آنان كه مانده اند - در ميان زلزله زدگان
سلام مرا به بچه هاي بم برسانيد
|
|
چهارشنبه اول بهمن ۸۲
۲۵ روز از وقوع زمين لرزه بم مي گذرد و به عنوان چهارمين گروه خبرنگاران همشهري، عازم شهرستان بم هستيم با تصورات و برداشت هاي برگرفته از نوشته هاي روزنامه ها و گزارش هاي راديويي و تلويزيوني كه بسياري از آنها، تنها وصف كارهاي انجام شده و وعده و وعيد مسئولان است و از اينكه طرح ها چه قدر با نيازهاي امروز زلزله زدگان منطبق است، سخني در ميان نيست.
محمد كربلايي احمد خبرنگار عكاس روزنامه كه در زمان حوادث و روزهاي بعد از حادثه، سفرهاي بسيار به نقاط مختلف كشور داشته است، در آغاز سفر، نامه اي را نشانم مي دهد كه شايان فرزند ۸ ساله اش به او نوشته است:
سلام بابا! به مسافرت مي روي، براي من هم نامه بفرست. خوشحالم كه به بم مي روي. سلام مرا به بچه هاي بم برسان. بگو نامه هم برايشان مي نويسم.
بابا! با پول قلكم برايشان شيريني بخر.
شايان
غوغايي به جانم مي افتد كه تا رسيدن به كرمان و نزديك شدن به خرابه هاي بم رهايم نمي كند. شايان را به خاطر صراحت و سادگي نوشته اش كه در چند جمله كوتاه حرف دل خيلي از بچه هاي ايران را به كودكان بم منتقل كرده است تحسين مي كنم.
بچه هاي امروزه ايران اگر چنين نباشند، چگونه باشند. هشت ساله است و كلام موزون و منظوم سعدي را از دل قرن ها به سادگي تفسير و اجرا مي كند و دريغ كه در اين روزگار سختي ها، برخي مدعيان بزرگي، در حد اين طفل دبستاني با رنج آدميان مأنوس نيستند و دغدغه غم ديگران را در بي غمي خود به فراموشي مي سپارند.
در بم، اگرچه روز قبل باران اندكي باريده اما هوا آفتابي و براي عكس برداري مناسب است. در كنار يك ميدان، چادر برافراشته بزرگي با رنگ آبي و سفيد جلب نظر مي كند. آن را شب قبل برپا داشته اند و قرار است بخشي از امور مربوط به نوسازي ها در آن انجام شود. در جوار اين چادر بادي بزرگ، تعدادي چادر برزنتي ۸ تا ۱۲ نفره برپا است كه رئيس و تعدادي از پرسنل اداره آموزش و پرورش شهرستان بم در آن استقرار يافته اند. جلسه مسئولان آموزش و پرورش هم زير يكي از چادرها تشكيل شده و درون چادر، جاي سوزن انداختن نيست.
از طريق رئيس روابط عمومي، قول و قرار ديدار و گفت وگو با رئيس آموزش و پرورش را براي دو ساعتي بعد مي گذاريم و يك راست به ميان مردم مي رويم تا از آنچه در اين ۲۵ روزه بر آنها گذشته است اطلاعات بيشتري بدست آوريم...
***
كودكان بم از ۶-۵ ساله تا ۱۵-۱۴ ساله همه جا ديده مي شوند. با دوچرخه و سوار بر موتور و پياده. پشت وانت بارها و كنار چادرها و درون محوطه مدرسه ها.
اگرچه دشوار است كه بگوييم غم سنگين از فضاي شهر و چهره هاي بازماندگان به اين زودي ها رخت برنمي بندد، اما خنده و بازي هاي كودكانه در اين هنگامه رنج و سختي، نمايان است و بايد آن را قدر بدانيم.
كودكان زودتر از بزرگترها خود را با شرايط جديد وفق مي دهند و چنين است كه دور كربلايي احمد حلقه مي زنند و شادمانه مي خواهند كه همان جا عكس ها را كه گرفته است، به آنها بدهد.
برخي پابرهنه هستند. چندتايي دمپايي لنگه به لنگه دارند. دختركاني كفش بزرگترها را كه از زير آوار درآمده است به پا دارند يا كفش مردانه پوشيده اند. هيچ چيز در جاي خود قرار ندارد. لباس ها از همه جور هست، مندرس و نو. به اندازه و بي قواره، چون امكانات شست و شوي لباس ناچيز است اكثرا گرد گرفته و كثيف ، چون امكان دوخت و دوز و رفع پارگي ها نيست، برخي پاره و آويزان، اما اين عموميت ندارد. خريد و فروش در شهر متوقف است. چيزي باقي نمانده است كه به فروش رود، پولي موجود نيست كه صرف خريد شود. هرچه نياز است، دست به دست تهيه مي شود و اين به آن واگذار مي كند. خانه ها يكسر فرو ريخته اند و اگر نريخته اند قابل استفاده نيستند. بازماندگان هر خانه، در پياده رو يا كوچه، نزديك خانه يا در حياط خانه، چادر زده اند و كنار آمدن با سختي ها را يك به يك تجربه مي كنند. حمام و دستشويي همچنان مشكل همه شهر است. از حمام خانه ها نمي شود استفاده كرد و گرمابه هاي عمومي ويران شده و گرم كردن آب براي شستن بدن در زير چادر و هواي سرد، عوارض و محدوديت هاي بسيار دارد. چند نانوايي كه در مسيرمان داير بودند، مشتري بسيار داشتند. نان رايگان توزيع مي شود اما تعداد نانوايي ها كافي نيست. عرضه محدود ميوه به صورت دستفروشي در كنار يك خيابان عريض كم و بيش مشاهده مي شود. دفترچه هايي به بازماندگان خانواده ها داده اند كه قرار است اقلام ضروري زيست به تدريج با ثبت در آن تحويل شود و تا به حال در بعضي محله ها چند قلم جنس واگذار شده است.
چادرهاي مسكوني، اداري، كمك رساني و نيروهاي امدادي سراسر شهر و كوچه پس كوچه ها و فضاهاي باز حاشيه راه هاي اصلي و فرعي را پر كرده است. برخي جلو خانه در هم شكسته خود، به نشانه حضور چادري نصب كرده اند اما كسي در آن زندگي نمي كند. روشنايي بسياري از چادرها تأمين شده اما بي دقتي در انتقال سيم هاي برق از يك سوي كوچه به سوي ديگر، كه سيم را روي زمين رها كرده اند و با كمي خاك آنرا پوشانده اند جلب نظر مي كند. عبور ماشين هاي سبك و سنگين از روي سيم ها در معابر عمومي، موجب زخمي شدن كابل برق مي شود و با اولين باران، خطر برق گرفتگي را به وجود مي آورد.
تعدادي حمام صحرايي در چند نقطه شهر نصب شده اما هنوز به طور كامل راه اندازي نشده است. پيش بيني چاهكي براي هدايت پساب حمام و دست شويي هاي موقت الزامي است كه كارهاي آن با كندي پيش مي رود. توزيع غذاي گرم در حال شكل گيري است. وانت هايي با ديگ هاي غذا در ساعت مقرر به مراكز تجمع سكونت مي آيند و كار تقسيم غذا را دنبال مي كنند. صف و شلوغي در كنار اين وانت ها مشهود است و ساماندهي بهتر و رفع اشكالات، ضروري به نظر مي رسد. نقاطي از شهر هست كه هنوز زيرپوشش توزيع غذاي گرم نيست و از چندين خانواده شنيديم كه در اين ۲۵ روزه دريغ از يك وعده غذاي گرم كه به آنها رسيده باشد.
بعضي ها به ابتكار خود و با بيرون كشيدن اجاق هاي نفتي و گازي از زير آوار، با چند قابلمه و كاسه و بشقاب كم كم در كنار چادرها بساط آشپزي راه انداخته اند اما در تهيه مواد غذايي از جمله سيب زميني، حبوبات، برنج، روغن، نمك و... مشكل دارند. بوي غذاي خانگي و دود اجاق ها كه با هيزم افروخته شده به ندرت در بعضي محله ها قابل تشخيص است. زندگي از عمق كمبودها و سختي ها ذره ذره خود را نشان مي دهد و به خصوص زنان، كنار آمدن با مشكلات چادرنشيني را به سرعت فرا مي گيرند و طناب هايي براي خشكاندن رخت هايي كه در كنار خيابان با آب سرد شسته اند بر شاخه هاي درختان و تيرهاي برق آويخته شده است.
بازمي گرديم به چادرهاي آموزش و پرورش كه جلسه آنها تمام شده و علي زنگي آبادي رئيس آموزش و پرورش انتظارمان را مي كشد.
اين گزارش ادامه دارد ...
|