عقب و همچنين مردم بدانند كه قصد شروع حركت دارد.
۴ -موقعي كه راننده بخواهد داخل كوچه هاي سمت چپ شود اول بوق مي زند و در عين حال كه مطابق نيم دايره بزرگي مي چرخد، دست خود را از اتومبيل بيرون آورده و مواظب طرف راست باشد.
۵ -در شهر استعمال بوق هايي كه صداي سوت يا صداي نكره دارند، قدغن است.
۶-حركت از عقب به كلي ممنوع و قدغن است.
۷- عبور از وسط دستجات نظاميان و همچنين دستجات شاگردان مدارس و نيز از دسته تشييع جنازه قدغن است. آنچه آمد موادي از آيين نامه ۳۲ ماده اي اداره تشكيلات نظميه مملكتي بود كه براي اولين بار تنظيم شد. در تنظيم اين آيين نامه، تمامي قوانين اتومبيلراني در خيابان هاي ديگر ممالكت مورد مطالعه قرار گرفت و براساس آنها، قانوني طراحي شد كه تا سالها، شوفرها ملزم به اجراي آن بودند.
قانون موازي
البته اداره تشكيلات كل نظيمه مملكتي، در همين تاريخ، قانوني ديگر وضع كرد و به مردم پياده و دوچرخه سواراني كه در خيابان هاي طهران تردد مي كردند وظايفي مي داد. در واقع اين اداره به منظور نظم در رفت و آمد و ايجاد هماهنگي، تمامي عبور و مرورها را براساس قوانيني طراحي كرد. در اعلانيه  اداره تشكيلات كل نظيمه مملكتي هدف از وضع اين قوانين را جلوگيري از «مخاطرات محتمل الوقوع» ذكركرده اند. در متن اعلانيه صادره از سوي اين اداره آمده است:
۱-سوار شدن دو نفري روي يك چرخ،حمل طفل در جلو يا عقب آن به كلي ممنوع است همچنين عبور با دوچرخ از پياده روها.
۲-عبوردوچرخه هاي دستي كه اطفال سوار مي شوند، در معابر عمومي قدغن است و چرخ هاي مزبور فقط در نقاط كم جمعيت حق اياب و ذهاب خواهند داشت.
۳ -اشخاص پياده از حدود پياده رو نبايستي تجاوز كنند و در موقع عبور از عرض خيابان قبلا متوجه اطراف شده و در صورت نزديك نبودن وسايط نقليه بگذرند والا تامل كنند تا وسايط نقليه رد شده، بعد عبور كنند.
مجموع اين قوانين، باعث شد تا خيابان هاي طهران كمي رنگ و رويي از نظم به خود بگيرند. اگرچه گاهي اوقات به علت سبك سري شوفري، هيچ يك از قوانين وضع شده به اجرا در نمي آمد و گرد وغبار ناشي از بي مبالاتي او بر سروروي عابران مي نشست و سيل بدوبيراه آنها را روانه شوفر اتومبيل مي كرد.
طهران، حتي با اتومبيل ها نتوانست چهره عوض كند و جلوه گري مردمان آن بيش از آنكه چشم هاي ناظران را خيره كند، چنان گرد و خاكي به راه مي انداخت كه ديدگان همه كور مي شد. اين اندازه دلربايي اتومبيل ها براي طهراني ها كافي بود كه خيلي زود، آنها از اين چهار چرخ ها دلزده شدند و طريق ديگري در پيش گرفتند. كالسكه آتشي، اگرچه تا مدت ها تنها طنازان خيابان هاي خاكي طهران بودند؛ اما خيلي زود، دردسرهايش شروع شد و مردم را كلافه كرد. چه بسا مردمي كه از سر و صداي آن به تنگ آمده و راهي كوهپايه ها و دامنه ها شده وبراي دوري از اين وسايط، تا مدت ها در آنجا مقيم مي شدند. اما غافل از اينكه، اين موجود چهار چرخ، تا كجاها كه پيش نرفت و چه اتفاقاتي را رقم نزد. اگر مظفرالدين شاه دردسر ناشي از اين وسيله را مي دانست، اصلا جرات نمي كرد شگفتي جديدي به طهران بياورد.

داستان توقيف يك روزنامه
زماني كه حرف زدن و نوشتن در كشوري دچار محدوديت و سانسور شديد باشد چه اتفاقات عجيب و غريبي كه رخ نمي دهد. خصوصا كه شخصي مانند رضا شاه بر جامعه سلطنت كند و تصميم بگيرد، همه چيز همسو با خواسته هاي او پيش برود. در چنين شرايطي اتفاقات به گونه اي رخ مي دهد كه بعدها تاريخ آن را به عنوان «طنز»هاي خود به مردم نشان مي دهد.
در دوره رضاشاه اصحاب فكر و انديشه و قلم براي آن كه بتوانند دو كلمه حرف بزنند، در برخي موارد كلامي بر زبان و قلم مي راندند كه قطعا هيچ اعتقادي به آن نداشتند. اين را بخوانيد؛ روزنامه اقدام، مطلبي چاپ مي كند كه نظميه تهران، دستور به توقيف آن مي دهد. مدير روزنامه، دست به هر كاري مي زند كه روزنامه اش دوباره منتشر شود، موفق نمي شود. در نهايت نامه اي به شاه مملكت مي نويسد.
از اين پس، مطلب، خواندني مي شود. رضايت فرد ديكتاتوري كه ترسي فراگير بر جامعه حاكم كرده، كار آساني نيست:
«دفتر مخصوص اعليحضرت شاهنشاهي خلدا... ملكه و سلطنه بر اثر نشر يك شماره مخصوص كه حاكي از حسن عقيده و ايمان حقيقي نسبت به ذات اقدس شاهنشاهي است جريده اقدام از طرف نظميه توقيف گرديده...»
اما مدير روزنامه اقدام كه نمي داند چگونه پيام خود را به شاه برساند كه اين عمل غلط است و نبايد انجام گيرد، شگرد عجيبي به كار مي گيرد.
«اگر اعليحضرت همايوني ارواحنا فداه به اين توقيف رضايت مي دهند كه نهايت سعادت حاصل است...»
بيان چنين جمله اي، به وضوح فشارهاي بي حد يك ديكتاتور را نشان مي دهد. مدير روزنامه اقدام، ميان دو راهي گرفتار شده است. اگر به شاه بگويد كه دستور رفع توقيف صادر كند ممكن است گرفتار خشم شاه شود و اگر حرفي نزند نشريه اش تعطيل خواهد شد. پس، ابتدا ارادت خود را اينگونه نشان مي دهد كه اگر اين سانسور و توقيف مطابق ميل و نظر شماست كه سعادت حاصل است. يعني نظر شما، براي ما اصل اساسي است! ولي راه ديگر هم باقي است:
«و اگر سوءظن و غرض ورزي ديگران مسبب اين توقيف است كه بعد از مطالعه شماره سيم اسفند اخلاص حقيقي و ايمان واقعي و خدمت بدون توقع اجر از صاحب اقدام كاملا محرز است. منتظر مراحم شاهانه مي باشم.»
بله. در همين طهران قديم خودمان، براي انتشار يك نشريه، دست به چه كارها كه نبايدمي زدي!

صبح تا شب
آداب كله پاچه خوري
از آن زمان كه طهراني ها، در تاريكي سحر تريدنان و مغز كله پاچه را مي خوردند يا لقمه از گوشت زبان يا صورت بر مي گرفتند، زمان چنداني نگذشته است. مشتري در تاريكناي اذان صبح وارد دكان مي شد و زير نور چلچراغي كه با روغن همان كله پاچه روشن بود، مي نشست بر چارپايه اي كه دكاندار بنا بر لياقتش براي او در نظر گرفته بود. جلويش آب بود، نمك، فلفل، باديه و ناني كه خودش به همراه آورده بود(نان سنگك ناخن نخورده و نرم). مشتري به قدر اشتهايش نان را در كاسه خرد مي كرد و شاگرد آن را مي داد دست كله پز. كله پز پس از ريختن آب كله روي نان، با پنجه آن را مي فشرد آب را خالي مي كرد و نان مرطوب را با روغن كله و مغزي كه به زور ملاقه نرم شده بود، تريد مي كرد و بر مي گرداند به مشتري.

سوخت اجاق  استخوان حيوان
مشتري، پس از خوردن تريد نان و مغز و روغن كله، به دلخواه و با ذكر قيمت، گوشت سفارش مي داد و زبان يا پاچه يا چشم و بناگوش مي خورد. (مغز به تنهايي فروخته نمي شد و مخصوص تريد بود). خوراك گوشت هم اغلب با آبليمو، ترشي و دارچين همراه بود تا سردي طبع و مضرات آن را دفع كند. اين را هم اضافه كنيم كه كله پز، سر و دست حيوان را دم غروب بار مي گذاشت و سوخت اجاقش هم اغلب استخوان هاي خود حيوان، پارچه متقالي كه دست خود را با آن تميز مي كرد و يا سرگين و تپاله حيوانات اهلي بود. كله پاچه به وقت اذان صبح رو به راه مي شد و رايحه آن، مشتري هاي گرسنه و سگ هاي ولگرد را تا خروس خوان صبح جلو دكان جمع مي كرد.

حافظه ميدان ارگ و صداي شيپور
وقتي رپ رپه طبل بلند مي شد همه مي دانستند كه يك ساعت بيشتر فرصت ندارند. كوبش طبل طبال ها در ميدان ارگ نشانه آغاز كار گزمه ها و داروغه بود. كار آنها ساعت هشت بعدازظهر چنين شروع مي شد. استاد به شاگرد مي گفت معطل نكن، «ورچين ورچين» است. بايد بساط كسب و كار را برمي چيدند. يك ساعت بعد شيپور نواخته مي شد. آواي شيپور و طبل در ساعت ۹ شب را «بگير و ببند» مي گفتند. از آن پس تا طلوع دوباره خورشيد كسي حق عبور و مرور در بازار ومحله هاي اطراف بازار طهران را نداشت. صداي شيپور كه بلند مي شد يك دسته گشتي مشعل به دست نظم و نسق شبانه را به عهده مي گرفت. داروغه در چهار سوق بزرگ شهر بر تخت مي نشست و منتظر گزارش هاي گزمه ها بود.

|  ايرانشهر  |   تهرانشهر  |   حوادث  |   در شهر  |   درمانگاه  |   زيبـاشـهر  |
|  سفر و طبيعت  |   طهرانشهر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |