شنبه ۱۸ بهمن ۱۳۸۲ - - شماره ۳۲۹۹
محمدعلي شاماني از فشارهاي اجتماعي و خانوادگي كنكور مي گويد
اوج همه استرس ها
000153.jpg
گفت وگو: شيده لالمي
اشاره: كنكور هنوز هم براي بسياري از جوانان آرزويي محال و دست نيافتني است،به گونه اي كه دغدغه هاي ناشي از آن لحظه هاي جواني شان را تباه مي كند و رنگ و كدورت و سياهي بر روابط خانواده شان مي پاشد. نبرد امسال كنكور تمام شده و نبرد تازه اي در راه است. هم اكنون هزاران هزار دانش آموز در انتظار ورود به دانشگاه با اضطراب هاي تمام  نشدني و فشارهاي اجتماعي و خانوادگي در حال تلاش هستند؛ تلاشي پيگير و مستمر كه دروازه هاي دانشگاه را به روي آنها بگشايد اما آنچه كه در خلال اين همه استرس و تلاش پنهان مي ماند آسيب هاي روحي رواني كشنده اي است كه روحيه و نشاط نسل جوان كشور را ذوب مي كند. محمد علي شاماني آسيب شناس اجتماعي معتقد است كه كنكور يك رنج ملي شده و دردي فراگيراست كه تبعات منفي آن جامعه را مبتلا كرده است. مي گويد: تب كنكور و دانشگاه يك بيماري واگيردار است كه خانه به خانه منتقل مي شود اما در اين ميان كسي نيست كه هزينه ناكامي ها و سرخوردگي هاي نسل جوان كشورمان را بپردازد.
* به عنوان نخستين سؤال كمي بحران كنكور را كه در سالهاي اخير طيف هاي گسترده اي از جامعه و نهادهاي مهمي چون خانواده را متأثر كرده آسيب شناسي كنيد؟
- مهمترين مسأله اين است كه هزينه ناكامي هاي دانش آموزان و جوانان را چه كسي مي دهد. ما هزينه پنهاني بابت مسأله كنكور مي پردازيم كه با معيارهاي مادي نمي توان آن را سنجيد و آن از بين رفتن اعتماد به نفس و ناكامي جوانان اين نسل است. اين مسائل كه مي تواند بحران هاي اجتماعي گسترده اي بيافريند از ديد بسياري از مسئولان و كارشناسان اجتماعي پنهان مانده است. سرخوردگي هاي اجتماعي و ناكارآمدي و تنش هاي درون خانواده زاييده كنكور است. رفتن دانشگاه براي برخي از افراد و با روحيه هاي خاص آنها مضر است. نظام آموزشي ما در بسياري از موارد خلاقيت ها را مي كشد و براي يك فرد خلاق رفتن به دانشگاه يك سم خطرناك است چرا كه چارچوب رسمي و خشك دانشگاه جايي براي ظهور خلاقيت باقي نمي گذارد. دانايي مسأله امروز دانشگاه ها و دانشجو است يا تنها مدرك گرايي و پز دانشجو بودن مسأله است؟ اتفاقاتي كه مي افتد و به عنوان يك آسيب جدي وارد جامعه مي شود را ما در دورترين و نقاط كور دانشگاه ايجاد كرديم كه اين امر بحران هاي متعدد فرهنگي را در اين مناطق و همچنين براي دانشجويان ايجاد مي كند. واقعاً چه ضرورتي دارد كه دانش آموزان براي تحصيل به دورافتاده ترين نقاط كشور مهاجرت كنند و در بدترين شرايط ممكن به تحصيل بپردازند. تبعات ناشي از اين امر هم براي منطقه بومي و هم براي افراد جبران ناپذير است. مطالعات نشان داده كه حضور افراد غيربومي در يك منطقه كه كاملاً از ساختار سنتي برخوردار است آسيب هاي جدي فرهنگي و اجتماعي مي آفريند و اين امر سادگي و روابط افراد را تغيير مي دهد. متأسفانه اين تفكر غالب ايجاد شده است كه با تكثر دانشگاه، دانايي افزايش مي يابد. در حالي كه اين طور نيست. زماني كه قرار است دانش آموزان براي مدت نسبتاً طولاني و اغلب براي اولين بار از محيط خانه دور شوند بايد از نظر روحي آماده شوند. اما واقعاً چند درصد از خانواده ها فرزندانشان را آماده مي كنند تا در خوابگاه زندگي كنند. چند درصد توانايي اين كار را دارند. واقعيت امر اين است كه ما فرزندمان را به گونه اي آموزش نداده ايم كه براي زندگي در محيط خوابگاهي دوام بياورد و اين هراس خانواده ها را افزايش مي دهد. آداب فرهنگ، سنن و حتي باورهاي غلط و صحيح، همه تحت تأثير قرار مي گيرند و دانشجويان براي چنين شرايطي آماده نشده اند. چنين آسيب هايي سلامت رواني جوانان را برهم مي ريزد.
* اساساً استرس  رواني كنكور بر دانش آموزان از چه نقطه اي آغاز مي شود و چه عواملي نقش بيشتري در افزايش آن دارند؟
- استرس چيزي است كه از خارج بر فرد تحميل مي شود و ناراحتي هاي جسمي و رواني را به دنبال دارد. زماني كه مسائل وارده بر انسان فراتر از قدرت مقابله اي و انطباقي ارگانيسم آن فرد باشد، فرد دچار تنش و استرس مي شود كه اين حالت در نخستين مرحله توانايي تفكر فرد را كاهش مي دهد. اين شرايط نامطلوب را دانش آموزان و فرزندان ما در سالهاي متوالي تجربه مي كنند. استرس رواني دانش آموزان و جوانان ما محصول يك دوره پيش دانشگاهي نيست و در اغلب موارد آنها در تمام طول دوران تحصيل اضطراب ناشي از كنكور را با خود همراه دارند. درست از زماني كه در دوران كودكي پدر و مادر مي گويند: «پسرم مهندس مي شود.» و اين يعني انتظار خانواده از فرزندان، مطابق با توان آنها نيست و زماني كه انتظار ما از جوانان مطابق توانايي هاي آنها نباشد كار از دلشوره و نگراني مي گذرد و اين القاهاي بي مورد روح و روان فرزندان ما را مي خورد. اين اتفاق به كرات در خانواده ها رخ مي دهد واقعيت اين است كه برخي از جمله هاي ساده اي كه ما بيان مي كنيم ضربات كاري بر روح فرزندان ما وارد مي كند. پايه هاي آرامش، داخل خانه است اما عناصري در خانه دخالت مي كنند كه آن را ناامن مي كنند. متأسفانه تفاوت هاي فردي فرزندان در خانواده ها لحاظ نمي شود. از سوي ديگر بسياري از خانواده ها ناكامي هاي گذشته خود را به فرزندانشان سرايت مي دهند و آرزوهاي سركوب شده خود را در آينده فرزندانشان مي بينند. اما صرفنظر از تأثيرات سوئي كه نگراني هاي خانواده در افراد مي گذارد اين استرس ها در لايه هاي عميق جامعه نيز رسوخ كرده است به گونه اي كه حتي اگر خانواده بخواهد محيط خانه را امن كند افراد در اجتماع با اين فشارها روبه رو مي شوند و جامعه اينها را تحميل مي كند. ارزش گذاري هاي موجود در جامعه اين احساس را به آنها القا مي كند كه دانشگاه تنها راه موفقيت است. سؤالات اطرافيان چون: پسرتان دانشگاه نرفته؟ كافي است تا آرامش خانه را مختل و خانواده را متشنج كند. لحن اين پرسش گزنده است.
* آيا مي توان گفت موضوع گريز از خانواده  كه در سالهاي اخير نيز از بحران هاي مهم اجتماعي محسوب مي شود به نوعي ناشي از همين امر است؟
- متأسفانه معضل كنكور در جامعه تا حدي ريشه دوانده كه تبعات منفي آن علاوه بر افراد، خانواده ها را نيز در سطوح گسترده تحت تأثير قرار مي  دهد و استرس هاي ناشي از آن به طور مستقيم به محيط خانواده منتقل مي شود و روابط افراد را متأثر مي كند اين در حالي است كه شخصيت افراد نخست در خانواده پايه ريزي مي شود و اگر پدر و مادري خود در تزلزل روحي و اضطراب به سر برند نمي توانند كودكاني قوي و سالم تربيت كنند. افكار والدين در طول سالهاي پيش از كنكور گرفتار اين مشكل است و تحقيقات نشان داده استرس ناشي از كنكور روابط بين والدين را نيز تحت تأثير قرار داده، تنش را در محيط خانواده بالا برده و بر پايداري اين نهاد مهم اجتماعي اثر مخربي مي گذارد. حسادت هاي نابه جا، پرخاشگري و افسردگي شكل مي گيرند و در چنين شرايطي است كه افراد سرخورده از خانواده مي گريزند و نخستين جرقه هاي گريز از خانواده درست در همين نقطه شكل مي گيرد.
* و اين امر چه تبعات ناخواسته اي را بر فرد و به تبع آن جامعه تحميل مي كند؟
- فرد چيزهايي را تجربه مي كند كه زمان آن فرا نرسيده است و برخي از اين مسائل آينده اش را تباه مي كند. تجربه هاي زودرس ناشي از اين ناكامي ها... وقتي جوان از خانه دور مي شود فضاي ديگري را تجربه مي كند كه مطمئناً در آن فضا آسيب مي بيند. گاه ممكن است نتايج اين آسيب ها براي هميشه باقي بماند. اينها هزينه هاي معنوي است كه بايد به آن توجه كرد و اين امر به شخص منتهي نمي شود و جامعه را متأثر مي كند چرا كه همين افراد هستند كه جامعه را مي سازند.
* نمونه هاي عيني اين تبعات منفي را مي توان در رفتارهاي افراد مشاهده كرد؟
- بله، امروزه جنس كلمات بچه ها خشن شده است و اين نشان از اضطراب هاي مداوم آنها مي دهد. سخنان آنها عتاب آلود است. اين از فشارهاي رواني منتقل شده به دانش آموزان خبر مي دهد، فشار خانواده، مدرسه و جامعه. افراد از انواع مشكلات مانند پرخاشگري، افسردگي، اضطراب، انواع تشويش ها و دل نگراني ها، كم حوصلگي، سوءظن و بدبيني رنج مي برند. اينها همه زاييده ناكامي هاي اجتماعي است كه كنكور يكي از مهمترين منشأهاي آن به شمار مي رود. در حال حاضر ترديدي باقي نمانده است كه انواع بزهكاري ها و جرايم اجتماعي ريشه در نابساماني هاي رواني دارد كه آن خود معلول محيطي ناسالم است. محيط ناسالم اجتماعي، محيطي است كه نمي تواند براي اكثريت قريب به اتفاق افراد شرايطي فراهم كند كه بتوانند نيازهاي افراد را برآورند. ناكامي و شكست در كنكور براي دانش آموزان چنين وضعيتي را ايجاد مي كند و اين امر سرچشمه بسياري از ناهنجاري هاي پنهان و آشكار جامعه است كه مهم ترين منشأ آن خانواده و سپس مدرسه است.
* مدارس به عنوان كانون دوم خاستگاه هاي اجتماعي افراد بايد نقش مهمي در كاهش اضطراب هاي افراد داشته باشد اما به نظر مي رسد كه اغلب مدارس ما خود عامل مؤثري در افزايش اضطراب هاي دانش آموزان هستند؟
- بله، مدرسه هاي ما مدارس اضطراب است و اساساً جايي براي آرامش دانش آموزان وجود ندارد. برخوردهاي اولياي مدرسه و معلمان تنش مي آفريند. فشارهايي كه به بچه ها وارد مي كنيم خود عامل بروز بسياري از اضطراب هاي پنهان و آشكار است. حتي نوع تكاليف دانش آموزان نيز اضطراب آور است و آنها را به شدت دچار نگراني مي كند. نظام آموزشي، نحوه برگزاري امتحانات آرامش را از دانش آموزان مي گيرد. در حالي كه تنها چيزي كه مي تواند انسان را بالنده و خلاق كند و به خود شكوفايي برساند، آرامش است. هم اكنون در مقطع ابتدايي سيستم ارزشيابي در حال اصلاح است اما اين امر نبايد تنها منحصر به مقطع ابتدايي شود و ما نياز داريم كه سمت و سوي ارزشيابي در تمام پايه ها تغيير كند. ارزشيابي هاي فعلي نظام آموزشي در مدارس، دانش آموزان را به استرس هاي مداوم مبتلا مي كند كه اين امر در كنكور به اوج مي رسد و اگر مدرسه مخل آسايش و راحتي خيال دانش آموزان باشد دقيقاً نقض غرض است و چنين سيستم آموزشي ما را با نسلي مضطرب و هميشه نگران روبه رو مي كند كه همواره شتابزده است.
* اعتماد به نفس از دست رفته دانش آموز چگونه جبران خواهد شد و چگونه مي توان شكست بعد از كنكور را به نحوي توجيه كرد فرد توان رويارويي دوباره با محيط اجتماعي داشته باشد؟
- اين موضوع كه ورود به دانشگاه نهايت آمال و آرزو است، بايد به نحوي تغيير كند و براي ايجاد اين تغيير نگرش بايد رشته هاي فني و حرفه اي را در سطوح مختلف افزايش داد. برخورد نامناسب خانواده ها در نخستين ناكامي جوانان در كنكور، نقش مهمي در افزايش تنش و اضطراب دانش آموز ايفا مي كند چه بسا اين برخوردهاي نامناسب براي هميشه راه پيشرفت و دانش  اندوزي وي را مسدود كند و با ايجاد حقارت در وي مشكلات عديده اي را برايش به وجود آورد. آدمي كه احساس حقارت مي كند جايي مي خواهد تا خود را به رخ بكشد و ممكن است بدترين شيوه را براي اين كار انتخاب كند. ما مدت ها است كه جوانان را طرد كرديم. توانايي هايشان را ناديده گرفتيم و زماني كه جامعه و خانواده توانايي هاي آنها را ناديده مي انگارد در حقيقت آنها را به سوي رفتارهاي نابهنجار سوق مي دهد. جوانان سرخورده و اعتراض آميز با جامعه و خانواده شان رفتار مي كنند و اين نشانه بدي براي آغاز بسياري از بحران هاي اجتماعي است. ما بعداز اينكه بچه ها نمي توانند به دانشگاه بروند آنها را مچاله مي كنيم در حالي كه دانشگاه تنها يكي از راه هاي پيشرفت است. آيا همه افرادي كه به دانشگاه رفتند آدم هاي موفقي بودند و همه افرادي كه نتوانستند به نوعي به دانشگاه راه پيدا كنند شكست خورده؟ اين طرز تلقي ها بايد تغيير كند. بايد ارزشگذاري هاي جامعه متحول شود. بله دانشگاه يك فضيلت است اما همه ارزشهاي جامعه در آن نهفته نيست.
* اما اين طرز تلقي نه تنها در بين جوانان بلكه در ميان لايه هاي مختلف جامعه نفوذ كرده و به نوعي نهادينه شده است در اين مورد چه بايد كرد، نخستين تغييرات از كجا بايد آغاز شود؟
- كساني كه نظام هاي ارزش جامعه را تعريف مي كنند بايد در برنامه ريزي ها و طبقه بندي هايشان تجديد نظر كنند. نظام ارزشي جامعه به سمتي مي رود كه انتظارات افراد را از خودشان افزايش مي دهد. اين رويكرد بر تعداد تحصيلكرده هاي بيكار جامعه مي افزايد. اين بسيار مايه تأسف است كه دكترهاي تحصيلكرده همه بيكار هستند. هم اكنون ما با نظامي روبه رو هستيم كه بدون مطالعه افراد را در رشته هاي مختلف قرار مي دهد.
* يكي از مواردي كه به گفته دانش آموزان تشديد كننده اضطراب آنها بوده، تبليغات گسترده  براي كنكور است. چنين مواردي تا چه اندازه مي تواند موجب افزايش استرس آنها شود؟
- ايجاد اضطراب ناشي از اين موارد غيرقابل انكار است. سودجويي برخي از افراد به شدت به استرس هاي دانشجويان دامن مي زند. نگاهي گذرا به تبليغات اين مراكز اين ادعا را تأييد مي كند. فعاليت تعداد زيادي از اين مراكز در حالي صورت مي گيرد كه ما مي دانيم ظرفيت دانشگاه هايمان محدود است. چرا بايد به اين ترتيب و با تبليغات گسترده و وسيع ميزان استقبال كننده را افزايش دهيم؟ اين مسائل بزرگترين منشأ استرس هاي مداوم جوانان هستند. اكثر اين مؤسسات با تيترها و عناوين اغفال كننده بحران هاي تازه اي را در خانواده ها شكل مي دهند. آنها ادعا مي كنند كه ورود دانش آموز به دانشگاه را تضمين مي كنند خانواده هزينه مي كند، انتظار ايجاد مي شود و نتيجه معكوس رخ مي دهد و اضطراب هاي پنهان شكل مي گيرد. البته يك جامعه نمي تواند براي همه افراد و در همه شرايط امكانات شكوفايي و ارضاي نيازهاي آنها را فراهم آورد. هميشه خواه ناخواه عده اي ناراضي باقي خواهند ماند اما مهم اين است كه بدانيم اين افراد چند درصد جامعه هستند و درصد نارضايتي آنها چقدر است؟ اين نارضايتي ها بيماري هاي مزمن رواني ايجاد مي كند كه چاره آنها نه آسان است نه امكان پذير.

ازدواج دانشجويي  ؛ شيپور زدن از سرگشاد آن
000144.jpg
مهدي قزلي
شنيدن اين عبارت آدم را از جا مي پراند، اصلاً واژه هاي ازدواج و دانشجو هر كدامشان به اندازه كافي انرژي دارند كه يك جمع شلوغ را ساكت كنند. چه برسد به اين كه بگوييم يا بخوانيم يا بنويسيم يا بشنويم ازدواج دانشجويي.
يكم: تا حالا فكر كرده ايد اين دانشجويي كه بسته مي شود پشت كلمه ازدواج يعني چه؟ يعني ازدواج در دوران تحصيل. يعني ازدواج در دوران شور. يعني ازدواج در دوران بيكاري. يعني ازدواج در دوران بي پولي. يعني ازدواج قبل از سربازي، يك كلام يعني دردسر!
ولي تا بوده تمام دردسرها براي ازدواج، خريدني بوده. حالا هم مثل اين كه خريدار زياد شده،  منتها ازدواج از آن معامله هايي است كه جنس فروخته شده پس گرفته نمي شود. آمار داد مي زند ازدواج دانشجويي زياد شده، اين را مسئولين هم داد مي زنند و فكر مي كنند آنها هستند كه باعث زياد شدنش شده اند (بعضي مواقع مسئولين را هم جو مي گيرد) .
اما هيچ كس حرفي از آمار بعد از ازدواج دانشجويي نمي زند. مي دانيد چرا؟ خب چون آمار هم زياد شده است. يعني جنس فروخته شده پس گرفته نمي شود،  ولي پس داده مي شود. اشتباه نكنيد. اين جنس كه پس مي گيرند يا پس مي دهند عروس و داماد نيستند. چيزي شايد مهمتر اين است كه آدمها گويا عواطف و احساساتشان را ديگر كم قيمت مي بينند، كه راحت مي فروشند و راحت پس مي گيرند شان.
مسئوليني كه سينه جلو مي دهند و مي گويند ما اين قدر ازدواج داشته ايم يك بار هم بگويند چقدر طلاق داشته ايم؟  آمار طلاق در نزد اين قشر فرهيخته!  چرا زياد شده است؟
عروس و داماد كه منطق سرشان مي شود. درس خوانده و تحصيلكرده هستند. همه روزنامه ها مي نويسند، كه مغز متفكر جامعه هستند، چرا؟ تا به حال به اين موضوع فكر كرده ايد؟
دوم:  فكر مي كنيد كه اگر ساعت و يخچال و راديو و كاسه و بشقاب دو نفر جور شود مي روند ازدواج مي كنند؟ نه اين كه بگويم هيچ مشكل مالي و سخت افزاري در قضيه ازدواج مانع به حساب نمي آيد، ولي خدا وكيلي اصل مشكل اين است؟ مشكل اين جاست كه فرهنگ ازدواج ساده ورافتاده. حال آن كه بهتر است بعضي عوض جور كردن كاسه، بشقاب براي دانشجوها، جهت تشويق به امر خطير ازدواج، سعي كنند،  تدبيركنند تا همسر اختيار كردن بشود فرهنگ؛ فرهنگ ساده زيستي.
سوم: اگر واقعاً  كسي مي خواهد ازدواج در دوران دانشجويي زياد بشود بيايد يك خيري بكند مشكلات بزرگتر را از سر راه بردارد. نه همه اش را. حداقل برخي از آن را.
الان يكي از امتيازات كار پيدا كردن، مجرد بودن است. چون كارفرما فكر مي كند بيشتر مي تواند بار بزند. چرا اين آقاياني كه روي صندلي ها و كرسي ها نشسته اند عوض قهر و تحصن و غيره مثلاً يك قانوني نمي گذارند كه متأهلين در استخدام و كاريابي در اولويت باشند. عوض كاسه بشقاب به فكر مشكلات اين طوري باشيد. بعد از اينها هم اگر خدايي نكرده، باز هم خواستيد فكر كنيد به فكر مسكن باشيد. منظورم همان خوابگاههاي متأهلي است.
چهارم: انتخاب همسر و زندگي مشترك، پشتوانه فكري و مطالعاتي مي خواهد ولي گويا تمام ستادهاي فخيمه اي كه براي بزرگداشت اين مهم تشكيل شده اند، مشغول كارهاي مهمتر هستند.ما شاءالله.
وجود مركز يا مراكزي كه پشتيباني فكري و يا اطلاعاتي عروس ها و دامادهاي جوان را در تمام زمينه ها به عهده بگيرد الزامي است. مخصوصاً  كه در اين ازدواج ها معمولاً  اين خود طرفين هستند كه اولين قدم ها را برمي دارند و بر عكس ازدواج هاي سنتي، كمتر از تجربيات والدين استفاده مي كنند. اين موضوع في الذاته،  نه بد است نه خوب. ولي قطعاً  شرايط خاص خود را دارد.
پنجم: هيچ حق و خيري، حق و خير ديگري را از بين نمي برد. ازدواج ساده، با مراسم و برنامه اي كه كرامت و عزت آدم ها زير سؤال برود، منافات دارد. معمولاً  برنامه هايي كه در دانشگاهها برگزار مي شود، دچار اين آفت هستند كه مستقيم و غيرمستقيم بر آدمها اهانت هايي روا مي دارند. اين آدمها گاهي عروس ها و دامادها هستند و گاه همراهانشان. يك بار در دانشگاه خودمان با عروس و دامادي كه همراهشان يك نفر بيشتر از حد مقرر بود دعوا كردند. خب همراه كه نمي تواند بچه سه ساله اش را بسپرد به امان خدا و بيايد در مجلس. بيچاره ها از خراسان آمده بودند، يعني حدود ۱۰۰۰ كيلومتر آمده بودند كه بهشان اهانت بشود و برگردند. بايد مواظب حرمت آدمها بود.
ششم: ازدواج  ، ازدواج است چه كارگري چه كارمندي چه دانشجويي.
دانشگاه و دانشجو هم جداي از جامعه و مردم نيستند. نمي شود توي دانشگاه تبليغ ازدواج كرد و گفت آسان بگيريد و جامعه و رسانه هاي عمومي به تبليغ سخت گيري در مورد ازدواج بپردازند. اساساً اين جريان فرهنگي احتياج به برنامه ريزي كلان دارد.
اگر ازدواج در دوران جواني خوب است، براي همه خوب است، نه فقط براي دانشجويان. پايه هاي اين جريان بايد در كل جامعه سخت و محكم شود. تا بتوان روي شاخه جزيي تري مانور كرد و آخر اين كه: چيزي كه الان به اسم ازدواج دانشجويي دنبال مي شود، شيپور زدن از سرگشاد آن است. مصرف انرژي زياد و پول زياد، ولي آخرش هم از اين شيپور صدايي در نمي آيد. تا وقتي هدف از پيگيري اين پروژه بند كردن دست دانشجويان باشد يا دادن بيلان كار به بالا دستي ها و ... كار درست نخواهد شد. چشم ها را بايد شست، دست ها را بايد شست، دلها را بايد شست، فكر ها را هم بايد شست. بايد تلاش كنيم تا شرايط ازدواج در سطح كلان سهل و آسان شود و آمار طلاق پايين آيد و در اين ميان ازدواج دانشجويي هم با توفيقاتي همراه شود.

فراخوان
«همشهري دانشجو» وارد ترمي ديگر شد. اميد به اينكه با طي پله هاي ترقي،دوره هاي مختلف ليسانس،فوق ليسانس و دكترا را پشت سر بگذارد.
اين آرزو به تحقق نمي پيوندد مگر با كمك شما اساتيد و دانشجويان عزيز، تا در اين سخنگاه با مطالب، ديدگاه ها، گزارش ها و حتي مصاحبه هاي خود همشهري دانشجو را ياري كنيد.
«همشهري دانشجو» شما را فرا مي خواند تا در رسيدن به اين هدف والا ياريگر ما باشيد.
با تماس خود ما را سرافراز كنيد.
تلفن: ۲۰۴۹۵۰۹ - نمابر : ۲۰۵۸۸۱۱ - روابط عمومي:۲۰۴۵۳۲۰
نشاني اينترنتي: Daneshjoo @ Hamshahri. org

نامه هاي رسيده
دانشجو به كجا مي رود؟
محمد محمد زاده دانشجوي رشته دندانپزشكي مطلبي را با عنوان دانشجو به كجا مي رود براي همشهري دانشجو فرستاده است كه مختصري از آن در پي مي آيد.
مقاله زير در مورد دانشجو است اما از آنجا كه مشكل اساسي اكثر دانشجويان در زمينه تحصيل و انگيزه ادامه تحصيل به دوره دانش آموزي برمي گردد بي ربط نيست كه اشاره اي كوتاه نيز به اين دوره داشته باشيم!
دانشجو به كجا مي رود؟
به نظر شما دانشجو يعني چه؟ كسي كه دانش را مي جويد يا كسي كه اول دانش را براي او مي جوند و بعد به وي مي دهند.
در روزنامه خواندم (همشهري ۱۲/۷/۸۲ صفحه ۱۱) ايالات متحده به محض آنكه فهميد شوروي سابق انساني را به فضا فرستاده مجمعي از دانشمندان را تشكيل داد كه چرا ما نه؟
هر چند وقت يك بار نظام آموزشي تغيير مي كند و هزينه ها صرف مي شود و پس از مدتي گردونه از اول.
نظام درسي را ترمي واحدي و پس از مدتي سالي واحدي مي كنيم، فردي كه پشت كنكور مي ماند بايد كتاب هاي جديدي بخرد، قسمتي از كتاب در كلاس تدريس مي شود. ولي براي كنكور حذف مي شود و پس از مدتها تازه متوجه شده ايم كه اگر كتاب عربي دوره راهنمايي و دبيرستان را به اشكال كارتوني و داستاني مزين كنيم ممكن است دانش آموز به اين درس علاقه مند شود. چرا پس از (حداقل) ۱۲ سال تحصيل كه ۷ سال از آن را زبان انگليسي مطالعه كرده ايم [بگذريم از كساني كه از سن زبان گشايي در كلاس هاي زبان را مي گشايند] هنوز بايد دنبال كتاب هاي ترجمه شده باشيم فرهنگستان زبان ايجاد كرده ايم و تاكيد داريم كه از كلمه رايانه به جاي كامپيوتر استفاده كنيم و از طرفي در روزنامه ها آگهي اشتغال به كار و دعوت به همكاري به زبان انگليسي چاپ شده. اساتيد محترم دانشگاه ها تأكيد دارند كه مطالب را بايد از كتابهاي text ياد گرفت در حالي كه بايد به جاي كلمه «كلوني» كلمه «پرگنه» را ياد بگيريم اكثراً به دنبال اين هستيم كه به اميد خدا درس خود را به اتمام برسانيم و مدرك بگيريم و زودتر به كاري (مرتبط يا غيرمرتبط با تخصص خود) مشغول شويم تا نكند از ديگر هم ركابان عقب بمانيم. به كجا مي رويم؟
به قول شيخ اجل: به عمل كار برآيد به سخنراني نيست!
با تشكر دانشجوي دندانپزشكي

چرا خوابگاه نمي دهند!
دانشجوي كارشناسي روزانه كارداني به كارشناسي مركز آموزش عالي تبريز، ورودي بهمن ماه هستم كه از تهران به اين شهر آمده ام. علي رغم اينكه طبق قانون بايد به تمام دانشجويان روزانه خوابگاه بدهند، اما هنگام مراجعه، رئيس دانشگاه به صورت غيرمنتظره اي تصميم گرفت كه خوابگاه ندهد. ما ۳۵ نفر دانشجو هستيم كه با اين وضعيت مواجه شديم. مسئولان دانشگاه مي گويند شما مي توانيد خودتان جايي را اجاره كنيد ولي حتي اجازه ديدار با رئيس دانشگاه را هم نمي دهند. شما مشكل ما را منعكس كنيد شايد رسيدگي شود.

هشدار ۱۵۰۰ دانشجوي تهراني براي جلوگيري از تكرار فاجعه بم
فراموشي سنت ماست

۱۵۰۰ دانشجوي خوابگاه كوي دانشگاه شهيد بهشتي تهران با انتشار پيامي به ملت ايران با ذكر نام خود، در خصوص جلوگيري از تكرار فاجعه بم هشدار دادند.
اين پيام چنين آغاز شده است:
آيا آنان كه اين چنين جان باختند نمي شد زنده بمانند؟ اين سؤال را جان باختگان در بوئين زهرا، قزوين، اردبيل، طبس، منجيل و رودبار نيز پرسيدند، اما كسي به سؤال آنان پاسخ نداد. امروز نيز اين سؤال را، شهر در كفن پيچيده بم مي پرسد.
آيا قرار است اين سؤال همچنان بي پاسخ بماند تا نوبت بي كفن در خاك خفتن شهرهاي تبريز، تهران، شيراز و مشهد برسد... آيا قرار است دوباره با واژه تقدير از مسئوليت تدبير فرار كنيم.
فراموشي و دست روي دست گذاشتن سنت ماست، بايد بر اين سنت نقطه پاياني گذاشت.
اين پيام مي افزايد: ما دانشجويان به منظور حفظ حساسيت و پي گيري جامعه نسبت به حقوق خود از پيشنهادات زير حمايت مي كنيم.
با توجه به آن كه قلب مردم ايران در بم در خاك خفته به هم گره خورده است، در ۵ دي ماه هر سال هيأت دولت در بم تشكيل شود و تمامي نهادهاي اجرايي، قضايي و قانونگذاري كشور گزارش خود را از اقداماتي كه براي مقابله با زلزله، تصادفات جاده ها، آلودگي هوا و در راستاي تضمين حق حيات مردم انجام داده اند، ارائه دهند. كانونهاي توليد انديشه و رسانه ها نيز به ارزيابي و نقد اقدامات صورت گرفته و ارائه راهكارهاي علمي بپردازند. نبايد فراموش كرد كه سالانه ۲۳ هزار نفر در جاده هاي اين سرزمين جان مي دهند، نبايد فراموش كرد كه پايتخت كشور ما در زمره آلوده ترين شهرهاي جهان است.
همچنين اين دانشجويان اعلام كرده اند: مصادف با چهلمين روز فاجعه بم براي همدردي با زلزله زدگان و مقابله با اين پديده هاي خونبار برق خوابگاه كوي خود را خاموش خواهند كرد.
اين دانشجويان در پايان آورده اند:  بايد زندگي را جانشين عزاداري براي مردگان كرد.

ستون شما
مسئله اي كه بايد ريشه يابي شود
شهر تفرش همان گونه است كه شما در همشهري دانشجوي شنبه۱۱/۱۱/۸۲ نوشته بوديد. من خودم تفرشي، اما ساكن تهران و مادر دو دانشجو هستم. تفرش قبل از انقلاب هم شهري كاملاً مذهبي بود و بافت روستايي داشت. اكثر كاركنان ادارات دولتي و معلمان از شهرهاي اطراف مثل اراك به اين شهر مي آمدند. تفرش پيشينه خوبي دارد، افراد عالم و دانشمندي همچون مرحوم دكتر حسابي تحويل جامعه داده است، اما حالا چطور شده كه به اين وضعيت درآمده است. بايد بررسي شود چرا يك دانشجو در دانشكده پرديس دست به خودكشي مي زند. من تا حدودي مي دانم، چون دانشكده پرديس در منطقه اي دور از شهر و نزديك كوه بنا شده است. دانشجو در بدو ورود با فضاي سنگيني مواجه مي شود كه موجب ترس و وحشت مي شود. ارتباطي با محيط بيرون از دانشكده ندارد. آنجا (دانشكده) امكانات تفريحي ندارد حتي شهر تفرش هم ندارد. به طور مثال اين شهر سينما ندارد. استادان دانشكده از شهرهاي ديگر مي آيند و بلافاصله پس از خاتمه زمان كلاس به شهر خود برمي گردند. حال اين استاد و رئيس كه حضور فيزيكي در دانشكده ندارد چطور مي تواند درد و رنج و افسردگي دانشجو را درك كند؟ البته مي دانم خودكشي در فرهنگ ما عملي مذموم است اما بايد به دلايل آن پرداخت. مسئولان وزارت علوم ريشه يابي كنند و ببينند كه چه عامل يا عواملي موجب مي شود كه يك دانشجو دست به خودكشي مي زند.

دانشكده پرديس را دريابيد!
من از دانشجويان دانشكده پرديس تفرش يكي از واحدهاي تابعه دانشگاه صنعتي اميركبير هستم. قبل از خودكشي آقاي ن، قرار بود دانشكده پرديس تفرش از دانشگاه اميركبير جدا و تبديل به دانشگاهي مستقل به نام دانشگاه صنعتي تفرش شود كه موضوع تحت الشعاع حادثه خودكشي قرار گرفت. ما دانشجويان فقط به خاطر اينكه اين دانشكده زير نظر دانشگاه امير كبير است اينجا آمده ايم. مسئله مستقل شدن دانشكده پرديس بر روي دانشجويان تأثير منفي گذاشته است. تعدادي از دانشجويان دچار افسردگي هستند و قرار بود از تهران روانشناس به دانشكده بيايد كه چنين نشد. اينجا امكانات تفريحي هم ندارد.
يك دختر دانشجوي تهراني دانشكده پرديس
* همشهري دانشجو: دانشكده پرديس همان دانشكده اي است كه چندي پيش يكي از دانشجويان آن دست به خودكشي زد و گزارش آن نيز در همشهري دانشجو مورخ ۱۱/۱۱/۸۲ به چاپ رسيد.

فقط موج منفي مي گيريم...
من از خوانندگان پروپا قرص همشهري هستم. واقعاً نمي دانم از زمين بگويم يا از آسمان. دانشجو دلش پر است. گزارش تان را خواندم. در حال حاضر فضايي از يأس و نوميدي در بين دانشجويان موج مي زند و متأسفانه كسي هم به فكر چاره نيست.
لطفاً قدري هم از مشكلات دانشجويان دانشگاه آزاد بنويسيد. بنويسيد كه چه دل خوني دارند. ما از يك طرف انگ مرفه بودن مي خوريم و از طرف ديگر با امكانات زير صفر آموزشي بخصوص در برخي از واحدها دچار سرخوردگي مي شويم. من به عنوان دانشجوي دكترا، نزديك به نيم ميليون تومان شهريه مي دهم و مجبورم با مسافركشي اين هزينه را تأمين كنم. واحد گرمسار در نقطه اي در۲۰ كيلومتري گرمسار قرار دارد و امكانات آموزشي ناچيزي هم دارد. در دانشكده دامپزشكي همه پژمرده هستند. دانشجويي كه خودكشي كرده حق داشته است. به محض اينكه مي خواهيم انتقاد كنيم و حرفي بزنيم، انگ و برچسب سياسي مي خوريم. انگار دانشجو بودن مصادف است با يك جرم! شما يك سر به سه راه افسريه بزنيد تا سرويس هايي را كه روزانه خيل دانشجويان تهراني را به گرمسار مي برند، ببينيد. چرا بايد اين طور باشد. در حالي كه كلاس هاي آموزشي ما از حداقل استانداردها به دور هستند و مسئله دوگانگي فرهنگي هم مزيد بر علت است، اين امر واقعاً مشكل آفرين است. خود من به عينه دارم مي بينم، همان طور كه در گزارش دانشجوي تفرشي نوشته بوديد. به هر حال اينها درد دل يك جوان است كه در اين مملكت مرتب موج منفي دريافت مي كند. از انتشار همشهري دانشجو هم متشكرم. بيشتر به مسائل روز بپردازيد.
دانشجوي دكتراي دامپزشكي- گرمسار

چه كسي رسيدگي مي كند؟
عزيزي دانشجوي مترجمي زبان انگليسي دانشگاه پيام نور، واحد شهريار هستم. اين دانشگاه فاقد امكانات رفاهي است. كتابخانه ندارد، آزمايشگاه زبان كه يكي از نيازهاي اوليه رشته مترجمي زبان است، ندارد. حتي سالن مطالعه هم ندارد. ما واقعاً در محدوديت هستيم. چون به طور فراگير هر ترم۷۰۰ دانشجو مي گيرند، درآمد بالاست، اما متأسفانه فضا و امكانات آموزشي زير صفر است. سطح علمي استادان هم مشكلي افزون بر مشكلات ديگر است. برخي از استادان با رشته هاي غيرمرتبط مي آيند و تدريس مي كنند. آيا كسي به اين مشكلات رسيدگي مي كند؟

زلزله بم و تأخير در آزمون پذيرش رزيدنتي
دليل به تعويق افتادن آزمون رزيدنتي وزارت بهداشت چيست؟ما براي اين آزمون كه قرار بود ۱۶ بهمن ماه برگزار شود برنامه ريزي كرده بوديم و چون شاغل هستيم از محل كارمان مرخصي گرفتيم. با مسئولان مربوطه صحبت كرديم گفتند وزير اعلام كرده به خاطر زلزله بم اين آزمون يك ماه با تأخير برگزار شود. سؤال من از مسئولان وزارت بهداشت اين است، آيا نمي شد در اين زمينه قبلاً اطلاع رساني كرد تا برنامه ريزي افرادي مثل من به هم نخورد. يا مثل هميشه بايد در دقيقه نود اعلام شود.
يك متقاضي شركت در آزمون رزيدنتي

دانشجو-۴
دانشجو-۲
دانشجو-۳
دانشجو-۵
|  دانشجو-۲  |  دانشجو-۳  |  دانشجو-۴  |  دانشجو-۵  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |