يكشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۲ - شماره ۳۳۰۶
گفت وگو با جهانگير نصري اشرفي پژوهشگر موسيقي به مناسبت پنجمين جشنواره موسيقي نواحي
پسگرد يا پيشرفت؟
002319.jpg
اشاره: برغم آن كه خط درتاريخ چند هزارساله ايران وجود داشته است ، بخش بزرگي از فرهنگ مردمان سرزمين پارس، همواره به طريق شفاهي و بي نياز از هر نوع كتابت به نسل هاي بعد انتقال يافته است . از آن ميان هنر موسيقي و خنياگري سرآمد اين شيوه انتقال فرهنگ به شمار مي رود. روش مزبور با همه محاسني كه ممكن است داشته باشد، در حال حاضر بسيار آسيب پذير مي نمايد و روز به روز بخشي از حافظه تاريخي و فرهنگي جامعه ما به حاشيه رفته و يا كلاً نابود مي شود. اگر چه فرهنگ هاي شفاهي تا يكصد سال پيش از اين، هيچ مشكلي درخصوص نقل و انتقال و پويايي خويش نداشتند، اما با آغاز تحولات سياسي، اجتماعي و اقتصادي يك قرن اخير و ازخود بيگانگي جامعه ايران، فرهنگ هاي شفاهي درحال ضعف و فتور به نظر مي رسند. درخصوص اهميت اين موضوع و همزمان با پنجمين جشنواره موسيقي نواحي كرمان ۱۶ تا ۱۸ بهمن ماه، با يكي از پژوهشگران جدي عرصه فرهنگ هاي شفاهي به گفت وگو نشستيم.
* آقاي اشرفي! امروزه در مواجهه با مواريث فرهنگ شفاهي و از جمله موسيقي نواحي ايران، ما دو جريان فكري را شاهد هستيم. گروهي با تكيه و تأكيد بر ارزشهاي گذشته برآنند تا فرهنگي پيشرو بر بنياد فرهنگ قديم برآورند و در نقطه مقابل گروهي ديگر معتقدند گذشته متعلق به گذشته است و رويكرد به آن را نوعي پسگرد تلقي مي كنند. جنابعالي كه خود از گروه نخست به حساب مي آييد، تفكر گروه دوم را چگونه ارزيابي مي كنيد؟
- پيش هر چيز علاقه مندم به اين نكته اساسي اشاره نمايم كه تعليق و استحاله فرهنگي واقعيتي است كه در حال حاضر نسل فعلي و احتمالاً چند نسل آينده با آن دست به گريبان است. چرايي و تبيين چنين سرشت و سرنوشتي در گرو بازخواني لايه به لايه تاريخ اجتماعي ايران به ويژه پس از عصر صفويه است. در همين جا لازم است اشاره كنم كه اين رخداد شكننده و ساقط كننده، منحصربه كشور ما نبوده و نيست، بلكه طيف وسيعي از كشورها و ملت هاي جهان را در برمي گيرد. كشورها و ملت هايي كه اتفاقاً از نقطه نظر تاريخي سهم تعيين كننده اي در پيشرفت ها و دست آوردهاي جهان معاصر داشته اند. طبيعي است فقط ملت ها، خاصه حكومت هايي كه با فهمي به هنگام از شرايط پيش رو و برنامه ريزي هاي دورنگر و كلان، توازني منطقي را ميان نفوذ هاي فرامرزي و داشته ها و ظرفيت هاي تاريخي و اجتماعي خود برقرار سازند، خواهند توانست تا ميزان زيادي از گزند اين تعليق و استحاله درامان بمانند. در همين جا ضروري است تا به اين نكته پرقيل و قال نيز پرداخته شود كه طرفداران ميهني و سينه چاك توهم دهكده جهاني ، اين نوع مباحث را نوعي پسگرد از سوي افراد باد در مشت مي انگارند؛ گويي افرادي كه از قافله تحولات جا مانده و قادر به درك رويكردهاي نوين نبوده و با جابجايي خاك هاي زنگار بسته تاريخ، به عبث به دنبال نبش قبر آنند تا از مرده ريگ اين نمد مندرس كلاهي براي خود فراهم سازند. من نمي خواهم به مثابه برخي افراطيون، اين گروه از روشنفكران را كاردينال هاي زير دامني بنامم، اما تشبيه نمودن نقش آنها به اين پاپ هاي رنگ و رو باخته، پربيراه نيست.
اين مسئله بديهي با وضوح تمام قابل درك است كه ايستادگي يا ستيزه جويي با اين پديده اجتناب ناپذير تاريخي، نوعي سبكسري بي خردانه و غيرعالمانه است؛ اما نبايد فراموش كرد كه حتي در اين بفرض دهكده كوچك، هر ملتي به فراخور اندوخته هايش جايگاه و سهم خود را خواهد داشت. من واضع علومي چون رياضي، هندسه، نجوم و يا مثلاً فلسفه نيستم تا از نقش ارجمند و يگانه دانشمندان بزرگ شرق تا سده هاي مياني سخني به ميان آورم. قطعاً تفسير بيشتر، تدقيق و تثبيت اين گونه موضوعات بر عهده ديگران است.
* در اين خصوص، مي توانيد مورد موفق و ملموسي را نام ببريد؟
002334.jpg

- بله، در رابطه با تاريخ فرهنگ و تحولات معنوي اجتماعي، من مي توانم به نمونه هاي فاخري اشاره كنم و از نفوذ ها و درخشندگي هايي سخن به ميان بياورم كه حوزه وسيعي از كشورداري تا زمينه هاي فلسفه و حكمت متعالي و در نهايت نحوه توسعه و تحول و نوانديشي را به جهانيان عرضه داشته است. آيا اين همه دستاوردهاي ارجمند در فرآيند و شكل گيري اين دهكده نقشي نداشته است؟ گاهي گمان مي رود كه برخي روشنفكران شرقي فراموش مي كنند كه فلسفه جهان وطني و حتي اومانيسم، في نفسه محصولي از توليد كارگاه هاي غربي نيست؛ حتي اگر دانشمندان قابل احترام غرب اين گونه مكاتب را در قالب هاي نويني ريخته و مهر و نشان خود را بر آن كوفته باشند. تعمق در فلسفه بوديسيم، تعاليم كنفسيوس و چين، اولين پرداخت هاي بشري به اومانيسم خردگرايانه و پس از آن پيدايش بزرگترين اديان توحيدي همچون زرتشتي، كليمي و مسيحي و سپس اسلام كه هر كدام با تعمق انسان شرقي به نشو و نمو پرداخته اند، نگاهي جوهري و دروني به تفكر جهان وطني داشته اند. به ياد بياوريم كه خارج از تعصبات تنگ نظرانه و يا منفعت طلبانه گروه هايي از روحانيون و واضعين اين اديان، چه عالمان و دانشمندان بزرگي در دامان اين اديان باليده اند و در تلطيف روحيات و مودت انساني كوشيده اند و دستاوردهاي گرانسنگي را در علوم عقلي و نقلي به ما ارزاني داشته اند. چگونه مي توان بر اين همه اندوخته هاي پربها چشم پوشيد و بدون نگاه به گذشته ديدگان را بر زرق و برق امروزين فرو ماليد؛ زرق و برقي كه بدون پرده پوشي خود محصول و ادامه تفكر دروني و خردگرايانه شرقيان است. از همين روست كه امروزه جهانيان ناچارند تا در مقابل وسيع ترين دموكراسي جهان يعني هند سر تعظيم فرود آورند و در برابر پيشرفت هاي حيرت انگيز انسان شرق دور در زمينه علوم و فنون و همچنين خرد و اصالت آنها مباهات ورزند.
002331.jpg

اگر اوراق تاريخ به گونه اي ورق خورده است كه در هر صورت امروزه، سكان اين كشتي پرهياهو يعني دهكده جهاني در كنف دستان غربيان قرار دارد، اما اين ناخدايان نورسيده بايد بپذيرند كه كشتي ياد شده سرنشينان فرهيخته و خردمندي را به همراه دارد كه هر يك از آنها مي توانند براساس تجارب تاريخي و عقل سيال خود، ناخداي بي چون و چرا و بلامنازع اين سفينه باشند. حال اگر در برابر اين پرسش قرار بگيريم كه با چه ابزارها، امكانات و تمهيداتي خواهيم توانست چنين موقعيت و جايگاهي را براي خود تثبيت نماييم، بايد به بحث اصلي بازگرديم كه لااقل يكي از راه هاي حصول به اين مقصود، كنكاش جدي در تاريخ و فرهنگ شفاهي و بازيافت اندوخته ها، گنجينه ها و تجاربي است كه با رنج ها و تلاش هاي مثال زدني انسان تاريخي اين سرزمين ها ميسر گرديده است. اين گونه دريافت ها مي تواند لااقل ما را به سوي نوعي باورمندي و خوداتكايي سوق دهد. همان نكته اي كه يقيناً اين امكان را برايمان فراهم مي سازد تا در پافشاري به سهم وجايگاه خود، لااقل حرف هايي براي گفتن داشته باشيم.
* از نقطه نظر تاريخ اجتماعي، چه اتفاقاتي موجب اين پس افتادگي شده و ما را از فرهنگي آنچنان غني و بالنده در موضع فرهنگي تدافعي قرار داده است؟
- ما همواره با گسستهاي فرهنگي ژرفي مواجه بوده ايم؛ تمدن هايي از پي هم فرو ريخته و بناي حاصل از رنج تاريخي پيوسته در زير سم ستوران اقوام و طوائف بيگانه و غالباً اسب نشين فاقد مدنيت، لگدكوب شده است. متأسفانه شرايط اقليمي فلات ايران به هيچ وجه به مردم آن روي خوش نشان نداده و با آنان همدلي نكرده است. اين فلات از نظر جغرافيايي به خانه اي بي در و پيكر شبيه است كه هر مهاجم طمع كاري به آساني و يك شبه بر خوان آن نشسته و هر نوع درازدستي و چپاول را بر آن روا داشته است.
002328.jpg

نه مانند چين كه يگانگي و اكثريت پرشمار نژادي مانع از فروپاشي و گسستهاي تعيين كننده مهاجمان بوده است و نه مانند هند كه كوهها و موقعيت طبيعي خود به عنوان عوامل بازدارنده تهاجم بود و نه حتي مانند يونان و روم كه احاطه درياها، كار مهاجمين بدوي را دشوار مي نمود. نگاهي گذرا به تاريخ، ابعاد فاجعه درازدستي مكرر بيگانگان را چون صفحه اي خون آلود و تأسف بار در برابر چشمان حيرت زده ما قرار مي دهد.
اينگونه ايلغارها دهها بار تمدن ما را چون طوفاني بلاخيز درهم كوبيدند و تجاوزات آنها نه تنها در زمينه علوم و فنون بلكه در عرصه فرهنگ و هنر نيز تسلسل تاريخي را از هم گسست و اجزاي فراواني از عناصر نامأنوس و نامتقارن بيگانه را بر آن تحميل نمود. اما هر بار پس از فروكش كردن طوفان، ژرفا و عظمت روح ملي بر مشكلات فائق گشت و با سرعت فزاينده اي به ترميم خرابي ها همت گماشت. اين جنبش غيورانه لااقل در سه مقطع تاريخي يعني حمله اسكندر، حمله اعراب و حمله مغول به بازسازي و هويت يابي حيرت آوري توفيق يافت. اما شكست «دندانقان» به عنوان مصيبتي غيرقابل جبران بسياري از رشته ها را پنبه كرد.
مگر فراموش كرده ايم كه بعدها بدويان ديگري از فراسوي استپ ها و صحراهاي لم يزرع براي انسان اين فلات، چه شوربختي هايي به ارمغان آوردند و چه ويراني هايي ارزاني داشتند.
*حاصل اين دست از تهاجمات تاريخي در عرصه فرهنگ و هنر چه بود؟
- با تأسف بايد اذعان كنم كه ديدگاه هاي مزورانه ديني آنچنان كه از پيش معلوم بود به سرعت رنگ و رو باخت تا تتمه بضاعت اخلاقي و معنوي نيز نزد حكومت هاي آتي زدوده شود و خوشباشي هاي تهوع آور و مداوم سلاطين و حكام به زدايش همه مسئوليت پذيري ها، دغدغه ها و حكمت و تعقل و اخلاقيات ايراني اسلامي بينجامد. مگر فراموش كرده ايم كه صوفيان نقشينه پوش و كلاه  دوازده ترك صفويه چگونه به سرخپوشاني بدل شدند كه گويي خون و جنايت اصلي ترين مانيفست راهبردي آنان در حكومت داري و سياست بود. صوفياني كه به پشتوانه تصوف با راهكارهاي تلطيف شده عرفاني شيعي قد برافراشتند ولي خود به درنده خوياني بدل گرديدند كه گويي جز هدم و نسك دماء و آواز انساني وظيفه اي براي خود متصور نبودند. سلف همين تورهاي اسب نشين يعني قجرها بودند كه كشور را به اصطبل بيگانگان بدل ساخته و آنچنان در خوشباشي هاي سكر آميز و تخديري غرقه شدند كه به گوشه چشمي ملك سمرقند و هفت شهر قفقاز بخشيدند و ملتي را به حال خود وانهادند- دريوزگاني چون خود را بركشيدند و مردم بيدار و دلسوخته را در فقر وفاقه به عزلت نشيني فرو ماليدند و اگر نبود انقلاب فخرآور مشروطه شايد امروز نه از تاك اثري مي ماند و نه از تاك نشان.
002325.jpg

سرشت فرهنگ نيز بي ترديد با سرنوشت تاريخي و اجتماعي يك ملت پيوند دارد. اين چند قرن دوران فترت و شوربختي و تباهي كافي بود تا آنچنان كه بيهقي گفته است مساجد به اصطبل اسبان بدل شوند، مصحف ها سوخته آيند، رايزنان و مشاوران بيداردل ميهن را افسار برگردن افكنند، دانشگاه ها و مكتب خانه ها به تسويه گاه جاهلان و اجامره و اوباش تبديل گردند و اشك و خون و اندوه پنهاني، يگانه ملتجاي وطن پرستان، مرام داران و مردمان آزاده شود. براي درك اين روند تأسف بار در علم و فرهنگ و هنر، كافي است هنر مينياتور، تصويرنگاري و نقاشي را از دوران تيموري تا عصر سياه قجري دنبال كنيم و افول غيرقابل باور دستان سازنده و پديدآورنده را از عمقي فكورانه تا سطحي مستهجن و مبتذل شاهد باشيم. اما در وراي اين سياهكاري هاي به غايت ذلت آور، جوهره انساني و تاريخي ايرانيان آيين مدار، هر چند به صورت كمرنگ به پويش تاريخي خود ادامه داد. در همه اين دوران سياه باز هم سازندگان ما شامل شعرخوان ها، اوزان ها، بخشي ها، نوروزخوان ها، نقالان، قوالان، رقصندگان، بازيگران، خنياگران، حماسه سرايان، تاريخ برخوانان و ديگر راويان سنت هاي شفاهي بودند كه در ميان مردمان روستا و ايلات و عشاير و به دور از سياهكاري هاي حكام، لااقل گوشه اي از هنر و فرهنگ ما را پاس داشته و به حفظ هويتي پرداختند كه نشان هاي بي شماري از تكاپوهاي پرنشاط انساني و اعتقادي را در خود داشت. تكاپوهايي كه در يك كلام در جهت بقاء هويتي مخدوش شده به خرج داده شد. كلامي كه در هياهوي امروزين جز چند تن از پژوهندگان، هيچ كس اين همه اندوخته هاي ارجمند را به پشيزي نمي گيرد و گرنه چگونه ممكن است اين همه مراكز تحقيقي پرطمطراق با مديران مدعي، شاهد زوال فرهنگي باشند كه دوران غلبه راهكارهاي مكتوب مهر بطلان و خاموشي بر ادامه حضور آن كشيده است.
* وضعيت كنوني تحقيقات فرهنگي و پژوهش موسيقي هاي نواحي كشورمان را چگونه ارزيابي مي كنيد؟
- درباره وضعيت و موقعيت پژوهش فرهنگي در كشورمان نمي توان حكمي قطعي صادر كرد. چرا كه داوري در اين زمينه نيازمند اطلاعاتي است كه اساساً دست ما از داشتن چنين آگاهي هايي خالي است. اين گونه اطلاعات مورد نياز اولاً شامل ميزان بودجه تخصيصي و همچنين چگونگي برنامه ريزي هاي كوتاه مدت و بلندمدت جهت هزينه  كردن آن است. از اين گذشته بايد ديد كه اساساً اين گونه بودجه ها بر اساس چه برنامه ريزي ها و طراحي هايي اختصاص يافته و چه كساني مديريت هزينه كردن آن را بر عهده دارند. در اين موارد تا آنجا كه به كشور ما مربوط مي شود، تعدادي مراكز دولتي تحقيق فرهنگي داريم، با برنامه هاي نامعلوم و غيرارزشمند و بر اساس سلايقي كه غالباً فاقد درك درست از جوهره فرهنگ ملي و عدم رتبه بندي و ارزش گذاري درست موضوعات فرهنگ شفاهي است. اين پراكندگي و به هم ريختگي توفيق اين گونه مراكز را قبل از اينكه به روشمندي هاي علمي و تجربه شده متكي سازد، به اراده افراد گره مي زند؛ افرادي كه لااقل شمار قابل توجهي از آنها قبل از اينكه بر اساس لياقت هاي علمي و درك تاريخي از فرهنگ و هنر بر اين سمت ها گمارده شوند، در اثر موقعيت هاي سياسي و بدتر از آن گاه به لحاظ پشتيباني هاي بي دريغ سياسي بر اين امور گمارده مي شوند كه البته اين نقيصه را مي توان در كليه سطوح جامعه ما پيدا كرد.

نگاه امروز
خنياگران خسته و مغرور
سيدابوالحسن مختاباد
هر سال كه از عمر موسيقي نواحي مي گذرد، افسوس افزونتري برايمان به جا مي ماند. نسلي كه به اعتقاد اكثر اهل پژوهش در زمينه فولكلور و فرهنگ عامه ايران، آخرين راويان صادق و خنياگران عاشق اند، هر ساله از كف مي روند و با خود نغمه هايي بكر و دست نخورده را به دل خاك مي برند. گويي برگزاري چندين ساله جشنواره موسيقي نواحي مقامي در كرمان، كه چهار سال پس از برگزاري آن و درست پنج روز مانده به برگزاري پنجمين دوره اش، زلزله هولناك بم، همه چيز را ويران كرد، نوعي ناخودآگاه موسيقي نواحي و وضعيت اسفبار آن بود كه هشدارمان مي داد و مي دهد كه در زيرپوست آن، آواري چون زلزله بم كه ارگ را به كوهي از خاك و تل بدل كرد، در حال وقوع است.
در همين چند سال اخير استاد يگانه، خنياگر و بخشي نام آور موسيقي خراسان،  نياز علي صحرا روشن، كمانچه نواز صاحب اعتبار و فروتن همين خطه، امرالله شاه ابراهيمي، راوي و تنبور نواز پيشكسوت منطقه كرمانشاه و... به تدريج رخت به ديار ديگر كشيدند و همه ما را حسرت زده از خاك شدن و به گور رفتن نغمه هايي ناشنيده بر جاي گذاشتند.
از سوي ديگر ادارات كل ارشاد استانها كه بخشي از وظيفه و هدف اصلي آنها، حراست و حفاظت از فرهنگ و هويت منطقه اي است، عملاً در اين زمينه كاري و ابتكاري صورت نمي دهند. در دو سه روزي كه در كرمان بودم، يك سئوال مشترك را از هنرمندان نامي منطقه پرسيدم كه رابطه آنها با ادارات كل چگونه است؟ پاسخ آنها بسيار جالب توجه بود «هرگاه و در مراسمي خواسته اند از هويت و فرهنگ سخن بگويند، به مانند ابزاري صدايمان مي زنند و برنامه اي از ما مي خواهند، و هنگامي كه كارشان به پايان رسيد، نه سراغي از ما مي گيرند و نه كاري به كارمان دارند».
شايد پاسخ اين مديران فرهنگي كمبود بودجه باشد، اما حقيقت ماجرا اين نيست. حقيقت چيز ديگري است و آن چيزي نيست جز بي توجهي و اهميت نداشتن حفظ مواريث فرهنگي براي آنان. نمي خواهيم تمامي ادارات كل را به يك چوب برانيم، اما قاعده چنين است. چرا كه هنرمندان چنين مي گويند و هنرمندي كه با كمترين هزينه حتي به اندازه حقوق يك كارمند دون پايه سر از پا نمي شناسد، طبيعي است كه صداقت دارد.اين روزها شنيديم كه دبيرخانه اي دائمي در استان كرمان براي شناسنامه دار كردن هنرمندان موسيقي نواحي شكل خواهد گرفت. كرمان و مسئولان آن نشان داده اند كه در حمايت از موسيقي نواحي كوتاه نمي آيند و عزمي را جزم كرده اند كه اميد مي رود بنايي باشد براي گام نهادن ديگران در اين وادي.
* آقاي اشرفي! امروزه در مواجهه با مواريث فرهنگ شفاهي و از جمله موسيقي نواحي ايران، ما دو جريان فكري را شاهد هستيم. گروهي با تكيه و تأكيد بر ارزشهاي گذشته برآنند تا فرهنگي پيشرو بر بنياد فرهنگ قديم برآورند و در نقطه مقابل گروهي ديگر معتقدند گذشته متعلق به گذشته است و رويكرد به آن را نوعي پسگرد تلقي مي كنند. جنابعالي كه خود از گروه نخست به حساب مي آييد، تفكر گروه دوم را چگونه ارزيابي مي كنيد؟
- پيش هر چيز علاقه مندم به اين نكته اساسي اشاره نمايم كه تعليق و استحاله فرهنگي واقعيتي است كه در حال حاضر نسل فعلي و احتمالاً چند نسل آينده با آن دست به گريبان است. چرايي و تبيين چنين سرشت و سرنوشتي در گرو بازخواني لايه به لايه تاريخ اجتماعي ايران به ويژه پس از عصر صفويه است. در همين جا لازم است اشاره كنم كه اين رخداد شكننده و ساقط كننده، منحصربه كشور ما نبوده و نيست، بلكه طيف وسيعي از كشورها و ملت هاي جهان را در برمي گيرد. كشورها و ملت هايي كه اتفاقاً از نقطه نظر تاريخي سهم تعيين كننده اي در پيشرفت ها و دست آوردهاي جهان معاصر داشته اند. طبيعي است فقط ملت ها، خاصه حكومت هايي كه با فهمي به هنگام از شرايط پيش رو و برنامه ريزي هاي دورنگر و كلان، توازني منطقي را ميان نفوذ هاي فرامرزي و داشته ها و ظرفيت هاي تاريخي و اجتماعي خود برقرار سازند، خواهند توانست تا ميزان زيادي از گزند اين تعليق و استحاله درامان بمانند. در همين جا ضروري است تا به اين نكته پرقيل و قال نيز پرداخته شود كه طرفداران ميهني و سينه چاك توهم دهكده جهاني ، اين نوع مباحث را نوعي پسگرد از سوي افراد باد در مشت مي انگارند؛ گويي افرادي كه از قافله تحولات جا مانده و قادر به درك رويكردهاي نوين نبوده و با جابجايي خاك هاي زنگار بسته تاريخ، به عبث به دنبال نبش قبر آنند تا از مرده ريگ اين نمد مندرس كلاهي براي خود فراهم سازند. من نمي خواهم به مثابه برخي افراطيون، اين گروه از روشنفكران را كاردينال هاي زير دامني بنامم، اما تشبيه نمودن نقش آنها به اين پاپ هاي رنگ و رو باخته، پربيراه نيست.
اين مسئله بديهي با وضوح تمام قابل درك است كه ايستادگي يا ستيزه جويي با اين پديده اجتناب ناپذير تاريخي، نوعي سبكسري بي خردانه و غيرعالمانه است؛ اما نبايد فراموش كرد كه حتي در اين بفرض دهكده كوچك، هر ملتي به فراخور اندوخته هايش جايگاه و سهم خود را خواهد داشت. من واضع علومي چون رياضي، هندسه، نجوم و يا مثلاً فلسفه نيستم تا از نقش ارجمند و يگانه دانشمندان بزرگ شرق تا سده هاي مياني سخني به ميان آورم. قطعاً تفسير بيشتر، تدقيق و تثبيت اين گونه موضوعات بر عهده ديگران است.
* در اين خصوص، مي توانيد مورد موفق و ملموسي را نام ببريد؟
- بله، در رابطه با تاريخ فرهنگ و تحولات معنوي اجتماعي، من مي توانم به نمونه هاي فاخري اشاره كنم و از نفوذ ها و درخشندگي هايي سخن به ميان بياورم كه حوزه وسيعي از كشورداري تا زمينه هاي فلسفه و حكمت متعالي و در نهايت نحوه توسعه و تحول و نوانديشي را به جهانيان عرضه داشته است. آيا اين همه دستاوردهاي ارجمند در فرآيند و شكل گيري اين دهكده نقشي نداشته است؟ گاهي گمان مي رود كه برخي روشنفكران شرقي فراموش مي كنند كه فلسفه جهان وطني و حتي اومانيسم، في نفسه محصولي از توليد كارگاه هاي غربي نيست؛ حتي اگر دانشمندان قابل احترام غرب اين گونه مكاتب را در قالب هاي نويني ريخته و مهر و نشان خود را بر آن كوفته باشند. تعمق در فلسفه بوديسيم، تعاليم كنفسيوس و چين، اولين پرداخت هاي بشري به اومانيسم خردگرايانه و پس از آن پيدايش بزرگترين اديان توحيدي همچون زرتشتي، كليمي و مسيحي و سپس اسلام كه هر كدام با تعمق انسان شرقي به نشو و نمو پرداخته اند، نگاهي جوهري و دروني به تفكر جهان وطني داشته اند. به ياد بياوريم كه خارج از تعصبات تنگ نظرانه و يا منفعت طلبانه گروه هايي از روحانيون و واضعين اين اديان، چه عالمان و دانشمندان بزرگي در دامان اين اديان باليده اند و در تلطيف روحيات و مودت انساني كوشيده اند و دستاوردهاي گرانسنگي را در علوم عقلي و نقلي به ما ارزاني داشته اند. چگونه مي توان بر اين همه اندوخته هاي پربها چشم پوشيد و بدون نگاه به گذشته ديدگان را بر زرق و برق امروزين فرو ماليد؛ زرق و برقي كه بدون پرده پوشي خود محصول و ادامه تفكر دروني و خردگرايانه شرقيان است. از همين روست كه امروزه جهانيان ناچارند تا در مقابل وسيع ترين دموكراسي جهان يعني هند سر تعظيم فرود آورند و در برابر پيشرفت هاي حيرت انگيز انسان شرق دور در زمينه علوم و فنون و همچنين خرد و اصالت آنها مباهات ورزند.
اگر اوراق تاريخ به گونه اي ورق خورده است كه در هر صورت امروزه، سكان اين كشتي پرهياهو يعني دهكده جهاني در كنف دستان غربيان قرار دارد، اما اين ناخدايان نورسيده بايد بپذيرند كه كشتي ياد شده سرنشينان فرهيخته و خردمندي را به همراه دارد كه هر يك از آنها مي توانند براساس تجارب تاريخي و عقل سيال خود، ناخداي بي چون و چرا و بلامنازع اين سفينه باشند. حال اگر در برابر اين پرسش قرار بگيريم كه با چه ابزارها، امكانات و تمهيداتي خواهيم توانست چنين موقعيت و جايگاهي را براي خود تثبيت نماييم، بايد به بحث اصلي بازگرديم كه لااقل يكي از راه هاي حصول به اين مقصود، كنكاش جدي در تاريخ و فرهنگ شفاهي و بازيافت اندوخته ها، گنجينه ها و تجاربي است كه با رنج ها و تلاش هاي مثال زدني انسان تاريخي اين سرزمين ها ميسر گرديده است. اين گونه دريافت ها مي تواند لااقل ما را به سوي نوعي باورمندي و خوداتكايي سوق دهد. همان نكته اي كه يقيناً اين امكان را برايمان فراهم مي سازد تا در پافشاري به سهم وجايگاه خود، لااقل حرف هايي براي گفتن داشته باشيم.
* از نقطه نظر تاريخ اجتماعي، چه اتفاقاتي موجب اين پس افتادگي شده و ما را از فرهنگي آنچنان غني و بالنده در موضع فرهنگي تدافعي قرار داده است؟
- ما همواره با گسستهاي فرهنگي ژرفي مواجه بوده ايم؛ تمدن هايي از پي هم فرو ريخته و بناي حاصل از رنج تاريخي پيوسته در زير سم ستوران اقوام و طوائف بيگانه و غالباً اسب نشين فاقد مدنيت، لگدكوب شده است. متأسفانه شرايط اقليمي فلات ايران به هيچ وجه به مردم آن روي خوش نشان نداده و با آنان همدلي نكرده است. اين فلات از نظر جغرافيايي به خانه اي بي در و پيكر شبيه است كه هر مهاجم طمع كاري به آساني و يك شبه بر خوان آن نشسته و هر نوع درازدستي و چپاول را بر آن روا داشته است. نه مانند چين كه يگانگي و اكثريت پرشمار نژادي مانع از فروپاشي و گسستهاي تعيين كننده مهاجمان بوده است و نه مانند هند كه كوهها و موقعيت طبيعي خود به عنوان عوامل بازدارنده تهاجم بود و نه حتي مانند يونان و روم كه احاطه درياها، كار مهاجمين بدوي را دشوار مي نمود. نگاهي گذرا به تاريخ، ابعاد فاجعه درازدستي مكرر بيگانگان را چون صفحه اي خون آلود و تأسف بار در برابر چشمان حيرت زده ما قرار مي دهد.
اينگونه ايلغارها دهها بار تمدن ما را چون طوفاني بلاخيز درهم كوبيدند و تجاوزات آنها نه تنها در زمينه علوم و فنون بلكه در عرصه فرهنگ و هنر نيز تسلسل تاريخي را از هم گسست و اجزاي فراواني از عناصر نامأنوس و نامتقارن بيگانه را بر آن تحميل نمود. اما هر بار پس از فروكش كردن طوفان، ژرفا و عظمت روح ملي بر مشكلات فائق گشت و با سرعت فزاينده اي به ترميم خرابي ها همت گماشت. اين جنبش غيورانه لااقل در سه مقطع تاريخي يعني حمله اسكندر، حمله اعراب و حمله مغول به بازسازي و هويت يابي حيرت آوري توفيق يافت. اما شكست «دندانقان» به عنوان مصيبتي غيرقابل جبران بسياري از رشته ها را پنبه كرد.
مگر فراموش كرده ايم كه بعدها بدويان ديگري از فراسوي استپ ها و صحراهاي لم يزرع براي انسان اين فلات، چه شوربختي هايي به ارمغان آوردند و چه ويراني هايي ارزاني داشتند.
*حاصل اين دست از تهاجمات تاريخي در عرصه فرهنگ و هنر چه بود؟
- با تأسف بايد اذعان كنم كه ديدگاه هاي مزورانه ديني آنچنان كه از پيش معلوم بود به سرعت رنگ و رو باخت تا تتمه بضاعت اخلاقي و معنوي نيز نزد حكومت هاي آتي زدوده شود و خوشباشي هاي تهوع آور و مداوم سلاطين و حكام به زدايش همه مسئوليت پذيري ها، دغدغه ها و حكمت و تعقل و اخلاقيات ايراني اسلامي بينجامد. مگر فراموش كرده ايم كه صوفيان نقشينه پوش و كلاه  دوازده ترك صفويه چگونه به سرخپوشاني بدل شدند كه گويي خون و جنايت اصلي ترين مانيفست راهبردي آنان در حكومت داري و سياست بود. صوفياني كه به پشتوانه تصوف با راهكارهاي تلطيف شده عرفاني شيعي قد برافراشتند ولي خود به درنده خوياني بدل گرديدند كه گويي جز هدم و نسك دماء و آواز انساني وظيفه اي براي خود متصور نبودند. سلف همين تورهاي اسب نشين يعني قجرها بودند كه كشور را به اصطبل بيگانگان بدل ساخته و آنچنان در خوشباشي هاي سكر آميز و تخديري غرقه شدند كه به گوشه چشمي ملك سمرقند و هفت شهر قفقاز بخشيدند و ملتي را به حال خود وانهادند- دريوزگاني چون خود را بركشيدند و مردم بيدار و دلسوخته را در فقر وفاقه به عزلت نشيني فرو ماليدند و اگر نبود انقلاب فخرآور مشروطه شايد امروز نه از تاك اثري مي ماند و نه از تاك نشان.
سرشت فرهنگ نيز بي ترديد با سرنوشت تاريخي و اجتماعي يك ملت پيوند دارد. اين چند قرن دوران فترت و شوربختي و تباهي كافي بود تا آنچنان كه بيهقي گفته است مساجد به اصطبل اسبان بدل شوند، مصحف ها سوخته آيند، رايزنان و مشاوران بيداردل ميهن را افسار برگردن افكنند، دانشگاه ها و مكتب خانه ها به تسويه گاه جاهلان و اجامره و اوباش تبديل گردند و اشك و خون و اندوه پنهاني، يگانه ملتجاي وطن پرستان، مرام داران و مردمان آزاده شود. براي درك اين روند تأسف بار در علم و فرهنگ و هنر، كافي است هنر مينياتور، تصويرنگاري و نقاشي را از دوران تيموري تا عصر سياه قجري دنبال كنيم و افول غيرقابل باور دستان سازنده و پديدآورنده را از عمقي فكورانه تا سطحي مستهجن و مبتذل شاهد باشيم. اما در وراي اين سياهكاري هاي به غايت ذلت آور، جوهره انساني و تاريخي ايرانيان آيين مدار، هر چند به صورت كمرنگ به پويش تاريخي خود ادامه داد. در همه اين دوران سياه باز هم سازندگان ما شامل شعرخوان ها، اوزان ها، بخشي ها، نوروزخوان ها، نقالان، قوالان، رقصندگان، بازيگران، خنياگران، حماسه سرايان، تاريخ برخوانان و ديگر راويان سنت هاي شفاهي بودند كه در ميان مردمان روستا و ايلات و عشاير و به دور از سياهكاري هاي حكام، لااقل گوشه اي از هنر و فرهنگ ما را پاس داشته و به حفظ هويتي پرداختند كه نشان هاي بي شماري از تكاپوهاي پرنشاط انساني و اعتقادي را در خود داشت. تكاپوهايي كه در يك كلام در جهت بقاء هويتي مخدوش شده به خرج داده شد. كلامي كه در هياهوي امروزين جز چند تن از پژوهندگان، هيچ كس اين همه اندوخته هاي ارجمند را به پشيزي نمي گيرد و گرنه چگونه ممكن است اين همه مراكز تحقيقي پرطمطراق با مديران مدعي، شاهد زوال فرهنگي باشند كه دوران غلبه راهكارهاي مكتوب مهر بطلان و خاموشي بر ادامه حضور آن كشيده است.
* وضعيت كنوني تحقيقات فرهنگي و پژوهش موسيقي هاي نواحي كشورمان را چگونه ارزيابي مي كنيد؟
- درباره وضعيت و موقعيت پژوهش فرهنگي در كشورمان نمي توان حكمي قطعي صادر كرد. چرا كه داوري در اين زمينه نيازمند اطلاعاتي است كه اساساً دست ما از داشتن چنين آگاهي هايي خالي است. اين گونه اطلاعات مورد نياز اولاً شامل ميزان بودجه تخصيصي و همچنين چگونگي برنامه ريزي هاي كوتاه مدت و بلندمدت جهت هزينه  كردن آن است. از اين گذشته بايد ديد كه اساساً اين گونه بودجه ها بر اساس چه برنامه ريزي ها و طراحي هايي اختصاص يافته و چه كساني مديريت هزينه كردن آن را بر عهده دارند. در اين موارد تا آنجا كه به كشور ما مربوط مي شود، تعدادي مراكز دولتي تحقيق فرهنگي داريم، با برنامه هاي نامعلوم و غيرارزشمند و بر اساس سلايقي كه غالباً فاقد درك درست از جوهره فرهنگ ملي و عدم رتبه بندي و ارزش گذاري درست موضوعات فرهنگ شفاهي است. اين پراكندگي و به هم ريختگي توفيق اين گونه مراكز را قبل از اينكه به روشمندي هاي علمي و تجربه شده متكي سازد، به اراده افراد گره مي زند؛ افرادي كه لااقل شمار قابل توجهي از آنها قبل از اينكه بر اساس لياقت هاي علمي و درك تاريخي از فرهنگ و هنر بر اين سمت ها گمارده شوند، در اثر موقعيت هاي سياسي و بدتر از آن گاه به لحاظ پشتيباني هاي بي دريغ سياسي بر اين امور گمارده مي شوند كه البته اين نقيصه را مي توان در كليه سطوح جامعه ما پيدا كرد.

سايه روشن هنر
جشنواره تئاتر كودك و نوجوان در خوزستان
002361.jpg
سومين  جشنواره  تئاتر كودك  و نوجوان  استان  خوزستان  ديروز با برپايي جشني  در محل  مجتمع  فرهنگي  سينمايي  دزفول  آغاز به  كار كرد.
به گزارش ايرنا، در اين  جشنواره  كه  به  همت  اداره  كل  فرهنگ  و ارشاد اسلامي استان  و دزفول و نيز انجمن  نمايش  اين  شهرستان  به  مدت  دو روز برگزار مي شود ۶ نمايش منتخب اين  استان  در بخش  كودك  و نوجوان  به  روي  صحنه  مي رود.
محمدحسين  طهماسبي  رئيس  اداره  فرهنگ  و ارشاد اسلامي دزفول  در مراسم  افتتاحيه   اين  جشنواره  طي  سخناني  ضمن  بيان  اهميت  تئاتر كودك  و نوجوان  به عنوان  ريشه  و پايه  بخش  نمايش  گفت : براي  ارتقاي كيفيت  نمايش  لازم  است  دربخش  تئاتر كودك  و نوجوان  سرمايه گذاري  شود.
وي  افزود: در صورتي  كه  تئاتر كودك  و نوجوان  جدي  گرفته  شود با توجه  به استقبال  كودكان  از اينگونه  نمايش ها انتقال  پيام ها به  كودكان  به  درستي  وسرعت  بيشتري  انجام  خواهد شد.
طهماسبي  همچنين  گفت :از تعداد ۳۲ متن  رسيده  به  دبيرخانه  اين  جشنواره از شهرهاي  مختلف  خوزستان  تعداد ۶ متن  نمايش  از سوي  هيأت  داوران  براي اجرا برگزيده  شد.
وي  افزود: هيأت  داوران  در پايان  اين  جشنواره  نمايش  منتخب  استان  خوزستان در بخش  كودك  و نوجوان  را انتخاب  و معرفي  خواهد كرد.
در مدت  دو روز برپايي  اين  جشنواره  نمايش هاي  چشمه وسنگ  خارا از ماهشهرروياي  بريف  از اميديه ، چشم  چشم  دو ابرو از دزفول ، خاله  سوسكه  از اهوازآدم ها و عروسك ها از بندر امام  و بارون  ازاهواز به  روي  صحنه  مي رود.
مردم  هنردوست  دزفول  طي  دو ماهه  اخير ميزبان  دو جشنواره  تئاتر استاني  ونيز جشنواره  تئاتر كودك  و نوجوان  و همچنين  ميزبان  تعدادي  از نمايش هاي تئاتر بين المللي  ايران  زمين  بوده اند.

تئاتر جشنواره اي در حاشيه ، در متن
غيبت طولاني حرفه اي ها
002358.jpg
اميد كمالي
عكس : مسعود پاكدل
يكي از مفيدترين اتفاقاتي كه همه ساله در وادي تئاتر كشورمان مي افتد جشنواره بين المللي تئاتر فجر است. مفيد از اين جهت كه اولاً امكاني است منحصر به فرد براي خيل كثير دانشجويان و هنرآموزان تئاتر كه تعدادي نمايش خارجي ببينند و بخشي از مسايلي كه در داخل كشور فقط در كتاب هاي ترجمه شده وجود داشت را با چشم سر تجربه كنند. همچنين اهالي تئاتر هم- اگر مجال و وقفه اي در ميان تمرينات و تراكم كاري اين ايام دست داد- با نمونه هايي از كارهاي همتايان خارجي آشنا شوند و ايده بگيرند. ايضاً همين عزيزان بارد يا قبول كارشان بر جشنواره (بخش هاي اصلي يا فرعي اش فرق نمي كند) تكليف شرايط كاري شان در سال بعد را بدانند و بتوانند برنامه ريزي ميان مدت كنند چرا كه عدم حضور نمايششان در جشنواره عملاً به مفهوم بي كاري در سال آتي است و بايد به سراغ تلويزيون و سينما رفت (كه البته با توجه به اختلاف ميزان دستمزدها اين خودش نوعي توفيق اجباري به حساب مي آيد!) در عين حال حضور تعدادي مهمان خارجي كه معمولاً از مديران جشنواره هاي مختلف از كشورهاي ديگر- عمدتاً اروپايي- و اخيراً رؤساي ITIهايي از سراسر جهان تشكيل مي شوند در حكم حضور هماي سعادتي است كه ممكن است بر شانه گروه هاي جواني بنشيند و به دعوتشان براي شركت در جشنواره ها و يا مراسم دوره اي خاص بيانجامد. البته در سال هاي قبل جلسات سخنراني براي تعدادي از نمايشگران مدعو خارجي- كه رتبه استادي داشتند- هم پيش بيني مي شد كه عمدتاً در مراكز آموزش عالي و با حضور صندلي هاي خالي برگزار مي شدند و در جشنواره امسال اين جلسات جاي خود را به يك كارگاه آموزشي براي بازيگران زن داد كه هر چند هنوز آماري از شركت كنندگان در آن نداريم ولي نفس برگزاري آن يقيناً از آن سلسله سخنراني ها مفيدتر است.
البته برگزاري جشنواره ملي ساليانه تئاترمان مسلماً فوايد و نقاط قوت ديگري هم دارد، بخصوص كه مدير مركز هنرهاي نمايشي اخيراً آن را يكي از «قله هاي جهاني تئاتر» خوانده اند و شركت در آن را جزو آرزوهاي اكثر گروه هاي تئاتري خارجي مي دانند (افسوس كه قلت امكانات مالي و نرم افزاري به ما اين اجازه را نمي دهد كه هرسال بيش از چند گروه از اين خيل مشتاق را به آرزوي ديرينه شان برسانيم!) اما با اجازه بزرگترها و مطابق با خصلت ديرينه ملي مان مبني بر فروتني و انكسار، مايليم چند نكته فرعي و حاشيه اي بي اهميت را مطرح كنيم- واقعاً بي اهميت- تا دست كم اين همه جماعت خارجي تئاتر ملي مان را چشم نزنند و رفع قضا بلا شود.
- بخش عمده اي از استقبال نيروهاي تئاتري- خصوصاً شهرستاني ها و جوانان- از اين واقعه ساليانه به دليل سياستگذاري هايي است كه حق حيات گروه هاي تئاتري را منوط به حضور در جشنواره و رونق بخشيدن به آن كرده است. همانطور كه منحصر به فرد بودن آن و كاناليزه شدن همه ارتباطات خارجي با تئاتر ايران به طرف كانال هاي اداري جشنواره، گروه هاي خارجي را ناچار به ارتباط با آن كرده است (همين امسال الكسي مركا شوف بازيگر و در اموتژر روس در جلسه مطبوعاتي اش اشاره كرده بود كه ارتباط و حضورش در جشنواره پيرو كنجكاوي شخصي اش در مورد تئاتر ايران و جست وجو در سايت مركز هنرهاي نمايشي بود.) به بيان ديگر، اگر فرضاً خانه تئاتر راساً اقداماتي در جهت تدارك امكانات لازم براي ارتباط دوطرفه گروه هاي ايراني و خارجي كند و توانايي مالي سرويس دهي به مسافرت هاي طرفين را بدهد و مسايل مربوط به بازبيني و نظارت بر رعايت شئون عرفي در اين ارتباطات را خودش حل كند، بخش عمده اي از اهميت كاذب جشنواره فعلي برطرف خواهد شد.
002364.jpg

۲- اختصاص بودجه هاي كلان بهتر است صرف حضور نمايش هاي شاخص و قوي از گروه هاي حرفه اي شود. همانطور كه در سال هاي گذشته  هم شاهد بوديم گروه هايي از چين و هند و... براي اجراي كارهاي سنتي كشورشان به ايران آمدند، بد نيست كه جشنواره اي در اندازه ها و ادعاهاي تئاتر فجر عرصه حضور آثار كلاسيك و گروه هاي پرسابقه از سراسر جهان شود. البته مي دانيم كه بسياري از اين گروه ها تن به رعايت ضوابطي كه قوانين ما تعيين كرده است نمي دهند و يا اشتياقي براي حضور در عرصه ناشناخته اي مثل تئاتر ايران و جشنواره سالانه اش ندارند اما از ياد نبايد برد كه جلب توجه چنين گروه هايي هنر است وگرنه دعوت از تعدادي گروه نيمه حرفه اي يا دانشجويي و يا حتي گروه هاي حرفه اي ولي درجه چندم اگر چه ممكن است براي تحكيم روابط سياسي- اقتصادي با فلان دولت يا دولت ها مفيد باشد ولي يقيناً به كار ارتقاء كيفيت تئاتر مملكت و گفت وگوي تمدن ها و... و... و از همه مهم تر افزودن بر وجهه داخلي و جهاني تئاتر فجر نمي آيند. اتفاقاً ما معتقديم غلبه آثاري با اين كيفيت بر آثار با ارزش در دوره هاي قبلي باعث ضربه خوردن بدنه تئاتر مملكت شده است. يعني از اين طرف گرايش عمده اين آثار- ضد تئاتر- را وجه غالب جريان جهاني تئاتر وانمود كرده و طبعاً هواخواهاني در داخل برايش تدارك ديده و از طرف ديگر باعث واكنش منفي -گروهي از حرفه  اي ها و رويكردشان به نوع ديگري از ضدتئاتر داخلي- تئاتر دكور و موسيقي و رقص و آواز- شده است.
دست هاي بسته مديريت تئاتر مملكت را از لحاظ ميزان بودجه موجود و محذورات ناشي از مديريت دولتي را مي بينيم و درك مي كنيم ولي در عين حال براين نكته انگشت مي گذاريم كه اين ها همه از طبعات مديريت سنتي و تك نفره است كه در ذات استبدادطلب بخش بزرگي از ما ايراني ها جا خوش كرده. اصرار بر اشراف روي همه جنبه هاي كار و احتراز از اعتماد تشكل هاي منفي- براي تقسيم وظايف با ايشان- كار را به اينجا كه هست مي كشاند. تا كي مي شود سوءمديريت ها و تصميم گيري هاي غلط را پشت جرياني پنهان كرد كه با محروم كردن مخاطب از حق انتخاب به راه افتاده و پشتيباني مي شود؟
۳- نگاهي هرچند گذرا به برنامه نمايش هاي جشنواره خبر از بركنار ماندن حرفه اي هاي پرسابقه از بخش اصلي مي دهد. صرف نظر از تفاوت كيفيت كارها و محروم ماندن همكاران جوان اين حرفه اي ها از گردونه داوري، نفس اين تصميم گيري خبر از سياست هاي پشت پرده اي مي دهد كه بالاخره بايد روزي قبول كنيم بزرگ ترين آفت جريان هاي فرهنگي است. دلچركيني و اعتراضات آشكار و پنهان خاك صحنه خورده به نحوه مديريت فعلي را مي توان مثل هميشه نديده و نشنيده گرفت ولي در آن صورت بايد آماده محروميت اين مجموعه فرهنگي از بخش بزرگي از توان بالقوه اش هم ماند. و گفته اند كه در خانه اگر كس است...

هنر
اقتصاد
انديشه
زندگي
سياست
ورزش
|  اقتصاد  |  انديشه  |  زندگي  |  سياست  |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |