پنجشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۸۲ - شماره۳۳۱۳
دري به فردوس
نگاهي به اجراهاي پنجمين جشنواره موسيقي نواحي ايران
(كرمان ،بهمن ۱۳۸۲)
002751.jpg
سيد عليرضا ميرعلي نقي
(مورخ و پژوهشگرموسيقي وعضو هيأت مديره خانه موسيقي)
درآمد: موسيقي هاي نواحي/ بومي ايران، آنچنان كه از نامشان برمي آيد، موسيقي هايي هستند وابسته به اجراي زنده در جغرافياي فرهنگي خود. نبايد از كمانچه نواز تركمني انتظار داشته باشيم كه در محيط بندرعباس هم بتواند با همان احساس هميشگي خود بخواند و طنين سروده هاي ديگري غير از اين حرف ها پايه ريزي شده است (و اصولاً جشنواره اگر بتواند در هر سال بيشتر از گذشته، اهدافش را روشن تر كند موفق تر است). هدف اصلي در اجراهاي جشنواره اي، مرور سريع و زنده ِ انواع فرهنگ هاي بومي در يك صحنه  اجرايي واحد است. از اين منظر، اجراي جشنواره اي، كيفيتي است بين اجراي زنده در زيست- بوم و اجراي ضبط شده در كاست و لوح فشرده، به نظرم اجراي جشنواره اي، عملي تر و به قول معروف «به درد خور»تر است تا اولي كه شرايطش از هر صدهزار نفر براي يك نفر هم فراهم نيست و دومي كه فقط يادداشت مصوتي است از آنچه در فضا و زمان خود به عنوان «موسيقي» واقعي، زنده و جاري بوده و تنها رونوشت صوتي آن، در نوار يا لوح فشرده ضبط شده است. اجراهاي آن شب فرصتي بود كه خوشبختانه براي ما فراهم شد و سزاوار شكري است بي شكايت.
ناله  سرنا و تهديد دهل!
اگر حدود هشتاد نفر از هنرمندان سراسر كشور در اين جشنواره شركت كرده باشند، امشب، بيش از ۲۵ الي ۳۰ نفر از آنها را بر صحنه ديديم. بيشتر در مقام تك خوان يا تك نواز و كمتر در مقام گروه نواز و يا همنواز. اولين اجرا از آقايان راستي و شوقي (چه اسامي نيك و با مسما!) هنرمندان كرمانشاهي بود كه مقام آشناي «چمري» را نواختند. ناله  سرنا و تهديد دهل (به قلم مولوي) در اين جا بدل شده بود به تهديد سرنا و همراهي دهل، كه موتيف ثابت و بسيار زيبايي را با چم و خم ها و زير و بم آن مي نواختند. سرنا و دهل را بيشتر در مراسم عروسي شنيده ايم و كمتر در عزا، در حالي كه اين سازها در مراسم عزاداري فرهنگ هاي كردي و لري جلوه هاي باشكوه دارند. فواصل متغير و وحشي،  ريتم پيچيده و حس تعليق زيبايي كه در اين اجراي كوتاه موج مي زد، آميخته اي بود از حماسه و عرفان و ... نياز به توضيح ديگر نيست.
صداي صد سال پيش!
آنچه كه در اجراهاي شسته و رفته شهري و راديويي از خوانندگاني چون كورس سرهنگ زاده و مهدي بهزادپور (هر دو اهل بم) و بالاخره شجريان شنيده ايم، در نحوه خوانندگي هوشنگ كردستاني به صورت بدوي تر و اصيل تر و البته خشن تر مي شنيديم. خشونتي كه ارجح است بر آن زيبايي پرتكلف «راديو خواني». هوشنگ كردستاني در ابتداي برنامه از خاطراتش با ايرج بسطامي ياد كرد و به ياد او بياباني خواني و غريبي خواني (موسيقي جيرفت) و نواي فارغاني و ... را خواند. اگر چه به رسم برخي خوانندگان بومي، اجرايش براي صحنه كمي درازنفس و طولاني تر از حد معمول بود، صداي تشنه و سوخته و بسيار مؤثر قيچك استاد پير، شيرمحمد احمدي، دلنشين و برانگيزاننده بود. صدايي خش دار و زيبايي شبيه نواي كمانچه نوازان عصر قاجار و موسيقي صد سال پيش كه يادگارهايش در صفحات گرامافون است.
اسحاقي يكتاي منطقه
از استان مازندران، محمدرضا اسحاقي با لباس و تيپ كامل يك روستايي اصيل، با رنگ هاي زنده و شاد در لباس ها و با قيافه اي حاكي از سلامت و انرژي سرشار از حيات، روي صحنه آمد و مقام هاي طالبا و هرايي را خواند. اجرايي واقعاً حرفه اي كه از كم دقتي هاي هميشگي در كار اكثر خنياگران بومي، عاري بود.
موسيقي مازندران را بيشتر با سازهاي بادي و كوبي مي شناسند. شنيدن دوتار مازندران با نوازندگي و خوانندگي استادانه محمدرضا اسحاقي، دري بود به فردوس سراسر سبز ديار موسيقي هايي كه با صد دريغ، رو به نابودي و فراموشي هستند. آشنايي دلچسب نغمه هاي مازندراني، همخواني ممتاز بين ساز وآواز و قطعه  ضربي انتهايي آن، يك برنامه  ِكامل و جمع وجور را عرضه كرد. باشد كه اسحاقي عزيز را بيشتر و بيشتر ببينيم و بشنويم.
صداي طبيعت از قليچ و يموت!
قليچ انوري و همراهش، رحمان قليچ يموتي، يكي از بهترين اجراهاي امشب را ارائه كردند. مردم جمهوري تركمنستان، آق مراد چاريف را دارند و ما هم قليچ انوري را كه به گفته كارشناسان، هيچ كم از چاريف ندارد. او را در سفري خاطره انگيز همراه هوشنگ جاويد در تركمن صحرا ديدم و نواختنش هر دوي ما را شيفته كرد. اكنون هفت سال از آن تاريخ گذشته و انوري پخته تر شده و صداي دوتار و آوازش، سند زنده  فرهنگ صوم تركمن و استان گلستان است. قليچ انوري يك ويرتوئوز تمام عيار و مسلط به صحنه است. ابتدا با گفتاري گرم مي آغازد و با روشن ترين جملات، كوتاه و سريع، از موسيقي تركمن و گنبد كاووس و مقام بخشي ها و چگونگي اجراي بخشي ها از مقام گچ پلك (فلك كجرفتار) مي گويد و ذهن شنوندگان را براي درك اين موسيقي عجيب، آماده مي كند. بعد از گفتار اوليه، مهار اجرا را ابتدا به دست دوست هنرمندش رحمان يموتي مي سپارد كه تسلط چشمگيري را در كمانچه نشان مي دهد و گويي در ساز او، آواز تركمني اصيل نهفته است. كاراكتر كششي كمانچه با كاراكتر زخمه اي دوتار (كه تداعي ريتميك و نقش پشتيباني وزني را هم دارد)، در هم مي آميزد و صداي بم انوري به طرزي مؤثر آن را تكميل مي كند. هر دوي آنها، ماهر بودند و اگر قرار بود كه حتي چند ساعت ديگر هم برنامه اجرا كنند، توان داشتند و به قول معروف «كم نمي آوردند».
جواني در حد استادي!
امسال شيرمحمد اسپندار نيامد. پيرمرد، جايش خالي است و صداي دونلي اش هميشه مواج در خاطره ها. جشنواره كرمان بدون او، چيزي كم دارد. همان طور كه جاي دوستان عزيزي چون محمدرضا درويشي و ساسان فاطمي هم، بسيار خالي است و چشم، بي اختيار دنبالشان مي گردد. امسال به جاي اسپندار، شير جواني به ميدان آمده بود. پارسال هم بود. موسي بلوچ، كه معروف است چهار صد كيلومتر را با موتور سيكلت آمده تا در جشنواره شركت كند، يك بلوچ اصيل با چهره  نجيب كه در كار خودش به استادي رسيده است و همراه تنبورك «رئيسي» ليكوي كردي را مي نوازد. موسيقي بلوچ جذبه اي عجيب دارد. كمترين تداعي و سايه اي از موسيقي دستگاهي و رديف در آن نيست. همين ناآشنايي، آن را جذاب تر مي كند. با آن نغمه هاي شناور در لايتناهي ذهن و آرامش ژرف، انگار تجسمي از بهشت است. اين موسيقي اي كه زلال جويبار و آرامش آب روان را تصوير مي كند، برآمده از سرزميني خشك و سوخته است. ايرانيان هميشه خواب باغ دلخواه خود را ديده اند و در حسرت آب بوده اند. و ... و باصداي دونلي انگار روياي آب هاي نقره فام و روان را مي بيني .نواختن دونلي، مثل ساختن آن از چوب پرپوك يا كلير، تكنيك مشكلي دارد و نفس برگردان آن سال ها تمرين و تمركز را طلب مي كند. موسي بلوچ در عروسي ها مي نوازد. مثل اكثر خنياگران نواحي ايران: شغلش همين است و مهارتش هم از همين است. نوازندگي او تميز و روان و صداي دونلي اش، كيفيتي دارد كه مي توان ساعت ها و ساعت ها بدون خستگي شنيد و در زمان بي زماني و مكان بي مكاني، به خلسه اي شيرين فرورفت. نفسش پايدار و برقرار باد.
جور ديگر بايد شنيد!
موسيقي هر منطقه، زيباشناسي و كليد هاي فهم خاص خود را دارد و بايد، با آن نشانه ها و كدها به شنود موسيقي آن منطقه نشست. گوش هاي رام و عادتمند ما كه به تركيب هاي ثابت و محدودي از چند نوع موسيقي شهري (ايراني يا غيرايراني) عادت كرده، در رويارويي با بعضي موسيقي هاي نواحي، دچار شگفتي و پيچيدگي مي شود و گاه برقرار كردن ارتباط حسي و عاطفي، كار مشكلي به نظر مي رسد. هر چه موسيقي خلاف عادت ما باشد،  كار مشكل تر است. مشكل تر از آن، وقتي است كه مي خواهيم با متر و معيارهاي عادتمند شده مان- كه آنها را صددرصد درست و قطعي و فراگيرنده مي دانيم- به شنود موسيقي هايي غريب و بكري بنشينيم كه گاه ماهيتي سخت آبستره دارند و اگر با همان معيارهاي عادت شده قضاوت شوند به نظر، غلط و خشن و ناهنجار مي آيند. در حالي كه داوري اين چنيني، كافري در حق اين فرهنگ هاست كه جز معصوميت و انتزاع طبيعي، امتياز ديگري ندارد.
محمدعلي شرفايي، ني نواز و آوازخوان بمي،  مثل استاد كسايي نمي نوازد و مثل شاه زيدي آواز نمي خواند. او صداي خودش و فرهنگ منطقه  خودش را دارد. وقتي در ني مي دمد، زمزمه  انساني و زلال خود را هم به همراه آن به درون ناي مي دهد. حاصل، صدايي است كه براي گوش هاي خو كرده به موسيقي هاي رسانه اي، «درشت باف» و داراي «نوفه» (نويز) است. در حالي كه از منظر ديگر، نمايانگر وحدت ساز و انسان در يك صداي واحد است. نوعي همزماني است و البته با ماهيتي غريب و هنجارشكن، شرفايي قادر است به تنهايي صداي ني را استخراج كند و به تنهايي هم بخواند، كه چنين مي كند و نشان مي دهد كه توانايي هم دارد، مي خواند. «نزن دست بر دلم، حالي ندارم ...» در گرفتن پرده ها، آزاد و رهاست و بيشتر درگير احساسات زلال و ساده  خويش است نه استاد نمايي و اجراي پاكيزه روي صحنه. ريشه هاي بدوي و اصيل آوازهاي زنده ياد بسطامي را (كه دقيقه به دقيقه مجلس از ياد و خاطره  او رنگ مي گيرد) مي توان در اين آوازها جستجو كرد. اگر چه اجراي او نيز مثل اجراي هوشنگ كردستاني كمي طولاني و زياده از حوصله  تماشاگران است. انگار اين درازنفسي و رها بودن در بي زماني، خصلت خنياگران كويري و كاروانيان است كه خود را در شن زار بي انتها و عمق سكوت ملكوت حس مي كنند و تا جايي كه نفس ياري كند مي خوانند و مقيد به زمان قراردادي نيستند.
تك سرايي ، مهم تر است
موسيقي كرمانشاه شامل دو اجراي مستقل است: هوره خواني با صداي جناب نوروزي و گروه نوازي تنبور به سرپرستي و نوازندگي حضرت طاهر يارويسي و پرده هنوز كامل باز نشده، «نوروزي» سياهپوش و سپيد موي موقر، شروع به خواندن مي كند. با وفاداري به متن قديمي «هوره» و فواصلي كه هنوز بكر و باستاني مانده اند. هوره خواني مورد علاقه  شديد استاد زنده ياد مرتضي حنانه بود و او هميشه تكنيك اين خوانندگان را در استخراج صدايي شبيه هق هق گريه و اصوات موجود در طبيعت مي ستود، نظير اين تكنيك هق هق كه از گلو برمي آمد، در صداي قليچ انوري تركمن هم بود. هوره، يك موتيف بسيار كوتاه و ثابت، با فرود مشخص و ثابت و با كلام متنوع بود.گروه يارويسي، مقام فاني فاني را نواختند. ساختار طاهري اين مقام همانند ساير مقامات كردي است و اجراي حقيقي آن در تك نوازي صورت مي گيرد. مي توان گفت كه از طاهر يارويسي در اين جشنواره مي توانست خيلي بهتر استفاده شود و حداقل يك برنامه تكنوازي براي او بگذارند و شايستگي هاي او را بهتر بشناسانند.
اين موسيقي حماسي لر
كمانه و آواز فرج  علي پور را كيست كه نشناسد؟ و موسيقي كردستان را كه اين همه بشاش و سرشار از حس زندگي و شادماني است. اگر مي دانستيم كه اين نواي شادي از چه بستر غمناكي برمي خيزد، تلاش خنياگران سرزمين مان را در اين كار مشكل- آفريدن شادي از بطن رنج- بيشتر مي شناختيم و مقام شان را بيش  از اين مي ستوديم. فرج علي پور يك موسيقيدان و سرپرست گروه به تمام معني است. به صحنه بسيار مسلط و به موسيقي خود معتقد است. همه اين كيفيت هاي باارزش در صداي ساز و آوازش حس مي شود و در سرپرستي گروهش كه آينده خوبي دارد همنوازي چابك آن تارنواز جوان و همراهي بي نقص تنبك و دف را هم نبايد از ياد برد. بيشترين استقبال را مردم از برنامه  علي پور كردند و گروه او، حس بسيار خوشي را براي حاضران به جا گذاشت.
گوهر يك دانه  تربت!
عبدالله سرور احمدي، استاد دوتار جنوب خراسان را همراه خواننده اش غلام رسول فرهادي نيا در جشنواره فجر ۱۳۶۹ ديده و با او گفت وگو كرده بودم. استاد هنوز هم همان گوهر يكدانه است. پخته تر و دلنشين تر هم شده، با پنجه اي تيز و چابك و صداي طلايي سيم هاي دوتار، مناجات نامه مي خواند. خواننده را نشناختم. واقعاً مسلط و همراه مي خواند. برنامه  سرور احمدي باز هم جا داشت كه اجرا شود. اما ... امان از اين اپيدمي گروه نوازي كه به هيچ هنر و ظرافت و بياني رحم نمي كند. به پايان آمد اين يادداشت و سخن همچنان باقي است. اجراي گروه ارفع و ساز «هوار» را هم نديدم. حيف!

پاسخ حسين عليزاده به يك اعتراض
شناسنامه اثر را تحريف نكنيم
002748.jpg
اختلافات و بروز برخي كدورتها در جامعه موسيقي، بيش از آنكه ناشي از مبنايي استوار باشد (يعني دليلي واقعي براي بروز اختلاف) بر پايه برخي سوءتفاهمات شكل گرفته اند. اختلاف و البته اعتراض خسرو سلطاني، موسيقيدان ايراني مقيم اتريش درباره آلبوم نوبانگ كهن با حسين عليزاده، موسيقيدان ديگر ايراني كه كارنامه اي روشن و شفاف دارد، از جمله اين مسائل است كه چند ماهي است ذهن هردوي اين بزرگواران را سرگرم كرده است.
همشهري در يادداشتي كه چند ماه قبل نوشت، آقاي سلطاني را به خواندن و بررسي دقيق تر بروشور نوار فراخواند، اما از قرار ما عادت كرده ايم كه همچنان بدون سند و مدرك مكتوب و براساس برخي شنيده ها سخن بگوييم.
در هر حال آقاي سلطاني كه خود موسيقيداني محترم و نوجوست، ديگر بار درباره آلبوم نوبانگ كهن گفته اند كه «در آن مجموعه، نوازندگي سازهاي مضرابي به عهده حسين عليزاده بود.
ايشان هم يكي از بهترين نوازندگان هستند و طبعا اجراي بسيار خوبي ارائه شد ولي متاسفانه به اين خاطر كه من در ايران نبودم و پيگيري نكردم ،اين آلبوم در اينجا به نام ايشان شناخته شد و خود آقاي عليزاده هم هيچگاه متذكر نشدند كه در اين اثر تنها نوازندگي را به عهده داشتند. و قدري هم در ميكس و ضبط بخش هاي آوازي و بخش بسيار كوتاهي در ابتداي كرشمه و زيركش سلمك كه مجموعه اين قسمت ها در يك آلبوم ۶۰ دقيقه اي به ۲ دقيقه هم نمي رسد. »(يك روزنامه صبح).
جناب حسين عليزاده در روشنگري و پاسخ به اين ابهامات! (البته از نظر ما ابهامي وجود ندارد) مطلبي كوتاه نوشته اند كه اميدواريم مهرخاتميتي باشد بر اين گونه مباحث نه چندان پرفايده.
سيد ابوالحسن مختاباد
* * *
معرفي نامه يا به عبارتي تشويق نامه اي كه به عنوان مقدمه در متن بروشور داخل كاست يادشده نوشته شده است كلام فارسي روان و ساده اي دارد كه در طول سيزده سال گذشته تغييري نيافته است تا موجب سردرگمي و يا احتمالا عدم درك درست و روشن مطلب شود. در آن مقدمه توضيح داده شده است كه پايه و اساس اصلي نوبانگ كهن بر رديف ميرزاعبدالله به روايت استاد نورعلي برومند و استاد محمود كريمي بنا شده است.
اين توضيح به معناي اين است كه بعضي قطعات مستقيما و عينا از رديف به عاريت گرفته شده و بعضي هم به صورت اقتباس و يا به صورت دگره در يك مجموعه تدوين شده است.
بنابراين قطعه خاصي جدا از ملودي هاي رديف ساخته نشده است تا عنوان آهنگساز براي آن در نظر گرفته شود. حتي شادروانان ميرزاعبدالله و يا استاد كريمي نيز نمي توانند مدعي ساخت ملودي هاي رديف باشند.
نكته قابل توجهي كه در مورد تنظيم قطعات در مقدمه ياد شده آمده، اين است: «ضمن اين كه ساختمان و آهنگ اصلي گوشه ها به كار گرفته شده، ابداعاتي چه به صورت بداهه نوازي و چه به صورت ابتكاراتي نوين در تنظيم و تدوين و رنگ آميزي سازها توسط نوازندگان انجام شده است.» معنا و مفهوم اين عبارت روشن است. يعني نوازندگان صرفاً  نقش اجرا كننده را نداشته، بلكه در تنظيم و تدوين نيز نقش اساسي داشته اند. بدين ترتيب، قطعات منتخب و تدوين شده از رديف، به صورتي كه در مجموعه آمده اند، از قبل تنظيم قطعي نشده اند بلكه طرح هاي كلي آن توسط تدوين كننده نوشته شده بود و بعد زير نظر من تكميل، تنظيم و- همزمان در هنگام ضبط در استوديو- رنگ آميزي شده است. البته قسمت هاي آوازي كه به سرپرستي و تنظيم من با گروه هم آوايان اجرا و ضبط شده، از اين امر مستثني است.
نكته ديگر، موضوع بداهه نوازي- يكي از پيچيده ترين و عالي ترين مراحل موسيقي ايراني- است كه در طول تاريخ اين هنر همواره تعداد انگشت شماري از استادان موسيقي با درجات والايي از مهارت، خلاقيت و تسلط كامل به رديف موسيقي ايران- در حد رديف دان- توانسته اند به آن دست يابند. به همين دليل و اعتبار، بداهه نوازي هاي نوبانگ كهن فقط با سازهاي رباب، عود و سه تار اجرا شده اند كه سبك و شيوه نوازنده در آن مشهود است و بديهي ست اگر بداهه نواز ديگري با سبك و شيوه اي متفاوت، به جاي من در اين مجموعه حضور مي داشت،قطعاً  نوبانگ كهن شكل ديگري مي يافت.
نكته آخر اين كه حضور افتخاري، معنوي و مادي من در اين مجموعه صرفاً  جنبه تشويقي داشته و بدون ترديد بود يا نبود آن تأثيري در كارنامه هنري ام نداشته و ندارد. با صراحت و قطعيت به ياد دارم روزي را كه مسئوليت اين مجموعه را به عنوان دوست و راهنما پذيرفتم، پيشنهاد دهنده بي اندازه شكرگزار اين سخاوت بود. به هر حال هر اثر هنري و هر هنرمند داراي شناسنامه و پيشينه هنري است و به همين دليل هيچ كس حق تحريف و يا تغيير آن را ندارد. بنابر اين هر نوع دستبرد يا تحريف در شناسنامه اثر ياد شده از نظر من فاقد ارزش است، زيرا تمام مطالب شناسنامه اثر زير نظر همه مجريان آن نوشته و تنظيم شده و براي هميشه به قوت و ارزش خود باقي است و قطعاً  هر هنرمندي مي تواند با ادامه كار و تلاش و تداوم ارزش هاي هنري، جايگاه شايسته خود را كسب كند و به آن افتخار نمايد.

هنر
ادبيات
انديشه
زندگي
سياست
ورزش
|  ادبيات  |  انديشه  |  زندگي  |  سياست  |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |