پنجشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۳۰۳
من سالن را ترك كردم
گزارشي از پرسش هاي بي پاسخ در متن تماشاي گاوخوني
002676.jpg
عليرضا معتمدي 
در شرايط سياسي كنوني كشور حرف زدن درباره هر يك از نمايندگان، مخصوصا كسي از آنها كه پس از تحصني چند هفته اي استعفاي خود را تقديم هيات رئيسه كرده است، ممكن است حركت سياسي به حساب بيايد. به همين دليل در شروع اين يادداشت لازم مي دانم يادآور شوم كه هنر، عرصه عمل، حركت، نقد و گفت وگو است و اگر نماينده اي - منظورم بهروز افخمي است - وارد اين عرصه شده باشد، سياست و سياست بازي و بازار سياست، اعم از چپ و راست بي معنا و مفهوم تر از هميشه است. چون به هر حال سياست و سياستمدار رفتني اند و آنچه ماندني است، توليد و توليدكننده فرهنگ است و افخمي به همين سبب است كه ماندگار است. با اين مقدمه شايد آسوده تر بتوان درباره چيزي كه قرار بود همه مان را به وجد بياورد و نياورد و قرار بود كه اوقات مان را خوش كند و نكرد و قرار بود جشنواره را رونق بخشد و نبخشيد حرف زد. يك تجربه، يك چيز، تصاويري از در و ديوار و رودخانه كه پسري با لحني بسيار بد، داستان معلولي را روي آن برايمان مي خواند.
اين كه چرا بهروز افخمي احساس كرده است داستان زيبا و به شدت ذهني «گاوخوني» نوشته جعفر مدرس صادقي قابليت فيلم شدن توسط او را دارد و چرا فكر كرده بود ايده هايش براي ساخت چنين فيلمي كافي است، سوالي است كه يك سال است پيگيران آثار سينمايي ايران بارها آن را از خود و ديگران پرسيده اند و پاسخ نهايي موكول شده بود به ديدن خود فيلم. چون به هر حال افخمي اغلب فيلمساز محبوب منتقدان بوده است و به همين اعتبار پيش داوري هاي مرسوم درباره او و فيلمش صورت نگرفت و البته به دليل همين احترام و اعتبار هم بود كه نويسندگان و منتقدان حاضر در سينما استقلال - نخستين تماشاگران گاوخوني - روز سه شنبه ۱۴ بهمن ساعت ها منتظر ماندند تا فيلم را داغ داغ تماشا كنند و از آنجا بود كه همه اميدها به ياس مبدل شد.
حتي بدبين ترين نويسندگان و منتقدان هم انتظار چنين «فاجعه تصويري» را نداشتند. بعد از فيلم سوال تازه اي در ذهن تماشاگران شكل گرفته بود: بهروز افخمي چرا فكر كرده است اگر روي تصاويري ابتدايي با ايده هايي متعلق به سينماي آماتوري سوپرهشت، داستان مدرس صادقي با بدترين لحن ممكن خوانده شود، فيلم مهم، تاثيرگذار و تجربي اي ساخته است؟ اين سوال بارها تكرار شد و چون تماشاگران احساس كرده بودند به آنها توهين شده است، هر بار آن را با خشم بيشتري تكرار كردند.
۲ -اين كه فيلمي تماما نماي نقطه نظر(P.O.V) يكي از بازيگران باشد، ايده وسوسه انگيزي است كه قدمتش شايد به نخستين سال هاي اختراع سينماي داستانگو باز گردد. هيچ هم بد نيست فيلمسازي كه تا به حال به گونه ديگري فيلم مي ساخت، دست به تجربه بزند، اما آيا صرف اجرا، اين ايده خام و ناپخته مي تواند به تجربه اي سينمايي بدل شود؟ «گاوخوني» افخمي به هيچ وجه اين ايده را پرورش نمي دهد، به شيوه هاي ديگر اجراي آن نمي انديشد و چنان اسير فرم و تصاوير فيلم مي شود كه خيلي چيزها را فراموش مي كند. مثلا اين كه حركت كند دوربين كه در سرتاسر فيلم وجود دارد به هيج وجه مناسب «چشم راوي» نيست، در ميان تمام نماهاي فيلم آن نماي كج برفي از پشت شيشه هاي مغازه  پدر كه قاعدتا بايد »«P.O.R مرده باشد چه ربطي به ساير نماهاي فيلم و منطق روايي داستان دارد و آيا چنين ريتم كند و رخوت آوري مي تواند گوياي دنياي آشفته و پريشاني ذهن راوي باشد؟ به اين ترتيب است كه گاو خوني نه تنها شكست تمام عياري براي افخمي و سينماي ايران است بلكه به شدت توهين آميز تلقي مي شود.
۳ - « افخمي مي خواهد با اين فيلم چه كند؟» اين سوال ديگري بود كه در ذهن تماشاگران «گاوخوني» شكل گرفت. فيلم نه تنها در گيشه هيچ موفقيتي به دست نخواهد آورد بلكه جشنواره هاي خارجي هم هيچ دليلي براي استقبال از آن نخواهند داشت. اين گذشته از بحث در اينباره است كه افخمي فيلمسازي كه در تمام اين سال ها به حق، سنگ سينماي داستان گو، جذاب و پرتماشاگر را به سينه زده و علاوه بر حضوري فعال و موثر در اين عرصه يكي از تئوريسين هاي آن هم بوده است، چه طور توانسته خودش را به ساخت چنين فيلم كسالت بار، ضد ريتم و ضد گيشه اي راضي كند؟ و اگر اين حاصل انديشيدن هاي تازه اوست، آيا بايد بر تمام گفته ها و ساخته هاي قبلي اش مهرابطال زد؟
۴- گذشته از تمام اين سوال ها، وضعيت آخري را هم مي توان با طرح پرسشي تصور كرد. آيا «گاو خوني» را در كارنامه بهروز افخمي بايد صرفا تجربه اي گران قيمت براي ارضاي وسوسه اي قديمي تصور كرد و به او حق داد كه براي باطل كردن عملي همه آن چيزهايي كه در بحث و نظر ردشان كرده است، دست به ساخت چنين فيلم آشفته اي بزند؟ و به اين ترتيب دفاع جانانه او از فيلم چه معنايي خواهد داشت.
نگارنده به دليل احترام و اعتباري كه به دليل فيلم هاي عروس، روز شيطان و مخصوصا جهان پهلوان تختي براي افخمي قايل است ترجيح داد، سالن سينما را ترك كند و با لبخندي آخرين وسوسه هاي به عمل درآورده و شكست خورده افخمي را بدرقه كند تا او از اين پس دوباره - و بي فشار وسوسه هاي بي نام و نشان - همانطور فيلم بسازد كه بلد است.
اين يادداشت قرار نيست نقدي بر «گاوخوني» باشد. آن را مي توان واكنشي به تمام فشارهاي عصبي اي دانست كه فيلمي به نام «گاو خوني» بر ذهن و روان تماشاگر وارد مي كند.

گاو خوني (بهروز افخمي)
داستان يك شهر
اين يك تجربه عجيب و پر از ريسك است. بعداز تماشاي فيلم از خود مي پرسيدند آيا ممكن است گاوخوني با تماشاچي ارتباط برقرار كند؟
002679.jpg
به نظر نمي رسيد كه زوج علي معلم و بهروز افخمي براي دل خود فيلم بسازند. از سينماي قصه گو تا اين فيلم چگونه طي شد؟
۱۰ Top
ياور ازغندي 
با پدرم و چند تا مرد جوان كه درست نمي دانم چندتا بودند و فقط يكي شان را مي شناختم كه گلچين - معلم كلاس چهارم دبستانم - بود، توي رودخانه اي كه زاينده رود اصفهان بود، آب تني مي كرديم. شب بود و آسمان صاف بود و ماه شب چارده مي درخشيد. فقط ما چند نفر توي آب بوديم. نه بيرون آب، نه توي آب، كس ديگري نبود. سي و سه پل از فاصله اي نه چندان دور پيدا بود و از نور ماه روشن بود. همه جا تقريبا روشن بود. درخت هاي لب  آب، حتي نرده هاي كنار پياده روي خيابان پهلوي رودخانه، حتي شبح بلند و نوك تيز كوه صفه پشت سر درخت ها، پيدا بود. آب گرم بود. ساكن بود. انگار استخر بزرگي باشد، اما حرف نداشت كه رودخانه بود و زاينده رود هم بود. آب تا گردن من مي رسيد. ايستاده بودم. همگي توي آب ايستاده بوديم، به دور و برمان نگاه مي كرديم و حرف مي زديم.
پدرم گفت: «عشق كنيد، بچه ها! همه اين رودخونه مال خودمونه. تا دلتون مي خواد عشق كنيد!»
«گاوخوني» داستان ۹۱ صفحه اي جعفر مدرس صادقي اين طور شروع مي شود. اين داستان كه ۲۴ فصل دارد و در آذرماه ۱۳۶۰ نوشته شده و اولين بار در سال ۱۳۶۳ چاپ شده است، از آن دست داستان هايي است كه كمتر كسي به مغزش مي رسد كه مي توان آن را به فيلم برگرداند اما افخمي از سال ها پيش اين فكر به ذهنش خطور كرد و پارسال هم برداشت آن را تبديل به فيلم كرد.
حاشيه هاي فيلم زياد است از جمله اين كه آن اوايل گفته مي شد فيلم قرار است به صورت ديجيتال، تصويربرداري شود و اصلا به همين دليل است كه افخمي به جاي نعمت حقيقي فيلمبردار محبوبش به سراغ محمد آلادپوش رفته است. اما فيلمبرداري با دوربين ۳۵ ميلي متري انجام شد و شايعه سازان گفتند چون تقريبا همه فيلم با دوربين روي دست، فيلمبرداري شده، افخمي، حقيقي را به دليل كهولت سن كنار گذاشته است. «گاوخوني» در مرحله انتخاب بازيگر هم خبرساز بود، به جز بهرام رادان كه تقريبا از همان اول بازي اش در فيلم قطعي شده بود براي نقش هاي ديگر از افراد زيادي نام برده مي شود. اولين و مهم ترين اسم، فتحعلي اويسي بود كه بعد از سريال «بدون شرح» به شهرت و محبوبيت زيادي رسيده بود و افخمي اعلام كرد كه نقش پدر راوي داستان را او بازي خواهد كرد. از يك لحاظ پدر راوي نقش اول فيلم هم هست چون طبق دكوپاژ افخمي در فيلم، دوربين در اغلب نماها زاويه ديد بهرام رادان است و او طبعا در تصوير حضور ندارد و بيشتر، صدايش شنيده مي شود. به هر حال اويسي با تهيه كننده «گاوخوني» به توافق مالي نرسيد و ترجيح داد در سريال «باغچه مينو» بازي كند تا عزت الله انتظامي جايگزين او شود. ساير نقش هاي فيلم هم گرچه بسيار كوتاه بودند اما انتخاب بازيگرانش خبرهاي جالبي براي مطبوعات بود، سروش صحت و بهاره رهنما براي نقش هاي دفتردار مدرسه و نامزد راوي انتخاب شدند.
اما اينها همه ماجرا نبود، جعفر مدرس صادقي نويسنده كتاب كه اهل اصفهان است با اشرافش به فرهنگ و جغرافياي اين شهر، آدم ها را چنان در دل آن بافته و خلق كرده كه تفكيك شهر و آدم ها امكان پذير نيست بلكه شهر خود قهرمان اصلي داستان است. اما افخمي سعي كرد با تغيير دادن فضاي اصفهان به تهران قديم و امروز ،تلاش كند درباره شهري فيلم بسازد كه بسيار خوب مي شناسدش. تلاش او روي فيلمنامه آغاز شد و قرار شد كه خيابان لاله زار تهران جاي رودخانه زاينده رود اصفهان را در داستان بگيرد. فكرهايي هم براي اجرايي كردن آن كرد اما دست آخر از اين كار پشيمان شد چون مدرس صادقي با لهجه اصفهاني اش شخصيت ها را براي اصفهان و اصفهان را براي شخصيت هايش آفريده.
تهيه كننده فيلم، علي معلم كه مدير مسوول و سردبير ماهنامه«دنياي تصوير» است وپيش از اين تجربه بازيگري و سرمايه گذاري در چند فيلم را داشته، نخستين فيلمش به عنوان تهيه كننده را خيلي راحت وبي دردسر جلو دوربين برد. او بدون درگيري ها و دوندگي هاي مرسوم براي دريافت كارت تهيه كنندگي حرفه اي، «گاو خوني» راتهيه كرد تا رسما وارد صنف تهيه كنندگان هم شده باشد. او در يك سال گذشته- يعني از زماني كه فيلم، جلوي دوربين رفته- در سكوت افخمي به عنوان تنها سخنگوي فيلم هم عمل كرده و تاكنون درباره نحوه نمايش فيلم اظهار نظرهاي مختلفي كرده است. او پارسال مي گفت كه بلافاصله بعد از اتمام جشنواره بيست و يكم فجر، در يك نمايش خصوصي، فيلم را براي مطبوعات و سينماگران نمايش خواهد داد.اما نه تنها اين اتفاق نيفتاد، بلكه فيلم تا همين اواخر، هنوز آماده نمايش نبود. بعدتر معلم اعلام كرد كه فيلم را به جشنواره فجر نخواهد داد، به اين دليل كه جشنواره با نمايش هاي متعدد و فراوان فيلم ها عملا تماشاگران بالقوه فيلم ها را از آنها مي گيرد و باعث مي شود كه در زمان اكران عمومي با استقبالي كه پيش بيني مي شد رو به رو نشوند. استدلال منطقي و درست علي معلم اشاره اي است به يكي از بزرگ ترين معضلات جشنواره هاي ايراني كه رفته رفته از فلسفه وجودي خود فاصله مي گيرند. در نهايت بالاخره سازندگان «گاو خوني» به شرط نمايش محدود فيلم به شركت آن در جشنواره تن دادند.
بهروز افخمي، كارگردان «گاو خوني» كه در سه سال ونيم گذشته در كسوت وكيل مردم تهران در مجلس شوراي اسلامي نيز حضور داشت براي دوره آينده، خودش را نامزد نكرده تا از عرصه سياست به خانه اصلي اش سينما باز گردد. واقعيت اين است - و شايد خودش هم قبول داشته باشد - كه افخمي در سينما آدم مهمتر و اثرگذارتري است تا در مجلس. حالا كه «گاوخوني» آماده نمايش است اميدواريم افخمي دوري از سينما را با ساختن فيلم هاي ديگري جبران كند و به سهم خود سعي كند از مردم دلجويي كند. گرچه اميدواريم تجربه گاوخوني يك بار براي هميشه باشد.
«گاو خوني» نوشته جعفر مدرس صادقي اين طور تمام مي شود؛
«گفتم: تو بزن تو گوش من!
زد توي گوشم.
فرقي نكرد. همان جا بودم. با پدرم توي خيابان لاله زار، لب آب زاينده رود. بالاي پله هايي كه شايد چهل سال پيش به يك كافه زيرزميني مي رفت.
بالا و پايين پريدم. باز هم فرقي نكرد. همان جا بودم. پدرم هم بود. خودم را خيس كردم. همان بود كه بود. با شلوار خيس همان جا ايستاده بودم وپدرم داشت چرخ مي زد - چرخ پهلواني .
باز، بالا و پايين پريدم. بنا كردم به دويدن، بالا و پايين مي پريدم و مي دويدم. زدم به آب . رفتم زير آب و آب از سرم گذشت و رفتم پايين تر و هرچه مي رفتم پايين تر، پاهام نمي رسيد به زمين و هي مي رفتم پايين و هي مي رفتم پايين و هرچه مي رفتم پايين تر، آب گرمتر مي شد و آن پايين پايين، آب درست به اندازه گرم بود- به اندازه بدنم - و به آن پايين پايين كه رسيدم، فقط صداي آواز زني توي گوشم بود - صداي آواز غريبي از دور دست. »

بازتاب
سينماي رسانه هاي گروهي
خبرگزاري مهر : با آنكه قبل از شروع جشنواره و حتي مدتها قبل از آن از امكانات جديد و بسيار پيشرفته سينما استقلال در عرصه صدا و تصوير صحبت به ميان آمده بود و خبرنگاران سينماي كوچك استقلال را به خاطر آن همه وسايل فني نو شده ، با اشتياق پذيرفتند، اما نهايت كار حكايت از مطلبي ديگر دارد.
ازهمان ابتداي شروع به كار سينماي ويژه رسانه هاي گروهي ، خبرنگاران و نمايندگان رسانه ها با تعجب هر چه تمامتر در برابر تصوير و صداي نه چندان مناسب سينماي استقلال قرار گرفتند و از اين همه بي توجهي دست اندركاران متعجب شدند. اين نكته از همان فيلم هاي اول جشنواره شكل نازيباي خود را به خبرنگاران نشان و آنجا كه مسوول آپاراتخانه در هنگام نمايش فيلم »رسم عاشق كشي« از محل خود بيرون آمد و با سر و صداي زياد سعي در تنظيم تصويري كرد كه مانند تلويزيون بدون آنتن پله پله شده بود و چشمان كم اهميت خبرنگاران و منتقدان را آزار مي داد(!) وارد مرحله اي جديد و البته بسيار جالب شد. چون فرداي همان روز وقتي فيلم »او« با تغيير ناگهاني در نوبت اول اكران شد، تصوير غير شفاف (فلو) فيلم كه بخش صاف و مشخص آن از وسط تصوير آغاز و درگوشه ها مات و نامناسب مي شد و تمركز بينندگان را به هم زد، صداي نامناسب مزيد بر علت شد. آن هم براي فيلمي كه صدا برداري بسيار دشواري داشته و به جهت مستند - داستان بودن وابستگي فيلم به صدا غير قابل انكار است. جالب تر آنكه بدانيم سينما استقلال مجهز به صداي دالبي ساروند ديجيتال است و به طور طبيعي بايد صدا شفاف و فراگير باشد. اما انگار موضوع برعكس شده بود و صداي ناصافي كه به جاي فراگيري بر سر مخاطب مي كوبيد، بدون ترديد تاثير نامناسبي هم بر قضاوت مخاطبان سخت گير سينماي رسانه ها ي گروهي مي گذارد كه اين مساله در مطالب آنها بازتاب خواهد يافت. اصولا تاكنون دست اندركاران و مسوولين اجرايي جشنواره فيلم فجر تا چه اندازه به آثار تخريبي اين اشكال هاي تكرار شونده برمخاطب خود توجه نشان داده اند و نسبت به گرفتن آمار يا حداقل مقايسه هاي تطبيقي نسبت به زماني كه فيلم با صدا و تصوير خوبي پخش مي شود، تلاش و اهتمام جدي و قابل ذكري از خود نشان داده اند تا حداقل اگر قضاوتي در مورد فيلمي كه اكران نشده و جشنواره، اولين نمايش رسمي آن است ، از سوي ارباب جرايد و رسانه ها صورت مي گيرد، به حقيقت امر نزديك باشد و باعث ايجاد نوعي حس بدبيني در تماشاگران بالقوه سينما نگذارند. اين مساله همواره به طرق مختلف مطرح شده است كه تاثير اطلاع رساني و نقد و تحليل هاي فعالان در رسانه هاي گروهي تا چه اندازه است . اما بدون ترديد اين تاثير را نمي توان انكار كرد. چنان كه بسيار بوده اند فيلم هايي كه به خاطر وجود نقدهاي بد (به عمد يا به سهو) دچار ركود و رويگرداني گيشه شده اند كه در مجموع براي سينماي كشور ما - هيچ نتايج مثبت و خوبي هم در پي نداشته است.

بهرام رادان
رادان بازيگري است كه عقيده دارد با اين فيلم، طبقه سينمايي خود را عوض كرده است. اما روي ديگر سكه ممكن است اين نكته باشد كه بينندگان فيلم، فقط صداي او را شنيده اند.
گرچه ممكن است «تام هنكس» براي حرف زدن روي يك نقش كارتوني ۵ ميليون دلار دستمزد بگيرد، اما به نظر مي رسد هنكس پيش از اين قرارداد، توانايي خود را ثابت كرده است. به هر حال، رادان در اين فيلم چيز زيادي به وجهه ستاره گونه خود اضافه و كم نكرد و ما در انتظار سربازهاي جمعه ايم.

بهاره رهنما
بعد از «نان و عشق و موتور هزار» آنقدر نذر و نياز كرد كه در فيلم متفاوتي بازي كند تا بالاخره بعد از ليلا حاتمي كه بازي در «گاوخوني» را قبول نكرد، به سراغ او رفتند و او با ميل و رغبت پذيرفت و البته نقش اش آنقدر متفاوت بود كه تقريبا هيچ ديالوگي در فيلم نداشت و آنجا هم كه داشت، صداي راوي ، صداي او را هم مثل بقيه صداهاي فيلم مي پوشاند. به هر حال اين هم تجربه اي است. از قديم گفته اند مواظب باش كه چي آرزو مي كني چون ممكن است برآورده شود!

محمدآلادپوش
شايد او تنها كسي است كه تجربه گرايي افراطي افخمي در «گاوخوني» با كمترين هزينه ها برايش بيشترين تجربه را به همراه داشته است. وقتي او جايگزين نعمت حقيقي- فيلمبردار ثابت فيلم هاي افخمي - شد، خيلي ها دوست داشتند كه جاي او باشند. يك فيلم سينمايي تماما P.O.V (نماي نقطه نظر) و طبعا دوربين روي دست براي هر فيلمبرداري، وسوسه كننده است. تا اين حد كه آن اوايل افخمي كه تجربه فيلمبرداري حرفه اي را هم دارد، تصميم گرفته بود خودش فيلمبردار فيلم اش باشد. خدا به خير بگذراند!

عزت الله انتظامي
در حالي در گاوخوني جايگزين فتحعلي اويسي شد كه پيش از اين يكبار ديگر هم در «روز فرشته» با افخمي همكاري كرده بود. پروژه بلند پروازانه اي كه نتيجه چندان قابل قبولي به همراه نداشت و حالا او با «گاوخوني» بلندپروازي شكست خورده ديگري را با افخمي تجربه مي كند. اينكه اين از بد اقبالي كدام يك از اين دو نفر است، مساله مهمي نيست؛ مهم اين است كه انتظامي بيشتر از بقيه بازيگران فيلم، ديده مي شود و اين طعم تلخ ناكامي را براي او شديدتر مي كند.

جشنواره ۴
جشنواره ۱
جشنواره ۲
جشنواره ۳
جشنواره ۵
جشنواره ۶
جشنواره ۷
جشنواره ۸
|  جشنواره ۱  |  جشنواره ۲  |  جشنواره ۳  |  جشنواره ۴  |  جشنواره ۵  |  جشنواره ۶  |  جشنواره ۷  |  جشنواره ۸  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |