پويا سرايي
موسيقي محلي، از پراهميت ترين انواع موسيقي هر فرهنگ مي باشد. مقوله موسيقي نواحي (يا محلي، قومي و هر تعبيري از اين دست) در هر فرهنگ پيشرفته اي نقش برجسته اي در حفظ ميراث فرهنگي گذشتگان، ايفا مي كند. طبيعتاً بررسي اين مقوله، كه همانا از مهمترين شئون فرهنگي هر تمدن است، امري است خطير و مهم. در ايران، اين نوع موسيقي گاه با عنوان موسيقي نواحي و گاه با نام موسيقي بومي و يا موسيقي محلي، فولكلوريك و حتي موسيقي قومي عنوان و بررسي شده است. به استثناي عنوان «موسيقي قومي»- به نظر نگارنده- ساير تعابير، تعابير مناسب و مصداق كاملاً فراگير اين نوع موسيقي نيست. توضيح اينكه براي مثال، عنوان موسيقي نواحي يا محلي به مفاهيم و محدوديت هاي جغرافيايي و سياسي برمي گردد، در حالي كه موسيقي بعدي از فرهنگ است و ابعاد فرهنگ اساساً در قالب حدود جغرافيايي و سياسي نمي گنجد. براي نمونه، اساس فرهنگ غالب كردهاي عراق، تفاوت محسوسي با فرهنگ كردهاي تركيه ندارد. چون همه اينها، به يك فرهنگ واحد تعلق دارند. فرهنگي كه ريشه در باورها، آداب و سنن و تاريخ مشترك اين قوم دارد. البته فراموش نشود دغدغه اطلاق عنوان صحيح به اين نوع موسيقي بيشتر در زمينه پژوهش و بررسي تحليلي و يا مطرح ساختن اين موسيقي در سطح جهان، جلوه گر مي شود وگرنه انتخاب عنوان موسيقي نواحي (براي جشنواره موسيقي نواحي) در عين ناتمام بودن مفهوم، نادرست و غيرمنطقي به نظر نمي رسد (چون در حقيقت از نماينده هاي موسيقي هر ناحيه از ايران، براي شركت در اين جشنواره دعوت به عمل مي آيد). اما همان گونه كه ذكر شد، موسيقي نواحي، اطلاق مناسبي براي پژوهش و سپس حفظ اين موسيقي نيست. به زعم نگارنده، بررسي و پژوهش با اين ذهنيت (موسيقي نواحي) پژوهشگر را به سمت و سوي حقيقي و درست سوق نمي دهد. (در مورد ايران) به نظر نويسنده، ديدگاه «قوم شناسانه» بهترين و كامل ترين منظر مطالعه و پژوهش در مورد موسيقي محلي ايران است (نگرش آقاي بهمن كاظمي در كتاب هويت ملي در ترانه هاي اقوام ايران) به اين دليل كه، ايران در عصر حاضر- جايي نيست جز محل تلاقي و برخورد چند قوم بزرگ- با شاخصه هاي فرهنگي و قوميتي منحصر به فرد. حال اينكه قسمتي از اين اقوام- به دليل شرايط مرزهاي سياسي ايران- در كشور ما واقع شده است، نبايد باعث آن شود از مسير اصلي كه همان شناخت فرهنگي اقوام است، غافل شويم. در واقع مسئله پراهميت، شناخت فرهنگي است. چون در راستاي اين شناخت، به ابعاد مختلف آن كه موسيقي را نيز شامل مي شود، مسلط مي گرديم. در اصل، تفاوت مؤلفه هاي فرهنگي اقوام مختلف است كه تفاوت موسيقي هاي رايج در مناطق سكونت اين اقوام را رقم مي زند. شايد به تعبير برخي، اين نوع موسيقي «فولكلور» اطلاق گردد. (يا همان ترانه هاي توده مردم) اين تعبير نخستين بار توسط يوهان گوتفريد هردر (قرن ۱۸ و ۱۹ ميلادي) مطرح شد و به طور قطع مورد قبول همه موسيقي شناسان نيست [مسعوديه- صفحه ۱۷۸] چرا كه موسيقي مناطق مختلف در قلمرو فرهنگ هاي پيشرفته محدود نبوده و از ابعاد گسترده اي برخوردار است. در ثاني مفهوم توده (فولك VOIK) خود تعاريف متفاوتي دارد [همان- ص ۱۷۸]. به علاوه از ديد نگارنده نيز، اين عنوان، عنوان كاملي براي بررسي موسيقي محلي ايران نيست. [فراموش نشود در عين قانون مند بودن روش كاتالوگ بندي و به طور اعم پژوهش اين نوع موسيقي، ذات و ماهيت و شرايط موسيقي خاص هر فرهنگ است كه روش، ديدگاه و سمت و سوي پژوهش موسيقي آن منطقه را مشخص و معلوم مي دارد.] علاه بر آن، براي مثال «موسيقي مطربي ايران» نيز از زمره ترانه هاي توده مردم (فولكلوريك) تلقي مي گردد. اما در عمل روشن است كه اين موسيقي (مطربي)، هم رديف موسيقي محلي مناطق بررسي نمي گردد و هيچ فردي (اعم از موسيقي شناس و يا حتي عامه مردم) اين دو نوع موسيقي را هم جنس براي مقايسه و بررسي نمي پندارند. بنابراين عنوان موسيقي فولكلوريك نيز تعبير كامل و جامعي براي موسيقي محلي ايران، تلقي نمي شود. عموماً، در حال حاضر اين موسيقي در ايران، موسوم به موسيقي محلي است. (در واقع بسياري از اقشار و حتي برخي از موسيقي شناسان عنوان موسيقي محلي را در اين مورد به كار مي برند.) پروفسور محمد تقي مسعوديه، اتنوموزيكولوگ و محقق فقيد در آن باره توضيح مي دهند: «تقريباً همه فرهنگ هاي پيشرفته، علاوه بر موسيقي سنتي داراي موسيقي ديگري هستند كه در نقاط مختلف قلمرو هر يك از اين فرهنگ ها رواج دارد. در ايران معمولاً به آن موسيقي محلي مي گويند... با وجود آنكه محلي عنوان برخي از ملودي هاي مناطق ايران را تشكيل مي دهد معهذا مفهوم موسيقي محلي پيوسته مصداق پيدا نمي كند و مورد قبول همه موسيقي شناسان نيست. اينكه چه مفهومي را مي توان براي اين نوع موسيقي به كار برد، همچنان مورد بحث محققين و اتنوموزيكولوگ هاست» [مسعوديه- ص ۱۷۸]. از گفته هاي دكتر مسعوديه، غير كامل بودن عنوان موسيقي محلي- علي رغم اطلاق نسبتاً عمومي و تشتت آرا در انتخاب عنوان براي اين نوع موسيقي، همانند آنچه در سطور قبل توسط نگارنده ذكر شد، برداشت مي شود. پس با اين اوصاف ضروري است هيأت مسئول و پشتيبان پژوهش اين نوع موسيقي، تصميمي قاطع و منسجم براي عنوان اين موسيقي بگيرد. بهتر است مسئولان، پژوهشگران و محققان اين زمينه، گردهم جمع شده و با درايت و دقت به همه شرايط، عنواني واحد، دقيق و گويا براي اين نوع موسيقي برگزينند. بديهي است انتخاب يك عنوان واحد، به پژوهش هاي محققان متعددي كه با روش هاي دلخواه خود مشغول پژوهش در اين زمينه هستند، سمت و سوي واحد و مشخصي مي بخشد و به طبع هنگامي كه همه پژوهشگران اين زمينه، در زمينه عنوان و ديدگاه موسيقي مورد تحقيق، اتفاق نظر داشته باشند، پژوهش در اين بعد فرهنگي، قوي تر، دقيق تر و نتيجه نيز شفاف تر و مطلوب تر نمايان مي شود... اميد است هرچه سريع تر معضل عنوان، مرتفع گردد... به هر حال... جدا از تقسيم بندي خاص هر موسيقي منطقه اي، مي توان آن را به طور اعم به دو بخش: سازي و آوازي تقسيم و بررسي نمود. با وجود اينكه بخش آوازي در طول زمان، تغييرات زيادي مي كند، اما قطعاً نسبت به بخش سازي، كمتر دستخوش تغييرات مي گردد. شايد بتوان دليل منطقي اين امر را، فراگير بودن و عموميت داشتن بخش آوازي، نسبت به موسيقي سازي عنوان نمود. به طور قطع، ترانه ها (بخش آوازي) نزد طيف بسيار وسيعي از اقشار جامعه (اعم از زن، مرد، پير و جوان و...) قابليت جريان و سرايت دارد. در واقع چون اين بخش، به مانند بخش سازي، تخصصي و پيچيده نيست، نزد اقشار مختلف، مقبوليت و رواج بيشتري دارد و طبيعي است كه چون محدوده وسيعي از مردم جامعه، اين بخش موسيقي را شنيده و بعضاً از حفظ دارند، اين بخش شناخته شده تر از
|
|
موسيقي سازي است و در نتيجه امكان تغيير و تحريف در آن كمتر است. اما موسيقي سازي چون صرفاً محدود به نوازندگان و موسيقيدانان است بيشتر در جهت موسيقي هنري توده اي گرايش مي يابد و دستخوش تغييرات فراوان مكاتب سازي و يا تكنيك هاي اجرايي مي گردد [همان- ص ۱۸۲]. بنابراين چون اصل و ماهيت آن تحت تأثير مكاتب نوازندگي و بيان فردي نوازنده، تغيير و تحولات فراواني مي يابد، مطالعه و پژوهش در اين حوزه، بسيار پيچيده و مشكل است . اما موسيقي محلي ايران: اين موسيقي (با هر عنوان دلخواه!) در عين زينت و ظرايف بسيار كه در برخي موارد با آوانويسي دقيق نيز غيرقابل ثبت است، ساده و بي آلايش است... به مانند جويبارها و آسمان مناطق روستايي... مثل خنده چوپاني روستايي... موسيقي محلي، خشن است چون با طبيعت و دشواري هاي زندگي و ارتباط با اين مقوله رام نشدني در ارتباط تنگاتنگ و نزديك است. موسيقي محلي، كاربردي است... يا براي عروسي و شادماني است و يا براي عزا و يا براي كار يا كاربرد موسيقي درماني دارد و يا براي اعلام واقعه يا زمان مهمي است، قسمتي از آن نيز اذكار و مقام هاي مقدس با جنبه هاي آييني مذهبي است. بسياري از مقام ها و قطعات مورد اجراي موسيقي محلي، ريشه در اسطوره ها و قهرمان پروري هاي پيشينيان آن خطه دارد... در اين موسيقي، روح زندگي و باورهاي بعضاً چند هزارساله راويان و اجراكنندگان آن جاري و جلوه گر است در موسيقي محلي، زندگي جريان دارد...!
تأثيرات اين نوع موسيقي بر موسيقي شهري ما (دستگاهي) انكارناپذير است و نمودهاي مختلف اين تهاتر در رديف، مشخصاً به چشم مي خورد. جدا از تأثيراتي كه هنوز بر ما پوشيده است و مستلزم پژوهش هاي فراوان و جدي است، ملودي هاي زيادي از موسيقي قومي- محلي به رپرتوار رديف (چه سازي و چه آوازي) وارد شده است (مانند گيلكي). از آنجا كه موسيقي محلي از جنبه هاي هنري صرف خارج شده و به زندگي اجتماعي روزمره نيز سرايت مي كند (و در واقع كاربردي است) عمده رپرتوار نغمات به شكل گروه نوازي در مراسم مختلف (شادماني، عزا، مذهبي- آييني) اجرا مي گردد. گروه نوازي سرنا و دهل شايد رايج ترين شكل گروه نوازي موسيقي محلي باشد [اين شكل گروه نوازي در منطقه وسيعي از شرق و شمال آفريقا تا نپال در هندوستان رواج دارد- همان ص ۱۸۲]. سرنا و دهل در بسياري از مراسم عزا، عروسي و اعلان... كاربردي ويژه اي دارد.
بديهي است، گروه نوازي محلي، با همان سازهاي رايج و به همان شكل واقعي و بكر خود، داراي ارزش است. از آنجا كه صاحبان اين هنر، گرايش فراواني به تغيير موسيقي اجراييشان دارند، نمونه موسيقي كه به وسيله اجرا كننده در يك مكان، زمان و شرايط خاص اجرا مي گردد، غيرقابل تكرار است [همان ۱۸۰] .گويي اين پويايي و تحول با هويت و اصالت اين موسيقي، درهم تنيده شده است. پس روشن است كه سعي در يكسان نمودن اجراهاي متفاوت و صحنه اي يا استوديويي قانونمند نمودن و در چهارچوب قراردادن اين موسيقي براساس قواعد ديگر انواع موسيقي و به طور كل، هرگونه دخالت در شكل اجرا به اصالت اين موسيقي لطمه فراواني مي زند. برهمين اساس، مشخص است كه اجراي گروهي به ظاهر محلي با سازهاي اكوستيك و يا الكترونيك شهري- به شكل كاملاً مسخ شده براساس موسيقي شهري- شايد صرفاً بتواند تا اندازه اي نمايانگر محتواي موسيقي مورد نظر باشد. - (يعني ملودي، ريتم و فرم هاي محلي)- اما فاقد آن روح پويا و سيال است و در نتيجه اجرايي با اصالت تلقي نمي شود. چنين نمونه اي شايد براي آشنايي با ملودي هاي محلي آن خطه (يا قوم) مثمر ثمر باشد اما نمونه اي كامل از هر جهت براي بررسي و پژوهش و حتي ارائه در سطح جهان نمي باشد. (فراموش نشود استفاده و يا اجراي مقام هاي محلي با تنظيم و سازبندي غيرمحلي و به طور كل، اجراي اركسترال و جديد آن (به مفهوم كلاسيك آن) امري نادرست نيست، بلكه نقش عمده اي در معرفي اين موسيقي ايفا مي كند. پس طبعاً اين شكل آثار نيز ارزنده است و مخاطبان زيادي نيز دارد. مهم سلب همان روح زايشي و بكر فرهنگ هر نقطه است... در ضمن يادآوري مي شود كه اين دغدغه ها بيشتر متوجه، بررسي، پژوهش و ثبت موسيقي و فرهنگ محلي است و يقيناً وقتي وارد عنوان «موسيقي مصرفي» و ارائه آن مي شويم، شرايط متفاوت مي شود...)
موسيقي محلي از آن جا كه حامل بار فرهنگي فراوان و بسيار كهني از هر قوم (يا منطقه خاص) است، مي تواند منبع عظيمي براي بارور ساختن موسيقي كلاسيك هر فرهنگ پيشرفته باشد. پس لزوم پژوهش دقيق و ثبت اين بعد خطير فرهنگي، روشن است. معهذا مي دانيم پژوهش در اين زمينه انرژي، وقت و ممارست هاي فراواني طلب مي كند. از همه مهمتر نياز به پشتوانه مالي قابل توجهي دارد كه قطعاً از عهده يك پژوهشگر، به تنهايي، خارج است... پس اي كاش هيأت مسئول، توجه و امكانات بيشتري به پژوهش و ثبت اين بعد مهم از فرهنگ، اختصاص دهند. شك نيست با توجه بيشتر به اين مقوله خطير، نقاط مبهم بسياري در ساير علوم و رشته ها (از قبيل: ادبيات، تاريخ شناسي، فلسفه، جغرافياي منطقه و...) روشن و واضح مي گردد. در واقع چون موسيقي عنصر جدانشدني فرهنگ هر قوم- در تمام دوره هاي تاريخي بوده است- مي تواند حاوي اطلاعات ناب و دست نخورده اي در بسياري از ابعاد مرتبط با فرهنگ هاي كهن، باشد. قطعاً، حركت هاي ثمربخشي، به مانند برگزاري جشنواره موسيقي نواحي (كه امسال پنجمين سال آن برگزار خواهد شد) به حفظ فرهنگ غني و اصيل نقاط مختلف ايران- كه همانا در حال فراموشي و نابودي است - كمك شاياني مي كند. اميد است به ياري اين اقدامات سازنده و كارساز، بتوان اوضاع بررسي و نگهداري و حفظ موسيقي محلي (يا فولكلور، يا نواحي، مقامي، قومي... و يا هر تعبيري شبيه به اين!) را سر و سامان بخشيد.
كتابنامه
۱- مسعوديه- محمدتقي- مباني اتنوموزيكولوژي موسيقي شناسي تطبيقي- تهران- سروش- ۱۳۶۵
يادداشتها و ضمايم: بديهي است افتراقاتي- به دليل وجود مرزهاي سياسي- ديده مي شود. تا جايي كه از «تأثيرپذيري از خويشاوندان قومي آن سوي مرزها، به عنوان يكي از عوامل تأثيرگذار در موسيقي قومي ياد مي شود (نگاه كنيد به كتاب هويت ملي در ترانه هاي اقوام ايران- بهمن كاظمي- ۱۳۸۰ چاپ اول- مؤسسه مطالعات ملي). روشن است كه تأثير دو مقوله بر هم، زماني مطرح مي گردد كه دو مقوله كاملاً يكسان نباشند. اما شك نيست كه بنا به منشاء قومي (و بسياري شواهد ديگر) فرهنگ كردهاي ايران- در بسياري از شئون پايه اي و اساسي- تفاوت فاحشي با فرهنگ كردهاي عراق و شايد ساير كردهاي ساكن در ديگر مرزهاي سياسي ندارد.