رضا فرجاد
چهل روز پيش در تاريك و روشن صبح يك روز جمعه فاجعه اي نگين سبز كوير را زيرورو كرد. بم در عرض ۱۲ ثانيه ويران شد، بيش از ۴۰ هزار نفر از هموطنانمان كشته شدند، هزاران نفر زخمي شدند، بيش از ۷۰ درصد شهر با خاك يكسان شد، ارگ فروريخت و ايران در عزا شد.
غم بم فراموش شدني نيست، اما زندگي نيز هرگز فراموش نخواهد شد، حتي با غمي بزرگ چون غم بم.
پس از ۴۰ روز از گذشت اين حادثه بار ديگر زندگي در شهر بم جوانه مي زند. مدارس فعال مي شوند، كشاورزان به نخلهاي بلند بم مي رسند، آواربرداري با شدت ادامه دارد حتي برخي ساختن خانه هاي خود را آغاز كرده اند.
در بم زمزمه دوباره ساختن، بودن، روئيدن و ماندن آغاز شده است. بم مي رود تا تاريخ سربلند ۲۵۰۰ ساله خود را حفظ كند.
و مردم بم هرچند داغدار اما اميدوار، زندگي خود را آغاز كرده اند.
گزارش زير از رويش دوباره زندگي در شهر بم حكايت دارد كه همكار اعزامي همشهري اخيراً از اين شهر تهيه كرده است.
گروه اجتماعي
چهارشنبه اول بهمن- بم
آموزش و پرورش بم، داغ از دست دادن نزديك هشت هزار و پانصد نفر از فرهنگيان و دانش آموزان را بر سينه دارد و سنگيني اين غم، آشكارا بر رخسار رئيس آموزش و پرورش و ياران بازمانده اش نمايان است. بر پيشاني و كتف اين مردان صبور بوسه مي نهيم و در چادري محقر، روبه رويشان مي نشينيم تا آرام بگيرند و حرف بزنند.
يك خط تلفن موقت كه به فاكس هم وصل است، يك دستگاه كامپيوتر، چند پتو و زيرانداز، مقداري كاغذ و پوشه هاي اداري، يك والور نفتي براي گرم نگه داشتن چادر و يك شعله لامپ برق كه گاه به گاه قطع مي شود، همه وسايل اين چادر را تشكيل مي دهد كه دفتر رئيس آموزش و پرورش هم هست.
از علي زنگي آبادي مي پرسيم آيا ميسر است در ميانه اين همه گرفتاري و كار بي وقفه، به عنوان رئيس آموزش و پرورش از وضعيت امروز آموزش و پرورش بم و آنچه در اين ۲۵ روزه بر آن گذشته است، گزارش كوتاه و بدون ابهامي به خوانندگان همشهري بدهيد؟ مي گويد:« بهتر اين است كه مرا رئيس آموزش و پرورش خطاب نكنيد، چون ديگر آموزش و پرورشي بر جاي نمانده كه به رئيس نياز باشد. اما بر اين باوريم كه با وجود بزرگي ابعاد فاجعه و اينكه همه چيز از صفر بايد شروع شود، توكل و اميد را از دست ندهيم و در جلسه دو ساعت پيش، يكدل و يكصدا بار ديگر قرار گذاشتيم با تقسيم كار، فعاليت هاي عبور از بحران را تشديد كنيم و چرخ هاي متوقف ديگري از اين تشكيلات حساس و تأثير گذار بر روحيه همه مردم شهر را به حركت درآوريم.»
زنگي آبادي مي افزايد:« آموزش و پرورش بم ۳۴ هزار نفر دانش آموز داشت كه تا به حال از ۲۴۱۱ نفر آنان در مقطع ابتدايي ۲۴۶۵ نفر در مقطع راهنمايي و ۳۱۲۸ نفر در مقطع متوسطه و پيش دانشگاهي ثبت نام كرده ايم و پيش بيني شده است كه اين دانش آموزان (جمعاً ۸۰۰۴ نفر) از صبح روز يك شنبه پنجم بهمن به چادرهاي مستقر شده در محوطه مدارس قبلي خود بيايند. نزديك به ده هزار نفر آنان، ديگر به كلاس ها برنمي گردند اگر چه اميدواريم تعدادي جزو زخمي ها باشند و روزي آنها را در بين خود ببينيم. تعدادي نيز به همراه خانواده يا فاميل، به شهرهاي ديگر رفته اند و عده اي هنوز در شوك و بهت تنهايي و غم از دست رفتگان و بي خانماني خود غوطه ورند كه مي كوشيم آنها را بيابيم و امكان حضورشان را در كلاس ها فراهم آوريم.»
|
|
زنگي آبادي بالا بودن آمار فوت شدگان آموزش و پرورش را به اين دليل مي داند كه نود درصد معلمان سه منطقه آموزش و پرورش در شهرهاي نرماشير، فهرج و ريگان، ساكن بم بودند و شامگاهان با سرويس هاي اداري به بم باز مي گشتند و مقيم نبودن آنها در محل كار، آمار تلفات را افزايش داد. طبق گفته زنگي آبادي در آموزش و پرورش بم ۴۹۴ تن از معلمان و كادر اداري و در آموزش و پرورش مناطق اطراف نزديك به سيصد معلم جان باخته اند و غمي بي پايان و مسئوليتي سنگين بر دوش بازماندگان و همكاران خود نهاده اند كه فراموشي و جبران آن تصوري دور از ذهن است.
آمارهاي تكان دهنده تلفات انساني اما همه دلمشغولي و دغدغه رئيس آموزش و پرورش نيست و وقتي از خرابيها و خسارتهاي حيرت انگيز ساختمانها و تجهيزات آموزشي مي گويد، بخش هاي ديگري از عمق فاجعه نمايان مي شود:
- نود درصد كل ساختمانهاي وابسته به آموزش و پرورش، ۱۹ كارگاه آي-تي، ۱۵ كارگاه كامپيوتر، آزمايشگاه مركزي با يك ميليارد تومان تجهيزات و امكانات، مدارس ابتدايي، راهنمايي، متوسطه، مدارس شبانه روزي محدثه و شيخ مفيد، راهنمايي شبانه روزي باقرالعلوم و...
خورشيد در حال غروب كردن است كه چادر و هر چه در آن است به لرزه در مي آيد. لرزش زمين اما براي رئيس آموزش و پرورش و يارانش عادي است. آمار كل خرابي ها را به ما مي سپارد و مي گويد اين وضع هر روزه و هر شب ما است. چون زير چادر كار مي كنيم و همين جا مي خوابيم، ديگر در بم، زلزله كسي را نمي ترساند.
***
آموزش و پرورش در بازگرداندن روحيه اميد و نشاط بويژه در شرايط بحراني و اضطراري، حرف اول را مي زند. زنگي آبادي و ياران داغدار و دلسوخته اش در اواخر هفته اول بعد از حادثه كه از گرفتاري جمع آوري و دفن اجساد نزديكان خود رهايي يافته اند، در ميان همه ناباوريها، تصميم به بازگشايي مدارس مي گيرند و با نفراتي اندك، به جستجوي دانش آموزان و جذب آنها به محوطه مدارس مي پردازند. حضور دانش آموزان در روزهاي نخست از ۴، ۸، ۱۱ و ۱۵ نفر شروع مي شود و چادرها اگر چه با سختي، اما با كمك خود دانش آموزان در كنار ساختمانهاي درهم شكسته برافراشته مي شوند.
شاگرداني كه از مدارس نزديك به هم، زنده مانده اند، در يك چادر جمع مي شوند و معلمان، با ادغام كلاس ها و آموزشگاهها، يك به يك كلاسها را داير مي كنند و هر جا ثبت نام افزايش مي يابد، تعداد كلاس ها بيشتر مي شود.
يونيسف تحت تأثير اين شور و اشتياق در بازگشايي مدارس، با تعدادي چادر گروهي و امكاناتي درخور و سرعتي شايسته تقدير، به كمك فرهنگيان و فرهنگسازان بم مي شتابد و لوازم تحصيل و اسباب ورزش و كتابخانه هاي مناسب و هر آن چه در شرايط بحراني مورد نياز است، در محوطه برخي مدارس دخترانه و پسرانه مستقر مي كند و بر گرمي و اميد دوره عبور از بحران مي افزايد. چادرهاي يونيسف به راستي مجهز و خودكفاست و حتي وسيله گرم كردن چادر و روشنايي را به همراه دارد و در روز بعد كه ما سرزده به چند مدرسه مي رويم، از سوت معلم ورزش كه از كرمان به كمك شتافته است تا نجواي دلپذير دختركاني كه به همراه تنها معلم بازمانده يك دبستان، درسهاي عقب افتاده را مرور مي كنند همه و همه ديدگانمان را لبريز از اشك مي كند.
كانكس ها و امكاناتي كه نهاد و سازمانهاي دولتي براي مدارس بم پيش بيني كرده اند در حال نصب و آماده سازي است و شور زندگي و يادگيري، در تار و پود بم فروريخته در آوار و فروخفته در غم مردمان پاكدل و نجيب اش، تنيدن آغاز كرده است. اما مگر مشكلات آموزش و پرورش با همين چند حركت پايان مي گيرد؟
اصطلاح مشهوري است بين ايرانيان كه خراب كردن آسان است و يك شبه انجام مي شود اما ساختن مشكل است. در بم اما كار به عكس است. با قطعات پيش ساخته، با بستن پيچ و مهره كانكس ها، با چادرهاي بادي و گروهي يك شبه مي توان ولو به طور موقت ساخت، اما كجا مي توان خرابه ها را پاك سازي كرد. اكنون آواربرداري، تخريب و بي خطر كردن و برچيدن خانه هاي آسيب ديده و حمل نخاله هاي ساختماني به خارج شهر و آماده كردن زمين ها براي ساخت و ساز، به اصلي ترين موضوع و مهمترين مشكل بدل شده است. شهردار هشدار مي دهد كه بدون هماهنگي با شهرداري نسازيد، درست هم مي گويد، چون او مقام اجرايي و خدماتي شهر است و فردا كه گروه هاي كمكي به شهرهاي خود بازگشتند، بايد پاسخگوي ساخت و سازهاي بي رويه و خارج از نقشه تفصيلي شهر، باشد.
آموزش و پرورش مي خواهد در محوطه مدرسه ها و تأسيسات خودش چادر به پا كند و كلاس هاي درس راه بياندازد، برخي مردم و سازمان ها محوطه مدارس را براي زيست يا خدمات رساني اشغال كرده اند و جايي براي كلاس درس نمانده است.
زنگي آبادي رئيس آموزش و پرورش بم و يارانش با همفكري و همكاري اداره كل آموزش و پرورش استان كرمان وقتي مي بينند تعداد شاگردان از ظرفيت چادرهايي كه برافراشته اند فراتر رفته، به ابتكار تازه اي دست مي زنند. ابتكار آنها، اعزام تعدادي شاگردان به اردوهاي زيارتي، علمي و تفريحي است كه اين فكر، به پشتوانه مددرساني فرهنگيان ساير شهرها كه همه دلشوره روزهاي سخت همكاران بمي خود را دارند، به اجرا در مي آيد. اتوبوس هايي از ديگر شهرها به بم اعزام مي شوند. تني چند داوطلب تدارك ملزومات چنين سفر غريبي مي شوند. يكي با زائرسرا يا محل اردو تماس مي گيرد تا از آمادگي و ظرفيت و توان آنها براي پذيرايي از شاگرداني كه مراقبت هاي روحي - رواني بيشتري نياز دارند باخبر شوند و ...
دو روز بعد، اتوبوس هاي گرم و آماده مي رسند و نخستين گروه از شاگردان را براي مدت هفت روز به زائرسراي آموزش و پرورش در طرقبه مشهد مي برند و طي سه روزي كه خبرنگاران همشهري در بم هستند، قرار است دومين گروه نيز با ظرفيت ۲۴۰ نفر راهي سفر شوند.
آن طور كه زنگي آبادي مي گويد، اردوها هفته اي يكبار، تكرار مي شود و يك اردو نيز به دختران اختصاص مي يابد و هدف اصلي، روحيه سازي و كمك به بازگرداندن تعادل روحي - رواني شاگردان است.
دغدغه ديگر آموزش و پرورش، در پيش بودن توفان هاي شن است كه چادرها را مي غلتاند و بايد كلا س ها را به داخل كانكس ها منتقل كرد كه تعداد آنها هنوز كافي نيست. مشكل ديگر، نيازهاي مالي فرهنگيان است كه در مقايسه با ساير ادارات دولتي، مبلغ ناچيزي براي آنها در نظر گرفته اند و احتياج به تجديد نظر دارد. همچنين آموزش و پرورش بم با كمبود وسيله نقليه براي توزيع شير و تغذيه رايگان بين شاگردان مواجه است ....
در كنار همه كمبودها، اميد هست، شعر هست و آهنگي شادمانه كه نيم ساعتي است از كوچه باغي در كنار يك نخلستان در دور دست به گوش مي رسد.
نقطه هاي قوت و اميد، ملاحظه اين همه فعاليتي است كه تنها در گوشه اي از شهر، توسط فرهنگيان انجام مي شود. آنان به علت از دست دادن بيش از هشتصد تن از همكاران خود، به ظاهر نبايد دل و دماغ هيچ كاري داشته باشند در حالي كه چند برابر گذشته كار و دوندگي دارند. بهرامي رئيس روابط عمومي آموزش و پرورش بم، سروده رئيس شوراي شهر را نجوا مي كند كه از بي قراري در فرقت ياران حكايت دارد:
آن كه مرگش بي قراري ياد داد
گيسوي فكر مرا بر باد داد
زنگي آبادي سروده اي از محمود توحيدي معلم بازنشسته را مي خواند كه از بغض خفته همه اين درد آشنايان خبر مي دهد:
در هر گذر صدها جنازه در پتو بود
بغض هزاران نيمه جان اندرگلو بود
برق چادر، سه بار رفته و دوبار برگشته و قصه ناتمام، چشمان همه حاضران اشكبار، يكي به فكر تدارك يك فنجان چاي بر بلنداي لوله والور نفت سوز، يكي به دنبال كبريتي براي برافروختن شمع. از بلندگوي يك راديو در آن سوي چادر صداي آرامش بخش اذان مغرب، به ناگاه فضاي غمبار گرفته چادر را در برمي گيرد و روحي تازه مي بخشد.
زير ذره بين
زير سقف هاي گرم، نمي توان از آن چه بر زلزله زدگان مي گذرد چشم پوشيد و غافل ماند. اربعين چهل و يك هزار نفر از جان باختگان نزديك است و نوروز و بهار در پيش. آماده شويم از نظر روحي و عاطفي، بيشتر با بازماندگان زلزله دمساز شويم و خانه تكاني آخر سال را با كاستن از آلام آنان، به هر ترتيب كه مقدورمان است، پيوند زنيم.
انسان در سختي ها آبديده مي شود. معلم هاي بم كه بيش از همه به دلجويي و مراقبت نياز دارند ، يكدل و با صفا و پر تحرك به بازسازي روحي و رواني نوباوگان و دانش آموزان داغديده و يتيم و زخمي برخاسته اند و باور داريم كه مي توانند.
همت والايشان در خور همه گونه تقدير است. دلمان نمي آيد اين شمع و اين گرمي والور را رها كنيم. درخشش اين شمع، از نورافشاني صدها نورافكن و لوستر در كاخ ها و سراها و تالارهاي آدم هاي بي غم و حريص و بي خاصيت در هر جاي اين كره خاكي، فزوني دارد.
عمرتان دراز، عزمتان استوار و جان و روانتان تندرست و پرآرامش. با فرهنگيان بم خداحافظي مي كنيم.
پنج شنبه دوم بهمن ۸۲
پرسه زدن در ويرانه ها و سرك كشيدن به زواياي درهم ريخته شهر در برنامه امروز ما است. از گستردگي ويراني بسيار گفته اند و نوشته اند و در پي پيدا كردن خرابي هاي نامكشوفه نيستيم! دنبال گمشده اي مي گرديم كه اصلاً در جستجوي آن به بم آمده ايم. دنبال آنچه از آلام داغديدگان كاسته باشد، دنبال مرحمي بر دردها، آنچه عمل به شعارها و وعده ها باشد. آنچه نشان دهد زحمت هايي كه كشيده شده، رحمت است. از روز بعداز حادثه، نگاه نگران ميليونها چشم در داخل و خارج كشور به بم دوخته شده تا ببينند كه براي آنان كه زنده اند چه مي كنيم. چرا با حضور اين همه خدم و حشم، داروهايي كه براي زلزله زدگان فرستاده شده قاچاق مي شود. چرا در يك منطقه بحراني، بايد نگاهبان بگذاريم تا لوازم مغازه هاي درهم ريخته غارت نشود.
در روز اول زلزله، كدام دستان ناپاك، موتور سيكلت هاي چند نمايندگي فروش موتورسيكلت را به سرقت برده اند؟ چه شده است كه نيمي از كل جمعيت شهر جان باخته اند، هزاران نفر به شهرهاي ديگر كوچ كرده اند، عده اي در بيمارستانهاي سراسر كشور بستري هستند اما تعداد ساكنان فعلي شهر دو برابر قبل از زلزله شده است؟ به راستي امروز، دوم بهمن ماه ۱۳۸۲ در بم چه خبر است؟ حوصله كنيد و همراه ما باشيد. ديده ها و شنيده ها، مستند است و براي برنامه ريزان كلان ممكن است مفيد واقع شود.
بر ديوارهاي زخمي مدرسه اي كه درون آنيم، دو نوشته با خط زيباي معلمي كه شايد امروز در ميان ما نيست، جلب نظر مي كند:
- «دروغگويي، از ايمان به دور است».
- «از دروغ بپرهيزيد كه از ايمان به دور است».
قيل و قال بچه هاي مدرسه، چنانكه قبلاً نگاشتيم در قسمتي از محوطه مدرسه برپاست. از ساختمان دولتي مدرسه، ديگر نمي توان استفاده كرد و بايد آن را كوبيد و دوباره ساخت، يا براي مقاوم سازي اين قبيل ساختمانها كه تعدادشان در بم زياد است، طرحي دوباره افكند. با نيت خير بانويي كه شايد نخواهد نامش آورده شود، به هر دانش آموز كه به مدرسه آمده است، يك دفترچه پس انداز هديه كرده اند.
شفيعي فرماندار بم نيز تدارك ديده است كه به هر دانش آموز تا سه هزار تومان بن داده شود تا بتوانند از فروشگاه رفاه شعبه بم خريد كنند. شعبه رفاه زير يك چادر برپا شده است.
كابوس زلزله هنوز يكي از بچه ها را رها نكرده است. به ابتكار علي ثمره رضايي در مجتمع آموزش عدالت، او را داخل پتويي نشانده اند و بچه ها با داد و فرياد، پتو را تكان مي دهند تا ترس همكلاسي شان زايل شود. رضايي مي گويد: در مانور تفريحي زلزله، تا به حال ترس چند شاگرد را از بين برده ايم و حالا آنها دارند از شاگرد تازه كابوس زدايي مي كنند. به ياد دوباره لرزيدن زمين در شب قبل مي افتيم، اما پيداست كه ديگر زلزله در بم كسي را نمي ترساند. آن سو تر، به ساختمان ديگري مي رسيم كه تابلو راهنمايي كميل دارد. بتول مقدم مدير اين مدرسه كه پانزده نفر از نزديك ترين عزيزانش را از دست داده، هنوز غمگين و بهت زده است، اما دختراني را كه به دورش حلقه زده اند نوازش مي كند. چشم انتظار است كه كي، معلمي ديگر از راه برسد... بتول مقدم ۲۷ سال است كه در آموزش و پرورش خدمت مي كند. در محله اي ديگر، قدم بر زمين هموار شده اي مي گذاريم كه جلو آن، تابلو شكسته زورخانه پورياي ولي نقش بسته است.
باستاني كاران بم و مدير باشگاه امروز كجا هستند؟
به خيابان بوعلي مي رسيم كه محله اي تجاري و مسكوني بوده است و در سر تا سر آن، نه از تاك، نشان مانده است و نه از تاك نشان. يك بيل مكانيكي با راهنمايي بازماندگان، تلي از خاك را كه روزي پاساژ بزرگي بوده است، مي كاود...
بازديدهاي مسئولان از بم پررونق است. ما پياده و خيابان به خيابان، هر جا مي رويم ماشين هاي تويوتا و سواريهاي پرسرنشين بسياري را مي بينيم كه لابد از كارهايي كه ديگران انجام مي دهند، فهرست مي گيرند و در بيلان كارهاي كاغذي خودشان به بالاترها گزارش مي دهند، اما اين گزارش ها با آنچه در محل مي گذرد انگار همخواني ندارد! از اين همه چادر كه سراسر شهر را پر كرده، شك مي كنيم كه كي بمي و زلزله زده است و كي مهاجر. در كنار چادرهاي افراشته در يك ميدان، از مردي كه لباس بلوچي به تن دارد مي پرسيم شما از اهالي بم هستيد؟ گويي رنجيده شده باشد، كارت شناسايي اش را به دستمان مي دهد:
- غلامرضا صفري، كارمند مخابرات بم.
در ناحيه ۲ مخابرات بم كار مي كرده، حالا به چادري در وسط اين ميدان پناه آورده است. بناي يادبود وسط ميدان، درهم شكسته و آويزان است. دختر خردسال بيمارش در كنار چادر، روي گليمي خاك آلود، آفتاب مي گيرد به اميد زايل شدن زردي از رخسار نحيفش. خواهر بزرگتر، از او پرستاري او را مي كند، مادر، كه معلمي پرتجربه است، رخت ها را با آب سرد مي شويد و روي طنابي كه بر تيرك دو چادر بسته اند، پهن مي كند. بلقيس فهرجي، معلم مدرسه اي در فهرج، شصت كيلومتري بم، است كه در شب حادثه، شوهر و فرزندانش به ديدن فاميل او در فهرج رفته اند و سالم مانده اند. آنها خانه اي در شهرك آزادگان بم داشته اند كه ديگر قابل استفاده نيست. بلقيس، چابك و صادقانه خود را با شرايط روز وفق داده است. بايد ايستاد و با سختي ها گلاويز شد و آنها را زمين زد. از كمبود ها شاكي نيستند. قرار است به محل ديگري براي سكونت نقل مكان كنند كه اداره مخابرات در اختيار شوهرش نهاده است. مي گويد: به خاطر خودم نمي گويم اما عده زيادي از معلمان، سهام شركت تعاوني سحاب را از طريق آموزش و پرورش كرمان به اقساط خريده اند كه در اين وانفسا، توان پرداخت اقساط نيست. دسترسي به كسي نداريم تا حرفمان را منتقل كنيم، اگر برايتان ميسر است بنويسيد در كرمان فكري به حال اقساط معوقه بكنند.
از غلامرضا صفري كه همسرش را از پيگيري موضوع منع مي كند مي پرسيم، شما كه در مخابرات هستيد آيا مي توانيد درباره تلفن هاي عمومي رايگان سطح شهر اطلاعاتي به ما بدهيد. شب قبل، به همراه اتومبيل يك بمي نحيف اندام و خسته، چند خيابان را براي تلفن عمومي جسته ايم اما هيچ نيافته ايم.
كارمند مخابرات مي گويد: «در ناحيه ۲ دو دستگاه مركز تلفن ۲۵۶ شماره اي به طور موقت در كانكس نصب شده است و خط ها به مناطق پرجمعيت و چادرهاي ادارات برده شده و از اين تعداد حداقل ۴۰ خط به صورت رايگان در كيوسك هاي قديمي نصب شده است. خبري بيش از اين از تلفن ها ندارد. اما بخشي از پرسش ها و ابهام ها تا امروز رفع شده است. تعدادي از ناپاكان شناسايي و گرفتار آمده اند كه بهتر است دادگاه مربوطه، پس از پايان محاكمه آنان، توضيحات روشنگرانه در اختيار عامه نهد تا از برداشتها و آثار منفي اين خيره سري ها بر اذهان عامه كاسته شود.
تلخ و شيرين خرماي بم
همچنان، خرابه ها را در مي نورديم. شهر بم آن طور كه از يكي از اعضاي شوراي اسلامي شهر شنيده ايم ابعادي حدود ۱۰*۷ كيلومتر مربع دارد. در اين سطح گسترده، بيش از هر چيز نخلستانها جلب نظر مي كند كه در همه جاي شهر پراكنده است.
بر پيشاني هزاران نخل، تكه پلاستيكي زردرنگ پيچيده اند كه به ماده اي قهوه اي رنگ آغشته است و حشراتي جذب آن شده اند. دنبال باغداري هستيم كه اطلاعاتي كسب كنيم.
كربلايي قاسم كه زمان زلزله به همراه تعدادي از بمي ها در سفر زيارتي كربلا بوده و در بازگشت، با فقدان همسر و ويراني خانه اش روبرو شده، در انتهاي يك كوچه باغ با ما همراه مي شود و قصه غربت و بي خانماني اش را مي گويد. پيداست كه توان تحمل مصيبت و تنهايي را از دست داده است و همدلي مي جويد. حتي نتوانسته محل جنازه همسرش را كه در گورهاي دسته جمعي دفن شده است پيدا كند.
همدردش مي شويم و به تسلي مي گوييم كي گفته كه تنها شده اي؟ اين روزها يك ملت دغدغه و التهاب تورا دارند و دستان مهربان ميليونها هموطن بسويت دراز است...
آرام كه مي گيرد، قصه بي سر و ساماني خودرا كوتاه مي كند و از داستان تلخ نخل ها مي گويد.
زائر امام حسين(ع) يك عشق ديگر هم دارد. او شيداي نخلستان است. نخل هاي بم را يك بركت و هديه خداوندي مي داند و نگران آفتي است كه از چند سال پيش به جان نخل ها افتاده است.
مي گويد: حشره اي چسبنده و درخشان به نام شيرو چند سال است نخلستانها را رها نمي كند. به تنه درختان مي چسبد، پوسته و برگها را از بين مي برد. روي تنه لانه مي گذارد و آن قدر مي ماند و پيش مي رود تا تنه بخشكد و نخل ها بي خاصيت شوند. بمي ها به شاخه نخل ها «پيش» مي گويند. كربلايي قاسم مي افزايد: براي حفاظت اين سرمايه هنگفت، به هر كاري دست زديم و به همه پناه برديم و استمداد طلبيديم. كارشناسان آمدند، از همه جا، آزمايش و بررسي كردند در همه زمينه ها، اما شيرو، تنه ها را رها نكرد. خطر كه بيشتر شد، تشخيص دادند شيرو نسبت به رنگ زرد حساس است و جذب آن مي شود، پلاستيك هاي زردرنگ در همه جاي شهر بر گلوگاه نخل ها نصب شد و ماده اي روي آن كشيدند كه حشره جذب رنگ شود و به پلاستيك بچسبد و نابود شود. تاثير داشت اما شيرو ريشه كن نشد.
اين آفت تنها در برابر سرماي شديد و باران از بين مي رود و اگر سرماي زمستان امسال موثر افتد، شايد آفت از نخلستانها رخت بر بندد....
به پلاستيك هاي آويخته بر تنه نخل ها كه دقيق مي شويم حشرات گرفتارشده بيشتر سطح آن را پوشانده اند اما كربلايي قاسم مي گويد شيرو به همان سادگي كه جذب پلاستيك مي شود، به ساير قسمتهاي نخل هم مي چسبد و بايد ببينيم سرما و باران هاي زمستاني چه مي كند.
نخلستانهاي بم بعد از زلزله مشكل بي آبي ندارند. نخل زمستانها ماهي يكبار آب مي خواهد كه با ترميم تعدادي از قناتها و راه اندازي موتور چاه ها، خطري آنها را تهديد نمي كند.
خرماي بم به تناوب، در تير و مرداد و اوايل شهريور چيده مي شود و به سردخانه ها منتقل مي شود. نگراني بزرگ باغداراني كه مانده اند، قيمت ناچيزي است كه براي خريد تضميني، از سوي دولت تعيين شده است خرماي بم تا وقتي بدست مصرف كننده ميرسد نزديك چهار برابر نرخ تضميني افزايش قيمت پيدا مي كند!
كربلايي قاسم معتقد است اگر خرماي بم با قيمت واقعي از نخلداران خريده شود، آنها مي توانند بيشتر هزينه هاي بازسازي شهر را عهده دار شوند. بم، ثروت دارد اما ثروت به جيب واسطه ها مي رود.
نجات نخل ها، سرما مي خواهد و باران. سرما تا حدي كه پوست را مي تركاند هست اما زندگي را بر زلزله زدگان سخت تر كرده است.
به تهران كه بازگشتيم خبر رسيد كه باران هم به شدت باريده و آفت شيرو عقب نشسته اما باران، به چادرها هم نفوذ كرده و سختي هاي تازه اي به بار آورده است. پيداست كه زير سقف هاي گرم، نمي توان از آن چه بر زلزله زدگان مي گذرد چشم پوشيد و غافل ماند. اربعين چهل و يك هزار نفر از جان باختگان نزديك است و نوروز و بهار در پيش. آماده شويم از نظر روحي و عاطفي، بيشتر با بازماندگان زلزله دمساز شويم و خانه تكاني آخر سال را با كاستن از آلام آنان، به هر ترتيب كه مقدورمان است، پيوند زنيم. ديدار سرزده بزرگان كشور از ساكنان بم، سپاس آن را به همراه دارد و شايد نياز باشد كه اين بازديدها بيشتر شود و حضور در ميانه ميدان، طولاني تر، به قصد قربت.
كمك ها هست و يك به يك و چند چند مي رسد اما كمبودها هم هست. كمبودها از تبار كمك ها نيست. مثلا تعميرگاه اتومبيل در سطح شهر نيست و اگر بخواهيد اتومبيل آسيب ديده از زلزله را راه بياندازيد، نه امكان پنچرگيري، نه صافكاري، نه مكانيك موتور و سيستم هاي برق و باتري نه شيشه و قطعات يدكي، هيچ چيز يافت نمي شود.
تعمير ماشين به كمك تعميركاراني كه زنده مانده اند، به ندرت آن هم كنار خيابان، آن هم در صورتي كه قطعه اي نياز نباشد، در حال انجام است.
خودروهايي كه راه افتاده اند، عموما با بدنه درهم ريخته و شيشه هاي شكسته حركت مي كنند. بيشتر خودروها، پيكان و پرايد است كه مردم انتظار دارند از سوي اين دو شركت معتبر، دست كم براي يك ماه، تعميرگاه هاي سيار موقت با قطعات ضروري به رايگان به نيازمندان سرويس بدهند اما كسي از چنين اقدامي خبر ندارد.
به سراغ مهندس باقري شهردار بم مي رويم، مي گويند به اهواز رفته تا در نشست شهرداران كلان شهرها كه در اهواز برپا است شركت كند. با تلفن همراه او تماس مي گيريم، مي گويد شهرداران كلان شهرها براي كمك به ساخت و ساز تاسيسات زيربنايي شهري از جمله ساختمانهاي شهرداري صحبت ها و مصوباتي داشتند و قرار شده شهرداريهاي بزرگ هر كدام با مسئوليت خود، بخشي از نيازها را پاسخگو باشند. شهردار بم در اهواز، نگران پرداخت حقوق پرسنل شهرداري هم هست و ضمن تاكيد روي آن در گفت و گو با همشهري انتظار دارد وزارت كشور ترتيبي بدهد تا حقوق كاركنان شهرداري بم تا زماني كه شرايط عادي به شهر بازگردد، به روش ساير سازمانهاي دولتي، از طريق دولت تامين و زودتر به آ نان داده شود.
شهردار همچنين از روزنامه همشهري و ديگر نشريات كشور مي خواهد به خاطر فلج شدن امكانات خبررساني مكتوب در شهر، رسانه هاي نوشتاري با برنامه ريزي مستقل خود، تعدادي روزنامه در سطح شهر به ويژه در چادرهاي محل تجمع سكونت اهالي و استقرار ادارات دولتي و نيروهاي كمك رسان، به رايگان توزيع كنند تا مردم بم از آنچه در مطبوعات درباره بم انعكاس مي يابد، بي خبر نمانند.
در بازگشت، اين پيشنهاد را كه با مديريت عامل همشهري در ميان مي نهيم بي معطلي موافقت مي كنند.
در بم اما نشريه اي هم توسط كميته تبليغات و اطلاع رساني ستاد مركزي امداد زلزله زدگان در كاغذ سفيد به صورت چهاررنگ منتشر مي شود كه اگرچه مغتنم، اما خبرهايش فراگير و به روز نيست و در حالي كه مي تواند منبع توليد و نشر اخبار دست اول براي مردم بم و تغذيه خبري ساير رسانه ها باشد، خود براي پركردن صفحاتش به كپي خبرهاي روزنامه ها و توسل به اخبار خبرگزاري وابسته است.
شهردار بم در فرصت كوتاه گفت و گو با همشهري، تاكيد دارد كه اگر شهرداري يك شهر زنده و فعال باشد روي زندگي همه ساكنان شهر تاثير مي گذارد.
در بازگشت از بم، جواني از بازماندگان زلزله كه خيلي از نزديكان را از دست داده و اكنون به اتفاق همسرش عازم كرمان است تا از بازماندگان مجروح عيادت كند همراه مي شويم.
قصه رنج ها و مصيبت هاي مردم بم را از اين رو نگاشتيم تا خوانندگان همشهري در تهران و هر جاي ايران و جهان كه از طريق شبكه هاي گسترده و پربيننده اينترانت و اينترنت به اين نوشته ها دسترسي دارند، زنجير ارتباط عاطفي با ساكنان امروز بم را نگسلند و از آنچه كمال و دانايي و زمان سنجي به قدمت ارگ بم، از پيشوايان ادب اين سرزمين خدايي آموخته اند، بهره گيرند و به ابعاد ناباورانه خسارات انساني و مالي و آُسيب پذيري انكارناپذير بازماندگان در برابر تندباد حوادث، انديشه كنند و از همدلي دريغ نورزند.