پنجشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۸۲ - شماره ۳۳۲۵
گفت وگو با بهمن مه آبادي نوازنده، آهنگساز و سرپرست گروه سل
يك گروه بي ادعا
هما صدر ارحامي
003456.jpg

در پي فعاليت هاي چشمگير گروه موسيقي سل، در معرفي و انتشار آثار جاودانه موسيقي علمي در جهان بالغ بر شش كاست و سي دي با اجراي انسامبل سل- به سرپرستي بهمن مه آبادي- پژوهشگر موسيقي، عضو با سابقه اركستر سمفونيك تهران، نوازنده و مدرس ويلن و گيتار كلاسيك و مدير مركز موسيقي سل، بر آن شديم تا در گفت وگويي از ديدگاههاي ايشان در زمينه هاي مختلف هنري و فرهنگي جويا شويم. آنچه در پي مي آيد حاصل اين گفت وگو است.
* موسيقي را شما چگونه مي شناسيد و چه تعريفي از آن ارايه مي دهيد؟
- موسيقي يك آيين است، آييني مقدس و اجتماعي و عامل پيوند انسان با همنوع خود و پيوند فرد با جهان. موسيقي نوعي تأمل و انديشه است. وسيله اي براي شناخت درون و بيرون و گفت وگويي از سر نياز. زيرا كه از مكاشفه و عرفاني خاص سخن مي گويد و در اقيانوس بشريت سرريز مي شود. راههاي تازه زيستن را پيش روي آدمي مي گذارد و او را به سوي تعالي سوق مي دهد. موسيقي نوعي عبادت است، زيرا كه رياضت تمرين و ممارست، او را از روزمرگي هاي معمول رهايي مي دهد و در محصور تقلايي خلاق به حقيقت بشري خود نزديك تر مي سازد. مي داند و اعتراف مي كند كه حقير است و در وادي خلقت، چون ذره اي است كه درماندگي در حركاتش پيداست. به دركي نايل مي شود كه در عين رهايي و آزادي واقعي، قالب هاي ناچاري را مي پذيرد و در كل خود را صاحب رسالتي مي داند كه مي بايست آن را به همنوعان خود ابلاغ نمايد، زيرا او در هنر خود راهي نو را براي زيستن بشارت مي دهد و انسانها را از سطحي نگري و عوام بودن بر حذر مي دارد و به ميهماني انديشه ها فرامي خواند. محصول تفكر، تعمق و غور او بشريت را ندا در مي دهد تا روابط اجتماعي را تلطيف كند و از خشونت غيرانساني كه امروزه تمام جوامع بشري را فرا گرفته است، ممانعت به عمل آورد. اگر در تاريخ نيك بنگريم گذشته هاي بشري بيش از امروز از عشق، شادي و معنا لبريز بود، چون كه انسان با موسيقي ناب و طبيعت بكر اينگونه عناد نداشت و به راستي آيا نمي توان به قول بتهوون دنيايي را كه نمي داند غور و تعمق، كشف و مكاشفه در موسيقي بسي والاتر از ژرفانگري در علم و فلسفه است، تحقير كرد.
* حال راه ارايه و معرفي اين موسيقي ناب و متعالي كجاست؟ چگونه بايد مردم اين پيام با ارزش را دريابند و در راه آن حركت كنند؟
- موسيقي ناب يا به قول شما موسيقي متعالي، از افق هاي بيكران سخن مي گويد كه مي بايست از طريق رسانه هاي عمومي، مخصوصاً تلويزيون در اختيار همه مردم قرار گيرد و آموزش داده شود كه در اين صورت فرهنگ جامعه را تغيير مي دهد و انسان را در مقابل وجدان خود مسئول مي سازد. روند موسيقي جدي مثل همه كارهاي بزرگ دور از بازار و دور از شهرت به وقوع مي پيوندد و كمتر وارد مقوله پول، سرمايه و سود مي شود، چون مفهوم رسالت، معناي ثروت يا شهرت را در پي ندارد. مخترعين ارزش هاي متعالي، همواره خود را دور از اين جريانات نگاه مي دارند. همچنانكه عرضه  كنندگان اجناس كم ارزش و بي ارزش به اصطلاح فرهنگي، بر عكس مي انديشند. امروزه مفهوم موسيقي روزمره در جهان چنين است، شكل و شمايل هاي غريب، لجام گسيختگي، حركات بي ارزش، كه با نام هاي دهان پركن از سوي كمپاني هاي پول سازي و سود و سرمايه به عنوان هنر و موسيقي به خورد جماعتي ساده پسند داده مي شود، صرفاً در محدوده تأمين منافع عده اي انگشت شمار است، چون كه اين آثار فاقد ابتدايي  ترين مشخصه هاي هنري هستند. اگر با مديران اين مراكز رو در رو شويد به توخالي بودن شخصيت هاي آنان بيشتر واقف خواهيد شد. آن وقت ضعف فكري ما به آنها امكان برنامه ريزي و مديريت مي دهد و كار به جايي مي رسد كه وقتي سخن از موسيقي به ميان مي آيد، شرايط بازار، سود و بي محتوا بودن ملاك برتري به حساب مي آيد. مخيله كوتاه بين اين مديران كمپاني هاي موسيقي درست كني، در سراسر جهان، رايزني و بازاريابي براي به جيب زدن سود و باز هم سود است و اگر غير از اين در جايي يافت شود كه به قول مولانا «يافت مي  نشود جسته ايم ما» آنها براي صفات نيك خود تنبيه مي شوند و تدابيري انديشيده مي شود كه عمله هاي بي سواد، دست به كار شده و راه را براي حركت نو سد كنند. ما در موسيقي سل از راه تعالي دفاع مي كنيم ،چون دريافته ايم كه از سطحي بودن سخت بپرهيزيم و بر اصالت انساني خود پاي فشاريم. كارهاي ارايه شده از مركز سل مبين اين آرا است.
* جايگاه موسيقي ملي، ارتباط آن با موسيقي جهاني و ارزش هر دو از ديدگاه شما چگونه است؟
- همه ملت هاي دنيا موسيقي ملي خود را دارند. موسيقي ملي منافاتي با موسيقي غير ملي ندارد. موسيقي هر ملتي از مسايل، زيبايي ها، روحيات، شادي ها، غم ها، شكست ها و پيروزي هاي آن مردم سخن مي گويد و البته بسيار بسيار هم با ارزش است. اما موسيقي جهاني تعلق به جغرافياي خاص ندارد. غربي نيست، شرقي هم نيست. بنابراين شمالي و جنوبي هم نمي تواند باشد. جهاني است. ميراث همه بشريتي است كه در حصار مرزهاي گوناگون زندگي مي كنند. موسيقي جهاني از آرمان هاي انسان هاي روي زمين سخن مي گويد و چون زبان جهاني دارد، انسان را خطاب قرار مي دهد. ادوارد گريك نروژي به بشريت تعلق دارد، قارا قارايف اگرچه آذربايجاني است اما چون به زبان جهاني سخن مي گويد همچون سعدي شيراز، يا فردوسي طوسي ، يا هومر، يا حافظ، يا گوته و شيلر متعلق به ميراث فرهنگي زمين بزرگ هستند. خاچاطوريان ارمني است، چايكوفسكي روس، سيبليوس فنلاندي، وردي ايتاليايي، كوپلند آمريكايي، دوفايا اسپانيايي. اما آثار اينها، شاخ و برگ هاي درخت بزرگ و كهنسال ادبيات موسيقي جهاني است كه قدمتي چندين صد ساله دارد.
موسيقي ايران مثل موسيقي ساير ملل خواصي دارد كه آن را از ديگر موسيقي ها جدا مي كند. اين نيز شمولي همگاني دارد. موسيقي هندي با مولكول ها و اتم هاي خود با موسيقي ژاپني و موسيقي ژاپني با موسيقي عربي تفاوت هاي دروني، بيروني و ساختاري دارند. اين فرق ها در چهره آحاد ملل ياد شده نيز قابل رويت است. همچنان كه هيچ مشخصه اي جز دانايي وجه تمايز نمي تواند بود، در مقوله موسيقي نيز حكم همان است.
* در اين ميراث جهاني نوآوري چه جايگاهي دارد؟ آيا آثار موسيقيدان هاي معاصر نيز به اين حيطه از فرهنگ جهاني راه پيدا مي كند. اصولاً از ديدگاه شما مدرن و حتي پست مدرن و ديگر مكاتب و سبك هاي معمول و پيشتاز داراي مفهومند؟
003450.jpg

- در حوزه علم موسيقي نوآوري داراي مفهوم عميق و بلندي است. موسيقي نو تمام عرصه هاي تاريخ موسيقي جهان را مملو كرده است. آنگاه كه باخ كبير مفاهيم علمي خود را مطرح كرد، موسيقي گام هاي بزرگي را در مدرنيته برداشت. از آن روز تا اين لحظه آنقدر نوگرايي و نوآوري در موسيقي به وقوع پيوسته است كه نام بردن از همه آنها در مجال اين مقال نيست.
رنسانس جاي خود را به باروك داده است، تازه در اندرون رنسانس نيز نوآوري هاي بي شماري اتفاق افتاده، با اين همه باروك با سلسله اي از كهكشان هاي نامحدود آن اندازه نوگرا و نوآور بوده كه حيرت آور است. اشكال و فرم هاي تازه اي عرصه هاي موسيقي را انباشته و نوگرايي در كلاسيسم و غيره و غيره به فضاهاي محتوايي و ساختاري انجاميده است. تونال، آتونال، دوده كافونيسم، سرياليسم، ميني ماليسم و صدها مفهوم ديگر گام به گام در راه نو شدن لحظه شماري كرده  اند. نو بودن جرم نيست. جرأت مي خواهد، انديشه  طلب مي كند و به قول ژيد گرسنگي- «زيرا زيباترين چيزي كه بر روي زمين شناخته ام- همانا گرسنگي است.» اين گرسنگي انسان را پيش مي برد. مجبور به خلاقيت مي كند و نوگرا مي سازد. لاجرم مدرن بودن از مفاهيم پويايي است. نوعي ديناميسم دروني است كه گاه در كالبد نيز دميده مي شود. نامي خاص ندارد، همه اش موسيقي است و از يك منبع و مبدا سرچشمه مي گيرد و با احوالات فردي، كه فرهيختگي نقش هاي جاودانه در آن از خود به يادگار گذارده، مي آميزد و تحولي را پديدار مي كند كه همه نو و بديع است. اين راز و رمز جاودانگي موسيقي پوياي جهان است كه هر روز نوتر از ديروز نمايان مي شود. طلب و جست وجو راز جواني موسيقي جدي و علمي است و در اين راستاست كه فيزيك نه تنها نسبيت زمان و مكان را اثبات مي كند بلكه نظريه كوانتوم دامنه تأثير متزلزل كننده خود را تا مرز نهايي درك سنتي قانون عليت گسترش مي دهد. لذا فيزيك معاصر همچون موسيقي عصر ما، ادامه و قبول كرنش در مقابل دنياي بسته و يكسويه را زير سئوال مي برد و بدين ترتيب ديگر در مكان- زمان و ماده- از كوچكترين ذرات گرفته تا كهكشان هاي عظيم، مرز و حدي قابل قبول باقي نمي ماند. ديگر اتم چه در فيزيك و چه در موسيقي آن جزء تجزيه ناپذير دست نيافتني تعريف نمي شود. زيرا محدوده جهان از حد ذرات فراتر مي رود و بشر در آغازين سال هاي قرن ۲۱به ميان امواج نامحدود و بي پايان هر دو زمينه فكر و عمل پرتاب مي شود. هر پديده اي در هر شكل و ساختار به طور دايم در حال تولد، رشد و مرگ است كه در اين بين  آفرينش  هنري بيش از هر وقت ديگر سمبل و تمثيلي از عمل زيستن و چگونه زيستن محسوب مي شود و در نهايت معناي صفت ، ترين در نسبت فلسفي خود به شاخص هاي زيادي مرتبط مي شود و در طبقه بندي منطقي نسبي تر مي گردد. در اين تحول راستين و شگرف گاه انسان نياز به تكان و بيداري خاصي دارد كه آن هم از بطن تاريخ مي جوشد. چون هنري پوياست كه روبه سوي آينده داشته باشد و از گذشته و حتي گذشته هاي دور جاري شود.
* در اين صورت بر اساس تعريف شما هنر و موسيقي مفهومي پژوهشي دارند. اگر اين طور است توضيح دهيد و بگوييد در اين راستا چه فعاليتي داشته ايد؟ اين پژوهش ها چه مصرفي مي تواند داشته باشند؟
- اصلاً پژوهش مفهومي علمي و كاربردي دارد. كندوكاوي است با ابعادي تعريف شده و صد درصد منطقي، جغرافياي مورد پژوهش اعم از نظري و عملي مورد مداقه قرار مي گيرد و دلايل و مستنداتي ارايه مي شود. حال با در نظر گرفتن اينكه موسيقي جهاني، يا موسيقي كلاسيك يا موسيقي علمي مفهوم آكادميك دارد و علوم نظري و عملي آن منطبق با اصول ديگر شاخه هاي علمي است و دستيابي بدان از يك روش سيستماتيك پيروي مي كند، مي شود نتيجه گرفت كه مفهومي پژوهشي دارد و مي تواند به نيازهاي بشري، اعم از رواني و جسماني جوابگو باشد و در نهايت انسان را به سوي كمال سوق دهد. مدار جهان به دور مخترعين صداهاي جديد اما بي هويت نمي چرخد، بلكه به دور مخترعين ارزش هاي نو چرخ مي خورد و دايم از چون و چراهاي بي  انتها پرسش دارد. مي پژوهد تا راه هاي نو را كشف كند و در راه هاي كهن رمز ماندگاري، جاودانگي و بي همتايي را ادراك نمايد. هنر شكلي از آگاهي اجتماعي است كه توسط هنرمند بيان مي شود.لذا چون ديگر اشكال اجتماعي در روند تكامل جامعه مؤثر است و نقش آموزشي و پژوهشي دارد كه در نهايت سيستمي را پديد مي آورد كه بر اساس كليت و جزئيت هدفي جز بالندگي ماهيت انساني در آن نيست و به خاطر ساختار پيچيده، فرمول هاي غامض و محتواي ارزشمند اما لايه به لايه، محدوديت هاي ادراكي انسان را در هر بار روبه رو شدن با اثر هنري و مفهوم شنيداري وسعت و دقت مي بخشد و محدوديت دروني او را به طرز غيرقابل انكاري زير سئوال مي برد و لامتناهي مي كند. بنابراين مي توان گفت كه اثر هنري رابطه دايمي با ذهن، مغز، سلسله اعصاب و عصب روانشناختي او و طبيعت و مفاهيم پيراموني او دارد كه در شكل غايي مي تواند جامعه را سيراب كند و سطح اجتماعي و فرهنگي خاص را نيز پي ريزي نمايد. هنر در صورتي كه با پژوهش و نقد حقيقي روبه رو باشد هرگز در سطح نمي ماند و به ظاهر قضاوت نمي شود. همچنان كه پژوهش محصول يك لحظه نيست ،موسيقي و هنر جدي هم قابل دريافت در لحظه نمي تواند باشد. تحقيق زمان، مكان و مواد اوليه را براي باروري خود نياز دارد. درك موسيقي و هنر هم به زمان، مكان و ژرفانگري نيازمند است. آثار پژوهشي داراي تنوع موضوعي بي شماري هستند و به جرأت مي توان ادعا كرد كه به اندازه آثار موسيقي دنيا، رسالات پژوهشي نيز موجود است. اينجانب در طول سال هايي كه به موسيقي انديشيده ام در حدود ۷۰-۸۰ مقاله در ارتباط با موسيقي علمي كه اغلب آنها جنبه تحقيقي و پژوهشي داشته اند را به رشته تحرير درآورده ام كه معمولاً به چاپ رسيده اند. اين مطالب شامل گفت وگو با پيشگامان هنر، تاريخ هنر، تاريخ ساز، علل پيدايش آلات موسيقي، تاريخ موسيقي مذهبي در هنر موسيقي جدي، خاستگاه نياز به مدرنيته و پست مدرن در موسيقي و راهكارهاي منطقي آن است كه البته بسيار اندك و ناچيز به نظر مي رسد. همچنين در كنسرت هاي گروه موسيقي سل كه جنبه پژوهشي داشته، در حد امكان صحبت هايي شده است. بي شك هر كس از محدوده هاي ادراك خود مي تواند بگويد و هيچ كلامي مفهوم حكم را ندارد. در ديالوگ مي توان بدون موضع گيري به طرح آرا پرداخت و به نتيجه يا نتايجي دست يافت.
003468.jpg

* ظرفيت هنري كشور ما چقدر است. موسيقي در ايران از نظر شما داراي چه وضعيتي است و چه پيشنهادي براي بهبود آن داريد؟
-هر گاه كه ما هنر را امري جدي تلقي كنيم و براي آن قوانين ثابت و شخصيت اجتماعي مساوي با ديگر مفاهيم و مشاغل در نظر بگيريم و آموزش هايي را براي ارتقاء سطح فرهنگي جامعه پيش بيني كنيم كه بر مبناي آن آحاد يك ملت به انديشمندان، متفكران، هنرمندان و دانشمندان خود جايگاه در خوري را اختصاص دهند، آن وقت خواهيم توانست از ظرفيت هاي هنري سخن بگوييم. در موسيقي نيز مهم همين است. اما در بعد تخصصي تر بايستي گفت كه موسيقي ايران ممكن است مثلاً در چهار رده اصلي طبقه بندي شود، كه عبارتند از:
۱- موسيقي اصيل ايراني با تمام مسايل مربوط به خود.
۲- موسيقي محلي يا موسيقي ديگر اقوام ايراني.
۳- موسيقي روزمره يا پاپ يا هر آنچه كه مي گويند.
۴- موسيقي علمي و برخوردار از ساختار، فرم و مفاهيم علمي موسيقي جهاني.
كه در صورت به رسميت شناخته شدن خود موسيقي به مفهوم هنري، حرفه اي و تأمين منابع و مأخذ شغلي، اقتصادي و اجتماعي در هر چهار رده ياد شده، مي توان به بالندگي دست يافت.
بي شك هيچ كدام از اين چهار شعبه تضادي با ديگري نمي تواند داشته باشد. در حال حاضر به وضوح ثابت شده است كه در صورت داشتن برنامه اي مدون و اصولي كه به دور از تنگ نظري ها و انحصار گرايي باشد، مي توانيم از ظرفيت هاي موجود بهره هاي فراواني را در اختيار جامعه قرار دهيم. در دنياي امروز ملت ها با هنرمندان، متفكران و دانشمندان خود شناخته مي شوند و به پيشينه ها و حال فرهنگي، هنري و علمي خود مي بالند.
* آيا موسيقي كلاسيك يا علمي محصولي از هنر غرب است؟ خاستگاه موسيقي ايران را از گذشته هاي دور تاكنون چگونه بررسي مي كنيد؟ تفاوت هاي اين دو نوع موسيقي در چيست؟
- به نظرم اطلاق موسيقي غربي به موسيقي علمي يا كلاسيك بيان مناسبي نيست. زيرا اين نوع موسيقي صرفاً محصول غرب نيست بلكه همه ملت هاي دنيا در آن سهميند. قوانين اين موسيقي نيز از سوي انديشمندان مختلف در اعصار مختلف و با عقايد و آراي برگزيدگان ملت هاي متفاوت شكل گرفته است. اما در مورد موسيقي ايران بايستي گفت كه اين موسيقي از اندرون تاريخ ايران مي جوشد. داستان اين موسيقي، قصه تاريخ سرزميني است كه از فراز و نشيب آن هم دوست و دشمن باخبر است. داستان تلاش و پايداري مردمي است كه در جست وجوي حق، تشنگي عميق خود را در بستر باورهاي جاويدان سيراب مي كردند اما از اين سو و آن سو مورد تاخت و تاز و توطئه قرار مي گرفتند.
تاريخ شامل رنج ها و محروميت هاست. با اين همه اگر نيك بنگريم مي توان معني واژگان افتخار، عظمت و جلال را نيز در آن جست. اگرچه داغ توهين و تحقير شاهان، امرا و سردمداران زر و زور را با خود به همراه دارد. موسيقي در اين سرزمين گاه سير قهقرا داشته است و به حكم حاكمان با دست و پايي در زنجير در خدمت ابتذال نامحرمان و ناشناساني ديو سيرت بوده است. با اين همه هر زمان كه كور سويي از آزادي و آزادگي در اين سرزمين امكان رشد داشته با آن هم آوا مي شده و فرياد گسستن بند و زنجير و يافتن آزادي و جستن معنا و حكمت را بر گلوهاي فشرده و طبل هاي غرور مي كوبيده است. موسيقي، ناله جانكاه جست وجوي ناشناخته اي است كه مردمي طالب معنا را به اصل خود برمي گرداند و از دلبستگي هاي اين جهان در كليت تاريخ بودن رهايي مي بخشيد و چنين است كه امروزه حزن و اندوه، اشك و ماتم به همراه رزم و استقامت، تمام عرصه هاي آن را انباشته است. موسيقي هوس نبود، به خاطر حرص و عرصه هاي شهواني هم نبود، اگرچه شاهان، اشراف و دريوزگان دامن آن را با ناپالودگي هاي خود آلودند و بي خبران نامحرم از آن نردباني براي خواسته هاي نابجاي خود برپا ساختند. تاريخ ما، تاريخ شاهان مستبد، بي سواد، لاف زن، تاريخ كشتارهاي بي دليل، تاريخ كوركردن ها و غيره است. در آن دوران ها خان ها، اربابها، شاهان مردم خود را زير شلاق استبداد سياه مي  كردند. در كشتزارها و مزارع آنها را به كار مي كشيدند و يا به عنوان سرباز به جنگ روانه مي كردند. هنر جايگاهي نداشت. عده اي مي بايست شب سلطان را، كه به انواعي از مفاسد آغشته بود، رنگ طرب بزنند تا او راضي شود. عده اي مطرب مي نواختند و او خرناس مي كشيد. مطربان احوال خود را برساز مي زدند و بدين گونه تاريخي ثبت  مي شد كه شلاق ظلم و جور در آن برجسته بود، لاجرم تاريخ موسيقي شكل مي گرفت. ما مراحل تاريخي دوره هاي موسيقي جهاني را به دلايل فوق طي نكرديم. امروزه نيز مجال چنين تجربه هاي ناموفقي نيست و البته خيلي دير است. موسيقي ما منوفونيك است و منوفون هم باقي مي ماند زيرا ۲۵۰۰ سال استبداد و ديكتاتوري فردي، موسيقي فردي را نيز به ارمغان مي آورد. اما در مفاهيم علمي استبداد شخصي نمي  تواند مطرح باشد. هر نظريه اي تا ظهور نظريه بعدي پابرجا مي ماند و آن گاه جاي خود را به آراي نو مي دهد. موسيقي علمي از تكنيك  تن ها و هارموني سود مي جويد چون كه از ديكتاتوري ياد شده اثري در آن به چشم نمي خورد. موسيقي علمي چند صدايي است و به آحاد ملت خود كه مثلاً در يك اركستر سمفونيك گرد هم مي آيند، فرصت مي دهد تا به نوبت كلام خود را بگويند. هيچ كس ديگري را خاموش نمي كند و اين با توجه به روند جهاني شدن، بيشتر عقلاني به نظر مي رسد. گفت وگو در موسيقي جهاني از اهم مسايل به شمار مي رود. موسيقيدانان ايراني در اين زمينه زحمات غيرقابل فراموش شدني را متحمل شده و مي شوند كه در صورت تأمين شرايط پيش گفته مي تواند بالندگي هاي بسياري را داشته باشد. امروزه مي بايد دست به تجارب نو، موسيقي نو و انديشه هاي نو زد و ترديد و دودلي را براي هميشه به كناري گذاشت.
* آيا موسيقي كلاسيك را مي توان نوعي تعامل فرهنگي در بين ملت هاي جهان دانست؟ اگر جواب مثبت است بگوييد ما در ايران چقدر به اين موضوع مي پردازيم؟
- موسيقيدان هاي بزرگ حس ها و نيازهاي گوناگون بشري را در آثار خود جاي مي دهند و از اين راه به همزباني دست مي يابند. اين موسيقي به عنوان نوعي از ميراث فرهنگي بشر و عاملي براي ارتباط فرهنگي و حتي عاطفي ماندگار مي شود. اين تعامل در موسيقي امري كاملاً بديعي است. زماني كه در يك برنامه كنسرت آثار مختلفي را كه در سرتاسر گيتي از ارزش و احترام خاص و مساوي برخوردارند به اجرا مي گذارند نوعي تعامل و همفكري جهاني شكل مي گيرد. اين مسئله در كل مراكز موسيقي دنيا امري جا افتاده و معمول است. در ايران نيز به عنوان مثال اركستر سمفونيك تهران كه اجراهاي جهاني موسيقي را در سرلوحه برنامه هاي خود دارد به چنين تعاملي دست مي زند و آثار برجسته اي را از سرتاسر دنيا با رهبران مختلف در شكل ها و فرم هاي گوناگون به اجرا مي گذارد. موسيقي سل هم در آلبوم هاي انتشار يافته خود و كنسرت ها، آثار زيادي را از اقصي نقاط جهان در قالب تريو و انسامبل عرضه مي كند.
* آيا ملت هاي جهان موسيقي كلاسيك مربوط به خود را دارند؟
- اگر منظور از سئوال اين باشد كه هر ملتي موسيقي كلاسيك خود را داراست، بايستي گفت همين طور است. موسيقي كلاسيك ايران، همان موسيقي سنتي و تاريخي آن است. البته ما خبري از گذشته هاي دورتر آن نداريم. هميشه در انديشه  خود غبطه خورده ام كه چگونه شاعران و نويسندگان بزرگ ما افكار و انديشه هاي خود را يادداشت مي كردند اما موسيقيدانان از اين مهم غافل بوده اند، خاصه كه شعر و موسيقي در اين سرزمين پيوستگي نزديكي دارند. در هر صورت موسيقي كلاسيك هر ملتي از ارزش و اهميت خاصي برخوردار است و تمام ملل دنيا چنين پيشينه اي را دارا هستند.
اما موسيقي كلاسيك جهاني، با آن چيزي كه گفته شد، فرق اساسي دارد. اين نوع موسيقي، محصول فرهيختگان انديشه، هنر و علم پيشرو به شمار مي رود. فردوسي، داوينچي، باخ، مولانا، ويوالدي، خيام، بتهوون، فارابي و بسياري ديگر، در انديشه هاي خود چيزي را پرورده و ارائه كردند كه سخن از يك جغرافيا، يك ملت، يك ايده تاريخ گذشته نيست، آنها هنري را پديد آوردند كه مي توان در هميشه تاريخ بشريت زنده و پويا، از آن استفاده كرد. ايده  هاي آنها عميق، ژرف بالا دست و ابرانديشه است. لذا پيشينه و اكنون تاريخ و مردم جهان، هنر و علم جهاني است.
* در پايان گفت وگو ضمن تشكر مي خواستم آخرين صحبت هاي شما را كه در سئوالهاي من احتمالاً منظور نشده بود و لازم بود طرح شود، بيان كنيد.
- در هر جايي كه امكان آزمون و خطا فراهم باشد، تجارب رشد مي كند. علم و هنر پربار مي گردد و در نتيجه راههاي علاج و ديگرگوني علمي را در ذهن شكوفا مي كند كه دست آخر موجب تحول مي شود. ملت هاي بزرگ براي صاحبان هنر و انديشه احترام قايلند و به آنها فرصت  نوآوري و خلاقيت را اعطا مي كنند و تعصب شخصي خود را به باد فراموشي مي سپارند. تاريخ موسيقي مملو از چنين حوادثي است. رسالت موسيقي اين نيست كه درون را منحل و مضمحل سازد بلكه نقش آن پروبال دادن بدان و ايجاد هماهنگي بين دو نيم كره مغز و سازماندهي مجدد سلول هاي عصبي در سطح مخ است. بي شك تحول در هر هنر و علمي ارتباط مستقيم با آزادي دارد. در بستر آزادي است كه آرا رشد مي كنند و در سايه آراي مترقي است كه جامعه متحول مي شود. جايي كه هنر وجود ندارد چيزي هم وجود ندارد، آنجا كه هنر نيست، چشم هاي بشر يا دريده است و طماع، يا خمار است و بي حال. بي شك هر انگاره اي در خارج از حيطه هاي كلان تعريف شده راه به بيراهه مي برد و دست آخر به غده اي سرطاني تبديل مي شود. در تاريخ پر فراز و نشيب ما آنگاه كه اين تعاريف جامع به هر شكلي دچار آشفتگي مي شود، دو گونه روي مي دهد، يا حركت به حدي تندي مي گيرد كه سرگيجه آور است و يا به قدري كند مي نمايد كه خواب خموشان را مي ماند. تحول جويان و اصحاب نوگرايي و دگرگوني و دگرانديشي با هنر فروزان خود پيشگام مي شوند و عليه تقدير شوم تدبير مي كنند تا تعالي را جانشين سازند. لذا چون هنر مقدس است و از جاني شيفته سرچشمه مي گيرد، تقديري مي سازد تا نبوغ، باروري و انديشه را در مخاطب پيشرو نوگراي خود جاودانه كند.

پژوهش در موسيقي عاشورا
نواي نينوا
ايرج نعيمايي
003447.jpg

آنچه كه امروزه در موسيقي رديف دستگاهي شاهد آن هستيم همه در غالب تعزيه حفظ شده است.
ايرج نعيمايي در گفت وگويي ضمن بيان اين مطلب گفت: تعزيه، مبنائي غير از رديف نداشته و فارغ از مباني رديف ساخته نشده است و اگر نسخه هاي موجود در تعزيه ها را بررسي كنيد مي بينيد كه انطباق رديف تعزيه به حدي است كه خواننده، جز آن گوشه هايي كه از قبل به لحاظ موسيقايي در تعزيه تعيين شده است نمي تواند بخواند.
به اعتقاد اين پژوهشگر، اشعار موجود در تعزيه ها طوري طراحي شده كه همه مبتني بر رديف هستند و چه بسا گوشه هايي در تعزيه موجود باشد كه از موسيقي رديف دستگاهي پربارتر است.
وي در توضيح اين امر گفت: موسيقي رديف دستگاهي همه  موسيقي ما نيست بلكه بخشي از آن است. در خصوص موسيقي نيز آنچه كه باقي مانده فقط در قالب تعزيه ها ، نوحه ها و ديگر مراسم مذهبي حفظ شده است كه اگر همه اين مدعا درست نباشد بخشي از آن درست است.
نعيمايي در پاسخ به اين سئوال كه راه كارهاي توسعه در پژوهش موسيقي عاشورا را چه مي داند گفت: پژوهش در موسيقي برخلاف آنچه كه عده اي فكر مي كنند صرفا مبتني بر آوانگاري و تسلط بر موسيقي نيست بلكه به عوامل زيادي بستگي دارد .
مدير عامل انجمن موسيقي ادامه داد: يك پژوهشگر موسيقي به خصوص در حوزه هايي مثل موسيقي عاشورا بايد با تاريخ، زبان، ساختار موسيقي، سير تكاملي هنرها، زبان شناسي و ... آشنا باشد كه ما پژوهشگران اين شرايط را كم داريم خاصه آن كه اين پژوهشگران آشنا به مسائل فني و تخصصي موسيقي نيز باشند.
ايرج نعيمايي همچنين اظهار اميدواري كرد تا شرايطي پيش آيد كه پژوهشگران ورزيده اي در حوزه هاي مختلف موسيقي همچون عاشورا پرورش يافته و با پژوهش هاي موجود واقعيت هاي تاريخ بر ما مكشوف شود چرا كه گذشته چراغ راه آينده است.
اين پژوهشگر، در ادامه در خصوص موسيقي عاشورا گفت: همه ملت ها سوگ دارند، كه در ابتدا علت آن يك حادثه بوده اما بعدها همين حادثه ساختارهاي هنري پيدا كرده و در قالب هاي هنري به آيندگان منتقل مي شود اين قالب ممكن است ادبي، نمايشي، خوشنويسي، موسيقي و ... باشد.
به گفته نعيمايي اين فرم ها تكامل خود را بعدها مديون سير تاريخ و سبك هاي ادبي و هنري هستند موسيقي عاشورا نيز همين طور است چرا كه اين موسيقي به نوعي، از قرن چهارم شروع شده و بعدها سير تكامل خود را در روند تاريخ بازيافته است.
از منظر نگاه مدير عامل انجمن موسيقي، پس از تسلط آل بويه به ايران آن ها رويكرد مجدد فرهنگي به اسلام و موضوعات اسلامي پيدا كردند ازجمله عزاداري كه به طور رسمي برگزاري مراسم آن از اين زمان آغاز مي شود اما بايد توجه داشت موسيقي كه در فرهنگ عزاداري داريم مربوط به قبل از اسلام نيست بلكه از لحاظ فواصل از همين دوره شكل گرفته است و به نوعي مي توان گفت كه اين موسيقي از جهت فرهنگي تابع مفاهيم اسلامي بوده و منطبق با انديشه هاي اسلامي است.
003444.jpg

نعيمايي افزود: اين موسيقي بر اساس اوزان عروضي و ايقايي است كه اين اوزان بر گرفته از بحرهاي عربي است لذا با تامل بر اين موضوع مي توان گفت كه موسيقي عزاداري تلفيقي از زبان عربي، فارسي است كه اين ساختار در همان دوره شكل گرفته و شعرايي مثل رودكي در اين قالب ها شعر گفته اند لذا موسيقي كه در اين قالب است در قالب ايراني است اما نه ايراني قبل از اسلام چون افرادي مثل موصلي، فارابي، اورموي، بوعلي سينا، مراغه اي و ... مروج اين موسيقي ها هستند.
وي همچنين با اشاره به افزايش كاركردها يا محدوديت موسيقي عاشورا و عزاداري در طول تاريخ بسته به نوع حكومت ها در ايران گفت: زماني كه به عصر صفوي نزديك مي شويم مي بينيم با توجه به شيعه مذهب بودن صفويان آنچه كه امروزه در عزاداري شكل گرفته به اين دوره بر مي گردد مثل نوحه خواني، مراثي، روضه خواني و مقتل خواني.
نعيمايي درخصوص اينكه با توجه به اعتقاد برخي مورخان مبني بر ضديت صفويان با موسيقي، وي چگونه صحبت هايش را با اين ادعا تطبيق مي دهد گفت: موسيقي ايراني داراي مبناي آوازي است چرا كه ساز در ايران هميشه تابع آواز بوده است حتي قوانين فعلي موسيقي نيز تابع الگوي آغازي است پس موسيقي ما كلامي بوده و كلام نيز مبتني بر آواز بوده است هر چند كه بعدها هر دو شأنيت مستقل خود را بازيافتند.
مدير عامل انجمن موسيقي افزود: در زمان هاي گذشته با توجه به اينكه بسياري از نوشته ها و مقتل خواني ها عربي بود ايراني ها براي اينكه مردم مفهوم اين نوشته ها را درك كنند دوباره نويسي آن ها را به فارسي آغاز كردند اما بعدها نيز به مرور اين نوشته ها از هم تفكيك شده و در قالب هايي چون تعزيه، روضه، نوحه و ... به آيندگان منتقل شدند چيزي كه امروزه در فرهنگ عاشورا شاهد آن هستيم.

هنر
ادبيات
اقتصاد
انديشه
سياست
فرهنگ
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |