چهارشنبه ۶ اسفند ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۳۱۹
اولين نمايشگاه اهداي وسايل و تجهيزات هيات هاي عزاداري
روز واقعه نزديك است
گزارش اول
003459.jpg
اولين نمايشگاه اهداي وسايل و تجهيزات هيات هاي عزاداري در مجموعه ورزشي رازي، ميدان گمرك برگزار شده است. ۸ هزار هيات عزاداري در تهران، مجموعه اي از حسينيه ها و مسجدها و تكايايي هستند كه به طور خودجوش هيات هاي عزاداري تشكيل داده اند.
عكس: هادي مختاريان 
سعيده عليپور
قفل بزرگ انبار را باز مي كند و مي گويد: «همين جاست، علم و سنج و طبل و...»، خاك گرفته است، دستم را روي طبل مي كوبم، صداي خفه  آن به صداي طبل هاي خاطراتم نمي ماند...
پيرمرد با آن چوب گرز مانندي كه سرش را با پيراهن كاموايي پوشانده بودند، روي طبل مي كوبد؛ «بام...» صدايش انگار پرده  خاطراتم را تكان داده باشد... «كجاست ياري كننده اي كه مرا ياري رساند...»، باز بم مي كوبد؛ «بام...»؛ مشت پرآب، لبان خشكيده، وجودي تشنه... نه فرزندان حسين ها تشنه اند...»
باز هم مي كوبد، طبل خاطرات است گويي؛ «بام...»، «لبان تشنه پدر بر لبان تشنه، پسر جسم خون آلود علي اكبرها در دستان بي رمق حسين...» «بام...»، «غروب سرخ رنگ... شيون زنان... ذوالجناح زخمي، بي سوار...».
با صداي بر هم خوردن قابلمه هاي كنج انباري به زمان بر مي گردم، ياد خورشت هاي قيمه مي افتم... و آن طعم به ياد ماندني اش...»
پيرمرد، رئيس هيات موسي بن جعفر يكي از محلات جنوب شهر است مي گويد: «من خودم كاري نمي كنم مردم خودشان و جوان ها مي آيند و كارها را پيش مي برند. به لطف آقا امام حسين هم تا به حال هيچ چيز كم و كسر نياورده ايم.»
۳۲ سال كار هياتش را شرح مي دهد كه از كجا شروع كرد و با مشاركت مردم توانسته علم بزرگتر هم بخرد. يك كوپن خريد وسايل مراسم عزاداري دستش است تا خريد كند. چرا كه اولين نمايشگاه اهداي وسايل و تجهيزات هيات هاي عزاداري در مجموعه ورزشي رازي، ميدان گمرك برگزار شده است. ۸ هزار هيات عزاداري در تهران، مجموعه اي از حسينيه ها و مسجدها و تكايايي هستند كه به طور خودجوش هيات هاي عزاداري تشكيل داده اند. پيرمرد توضيح مي دهد كه مجوز فعاليت هيات حسينه مان را از سازمان تبليغات اسلامي گرفتيم.از طرف آنها هم ۱۵ هزار تومان براي خريد وسايل هيات داده شد كه مي توانيم در همين نمايشگاه با آن خريد كنيم.
بحثي كه چندي پيش توسط شوراي شهر در مورد مديريت شهري مطرح شده بود؛
«لزوم مديريت بر مراسم هاي جشن و اعياد و عزاداري هاي ملي و مذهبي»
و اولين بار اين گفته، با برپايي نمايشگاه اهداي تجهيزات مراسم عزاداري به هيات هاي عزاداري شهر تهران كه توسط سازمان تبليغات اسلامي و سازمان فرهنگي و هنري شهرداري تهران، برگزار شده است، شكل عملي به خود گرفته است.
بريده بريده حرف مي زند و وقتي حرف مي زند نگاهش به زمين است. غرفه پر از پارچه هاي مخمل شكلي است كه خطوط و نقوش پارچه اي كه آنها هم از جنس مخمل هستند بر آنها دوخته شده است. «نام همه ائمه دور تا دورش دوخته شده يك متر و نيم در ۲ متر است كه قيمتش هم ۶۴ هزار تومان، پارچه اش اصل كره اي، رنگش نمي رود، سال ها مي شود استفاده كرد.» اين را جوان با ته لهجه مشهدي اش مي گويد، روي پارچه بزرگ ديگري نقش تابلوي عصر عاشوراي استاد فرشچيان نقش بسته، «ذوالجناح زخمي و زنان در حال شيون...» به گمانم قيمت اينها خيلي بيشتر باشد: جواب مي دهد: «آن هم حدود ۷۰ هزار تومان. البته اينجا همه قيمت ها با تخفيف است وگرنه قيمتش بيشتر از اين حرفهاست.»
توضيح مي دهد سبك كارهاي تكه دوزي براي عزاداري ها چند سالي است تغيير كرده و اين تغييرات هم در بالا رفتن فروش موثر بوده است.
با خط نستعليق زيبايي پارچه سبز ياحسين روي ديوارنصب شده بود.
غرفه ديگر نمايشگاه اهداي تجهيزات عزاداري به هيات هاي تهران پر از پوسترها و تصاوير محرم وعزاداري است. گرچه مديرش دوست ندارد از قيمت پوسترها چيزي بگويد اما از نبود حمايت دولت از مراكز فرهنگي اين چنين شكايت مي كند: «چرا ما كه تمام هم وغم خودمان را گذاشته ايم كه محصولات فرهنگي اين چنيني توليد كنيم آن هم به عشق ائمه (ع) مجبوريم براي چاپ پوستر كاغذ به نرخ آزاد بخريم، چرا كه هيچ مصوبه اي توسط دولت ومراكز فرهنگي در خصوص پشتيباني و حمايت مالي براي توليد اقلام فرهنگي تبليغي داده شود.»
نمايشگاه در عرض يك هفته جمع و جور شده و اين در حالي است كه بسياري از غرفه داران از اين موضوع ناراضي بودند. اگر مي دانستيم چنين نمايشگاهي قرار است برپا شود حتما توليدات بهتري داشتيم.
اينجا سماور و فلاسك هاي بزرگ چاي از همه چيز ديگر بيشتر فروش دارد به نظر مي رسد اكثر هيات ها مبلغي از ۱۵۰ هزارتومان اهدايي را صرف خريد فلاسك بزرگ چاي مي كنند و توي غرفه ها طبل هاي بزرگ و كوچك، سنج ها، دهل ها و شيپورها و پرچم ها كنار هم چيده شده اند. زنجير؛ قيمتش بستگي به تعداد زنجيرش دارد اين را مرد فروشنده مي گويد و ادامه مي دهد مثلا اينكه متوسط است هزار و ۵۰۰ تومان قيمت دارد.
پيرمرد نگاهي زيرچشمي مي اندازد و بعد گويي كه بخواهد از بودنش مطمئن شود دستي به ريشش مي كشد و مي گويد:« علم، سمت ناصرخسرو، علم دارند، البته علم تهران كم است. بيشتر اصفهان درست مي كنند قيمتش هم از ۵۰۰ هزارتومان است تا۵۰ميليون.»
دهنم باز مي ماند ۵۰«ميليون، كسي هم ۵۰ميليون براي علم پول داده است».
پيرمرد از روي عرق گير مشكي اش كه موهاي سفيدش را نمايان تر كرده سرش را مي خاراند و ادامه مي دهد: «آره، چرا كه نه، مردم براي امام حسين همه كاري مي كنند. نذر مي  كنند و علم مي خرند البته خب، علم بزرگ دردسر هم دارد، كم پيدا مي شوند كساني كه بتوانند علم را از روي زمين بلند كنند.»
اما برنامه هاي محرم امسال را فقط هيات ها و تكاياها ندارند، فرهنگ سراهاي مختلف هم هر كدام بنا به تقسيم وظايف خود از قرائت و تفسير قرآن گرفته تا تعزيه خواني برنامه هايي برپا كرده اند. فرهنگسراي قرآن هم امسال ۱۰روز ابتداي محرم را مراسم تعزيه خواني برگزار مي كند.
ميدان را مي چرخم، دو نفر پيرمرد و يك جوان؛ نقش علي اكبر را دارد و پيرمرد نقش حر را و آن يكي شمر است، مي گويد: «سالهاست كه اينجا و آنجا، در هر محله تهران بساط به پا مي كنيم و تعزيه مي خوانيم، جز چند تكه لباس و يك شمشير زنگ زده چيز ديگري در بساط نمايش نيست. مي گويد كه نذر كرده است و تا ۵ سال اين كار را ادامه مي دهد. پيرمرد پير است و امسال نذرش را به تمامي ادا خواهد كرد.

ستون ما
و اما ريزعلي
كاش عكس ها را نديده بودم؛ عكس هايي كه ساتيار از فاجعه قطار نيشابور گرفته بود:
قطار در هم شكسته، ريل هاي مچاله شده، تماشاگران مبهوت، دود، غبار، تيرگي، حفره اي به عمق سي متر و دهانه ۱۵۰ متر حاصل انفجار هولناك واگن ها، جنازه هاي سوخته، انسان هاي تكه تكه و عريان، عريان از اثر موج انفجار، دست هاي از شانه جدا، پاهاي از ريشه گسيخته، بدن هاي باد كرده، باد كرده و مچاله... وحشت، وحشت در چشم هاي شيشه اي، وحشت منجمد در چشم مردگان و نگاه هاي زندگان - جان بي مقدار آدمي.
چه بايد نوشت؟ آيا اينها نوشتن دارد؟ چه مي شود نوشت كه ننوشته باشند؟ در همين صفحات ايرانشهر، در بقيه صفحات روزنامه، همه چيز را نوشته اند. از مبهم بودن همه ماجرا نوشته اند و «چرا»هاي متعددي را مطرح كرده اند: چرا اين همه مواد خطرناك، سوخت و گوگرد و پنبه - و به تعبير يكي از نويسندگان ايرانشهر: فرمول بمب - با هم حمل مي شده؟ چرا ۵۱ واگن حامل اين مواد خطرناك در ايستگاه متوقف شده، آن هم آنقدر بي حفاظ و بي احتياط؟ چرا اين هيولا ناگهان به حركت درآمده و در شيبي چنان اندك، سي كيلومتر راه پيموده و ... چرا پس از آتش سوزي اوليه، اين پيش بيني ساده كه گرماي حاصل از اشتعال مي تواند باعث انفجار محموله شگفت واگن هاي ديگر شود صورت نگرفته و هيچ ممانعتي از تجمع مردم به عمل نيامده و بسي «چرا»هاي ديگر.
همه را نوشته اند و در ميان نوشته ها،يك نفر به نكته اي باريك اشاره داشت: ريزعلي! بله، ريزعلي كه داستانش را همه مي دانيم. دهقان فداكاري كه لباسش را آتش زد و به لكوموتيوران قطار مسافربري فهماند كه ريل پوشيده از سنگ است و جان عده زيادي را نجات داد.
او نوشته بود: در اين حادثه جاي ريزعلي خالي بود! زهي اسف و دريغ كه ما در ساز و كار اداره اموري چنين حساس بيشتر بايد به ريزعلي ها متكي باشيم تا مديران و كارگزاران كارآمد و برنامه ريزي دقيق و حساب شده.
اما يك نكته باريك تر از ديد او پنهان مانده بود و آن اينكه اتفاقا در اين ماجرا هم ريزعلي يا ريزعلي هايي دست در كار داشته اند: درست چهار دقيقه قبل از فاجعه، يك قطار مسافربري با ۷۰۰ مسافر در همان مسير بوده كه با آگاهي كاركنان راه آهن به موقع تغيير مسير مي يابد و از كنار جهنم به سلامت مي گذرد. هنوز تب و تاب فاجعه امكان پرداختن گزارشگران به حواشي ماجرا را نداده و لابد چگونگي تغيير مسير اين قطار و جزييات آن منتشر خواهد شد. اما يك لحظه تامل در صحنه هولناكي كه مي توانست در صورت رسيدن قطار مسافربري به محل حادثه پديد آيد كافي است كه نقش مهم و پررنگ ريزعلي ها را در اين قضيه نيز به كمال دريابيم.
راستي تا كي بايد به ريزعلي ها متكي بود و تا كي بايد از رنج و شوربختي نوشت؟
امضا محفوظ

ايرانشهر
آرمانشهر
تهرانشهر
حوادث
در شهر
درمانگاه
زيبـاشـهر
سفر و طبيعت
|  آرمانشهر  |  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  حوادث  |  در شهر  |  درمانگاه  |  زيبـاشـهر  |  سفر و طبيعت  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |