دوشنبه ۴ اسفند ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۳۱۸
پشت دخل بازارچه
چقدر حيف شد
فرهاد فرجاد
صبح روز چهارشنبه ۲۹ بهمن بود كه طبق عادت هر روز و براي اطلا ع از كليات اخبار كشور، سري به اينترنت و خبرگزاري ها زدم. اين چنين بود كه باز روزم را خراب شده ديدم. خبر آتش گرفتن قطار باري در مسير نيشابور و يك كشتار دسته جمعي ديگر، دوباره داغم را تازه كرد. با هيجان، خبر را به بچه هاي دفتر گفتم، همه با حيرت و اندوه از تعداد تلفات و ميزان خسارت مي پرسيدند. دو دقيقه بعد همه مشغول كار خود بودند.
سرم بدجوري درد مي كرد. ساعت ۵ بعدازظهر از دفتر به قصد خانه بيرون زدم. در و ديوار شهر پر بود از كاغذ پاره هاي تبليغات كانديداها. قدري زير پا، قدري روانه جوي آب، قدري چسبيده بر تير چراغ راهنمايي و رانندگي و قدري هم چسبيده بر طبقات سوم و چهارم ساختمان ها. هنوز مبهوت خبر صبح بودم. تا لحظه خروجم از دفتر، تعداد مجروحان ۴۰۰ نفر اعلا م شده بود، در حالي كه هنوز از شمار كشته ها آمار دقيقي در دست نبود. سوار تاكسي شدم و باز اثري از ناراحتي روي صورت همسفران نديدم. به بغل دستي گفتم: آقا، از حادثه قطار امروز، تازه چه خبر؟ خيلي معمولي نگاهي كرد و گفت: كدام حادثه؟ ماجرا را برايش توضيح دادم و گفتم تلفات تا آنجا كه من شنيدم بالا ست.
مرد، شانه هايش را تكاني داد و گفت: بنده هاي خدا.
چهار مسافر ديگر هيچ اشتياقي براي شركت در بحث از خود نشان ندادند. هم صحبت من نيز رويش را برگرداند و ترجيح داد نصفه و نيمه، چرتي بزند.
اخبار تلويزيون، آن روز دقايقي از وقت طلا يي خود را به خبر اختصاص داد. فرداي حادثه، روزنامه ها هم صفحه سياه كردند و امروز، پس از گذشت چند روز، به نظر مي رسد آخرين سوسوي دغدغه ي فكري اين مصيبت نيز رو به خاموشي است. به همين سادگي چند ده نفر ايراني سوختند و جزغاله شدند، درست به سادگي لت و پار شدن چهل هزار ايراني در بم. درست به سادگي له شدن پنجاه هزار ايراني در منجيل و رودبار، درست به سادگي سلا خي شدن سالانه بيست هزار نفر در ميانه آهن پاره هاي باقي مانده از تصادف هاي جاده اي كشور.
امروز به اين مي انديشم كه چقدر گذشتن از كنار اخبار مربوط به مرگ و مير و قربانيان حوادث طبيعي و غيرطبيعي، براي مان ساده شده. امروز به اين مي انديشم كه چرا حتي براي چند دقيقه، شنيدن خبر كشته شدن هموطنان مان آثار غم و اندوه را روي صورتهايمان نمي نشاند و به اين مي انديشم كه چرا خبر قتل فلا ن دختر جوان در سرزمين شياطين، سرزمين غرب، هفته ها و ماهها جزو اخبار داغ و جنجالي مطبوعات و رسانه ها است، در حالي كه فقط روزنامه هاي ما، هر روز صفحات حوادث خود را مزين به دهها خبر قتل و جنايت و ديگر حوادث مي كنند و فردا و فرداها همين حجم، پذيراي اخبار مشابه، ولي جديد است و ما، اگر زحمت بكشيم- كه نمي كشيم- تيتر اين اخبار چند خطي را نگاهي مي اندازيم و رد مي شويم و احساساتي ترين مان ممكن است لب از لب بگشايد و زمزمه كند: آخ، جوانك مرد، چه حيف شد.... به اين مي انديشم كه چه ارزان مي ميريم

بازارچه ارتباطات
بازارچه خوراك
بازارچه لوازم خانگي
بازارچه آرايش ، بهداشت و شست و شو
بازارچه آخر هفته
بازارچه حمل و نقل
گوناگون
|  بازارچه خوراك  |  بازارچه لوازم خانگي  |  بازارچه آرايش ، بهداشت و شست و شو  |  بازارچه آخر هفته  |  بازارچه ارتباطات  |  بازارچه حمل و نقل  |   گوناگون  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |