پنجشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۲ - شماره ۳۳۰۳
انديشه
Front Page

افق ها و ساحت هاي تازه در انديشه سنايي
فرزند تناقض
002184.jpg
اشاره؛ حكيم مجدود بن آدم معروف به سنايي از جمله مهم ترين و تأثيرگذارترين عارفان و حكيمان ايراني است. تأثير سنايي بر انديشه هاي مولانا و به طور كلي عرفان ايراني انكارناپذير است. سنايي براي نخستين بار انديشه هاي عرفاني را در قالب شعر درآورده و در واقع شعر را در خدمت عرفان قرار داده است. مهم ترين اثر سنايي مثنوي «حديقه الحقيقه» نام دارد كه پيش از اين يك بار به تصحيح مرحوم مدرس رضوي به چاپ رسيده بود و اخيراً با تصحيح مجدد دكتر مريم حسيني منتشر شده است. به همين مناسبت يكصد و دوازدهمين نشست كتاب ماه با عنوان «با شوريده غزنه: تأملي در شعر سنايي» اختصاص به بررسي انديشه هاي اين عارف بزرگ داشت. مطلبي كه از پي مي آيد، گزارشي است از اين نشست كه از پي مي خوانيم:
گروه انديشه
در ابتداي اين نشست دكتر يدالله جلالي پندري، استاد دانشگاه يزد، ضمن اشاره به تحول فكري سنايي و ناصر خسرو در يك برهه از زندگي خود، در باب آراء سنايي اظهار داشت: نوعي دغدغه ذهني در باب رها كردن شريعت و پيوستن به طريقت در آراء سنايي به چشم مي خورد. از اشعار او مي توان دريافت كه حكمت يوناني به نوعي به سرزمين هايي كه او در آنها بوده، وارد شده است. به همين سبب او بين انتخاب شريعت، علم يا طريقت با نوعي دغدغه ذهني روبه روست. او مباني شريعت را به حد كمال آموخته است و در حد يك باورمند راستين در شريعت اسلام قرار دارد اما با نگاهي تازه به اين شريعت درمي يابد شريعت در دستان كساني است كه او آنها را قبول ندارد يا نمي تواند نوع برخورد آنها را با شريعت باور كند، به همين سبب است كه در بخشي از قصايدي كه با عنوان قصايد زهد معروف شده است، بيشترين حملات را به اين موضوع مي كند.
دكتر پندري در باب تأثيرگذاري تحول فكري سنايي در زبانش اذعان داشت: در قصايد مدحيه، زبان سنايي حتي درجه اي پايين تر از زبان عنصري و فرخي است اما هنگامي كه شريعتمداران دروغين را نكوهش مي كند، زبانش خشن مي شود و زبان قصايد اندرزگونه او با زبان قصايد ستايشي اش به شدت متفاوت است. به نوعي تناقضي كه در جامعه روزگار او به چشم مي خورد، در فكر سنايي هم وجود دارد. از آنجايي كه تناقض ها هنرمندان بزرگ را مي سازند، اين تناقض باعث شكوفايي سنايي شده است اما او تا پايان عمر خويش نمي تواند از اين دغدغه خود را نجات دهد. او با توجه به تناقضات جامعه و به عنوان تمسخر حوزه هايي كه در برابر او قرار دارد، عبارات و اصطلاحات خلاف شريعت را وارد شعرش مي كند و با اين كار در حقيقت نوعي اعتراض به شرايط موجود مي كند.
پس از آن دكتر سيد مهدي زرقاني، عضو هيأت علمي دانشگاه مشهد، مركز ثقل و نقطه كانوني در افكار شاعران بزرگ را راز ماندگاري آنها در طي قرون و اعصار متمادي دانست و اظهار داشت: در ذهنيت شاعري شاعران بزرگ ما، مركز ثقلي وجود دارد كه تمام سلسله اعصاب شعري آنها از آن تغذيه مي كند و تمام شعر شاعران بزرگ نيز تحت تأثير آن نقطه مركزي قرار دارد. به نظر مي رسد اگر بتوان اين مركز ثقل را در هر شاعري تشخيص داد، با منظومه فكري شعر او به راحتي آشنا مي شويم. هسته مركزي شعر سنايي نيز كه تمام بخش ها از آن تغذيه مي شود، تناقض يا پارادوكس است.
اين تناقض بسيار مهم تر از آن است كه خود را تنها در سطح صور خيال نشان دهد، بلكه عمق جهان بيني و جهان نگري او تحت اين تناقض مركزي شعرش قرار دارد.
نويسنده كتاب «افق هاي شعر و انديشه سنايي» در باب تناقض ها در آراء سنايي تصريح كرد: در لايه هاي مختلف شعر سنايي و زندگي او جلوه هايي از اين تناقض به چشم مي خورد. براي مثال تلقي سنايي در حوزه هاي معرفتي لبريز از جلوه هاي پارادوكسي است. سنايي تنها عارفي است كه يك فصل كامل از منظومه اش را به ستايش عقل اختصاص مي دهد، يعني بحث خرد آنچنان براي او محوري است كه يك فصل از اثرش را به اين مسأله اختصاص مي دهد و ستايش هايي كه از عقل مي كند، شگفت آور است. وقتي تلقي سنايي را از خرد مي بينيم، به ياد بوعلي دوم مي افتيم چون بوعلي در رساله هاي آخر خود نيز از حالت فيلسوف صرف خارج مي شود و رگه هاي عرفاني در آثارش به چشم مي خورد. بنابراين در ذات و ذهنيت شاعرانه سنايي كسي مانند بوعلي با دستگاه خردگرايي اش نشسته است. از سوي ديگر ناگهان در شعر او يك مولوي خود را نشان مي دهد. در غزليات و قلندريات سنايي، يك مولوي كوچك البته نه به عظمت شخصيت مولوي، رخ مي نمايد. نكته اعجاب آور اين است كه بوعلي و مولوي دو شخصيت متناقضي هستند كه هر دو در شعر سنايي گرد آمده اند.
وي افزود: اگرچه ممكن است تصور شود اين تناقضات به دوره هاي مختلف عمر او مرتبط بوده اند اما برخي از آنها تا پايان عمر، همراه سنايي بودند. رمز كثرت گرايي تفكر سنايي كه گروه هاي مختلف در ادوار بعدي توانسته اند با او ارتباط برقرار كنند، در همين تناقض مستتر است. سنايي خود را يكسويه در اختيار يك ايدئولوژي قرار نداده است، بلكه در بستر اين تناقض حركت كرده است و همين امر سبب شده تا شعر او چند سويه به نظر آيد. يعني از چند جهت گوناگون مي تواند با جريان هاي فكري متفاوت ارتباط برقرار كند.
دكتر زرقاني در باب ضلع سوم مثلث تناقض در سنايي اظهار داشت: اضلاع متناقض شخصيت سنايي، علاوه بر مولوي و بوعلي، امام محمد غزالي است. محمد غزالي در زيرساخت انديشه سنايي تأثير بسزايي دارد. اين ضلع سوم در نقطه مقابل بوعلي سيناست.
002193.jpg

پس از آن دكتر مريم حسيني، مصحح حديقه الحقيقه در تبيين مهم ترين وجوه اهميت پيشوايي سنايي در ساحت هاي مختلف اظهار داشت: سنايي در برخي از ساحت ها به عنوان پيشوا و نخستين فرد آن ساحت مطرح شده است. از جمله اين حوزه ها مي توان به اين موارد اشاره كرد: سنايي نخستين مثنوي عرفاني- تعليمي ادب فارسي را كه حديقه الحقيقه نام دارد، سرود.
وي نخستين قصيده سراي شعر زهد و عرفان است. او نخستين شاعر معترض و منتقد اجتماعي است. سنايي نخستين شاعري است كه حجم وسيعي از غزليات قلندرانه را خلق كرد. او نخستين رساله رمزي را به زبان شاعرانه در ادب فارسي نگاشت و آن را سيرالعباد من المبدأ الي المعاد ناميد. سنايي نخستين شاعر بزرگ ايران است كه با وارد كردن حجم بسياري از امثال و حكم و فرهنگ عامه در شعر، جواز ورود آن را به شعر فارسي صادر نمود.
دكتر مريم حسيني، عضو هيأت علمي دانشگاه الزهرا، در تبيين اهميت سنايي به عنوان آغازگر دوران طلايي شعر عرفاني اظهار داشت: در حيطه مثنوي سرايي، مثنوي حماسي بزرگ حكيم طوس و مثنوي عاشقانه ويس و رامين، مهمترين انواع مثنوي پيش از سنايي محسوب مي شوند. اگر چه به نظر مي رسد بعضي مثنويهاي ديگري با موضوعات پند و اندرز وجود داشتند اما سابقه مثنوي عرفاني- تعليمي در ادب فارسي به اين صورتي كه از سوي سنايي مطرح مي شود، وجود نداشته است. سنايي، مثنوي حديقه خود را ميداني براي طرح مسائل حكمي، عرفاني- اخلاقي و اجتماعي مي كند و در آن از تمثيلات و حكاياتي براي تبيين مسائل و موضوعات مطرح شده، سود مي برد. حديقه سنايي با استقبال مثنوي سرايان بزرگي چون نظامي، عطار، مولوي و سعدي روبرو گرديد.
وي در ادامه سخنان خود افزود: نوآوري و نوگرايي سنايي با توجه به ساحتهاي تازه اي از انديشه و جهان بيني عرفاني سبب شد تا او حضوري دائمي در شعر و عرفان فارسي، داشته باشد. پس از سنايي دوره تازه اي با عنوان «عصر طلايي شعر صوفيانه» در شعر فارسي پديد آمد. تأثير او بر عطار و مولانا بسيار مشهود است.
وي ضمن اشاره به تأسي شاعراني چون نظامي، سعدي، خاقاني، حافظ از اشعار سنايي در باب بهره گيري نويسندگان از اشعار او تصريح كرد: پس از سنايي نويسندگان متون عرفاني و غيرعرفاني از ابيات ديوان و حديقه او بسيار استفاده كردند، نصرالله منشي در ميان حكايات كليله و دمنه از اين ابيات استفاده كرده است، ظهيري سمرقندي در كتاب اغراض السياسه في اعراض الرياسه، عين آلقضاه در تمهيدات و نامه ها، احمد غزالي در سوانح العشاق و ابوالفضل ميبدي در كشف الاسرار از ابيات سنايي بهره گرفته اند. راحه الصدور، مرزبان نامه، تاريخ جهانگشا، نفثه المصدور، مصباح الهدايه و مرصاد العباد از ديگر آثار پس از سنايي هستند كه حضور شعر سنايي در آنها بيانگر سلطنت معنوي و روحي سنايي تا سالها بعد از وي است.
دكتر مهدي زرقاني در توضيح سنت شكل دهنده به تفكر سنايي تصريح كرد: در سنت قبل از سنايي، چند قطب هستند كه بر هويت فكري سنايي تأثير مي گذارند. نخست سنت شفاهي تفكر عرفاني است. به نظر مي رسد اين سنت شفاهي، نخستين جرقه هاي عرفان را در ذهن سنايي ايجاد كرده است، به خصوص عرفان پيران خراسان تأثير بسزايي در تفكر سنايي داشته است. دومين تأثير از سوي بوعلي و اخوان الصفا صورت گرفته است. هر چند كه سنايي به ستيز با فلسفه برمي خيزد اما باورهاي بوعلي و اخوان الصفا چنان در سطح جامعه گسترده شده كه از شكل كفرآميزي كه غزالي آن را نكوهش مي كند، خارج شده است. امام محمد غزالي نيز به عنوان جريان فكري سوم بر آراء سنايي تأثير نهاده است.
وي درباره تأثير سنايي بر جريان فكري بعد از خود اظهار داشت: به نظر مي رسد كه اگر تفكر اشراقي از كانال سنايي نمي گذشت، با شيخ اشراق هويت نمي يافت. اگر چه شيخ اشراق، تدوين كننده فلسفه اشراقي است، اما اين تفكر چنان كه دكتر پورنامداريان اشاره كرده اند از سه رساله ابن سينا آغاز شده است. پس از آن، سنايي به خوبي آن را پرداخت كرده است. در مثنوي سيرالعباد از پيري نمادين سخن به ميان مي آيد كه دست سالكي نمادين را مي گيرد تا او را به سمت حقيقت ببرد. ويژگي هاي اين پير بسيار به «عقل سرخ» سهروردي نزديك است. حتي در بعضي مواقع احساس مي شود كه اصلاً  سنايي اين جريان را به افراد بعد از خود منتقل كرده است.
نويسنده اثر «زلف عالم سوز» درباره تفاوت مولانا و سنايي گفت: من معتقد نيستم كه مثنوي از حديقه تأثير پذيرفته است، چون فاصله ميان اين دو، بسيار است. سنايي در عصري ظهور كرد كه هنوز فرهنگ آن، فرهنگ عرفاني خالص نشده بود. او در آستانه انتقال فرهنگي ظهور كرده است. پيش از سنايي سنت حاكم، خرد و حكمت زميني است اما پس از او حكمت و خرد آسماني مي شود و علت تناقض هم در اين است كه ذات فرهنگ در اين دو عصر، متفاوت است. مولوي و عطار هر كدام در زمره عرفا به شمار مي روند اما سنايي يك عارف خالص نيست و به همين دليل، او را حكيم مي نامند. پايه هاي فكري حديقه و مثنوي بسيار متفاوت است. سنايي در حديقه در حقيقت يك غزالي كوچك است اما مولوي غزالي را نقد مي كند. درست است كه سنايي و مولوي در ادامه هم قرار دارند و سنايي نخستين شاعري است كه مضامين عرفان عاشقانه را به طور گسترده وارد شعر فارسي كرده است اما بين سنايي در حديقه و مولوي در مثنوي تفاوت وجود دارد. سنايي تنها در قلندريات و غزليات است كه با مولوي گره مي خورد اما به هر حال سنايي بر عطار و مولانا تأثير نهاده است و آنها كامل كننده راه او هستند.
دكتر زرقاني در باب تأثير سنايي بر حافظ و سعدي تصريح كرد: در حافظ تفكر انتقادي با ملامت آميخته شده است كه در سنايي اين مسأله به صورتي عالي مطرح شده است. برجستگي مدايح سعدي نيز در اين است كه او مدح را وسيله اي براي از بين بردن تلخي وعظ و پند قرار داده است. اين مسأله تركيب مدح و وعظ در اشعار سنايي هم به چشم مي خورد.

رساله
كلماتي از توحيد

002196.jpg
دكتر خيرالله محمودي، در مقاله اي پژوهشي، به بررسي شناخت نامه شيخ روزبهان بقلي شيرازي پرداخته است. به گزارش ايسنا، در اين مقاله آمده است: سلطان العارفين، قطب المحققين، شيخ كبير، سيدالاقطاب، شيخ شطاح فارس، صدرالدين، جمال الاسلام، ابومحمد روزبهان ابن ابي نصر بقلي ديلمي فسايي شيرازي در سال ۵۲۲ هـ.ق در فسا متولد شد. تولد وي مصادف با خلافت ابومنصور فضل بن ابوالعباس و حكومت سلطان سنجر سلجوقي در ايران و سلطان محمود بن سلطان محمدبن ملكشاه در فارس بوده است. وي از طايفه ديالمه در فارس بوده است. براي شيخ نسبت هاي فسائي، شيرازي و بلخي آورده اند. وي در فسا نخست دكاني داشت كه در آن بقل مي فروخت، به هر گياهي كه زمين بدان سبز گردد، مانند تره، بقولات گويند. شيخ روزبهان در دوران كودكي و نوجواني در جستجوي حقيقت بود و حالات و جذبات خاصي كه نشان از صفاي باطن وي بوده در سن سه و هفت و پانزده سالگي در قلبش خطور كرده است. در كتاب روح الجنان آمده است كه روزبهان مي گويد: شبي به عزم وضو ساختن به صحرا رفتم، آوازي خوش و نغمه اي دلكش شنيدم كه برايم از كلمات توحيد و مقامات تفريد چيزي تقرير مي كرد كه مرا فهم آن نبود و تا وقت صبح در اضطراب و عبرات بودم و بر زبان مي رفت «غفرانك، غفرانك» و هرچه داشتم بينداختم و جامه پاره كردم و راه صحرا گرفتم و يك سال و شش ماه در اين حال بودم واله و حيران، واجد و گريان تا اينكه بعد از مدتي آرام گرفتم... در همين زمان شيخ دكان را رها مي كند و سر به صحرا مي نهد و مدت شش سال و نيم (۵۴۵-۵۵۱) به اين روش مي گذراند و سرانجام در بيست و پنج سالگي، نخستين مرشد خود شيخ جمال الدين خليل را برمي گزيند. شيخ روزبهان علم فقه و حديث و علوم ظاهري را نزد فقيه ارشد الدين نيريزي و چند نفر ديگر فرا مي گيرد و براي تكميل علوم ظاهري و باطني از فسا به شيراز سفر مي كند. وي بعد از ورود به شيراز در رباط «ابومحمد الجوزك» اقامت گزيد و بعد از چندي رباط خود را در «باب الخداش بن منصور» بنا كرد و در آن جا مسكن گزيد. شيخ روزبهان پس از ورود به شيراز به رياضت هاي شاق سلوكي مشغول مي شود، سپس در سال ۵۷۰ هـ.ق دوباره به فسا برمي گردد و كتاب «منطق الاسرار» خود را تأليف مي كند. وي علاوه بر شيراز، به كرمان، عراق عرب، حجاز، شام و مصر هم سفر مي كند.
مرحوم دكتر معين و هانري كربن در مقدمه عبهرالعاشقين دوران آخر عمر شيخ را سال ۵۹۱ هـ.ق قرار داده اند يعني همان سالي كه مرشد شيخ (جاگير كردي) در گذشت و (سعدبن زنگي) جانشين تلكه، نسبت به شيخ بناي بدرفتاري مي گذارد و سپس وي را مورد لطف و احترام قرار مي دهد. شيخ روزبهان در آخر زندگي به درد مفاصل و فلج دچار مي شود، ليكن درد بدني در روحيه وي مؤثر نشد، بلكه شوق وي را به فكر و ذكر افزون كرد تا اينكه يكي از مريدانش از مصر روغني خالص براي معالجه وي مي آورد، شيخ مي گويد از خانقاه بيرون برو، سگي است گرگين بر پهلو خسبيده، آن روغن را بروي بمال و بدانكه درد روزبهان به هيچ روغن دنياوي به نشود. آن بندي است از بندهاي عشق بر پاي وي نهاده تا آنگاه كه به سعادت ديدار وي برسد. شيخ در نيمه محرم سال ۶۰۶ هـ.ق در شيراز، در رباط خويش در گذشت و «سيدقاضي شرف الدين» بر او نماز گزارد و «شيخ ابوالحسن كردويه» وي را تلقين گفت. درباره شجره تصوف روزبهان اقوال مختلفي روايت شده است كه در نهايت شجره  تصوف وي به اميرالمؤمنين(ع) ختم مي شود.
آثار شيخ روزبهان:
002190.jpg

الف: در تفسير و تأويل: لطائف البيان في تفسيرالقرآن، عرائس البيان
ب: در شرح احاديث: كتاب حقايق الاخبار، المفاتيح في المصابيح، مكنون الحديث
ج: در فقه: الموشح في المذهب الاربعه و ترجيح قول شافعي بالدليل، المفتاح في علم اصول الفقه
د: در اصول دين: العقايد، الارشاد، المناهج، الانتقاد في الاعتقاد
س: در علم كلام: الارشاد في علم الكلام، سالك التوحيد في العلم الكلام
ش: در صرف و نحو: الهدايه في علم النحو، في التصريف
م: در تصوف: مشرب الارواح، منطق الاسرار، تبيان الانوار، لوامع التوحيد، كشف الاسرار و كاشفات الانوار، الانوار في كشف الاسرار، شرح الحجب و الدستار في مقامات اهل الانوار، سيرالارواح، العرفان في خلق الانسان، رساله الانس في روح القدس، رساله قدسيه، غلطات السالكين، سلوه العاشقين، تحفه المحبين، سلوه القلوب، صفوه شارب العشق، منهج السالكين، عبهر العاشقين، شرح  شطحيات، الطواسين، البواسين، مقاييس السماع و آثار متعدد ديگر. از شيخ روزبهان كتاب منظومي به نام «ديوان المعارف» نيز باقي مانده است.

دين ،دولت وجامعه در ايران معاصر- واپسين بخش
خاستگاه مشروعيت
002181.jpg

علي اكبر رشاد
اشاره: در نخستين بخش از مقاله «دين، دولت و جامعه در ايران معاصر»نويسنده به بررسي تاريخ و خاستگاه انديشه سكولار در غرب پرداخت و به اين مسئله اشاره داشت كه سكولاريسم از بطن تفسير خاصي از انسان و هستي سربرآورد كه در نهايت به انديشه جدايي دين از سياست انجاميد. اينك در واپسين بخش مطلب حاضر نويسنده به تمايز نگاه سكولار و نگرش اسلامي نسبت به انسان و جامعه مي پردازد. از نظر نويسنده در اسلام مشروعيت سياسي توأماً برخاسته از ارزش هاي ديني و عرفي است. با هم مي خوانيم:
گروه انديشه
نگرش اسلام به منزلت رفيع علم و عالم نيز از امتيازات اين دين است، توجه اسلام و مسلمين به منزلت دانش و دانشور، مجال خطور به شبهه «تقابل علم و دين» نمي دهد، تجربه تعامل علم و الهيات در اسلام، شاهكار بي مثالي است كه بناي تمدن ديني بزرگي را در انداخت، دانشمندان و شرقشناسان منصف، تمدن كنوني مغرب را وامدار آن مدنيت معنوي سترگ مي دانند. ويژگي ديگر اسلام، استعداد نظام پردازي در همه عرصه هاي اجتماعي است، خود پيامبر اسلام با تأسيس حكومت ديني در مدينه، الگوي حكومت ديني و جامعه مدني كاميابي در حدود شرايط بومي عصري خود ارايه فرمود، اوصياء و اصحاب آن بزرگوار و مصلحان جوامع اسلامي با تبيين، تفسير و تطبيق تعاليم ديني بر نيازهاي اجتماعي انسان، در اعصار و امصار گوناگون، نمونه هاي موفقي از نظامات حياتي اسلام را پديد آوردند.
خلاصه آنكه: به بركت در دسترس بودن متن وحي اسلامي و ميراث عظيم بازمانده از پيشوايان ديني و به يمن عقلانيت اسلامي و شيوه كارساز اجتهاد، فقيهان و حقوقدانان اسلامي، چهل هزار فرع فقهي و حقوقي را در حوزه اجتماعي و فردي استنباط كرده، در اختيار امت اسلامي قرار داده اند؛ فقه غني، ژرف و گسترده اسلامي، اكنون چون مشعلي فرا راه حيات جوامع مسلمان، روشنگر تكاليف، حقوق و نحوه كنش و منش جمعي و فردي آنها است.
بخش عمده ابوب هفتادگانه فقه اسلامي همگي بيانگر نظامات و قوانين اسلامي در مناسبات سياسي، حقوقي، اقتصادي است. علوم فقهي، يعني:  فلسفه فقه، فلسفه احكام، علم اصول فقه و علم قواعد- كه شامل افزون بر هزار قاعده فقهي و حقوقي دقيق است- و علم فقه، استطاعت شگرفي را در جهت تأمين نيازهاي معاصر مسلمين در عرصه قانونگذاري منطبق با شرايط متطور بشري فراهم ساخته است.
در فرهنگ اسلامي پاسداشت كرامت انسان و تكريم آزادي هاي شناخته شده انساني، روح بنيادي ترين شعار اسلام است، تاريخ گواه سماحت و مدارات شگفت  مسلمين حتي با اديان رقيب و جريان هاي فكري معارض است، آياتي نظيرآيات زير، مبناي مناسبات فكري آحاد مردم در جامعه اسلامي و جامعه اسلامي با ديگر جوامع است:
انا هديناه السبيل اما شاكراً و اما كفوراً
(ما انسان را به راه راست رهنمون شديم، او آزاد است: خواه سپاسگزار و پذيرنده باشد، خواه ناسپاس و كفر ورزنده.)
لااكراه في الدين قد تبين الرشد من الغي، فمن يكفر بالطاغوت و يومن بالله فقد استمسك بالعروه الوثقي، لاانفصام لها و الله سميع عليم.
(اكراهي در دين نيست، چه آنكه رشد و غي و سره و ناسره آشكار شده است، پس هركس به طاغوت كفرورزد و به خدا ايمان بياورد به دستاويز استواري چنگ زده است كه گسست پذير نيست، و خدا شنوا و دانا است.)
فبشر عباد الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه.
(مژده رسان به بندگانم كه همه سخنان را گوش فرا مي دهند، سپس از بهترين آن پيروي مي كنند.)
به هرحال: به نظر من، نه سكولاريزم يك ايدئولوژي جهان شمولي است و نه سكولاريزاسيون گذرگاهي محتوم است كه همه تاريخ بشر و اديان مجبور به عبور از آن باشند؛ سكولاريزم يك مرام غرب زادي است كه در شرايط تاريخي و اجتماعي خاص و در بستر فرهنگ فرنگ ظهور كرده است، سكولاريزاسيون دين و تدبير اجتماع،  يك مسأله نسبي و غربي است، مشكل و مسأله جهان اسلام نيست. با توجه به تفاوت هاي ديني و فرهنگي كه بدان ها اشاره شد، سكولاريزاسيون در دنياي اسلام هرگز يك ضرورت نيست،  بلكه با بهره گيري از دين و به كار بستن عقل، تدبير اجتماع و حكومت مي تواند تواماً اسلامي و عقلاني باشد.
هندسه مناسبات دين، دولت و جامعه
در ايران معاصر:
قرآن در سوره ۲ آيه ۱۴۳، اسلام را دين اعتدال و امت اسلامي را ملت ميانه قلمداد مي كند: وكذالك جعلنا كم امه و سطا، لتكونوا شهداء علي الناس و يكون الرسول عليكم شهيداً... (شما را امتي ميانه و معتدل گردانيديم تا گواهان و الگوهايي باشيد بر مردمان و پيامبر نيز اسوه و گواهي باشد بر شما...)
آيه هاي ۶۵ و ۶۶ سوره ۵ (مائده) نيز پيروان حضرت موسي و حضرت مسيح را به دو گروه تقسيم مي كند و گروهي از آنان را به صفت اعتدال و پرهيز از افراط و تفريط مي ستايد:
و لوان اهل الكتاب امنوا و اتقوا، لكفر ناعنهم سيئاتهم و لادخلناهم جنات النعيم و لوانهم اقاموا التوراه و الانجيل و ما انزل اليهم من ر بهم لاكلوا من فوقهم و من تحت ارجلهم. منهم امه مقتصده و كثير منهم ساء مايعملون (اگر اهل كتاب و پيروان عهدين، ايمان آورند و تقوي پيشه كنند، گناهانشان را خواهيم زدود و آنها را وارد بهشت هاي نعمت خواهيم ساخت و اگر تورات و انجيل و آنچه را از سوي خدا برآنان فرود آمده برپا دارند، از بالاي سر و زير پاهايشان، روزي نصيبشان خواهد شد، گروهي از ايشان مردماني ميانه رو هستند و گروه بزرگي از آنان بد رفتارند.)
در نظريه سياسي  امام خميني كه براساس آموزه هاي اسلامي طراحي شده و دو دهه است در ايران به اجراء درآمده است، مناسبات دين، دولت و جامعه، با همديگر به گونه اي بسيار منطقي و معتدل تعريف و تنظيم شده است. قانون اساسي ايران كه طبق اين نظريه و با همه پرسي از آحاد مردم ايران تدوين شده است، ميثاق ملي ايرانيان و متن منشور تبيين مناسبات «مثلث: دين، دولت و جامعه» در ايران معاصر است. پس از سرنگوني رژيم ضدديني و ضد دمكراتيك شاهنشاهي كه با حضور تاريخي مردم و پيشاهنگي عالمان ديني و دانشگاهي صورت بست عنوان نظام سياسي كه مردم آن را برگزيدند «جمهوري اسلامي» است، در همين عنوان كه تنها از دو واژه تشكيل يافته روابط دين، دولت و مردم تبيين شده است.
«جمهوريت» از ماهيت حكومت حكايت مي كند و طبعاً دولت برگزيده مردم است، «اسلاميت» نيز شاخص هويت اين جمهوري است و در نتيجه، دين و وفاق و گزينش مردمي، منشأ مشروعيت و مبناي تصميمات دولت اند. عناصر تشكيل دهنده حوزه نظري و عملي حكومت موارد هفتگانه زير است:
۱- فلسفه سياست: مباني جهاني شناختي و انسان شناختي حاكم برسياست.
۲- اهداف سياست: اهداف حكومت در سه سطح قابل تبيين هستند: اهداف نهايي كه عبارت است از تأمين كمال و سعادت ابدي انسان و اهداف مياني مانند استقرار عدالت، آزادي و امنيت و اهداف ابزاري، مانند تحقق توسعه. هريك از اين سه دسته به ترتيب نقش مقدمه و وسيله تأمين و تحقق اهداف بالاتر را ايفاء مي كنند.
۳- حقوق اساسي، مدني، كيفري و بين المللي و احكام اجتماعي جاري در عرصه هاي سياست، اقتصاد و حقوق.
۴- اخلاق سياسي، اقتصادي و حقوقي: ارزش هاي متعالي و شيوه هاي رفتاري شايسته اي كه كارگزاران حكومت و مردم بايد بدان ها ملتزم باشند، مانند: لزوم تواضع حاكمان در برابر مردم و انتقاد ناصحانه و خيرخواهانه مردم نسبت به عملكرد دولتيان و نيز مانند ضرورت اجتناب كارگزاران از تجمل و تشريفات و پرهيز مردم از رفتارهاي مسرفانه.
۵- برنامه: كه عبارت است از تدابيري كه دست يابي به اهداف و تحقق حقوق و قوانين و اخلاق را ممكن مي سازد.
۶- سازمان حكومت: منظور مدل هاي ساختار دولت و نهادهاي تشكيل دهنده حكومت است.
۷- آيين ها و روش ها: مقررات ناظر بر شيوه هاي تحقق و اجراء قوانين، اخلاق، برنامه و سازمان، مانند كيفيت سنجش و پرسش نظر مردم در گزينش و برگماري كارگزاران حكومت.
در ايران معاصر، دين منبع تبيين فلسفه و اهداف نهايي و مياني حكومت و سياست، قلمداد مي شود، چون عقل از نظر اسلام- كه دين پذيرفته شده اكثريت مطلق مردم است- حجت است، پس خرد نيز پشتوانه  انديشه ديني تلقي شده، تشخيص عقلاء حجت و حق است، از همين رو انتخاب هدف هاي ابزاري و كاربردي به عهده عقلاء و مردم است.
«حقوق و احكام اجتماعي» به سه دسته تقسيم مي شوند: ۱- مصرح در متون ديني. ۲- مستتر و قابل استنباط از اصول و كليات ديني و عقلي. ۳- مسكوت. حقوق و احكام مصرح و مستتر به اتكاء متون وحياني و عقل و با فرايند علمي و منطق تعريف شده- كه «متدلوژي اجتهاد» ناميده مي شود- توسط فقيهان و حقوقدانان اسلامي و با لحاظ مقتضيات زماني و مكاني تبيين مي شود دسته سوم از احكام و مقررات كه در اصطلاح ديني «مباحات» ناميده مي شوند به نظر مردم وانهاده شده است.
«اخلاق اجتماعي» اسلام، هرچند مستند به متن دين است، اما يكسره عقلاني است، البته تشخيص بسياري از موارد و مصاديق رفتار اخلاقي در چارچوب انديشه ديني با عرف مردم است.
عناصر سه گانه ديگر، يعني «برنامه»، «سازمان» و «روش» كه ساز و كارهاي حكومت را تشكيل مي دهند، با بهره گيري از دست آوردهاي علوم انساني و اجتماعي و با رويه هاي متعارف عقلاني و با رأي مستقيم، يا غيرمستقيم مردم ( توسط منتخبين آنان) تعيين مي شود.
برابر قانون اساسي نمايندگان مجلس خبرگان كه مسئول انتخاب رهبر و نظارت بر عملكرد و ادامه صلاحيت او هستند، رئيس جمهور كه مسئول قوه مجريه است و نمايندگان مجلس شورا به عنوان قوه مقننه كه متولي تصويب قوانين درزمينه مباحات و نيز مقررات جاري، برنامه ها و آيين هاي مورد نياز كشور است، به انتخاب مردم تعيين مي شوند، همه وزراء به پيشنهاد رئيس جمهور ورأي اعتماد نمايندگان مردم تعيين مي شوند و در صورتي كه رهبري صلاحيت علمي و عملي خود را از دست دهد خود به خود معزول است، هرچند اين امر توسط مجلس خبرگان اعلام و جايگزين ديگر مشخص مي شود.
با رأي نمايندگان مردم به عدم كفايت رئيس جمهور و تأييد رهبر، وي عزل مي شود، وزراء نيز با رأي عدم اعتماد نمايندگان مردم، قابل عزل هستند.
رئيس قوه قضائيه از سوي رهبر تعيين مي شود. همه آحاد مردم، مقامات و رهبر در مقابل قانون مساوي هستند. از نظر قانون اساسي احراز جايگاه رهبري، منوط به وجود صفات و شرايط متعالي و بسيار سنگيني در شخص رهبر است اين صفات عبارت است از: داشتن قدرت علمي (اجتهاد)، عدالت، تقوي، دانش و بينش عالي سياسي اجتماعي، مديريت، شجاعت و قدرت روحي و جسمي كافي براي تصدي وظايف رهبري.
قواي سه گانه مقننه، مجريه و قضائيه مستقل از همديگرند. طبق اصول ۱۸، ۲۹، ۳۰، ۳۱ قانون اساسي، دولت موظف به ايجاد امكان اشتغال به كار و شرايط مساوي براي احراز مشاغل، فراهم كردن تأمين اجتماعي و آموزش و پرورش رايگان از دوره ابتدايي تا تحصيلات عاليه دانشگاهي و نيز فراهم كردن مسكن براي همه است.
برابر اصل ۲۶ قانون اساسي احزاب، جمعيت ها، انجمن هاي سياسي و صنفي و انجمن هاي اسلامي يا اقليت هاي ديني شناخته شده آزادند و هركس مي تواند به دلخواه خود در هر تشكلي فعاليت كند و هيچكس را نمي توان از شركت در تشكل ها منع،  يا به شركت در يكي از آنها مجبور ساخت.
در پايان درخور اشاره مي دانم كه ارادت معنوي ميان مردم و رهبر و اتكاء حكومت بر دو پايه ايمان و دمكراسي، سبب پيوند استوار و كارسازي ميان جامعه و دولت شده است.
حضور احزاب و برخورد فعال آحاد جامعه در همه پرسي ها و انتخاب ها، شاخص نقش ملت در اداره امور كشور و برخورداري دولت از پشتوانه مردمي است.

ياد
آلفرد تارسكي
002187.jpg

اين ايام مصادف با صد و يكمين سال تولد آلفرد تارسكي، فيلسوف زبان و منطق دان لهستاني است.اين نظريه پرداز فلسفه زبان، در سال ۱۹۰۲ در لهستان متولد شد. خانواده  مادري اش از هوش سرشاري برخوردار بودند و اين هوش ارثي از مادرش به او منتقل شد تا جايي كه در طول دوران تحصيلات اوليه اش توانست علاوه بر گذراندن درس هاي معمول مدرسه، با زبان هاي روسي، آلماني، فرانسوي، لاتين و يوناني نيز آشنا شود. در سال هاي تحصيل در دبيرستان، معلمان تارسكي متوجه استعداد عجيب وي در رياضيات شدند و او را به ادامه اين رشته تشويق كردند ولي تارسكي ترجيح داد زيست شناسي بخواند.پس از گذشت چند ماه در كلاس هاي لشنيوسكي استاد برجسته منطق، حاضر شد. لشنيوسكي به تدريج متوجه استعداد خارق العاده اين دانشجوي جوان زيست شناسي شد و او را به رها كردن زيست شناسي و تحصيل رياضيات تشويق كرد.
تارسكي در سال ۱۹۲۳ دينش را تغيير داد و از دين يهود خارج شد و به يك مسيحي كاتوليك بدل شد.
او در سال قبل از تغيير مذهبش، يعني در سال ۱۹۲۱ در حالي كه تنها ۱۹ سال داشت، نخستين مقاله اش را منتشر كرده بود.تارسكي در اين مقاله نظريه مجموعه ها را مورد بررسي قرار داد. اين موضوع در سال هاي بعد به يكي از دغدغه هاي اصلي فكري اين انديشمند بدل شد و تا آخر عمر گريبان گير او بود. او در سال ۱۹۲۳ در سن ۲۱ سالگي مدرك دكتراي خود را با راهنمايي و نظر لشنيوسكي از دانشگاه ورسا دريافت كرد و پس از آن تا سال ۱۹۲۵ به عنوان استاد منطق و رياضيات در انجمن پداگوژيكي تدريس كرد. در سال هاي بعد، با انتشار مقاله هاي خواندني اش درباره مسائل رياضيات و منطق، كم كم به شهرتي بين المللي دست يافت. در سال ۱۹۳۰ به دعوت دانشگاه وين به اتريش رفت و به ايراد سخنراني هايي پرداخت. سه سال بعد كتاب «مفهوم صدق در زبان هاي صوري شده» را منتشر كرد و در سال ۱۹۳۶ كتاب  «درباره مفهوم نتيجه منطقي» را به چاپ رساند.تارسكي در اين كتاب مي نويسد: نتيجه يك استدلال به طور منطقي از مقدمات آن برمي آيد، اگر و تنها اگر مدل مقدمه ها همان مدل نتيجه باشد. در سال ۱۹۳۹ به دعوت دانشگاه هاروارد به آمريكا رفت و درست در همان روزهايي كه در اين كشور ساكن بود، نيروهاي هيتلر لهستان را تسخير كردند. او در آمريكا ماندگار شد و اعضاي خانواده اش هفت سال بعد به او ملحق شدند.در سالهاي بعد در دانشگاه هاي مختلف آمريكا به تدريس منطق و رياضيات پرداخت. مقالات و كتاب هايي در زمينه هاي جبر، هندسه، روش شناسي و... منتشر كرد. اين متفكر بزرگ لهستاني ۲۰ سال پيش به سال ۱۹۸۳ در سن ۸۱ سالگي درگذشت.

|  ادبيات  |   انديشه  |   زندگي  |   سياست  |   ورزش  |   هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |