سه شنبه ۷ بهمن ۱۳۸۲ - شماره ۳۲۹۵
پرنده بردني ست!
دير شده؛  شايد هم خيلي دير شده اين كه اواسط دي ماه كنگره اي برگزار شده باشد و حالا بخواهي از آن صحبت كني؛ اما به هزار و يك دليل كه شايد حوصله شنيدن يكي از آنها را هم نداشته باشي (مي تواني بخواني حوصله گفتنش را نداشته باشم)، اين شد كه اين شد.
001821.jpg
ياسر هدايتي
كنگره سراسري شعر جوان، پنجمين آغازخود را در هفدهم دي ماه شروع كرد، در سالن نمايش شركت ملي گاز به دبيري دكتر رئوفي، مدير كل اداره فرهنگ و ارشاد اسلامي دوباره افتتاحيه بود و حرف هاي زيادي كه زده شد، چه از جانب مدير كل و چه از جانب مسئولين ديگر كه هميشه مايه رونق فقط افتتاحيه ها هستند.
**
ساعت ده شب، به بندرعباس رسيدم. مي خواستم يك سره بروم سراغ هتل هرمز كه يك دنيا خاطرات شيك براي بچه ها در كنگره قبلي داشت؛ اما در تاكسي بودم كه با ديدن تراكت هاي تبليغاتي كنگره، متوجه شدم بايد به جايي به نام مجتمع فرهنگي غدير در گلشهر جنوبي بروم.
واز آنجا به محل اسكان شاعران و داستان نويسان جوان هدايت شدم: «هتل فروغ، بلوار دانشگاه.»
بسيار پيش مي آيد كه اسم و مسما با هم ناهماهنگند كه مي تواني بخندي يا بي تفاوت رد شوي اما ناهماهنگي اسم هتل با مسماي آن يعني يك مسافرخانه درجه ۲ با امكاناتي كه شرح نمي دهم، از خنده گذشت و مرا كه به عنوان يك شاهد از يك صفحه شعر به آنجا رفته بودم، برانگيخت، چه رسد به مدعوين شاعر و داستان نويس اين كنگره؛ به آنها اضافه كنيد كساني كه در دوره هاي قبل شركت كرده بودند و اين بار هم به هواي همان دوره هاي قبل آمده بودند كه هم فالي بزنند و هم تماشايي كنند و حالا رسيده بودند به «هتل فروغ، بلوار دانشگاه» .
چندان از چهره هاي آشنا خبري نبود؛ دوستاني كه معمولاً برچسب «شاعر كنگره اي»  از آنان كنده نمي شود، خيلي هايشان نبودند و من مانده بودم و ده دوازده  تا چهره  آشناي جوان، گروس عبدالملكيان،  حسين هدايتي، هادي خوانساري، خانم ها رزاقي، رضايي و ...
تقريباً بيشتر بچه ها از وضعيت اسكان و پذيرايي ناراحت بودند و مخصوصاً  عادت كرده هاي قديمي و طبعاً  غر غر كردن زمزمه مشترك همه بود: اتاق هاي نامناسب، سرويس هاي بهداشتي، نامناسب تر، غذاي نامطبوع و اضافه كنيد به همه اينها، گرماي شرجي بندر و بي كولري بعضي اتاقها را. پس حق بدهيد كه اولين تصوير من از اين كنگره، به تصوير امروزي و ديروزي كنگره، گره خورده است.
سراغ داورها را گرفتم؛ گفتند، آنها در هتل هرمزند و درآمدم كه همكاران عزيزم از دو روزنامه ديگر پس از قهر و آشتي به هتل هرمز انتقال پيدا كرده اند؛ پس نشستم به گپ شبانه و گوش دادن به شعرهاي بچه ها.
كنگره شعر و قصه جوان در بندر عباس، بعد از كنگره سراسري شعر خانه شاعران معاصر ايران ( دفتر شعر جوان) تنها كنگره اي است كه طيف وسيعي از مخاطبان را با سه ويژگي «استمرار برگزاري، سراسري بودن، آزادي موضوع»  به خود جذب كرده است و حالا ديگر دعوت شدن به اين كنگره و برگزيده شدن در آن، اعتباري براي شاعران جوان به حساب مي آيد.
اما داوراني كه اين مرتبه قضاوت مي كردند، در بخش شعر، «شاپور جوركش»، «علي بابا چاهي» و «شمس آقاجاني» و در بخش داستان، «امين فقيري»، «ابوتراب خسروي» و «محمدرضا صفدري» بودند.
و تازه اين اول حكايت كنگره است؛ اين كه بچه هاي غزل سرا مي گفتند، اصلاً  آمدن ما براي چه بوده؟ وقتي داوران اصلاً  با غزل كه هيچ، با شعر ما بيگانه اند و نوگراها كه خودشان هر كدام چند فرقه اند( بگذريم كه - نديدم- غزل سراها هم طبق معمول، نفي و انكار همديگر را داشتند) و هر فرقه درگير با اين كه حضور اين داور چگونه است و چرا هست و چرا نيست و چه خوب و چه بد و... و اين گونه شد كه مهدي فرجي وقتي پشت تريبون قرار گرفت گفت: من در اين جا هيچ كس را جز آقاي بهمني، شايستگي داوري غزل نمي دانم.[ تشويق زياد حاضران را در نظر بگيريد و ... تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل...]
قرار گفت و گويي گذاشتم با آقاي باباچاهي و بهترين فرصت آن وقتي دست داد كه آخرين ناهار كنگره را بايد در هتل بين المللي قشم مي خورديم. از كنگره پرسيدم و از شعر كه ظاهراً  طاقت طاق شده اش به او مجال نداد و در همان اوايل گفت وگو، اين بحث را مطرح كرد كه «اين اشتباهي فاحش است كه بنده نمي توانم در غزل و قالب هاي كلاسيك داوري كنم. پزشكي كه متخصص شده است، قطعاً  يك دوره عمومي را گذرانده است؛ ما هم غزل و قصيده و هر چيز ديگري را در زير دوره عمومي قرار مي دهيم. از طرفي من به علت شغلم در مركز نشر دانشگاهي، متون كلاسيك فارسي، موضوع كار روزانه من است، آن هم خواندني عميق به قصد تدوين يك فرهنگ فارسي به فارسي. بگذريم كه من معلم ادبيات بوده ام و مدرس كتاب درسي عروض و طراح سؤالات امتحاني آن و از طرفي مشغله ذهني من، نمي تواند به دور از لذت بردن از آثار كلاسيك باشد.
باباچاهي: من از كارهاي بسياري از غزل سراهاي جوان لذت بردم
باباچاهي تا آنجا گفت كه من از كارهاي بسياري از غزل سراهاي جوان لذت بردم. ناچار تعجب از جانب من و سؤالي در پي آن بود كه «لطفاً درباره علي باباچاهي و لذت بردن از غزل معاصر صحبت كنيد» و او هم جواب داد «ملاك ما در بررسي و گزينش غزل ها، افق نوآوري است كه در شعر نو همين مورد نظر است. از نظر ما، كسي مي تواند مغلوب جنبه تخديري غزل يعني وزن و قافيه و رديف نشود كه درك درستي از راديكاليسم شعري يعني شعر مدرن داشته باشد. بنابراين، به گمان من، متفاوت نويس ها- و نه متفاوت نماها- بيشتر از عهده درك وجوه خلاق غزل ها برمي آيند پس ما با وسواس و دغدغه به دنبال لذت بردن از غزل هايي بوديم كه ما را دچار شگفتي كند.»
* سپيد گويي نسل جوان شاعران را چگونه ارزيابي مي كنيد؟
- با بررسي اين شعرها، برخلاف تصورم با نمونه هاي قابل اعتنايي از شعر مدرن روبه رو شدم، افرادي با سني كم و نامي گم و من با خواندن دقيق كارها به آينده اين نسل از شاعران اميدوار شدم.
باباچاهي در آخر گفت: براي ماندگاري اين نوع شعر بايد دوستان جوان، عنايت ويژه اي به مطالعه متون شعر و نثر كهن فارسي داشته باشند. ماندگاري شعر مستلزم درك ريشه هاي سترگ شعر كهن فارسي است. يك شاعر جوان، بايد استعداد لذت بردن از آثار كلاسيك را داشته باشد.
مولانا را تنها با صداي شاملو مي شناسم
بيدل را نمي شناسم
حرف هاي باباچاهي كه به اينجا رسيد، ياد دو تن از شاعران افتادم كه ديشب توجهم را جلب كرده بودند؛ دو خواهر، يكي پانزده ساله و ديگري دانشجوي رشته تكنولوژي آموزشي كه بعد از كلي سؤال و صحبت، فهميدم كه اين اولين كنگره اي است كه شركت كرده اند و اتفاقاً دعوت شده اند. از سابقه شعريشان پرسيدم و آنها از چاپ آثارشان در آدينه، معيار، كارنامه و دنياي سخن گفتند و از اينكه مولانا را تنها با صداي شاملو مي شناسند و بيدل را نمي شناسند و اينكه اصلاً  وزن و عروض را...
با يكي از شاعران جوان و باباچاهي پشت ميزي براي صرف غذا نشسته بوديم. باباچاهي با خنده تعريف مي كرد كه ديروز با آقاجاني در گوشه اي ايستاده بودند و هر شاعر جواني كه آنها را مي ديد،  با لبخندي سلام مي كرد و او رندانه در گوش آقاجاني گفته بود كه «اين خنده ها را داشته باش تا روز آخر به جايش زهرخند و اخم تحويل بگيري» خنده ام گرفت از اين كه شاعرمان، چه خوب اين تجربه ها را در انبان حافظه خود حفظ كرده و باز مي شناسدشان.
از بچه ها چيزهايي درباره شمس آقاجاني كه اولين كارگاه شعر كنگره را با او سپري كرده بودند، شنيده بودم. يكي دوبار قرار شد مفصل صحبت كنيم كه نشد اما فرصتي كه دست داد، راجع به داوري پرسيدم، چيزي زيادتر از دبير كنگره نگفت؛ اما راجع به آثار و سطح كار بچه ها نظر داد كه «به نظرم چيز مثبت و اميدواركننده اي كه وجود دارد اين است كه من هر بار كه با شعر اين شاعران مواجه مي شوم،  مي بينم كه مسيرهاي متفاوتي را جست وجو مي كنند و جست وجوي اين مسيرها و ساكن نبودن در وضعيت گذشته، پيش شرط ورود به عرصه شعر است.»
***
نمي دانم اولين كسي كه شعر را كارگاهي كرد، كه بود يا هدفش چه بود يا ... اما شاپور جوركش در دومين كارگاه شعر كنگره، تعريض هاي زيادي به او داشت. جوركش با هيأتي دوست داشتني و جذاب با حرارتي شاعرانه و صميمي،در  دومين كارگاه شعر كنگره را از نيما و شعر نيمايي حرف زد؛ اين كه نيما تئوري هاي محكمي دارد كه دقيقاً در اتصال با مفاصل شعر فارسي است و در مقابل، تئوريهاي براهني است كه معلق و آويزان است و از آن اتصال خبري نيست.
جوركش: نيما تئوري هاي محكمي دارد كه دقيقاً در اتصال با مفاصل شعر فارسي است
جوركش گفت؛ اما نيما در بسياري از شعرهايش برخلاف تئوريهايش گام برمي دارد. همچنين درباره پرسونا در شعر نيما، مفاهيم ابژه و سوبژه ... و خيلي چيزهاي ديگر صحبت كرد. مثل اين كه در جواب كسي كه از براهني دفاع مي كرد گفت: شما تمام كارهاي براهني را خوانده ايد؟ و وقتي پاسخ مثبت شنيد، جواب داد: من هم با دقت، تمام آنها را خوانده ام و فقط به شما بگويم كه در پنج صفحه اول «خطاب به پروانه ها»، دوازده غلط تئوريك ديدم.
بعضي از شاعران جوان خيلي مدرن، خيلي سعي داشتند كه يك گير درست و حسابي به حرف هاي جوركش بدهند اما مثل هميشه حكايت پياده بودن و بي سلاح بودن در مقابل «يكي مرد جنگي...» بود.
جوركش: من در پنج صفحه اول «خطاب به پروانه ها» دوازده غلط تئوريك ديدم
جوركش، كارهاي فرستاده به كنگره را در دو ژانر متفاوت، اين گونه ارزيابي كرد: «در زمينه غزل،  بچه ها استعدادهاي بسيار درخشاني از خود نشان داده اند، مفاهيمي كه دنبال مي  كنند، غير از برون مايه هاي عشق و تبعيض، تلاش براي درك يكديگر و درك محيط پيرامون است و اين تلاش،  شايد هيچ وقت در ادبيات ما وجود نداشته و ما بخشي از آن را مرهون فضاي دموكراسي حاكم و بخشي را مرهون جنگ هستيم... »
جوركش راجع به ساخت زباني آثار نيز گفت: «در واقع جريان شعر گفتار شاعران سپيد پرداز را به بي توجهي نسبت به توانمنديهاي خودشان سوق داده است؛ نيما مي گويد: شاعر است كه بايد كلمه را كشف كند و دقيقاً شعر گفتار همين خلاقيت را در شاعران جوان كم كرده است اما بچه هايي كه كلاسيك كار مي كنند وابستگي بيشتري به سنت دارند، مطالعاتشان عميق تر است و از لحاظ دايره لغات و كاركرد زبان سطح متوسعي دارند.
جوركش: غزل سراها مطالعاتشان عميق تر است و دايره لغات و كاركرد زباني بسيار وسيع تري دارند
تقريباً عده كثيري از شركت كنندگان كنگره در سالن مجتمع فرهنگي غدير نشسته اند و به شعر و داستانها گوش مي دهند. با خودم فكر مي كنم كاش مي شد بنشينم و تمام مدت تمام شعر و داستان ها را گوش كنم و اينكه بعيد مي دانم با اين وضع امكانات دوباره مثل سال پيش تمام برنامه شعر و داستان خواني را در ۱۲ لوح فشرده با بسته بندي شكيل و علامت كنگره به همه بدهند- اما فرصت هم ندارم.
با دوستان همكارم در لابي هتل هرمز (محل اقامت داوران) نشسته بودم كه سعيد آرمات و محمد حسين مرتجا را ديدم. سعيد آرمات دل پردردي داشت مي گفت: كنگره پنج سال است كه برگزار مي شود. در سالهاي اول تلاش كرديم كه بفهمانيم ادبيات شكلش عوض شده و بايد چهره هاي تازه تر شناخته شوند. اين تلاش بعد از سه سال به نتيجه رسيد و ما توانستيم چهره هاي مطرح جوان را به كنگره بياوريم، متأسفانه بعد از گذشت سه سال داورها خوب شدند اما داوري ها نه.
و توضيح داد كه: امسال حدود شش هزار شعر فرستاده شد؛ مسلم است داوري شش هزار شعر در طول زماني كم بسيار مشكل است؛ بسياري از آثار قوي درست داوري نشدند و كنار گذاشته شدند
بعد از ظهر جمعه است كه همه در هول و هواي مراسم اختتاميه هستند. بعد از ظهر جمعه است و اين دل لعنتي كه هر جا باشد و هر كاري هم كه داشته باشد بعد از ظهر جمعه ها دلش جاي ديگر است- اگر چه دي ماه است- اما بي اختيار اين بيت را با خودم زمزمه مي كنم.
از وقت و روز و فصل، عصر و جمعه و پاييز دلتنگند.
و بي تو من مانند عصر جمعه پاييز دلتنگم
بي تو...
چقدر اين بيت اين وقتها حال مي دهد و باز بي درنگ زمزمه مي كنم.
من با غزلي قانعم و با غزلي شاد
تا باد زدنياي شما قسمتم اين باد.
***
مراسم اختتاميه است. دبير كنگره دكتر رئوفي، دوباره پشت تريبون مي رود و احتمالاً براي پنجمين بار در پنجمين كنگره، از اين حرف مي زند كه « مي خواهيم جريان شعر و داستان جوان را به راهي درست هدايت كنيم و جريان شناسي و آسيب شناسي آن را مطرح كنيم» بعد هم امام جمعه بندرعباس مي آيد و مي رود و كنگره را به پايان خودش يعني خواندن بيانيه هيات داوران مي سپارد.
شعر در دو سطح داوري شد. در شعر نو هيات داوران چهار نفر را مشتركاً به عنوان رتبه اول معرفي كردند: ساجده، كشميري، طيبه نيكو، كوروش كياني، مهتاب رشيديان و اين سه نفر نيز شايسته تقدير شناخته شدند: مينا نيكنام (۱۲ ساله)، فروغ فرهنگ (۱۵ ساله) و پروانه دلاور در قالب هاي كلاسيك نيز به ترتيب: مريم ميرقاسمي، حسين جلال پور، اصغر عظيمي مهر و يوسف خوش نظر حائز رتبه هاي اول تا چهارم شدند. همچنين مريم رزاقي و مهدي مرداني شايسته تقدير شناخته شدند.
بيرون سالن هوا نفس گير تر از داخل سالن بود. خيلي ها عصباني بودند، گروس  عبدالملكيان را ديدم. گفتم: حرفي نمي زني؟ گفت: «نه، جايي كه آتشي و موسوي، «پرنده پنهان» را تأييد مي كنند... نه،حرف نمي زنم.»
مهدي فرجي را عصباني پيدا كردم؛ از كنگره پرسيدم؛ با شور و هيجان گفت، از امكانات حاشيه اي و اسكان نمي گويم كه نسبت به سالهاي پيش در حد خيلي پايين تري بود؛ از نظر محتوايي هم كه بحث خنده دار مي شود، سه داور شعر آونگارد داور غزل هم شدند. در دوره پيش غزل فقط يك داور متخصص داشت اما در اين دوره توجه لازم به عروس قالبهاي شعر فارسي (غزل) نشده و از همين جا به همه غزلسراها مي گويم كه غزل در كنگره بندرعباس قرباني شد.
فرجي: غزل در كنگره بندرعباس قرباني شد
اما بعضي ها هم حرفهاي ديگري داشتند و دوست داشتم بشنوم و شما هم...
كوروش كياني از برگزيدگان اول قالب شعر نو را ديدم.
- از كنگره و داوري بگو؟
حضور استاداني مثل آقاي باباچاهي و استاد جوركش و شمس آقاجاني ضمانت كننده سلامت داوري است و من اگر داوري غير از اين بود به احراز خودم در اين مقام ترديد داشتم اما الان به خودم مي بالم كه از دست اين بزرگان جايزه گرفته ام.
كياني: حضور داوران اين دوره ضمانت كننده سلامت داوري بود
مريم ميرقاسمي نفر اول در غزل بود كه با دو غزل ميل گناه و تولدي ديگر اولين بار است كه در يك كنگره شعري شركت كرده. از كنگره مي پرسم به نظر من كنگره خيلي خوب برگزار شد از نظر مسئولين و دعوت شدگان همه چيز خيلي خوب بود.
* از نظر داوري چه طور؟
- داوري كه... نمي دانم.
حسين جلال پور (نفر دوم در غزل)
* نظرتان راجع به كنگره چيست؟
- چون مقام آوردم حتماً خوبه
* راجع به داوري ؟
- داوري داستان كه اصلاً خوب نبود اما در زمينه شعر خوب است.
بابك عباسي دبير اجرايي كنگره را پيدا مي كنم.
*آقاي عباسي ملاك شما در انتخاب داوران كنگره چه بوده؟
ما اول از تمامي انجمن هاي محلي استان نظر خواستيم و آنها هم نظراتشان را دادند و بيشتر اين چند عنوان بود و نهايتاً نظر نهايي را اداره داد.
* اما من از چند غزلسراي بندرعباس شنيدم كه تنها از انجمنهاي خاصي نظر خواهي شده بعلاوه اين يك كنگره سراسري است و مبين آن همين شش هزار اثر رسيده به كنگره است. با توجه به اين آيا بهتر نبود نظر طيف وسيع تري از بچه ها را در نظر مي گرفتيد.
ما به نظر بچه ها احترام گذاشتيم ولي حرف اول و آخر را آنها نزدند و اداره هم نظر خودش را مي داد سعي ما جلب رضايت نسبي بود.
* لطفاً در مورد شرايط بد اسكان و وضعيت نامطلوب اجرا نسبت به سالهاي پيش توضيح بدهيد؟
نظر بچه ها اين بود كه صرف جاي خوب يا غذاي خوب اهميت ندارد. داور خوب و كيفيت خوب آثار مهم تر است. اگر پارسال جاي خوبي برگزار شد اداره ارشاد دارد هنوز بدهي آن را مي دهد. و اعتبار سنگيني براي آن صرف شد.
***
اين اتفاق ادبي هم مثل همه اتفاق هاي ديگر گذشت.
جوان بود وشعر بود و كنگره بود و...
راستي چه چيزي نبود؟
* «پرواز را به خاطر بسپار،پرنده مردني ست» از شادروان فروغ فرخزاد.

ادبيات
اقتصاد
انديشه
زندگي
سياست
ورزش
هنر
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  انديشه  |  زندگي  |  سياست  |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |