پدرم عاشق محسن بود. آنقدر كه در وصيت نامه اش نوشته بود اگر او خواست مغازه را در دماوند همچنان نگه دارد و كار كند مغازه را به او بدهيد تا او به كار خريد و فروشش ادامه دهد
احمد جلا لي فراهاني
شيرين نوشيروان
۴۲ ساله است و خانه دار. همسرش گرافيست است و ۴ فرزند دارد؛ دو تا پسر و دو تا دختر. او يكي از فرزندان روح الله نوشيروان، كسبه ۶۵ ساله ايست كه فروردين امسال به خاطر ۷۰، ۸۰ ميليون تومان پول در جاده دماوند به قتل رسيده بود.
فرزندان ديگر
غير از شيرين، مقتول چهار فرزند ديگر هم دارد كه عبارتند از دو دختر و سه پسر. پسرها خارج از كشورند و دخترها هر كدام براي خود زندگي خوبي دارند. پدر آنها ۲۱ فروردين ماه امسال در يك جنايت تكان دهنده توسط شاگرد مغازه اش به قتل رسيد.
۵ گلوله دردناك
روح الله نوشيروان را ۲ گلوله از ميان ۵ گلوله شليك شده در اتومبيل تويوتايش، از پاي در آورد. قرباني، همه امكانات رفاهي و مالي را در اختيار شاگردش قرار داده بود و حتي در وصيت نامه اش هم او را فراموش نكرده بود.
دادگاه فردا
فردا اول بهمن ماه است و ساعت ۳۰:۹ صبح قرار است در شعبه ۱۱۵۷، محاكمه متهم اين پرونده توسط قاضي اسماعيلي برگزار شود. چه كسي حاضر است براي متهم دعا كند؟!
- شيرين خانم! قاتل هر كسي هست، من خودم روز اعدام چشمش را ازكاسه در مي آورم.
نه! مادر محسن نمي دانست! نه نمي دانست تا دو روز بعد از اين تلفن لعنتي و اين قسم بي خودي! او نمي دانست كه قاتل، كسي جز پسر ۲۰ ساله اش نيست.
بله! اين ديگر تعارف ندارد. اين عين خود واقعيت است. محسن پسر ۲۰ساله اش صاحب كارش را به طرز فجيعي به قتل رسانده است.
- اول يك گلوله به پاي پيرمرد شليك كردند و بعد گلوله ديگر را به قلبش نشانه رفتند. گلوله را به همان پايي شليك كردند كه چند وقت پيش شكسته بود!
«روح الله نوشيروان۶۵ » ساله بود كه از پا درآمد، در يك روز كاملا عادي و معمولي ۲۱« فروردين ماه.» وقتي از مغازه اش در خيابان زرگنده بيرون مي زد شايد تلفني هم داشته بود و كسي نمي دانست از قول كي و كجا!« روح الله نوشيروان» پير محله بود و يكي از ريش سفيدان قلهك! وقتي فهميدند اينقدر دردناك كشته شده است بخاطر خوبي هايش غمگين شدند و بخاطر نبودنش گريستند.
او به عادت هميشه براي رتق و فتق امور مغازه اي كه در دماوند داشت سوار تويوتا كرولاي سفيد رنگش شد و به راه افتاد و مثل هميشه همه منتظر بودندتا دو ساعت ديگر به مغازه برگردد كه برنگشت.
- همه چيز بخاطر ۷۰۸۰، ميليون تومان پول بود! محسن در اين چند ساله آخر، رفتارش تغيير كرده بود. كم كم پدرم فهميد كه كاسه اي زير نيم كاسه است. «محسن اجناسي كه پدرم نقدي مي خريد را به اين بهانه كه قسطي فروخته بالا مي كشيد و پدرم هنوز به او اعتماد داشت».
پيرمرد به خاطر همين اعتماد بيش از اندازه كشته شد. محسن را وقتي ۱۵ سالش بود به عنوان شاگرد مغازه به آغوش خود خوانده بود. «محسن استاد محمد كندي» دو خواهر و دو برادر ديگر غير از خودش هم دارد. پدرش راننده بود و مادرش خانه دار و حالافردا محاكمه مي شود. همين امروز كه خيلي از هم سن و سالهايش يا در دانشگا هند يا در پادگان و يا بيكار، منتظر سرنوشت!
و حالا سرنوشت او در چنگال عدالت انتظار محكوميتي را مي كشد كه هيچ كس را ياراي تصور جاي او بودن نيست. چهارم ارديبهشتي كه گذشت سخت ترين روز زندگي مادر محسن بود. همان زني كه مي خواست چشم قاتل روح الله را از كاسه در بياورد. آن روز صبح همسايه ها زن را خبر كردند كه عكس پسرت را روزنامه ها چاپ كرده اند و چه عكسي! در آن ميان يكي گفته بود «حيف اين جوون نبود؟!»
روزنامه ها آنروز نوشتند «ساعت ۱۵ ظهر پنج شنبه ۲۱فروردين ماه سال جاري... خودرو گشت كلانتري «از گل» در برابر پارك جنگلي قوچك لويزان خودرو تويوتايي رها شده ديدند...»
پيكر بي جان و خون آلود روح الله روي صندلي سمت شاگرد جاسازي شده بود. محسن كه به تهران آمد تا در برابر پرسش بازجويان قرار گيرد هيچ كس حتي به او شك نكرد. اين جوان ۲۰ ساله آنقدر مورد اعتماد پيرمرد بود كه كسي اصلا تصورش را هم نمي كرد كه قاتل او باشد.
- پدرم عاشق محسن بود. آنقدر كه در وصيت نامه اش نوشته بود اگر او خواست مغازه را در دماوند همچنان نگه دارد و كار كند مغازه را به او بدهيد تا او به كار خريد و فروشش ادامه دهد.
شيرين نوشيروان بغض در گلو حرف مي زند. اينكه چرا او ما را براي گفت و گو با خودش انتخاب كرده اما بهرحال فردا محسن محاكمه خواهد شد و هيچ كدام از اعضاي خانواده روح الله حاضر به بخشش او نيستند، آيا بايد او را بخشيد؟!
بهرحال محسن تا قبل از ۲۱فروردين ماه امسال يكي از اعضاي خانواده آنها محسوب مي شد؛ آنقدر كه وقتي او را به عنوان يكي از مظنونين دستگير كردند، بادرخواست آنها و پس از ضمانت خودشان آزاد شده بود تامبادا مادرش نگران شود. همان كه مي خواست چشم قاتل را از كاسه در بياورد!
- ماموران چطور فهميدند كه كار، كار محسن است؟
همه چيز با يك نامه شروع شد. در نامه اي كه از طرف سازمان تامين اجتماعي شهرستان دماوند پس از مراسم هفت مقتول، به دست خانواده اش رسيد آنها متوجه شدند كه محسن يك روز قبل از وقوع جنايت، با مراجعه به تامين اجتماعي، شكايتي عليه قرباني طرح و عنوان كرده كه صاحب كارش از دادن حقوق و مزاياي وي امتناع مي كند. همين نامه ظن كوچك آنها را به شكي بزرگ تبديل كرد. شكي كه محسن را به دام سرنوشت سلول و زندان اش انداخت.
با اينكه محسن در بازجويي هاي اوليه سعي مي كرد ماموران را متقاعد كند كه كار، كار فرزند روح الله است و اين اتفاق به خاطر دعوا بر سر ارثيه رخ داده است، با اين حال، همان نامه كار خودش را كرده بود.
- ماموران اداره آگاهي خيلي روي اين ماجرا زحمت كشيدند. آنها اول طوري وانمود كردند كه حرف محسن را باور كرده اند و او را به حال خود گذاشتند و بي آنكه بداند، او را تحت تعقيب قرار دادند تا اينكه در يك مكالمه تلفني محسن از كسي مي خواهد كه براي او دوباره از سنندج گلوله بياورد و همين سر نخ كافي بود تا محسن به دام بيفتد.
«شيرين نوشيروان» حالا تقريبا بر احساسات خود غلبه كرده است و وقتي از او مي پرسم شما تحت هيچ شرايطي قاتل را نمي بخشيد؟ با سردي زنانه اش مي گويد «نه! به هيچ وجه! به خاطر اين ماجرا مادرم آنقدر غصه خورد تا سرطان گرفت و حالا هم گوشه خانه افتاده است و ما حتي مي ترسيم براي او پرستاري، مستخدمي، چيزي بگيريم!»
محسن، جوان ۲۰ ساله اي كه تا قبل از رفتن به زندان موهايش را فرق وسط باز مي كرد و آنقدر كتيرا به آنها مي زد كه هيچ بادي نتواند تركيبشان را به هم بزند، فردا با لباس زندان و دست هايي گرفتار دستنبد، محاكمه خواهد شد. در حالي كه از مهرماه سال قبل او تصميم خود را گرفته بود و با خريدن اسلحه منتظر مانده بود تا هر وقت كه پيرمرد به او مظنون شد كارش را بسازد و بالاخره هم، اين كار را كرد. او نقشه اي خام و احمقانه را براي خود طراحي كرده بود. محسن مي خواست پس از پيرمرد، پسرش را طوري بكشد كه همگان تصور كنند پسر روح الله به خاطرعذاب وجدان خودكشي كرده است، با همان اسلحه اي كه پدرش را از پاي درآورد.