اشاره؛ حكيم مجدود بن آدم معروف به سنايي از جمله مهم ترين و تأثيرگذارترين عارفان و حكيمان ايراني است. تأثير سنايي بر انديشه هاي مولانا و به طور كلي عرفان ايراني انكارناپذير است. سنايي براي نخستين بار انديشه هاي عرفاني را در قالب شعر درآورده و در واقع شعر را در خدمت عرفان قرار داده است. مهم ترين اثر سنايي مثنوي «حديقه الحقيقه» نام دارد كه پيش از اين يك بار به تصحيح مرحوم مدرس رضوي به چاپ رسيده بود و اخيراً با تصحيح مجدد دكتر مريم حسيني منتشر شده است. به همين مناسبت يكصد و دوازدهمين نشست كتاب ماه با عنوان «با شوريده غزنه: تأملي در شعر سنايي» اختصاص به بررسي انديشه هاي اين عارف بزرگ داشت. مطلبي كه از پي مي آيد، گزارشي است از اين نشست كه از پي مي خوانيم:
گروه انديشه
در ابتداي اين نشست دكتر يدالله جلالي پندري، استاد دانشگاه يزد، ضمن اشاره به تحول فكري سنايي و ناصر خسرو در يك برهه از زندگي خود، در باب آراء سنايي اظهار داشت: نوعي دغدغه ذهني در باب رها كردن شريعت و پيوستن به طريقت در آراء سنايي به چشم مي خورد. از اشعار او مي توان دريافت كه حكمت يوناني به نوعي به سرزمين هايي كه او در آنها بوده، وارد شده است. به همين سبب او بين انتخاب شريعت، علم يا طريقت با نوعي دغدغه ذهني روبه روست. او مباني شريعت را به حد كمال آموخته است و در حد يك باورمند راستين در شريعت اسلام قرار دارد اما با نگاهي تازه به اين شريعت درمي يابد شريعت در دستان كساني است كه او آنها را قبول ندارد يا نمي تواند نوع برخورد آنها را با شريعت باور كند، به همين سبب است كه در بخشي از قصايدي كه با عنوان قصايد زهد معروف شده است، بيشترين حملات را به اين موضوع مي كند.
دكتر پندري در باب تأثيرگذاري تحول فكري سنايي در زبانش اذعان داشت: در قصايد مدحيه، زبان سنايي حتي درجه اي پايين تر از زبان عنصري و فرخي است اما هنگامي كه شريعتمداران دروغين را نكوهش مي كند، زبانش خشن مي شود و زبان قصايد اندرزگونه او با زبان قصايد ستايشي اش به شدت متفاوت است. به نوعي تناقضي كه در جامعه روزگار او به چشم مي خورد، در فكر سنايي هم وجود دارد. از آنجايي كه تناقض ها هنرمندان بزرگ را مي سازند، اين تناقض باعث شكوفايي سنايي شده است اما او تا پايان عمر خويش نمي تواند از اين دغدغه خود را نجات دهد. او با توجه به تناقضات جامعه و به عنوان تمسخر حوزه هايي كه در برابر او قرار دارد، عبارات و اصطلاحات خلاف شريعت را وارد شعرش مي كند و با اين كار در حقيقت نوعي اعتراض به شرايط موجود مي كند.
پس از آن دكتر سيد مهدي زرقاني، عضو هيأت علمي دانشگاه مشهد، مركز ثقل و نقطه كانوني در افكار شاعران بزرگ را راز ماندگاري آنها در طي قرون و اعصار متمادي دانست و اظهار داشت: در ذهنيت شاعري شاعران بزرگ ما، مركز ثقلي وجود دارد كه تمام سلسله اعصاب شعري آنها از آن تغذيه مي كند و تمام شعر شاعران بزرگ نيز تحت تأثير آن نقطه مركزي قرار دارد. به نظر مي رسد اگر بتوان اين مركز ثقل را در هر شاعري تشخيص داد، با منظومه فكري شعر او به راحتي آشنا مي شويم. هسته مركزي شعر سنايي نيز كه تمام بخش ها از آن تغذيه مي شود، تناقض يا پارادوكس است.
اين تناقض بسيار مهم تر از آن است كه خود را تنها در سطح صور خيال نشان دهد، بلكه عمق جهان بيني و جهان نگري او تحت اين تناقض مركزي شعرش قرار دارد.
نويسنده كتاب «افق هاي شعر و انديشه سنايي» در باب تناقض ها در آراء سنايي تصريح كرد: در لايه هاي مختلف شعر سنايي و زندگي او جلوه هايي از اين تناقض به چشم مي خورد. براي مثال تلقي سنايي در حوزه هاي معرفتي لبريز از جلوه هاي پارادوكسي است. سنايي تنها عارفي است كه يك فصل كامل از منظومه اش را به ستايش عقل اختصاص مي دهد، يعني بحث خرد آنچنان براي او محوري است كه يك فصل از اثرش را به اين مسأله اختصاص مي دهد و ستايش هايي كه از عقل مي كند، شگفت آور است. وقتي تلقي سنايي را از خرد مي بينيم، به ياد بوعلي دوم مي افتيم چون بوعلي در رساله هاي آخر خود نيز از حالت فيلسوف صرف خارج مي شود و رگه هاي عرفاني در آثارش به چشم مي خورد. بنابراين در ذات و ذهنيت شاعرانه سنايي كسي مانند بوعلي با دستگاه خردگرايي اش نشسته است. از سوي ديگر ناگهان در شعر او يك مولوي خود را نشان مي دهد. در غزليات و قلندريات سنايي، يك مولوي كوچك البته نه به عظمت شخصيت مولوي، رخ مي نمايد. نكته اعجاب آور اين است كه بوعلي و مولوي دو شخصيت متناقضي هستند كه هر دو در شعر سنايي گرد آمده اند.
وي افزود: اگرچه ممكن است تصور شود اين تناقضات به دوره هاي مختلف عمر او مرتبط بوده اند اما برخي از آنها تا پايان عمر، همراه سنايي بودند. رمز كثرت گرايي تفكر سنايي كه گروه هاي مختلف در ادوار بعدي توانسته اند با او ارتباط برقرار كنند، در همين تناقض مستتر است. سنايي خود را يكسويه در اختيار يك ايدئولوژي قرار نداده است، بلكه در بستر اين تناقض حركت كرده است و همين امر سبب شده تا شعر او چند سويه به نظر آيد. يعني از چند جهت گوناگون مي تواند با جريان هاي فكري متفاوت ارتباط برقرار كند.
دكتر زرقاني در باب ضلع سوم مثلث تناقض در سنايي اظهار داشت: اضلاع متناقض شخصيت سنايي، علاوه بر مولوي و بوعلي، امام محمد غزالي است. محمد غزالي در زيرساخت انديشه سنايي تأثير بسزايي دارد. اين ضلع سوم در نقطه مقابل بوعلي سيناست.
پس از آن دكتر مريم حسيني، مصحح حديقه الحقيقه در تبيين مهم ترين وجوه اهميت پيشوايي سنايي در ساحت هاي مختلف اظهار داشت: سنايي در برخي از ساحت ها به عنوان پيشوا و نخستين فرد آن ساحت مطرح شده است. از جمله اين حوزه ها مي توان به اين موارد اشاره كرد: سنايي نخستين مثنوي عرفاني- تعليمي ادب فارسي را كه حديقه الحقيقه نام دارد، سرود.
وي نخستين قصيده سراي شعر زهد و عرفان است. او نخستين شاعر معترض و منتقد اجتماعي است. سنايي نخستين شاعري است كه حجم وسيعي از غزليات قلندرانه را خلق كرد. او نخستين رساله رمزي را به زبان شاعرانه در ادب فارسي نگاشت و آن را سيرالعباد من المبدأ الي المعاد ناميد. سنايي نخستين شاعر بزرگ ايران است كه با وارد كردن حجم بسياري از امثال و حكم و فرهنگ عامه در شعر، جواز ورود آن را به شعر فارسي صادر نمود.
دكتر مريم حسيني، عضو هيأت علمي دانشگاه الزهرا، در تبيين اهميت سنايي به عنوان آغازگر دوران طلايي شعر عرفاني اظهار داشت: در حيطه مثنوي سرايي، مثنوي حماسي بزرگ حكيم طوس و مثنوي عاشقانه ويس و رامين، مهمترين انواع مثنوي پيش از سنايي محسوب مي شوند. اگر چه به نظر مي رسد بعضي مثنويهاي ديگري با موضوعات پند و اندرز وجود داشتند اما سابقه مثنوي عرفاني- تعليمي در ادب فارسي به اين صورتي كه از سوي سنايي مطرح مي شود، وجود نداشته است. سنايي، مثنوي حديقه خود را ميداني براي طرح مسائل حكمي، عرفاني- اخلاقي و اجتماعي مي كند و در آن از تمثيلات و حكاياتي براي تبيين مسائل و موضوعات مطرح شده، سود مي برد. حديقه سنايي با استقبال مثنوي سرايان بزرگي چون نظامي، عطار، مولوي و سعدي روبرو گرديد.
وي در ادامه سخنان خود افزود: نوآوري و نوگرايي سنايي با توجه به ساحتهاي تازه اي از انديشه و جهان بيني عرفاني سبب شد تا او حضوري دائمي در شعر و عرفان فارسي، داشته باشد. پس از سنايي دوره تازه اي با عنوان «عصر طلايي شعر صوفيانه» در شعر فارسي پديد آمد. تأثير او بر عطار و مولانا بسيار مشهود است.
وي ضمن اشاره به تأسي شاعراني چون نظامي، سعدي، خاقاني، حافظ از اشعار سنايي در باب بهره گيري نويسندگان از اشعار او تصريح كرد: پس از سنايي نويسندگان متون عرفاني و غيرعرفاني از ابيات ديوان و حديقه او بسيار استفاده كردند، نصرالله منشي در ميان حكايات كليله و دمنه از اين ابيات استفاده كرده است، ظهيري سمرقندي در كتاب اغراض السياسه في اعراض الرياسه، عين آلقضاه در تمهيدات و نامه ها، احمد غزالي در سوانح العشاق و ابوالفضل ميبدي در كشف الاسرار از ابيات سنايي بهره گرفته اند. راحه الصدور، مرزبان نامه، تاريخ جهانگشا، نفثه المصدور، مصباح الهدايه و مرصاد العباد از ديگر آثار پس از سنايي هستند كه حضور شعر سنايي در آنها بيانگر سلطنت معنوي و روحي سنايي تا سالها بعد از وي است.
دكتر مهدي زرقاني در توضيح سنت شكل دهنده به تفكر سنايي تصريح كرد: در سنت قبل از سنايي، چند قطب هستند كه بر هويت فكري سنايي تأثير مي گذارند. نخست سنت شفاهي تفكر عرفاني است. به نظر مي رسد اين سنت شفاهي، نخستين جرقه هاي عرفان را در ذهن سنايي ايجاد كرده است، به خصوص عرفان پيران خراسان تأثير بسزايي در تفكر سنايي داشته است. دومين تأثير از سوي بوعلي و اخوان الصفا صورت گرفته است. هر چند كه سنايي به ستيز با فلسفه برمي خيزد اما باورهاي بوعلي و اخوان الصفا چنان در سطح جامعه گسترده شده كه از شكل كفرآميزي كه غزالي آن را نكوهش مي كند، خارج شده است. امام محمد غزالي نيز به عنوان جريان فكري سوم بر آراء سنايي تأثير نهاده است.
وي درباره تأثير سنايي بر جريان فكري بعد از خود اظهار داشت: به نظر مي رسد كه اگر تفكر اشراقي از كانال سنايي نمي گذشت، با شيخ اشراق هويت نمي يافت. اگر چه شيخ اشراق، تدوين كننده فلسفه اشراقي است، اما اين تفكر چنان كه دكتر پورنامداريان اشاره كرده اند از سه رساله ابن سينا آغاز شده است. پس از آن، سنايي به خوبي آن را پرداخت كرده است. در مثنوي سيرالعباد از پيري نمادين سخن به ميان مي آيد كه دست سالكي نمادين را مي گيرد تا او را به سمت حقيقت ببرد. ويژگي هاي اين پير بسيار به «عقل سرخ» سهروردي نزديك است. حتي در بعضي مواقع احساس مي شود كه اصلاً سنايي اين جريان را به افراد بعد از خود منتقل كرده است.
نويسنده اثر «زلف عالم سوز» درباره تفاوت مولانا و سنايي گفت: من معتقد نيستم كه مثنوي از حديقه تأثير پذيرفته است، چون فاصله ميان اين دو، بسيار است. سنايي در عصري ظهور كرد كه هنوز فرهنگ آن، فرهنگ عرفاني خالص نشده بود. او در آستانه انتقال فرهنگي ظهور كرده است. پيش از سنايي سنت حاكم، خرد و حكمت زميني است اما پس از او حكمت و خرد آسماني مي شود و علت تناقض هم در اين است كه ذات فرهنگ در اين دو عصر، متفاوت است. مولوي و عطار هر كدام در زمره عرفا به شمار مي روند اما سنايي يك عارف خالص نيست و به همين دليل، او را حكيم مي نامند. پايه هاي فكري حديقه و مثنوي بسيار متفاوت است. سنايي در حديقه در حقيقت يك غزالي كوچك است اما مولوي غزالي را نقد مي كند. درست است كه سنايي و مولوي در ادامه هم قرار دارند و سنايي نخستين شاعري است كه مضامين عرفان عاشقانه را به طور گسترده وارد شعر فارسي كرده است اما بين سنايي در حديقه و مولوي در مثنوي تفاوت وجود دارد. سنايي تنها در قلندريات و غزليات است كه با مولوي گره مي خورد اما به هر حال سنايي بر عطار و مولانا تأثير نهاده است و آنها كامل كننده راه او هستند.
دكتر زرقاني در باب تأثير سنايي بر حافظ و سعدي تصريح كرد: در حافظ تفكر انتقادي با ملامت آميخته شده است كه در سنايي اين مسأله به صورتي عالي مطرح شده است. برجستگي مدايح سعدي نيز در اين است كه او مدح را وسيله اي براي از بين بردن تلخي وعظ و پند قرار داده است. اين مسأله تركيب مدح و وعظ در اشعار سنايي هم به چشم مي خورد.