از ۲۳ اسفند تا ۲۱ فروردين در فرهنگسراي نياوران
بام شكسته بم
عكس ها تنوع زيادي دارند و همه جور صحنه اي را مشروط بر آن كه به مصيبت مربوط باشد در آنها مي شود پيدا كرد. ارگ بم، گروه هاي نجات از كشورهاي مختلف، سگ ها، آوارهاي بي پايان، زير آوار مانده ها، جسدهاي كفن پيچ شده، آدم هاي زنده و مرده لاي پتو، مجروح هاي توي بيمارستان يا هواپيماو خيلي چيزهاي ديگر
جواد رسولي
روي ميزها روميزي سفيد پهن كرده اند و با سليقه رويشان بشقاب و ديس و گل چيده اند. يك نفر با قهوه از ميهمان ها پذيرايي مي كند. توي ديس ها هم پر از شيريني است. پر از كلمپه، كلمپه شيريني بم است. بيرون از اتاق پذيرايي، يعني در تالار اصلي كه عكس ها را به ديوار و پانل آويزان كرده اند اما اين عبارت ناگهان بي معني مي شود. اينجا بم اصلا شيرين نيست. ويران است و پر از گرد و غبار. عكس هاي نمايشگاه نشان مي دهند كه بم از اين تلخ تر نمي شود.
نمايشگاه پر از آدم است. امروز (۲۳اسفند) روز افتتاحيه است و طبيعي است كه مثل روز افتتاحيه همه نمايشگاه ها جمعيت زيادي آمده باشند. بيشتر آنها هم عكاس هستند. آمده اند بعد از مدت ها همديگر را اينجا ببينند و گپي بزنند و عكس هاي خودشان و همكارانشان را تماشا كنند. به خاطر همين هم دست بيشتر آدم ها دوربين است و هي تالار با برق فلاش روشن مي شود. عكس ها در قطع بزرگ چاپ شده اند و اغلب بيشتر از يك متر طول دارند. مثل نمايشگاه هايي كهWorldpress برگزار مي كند. اينطوري شايد ابعاد فاجعه بزرگ تر نشان داده شود. كمي بزرگ تر از آنچه تا به حال ديده بوديم و خيلي كوچك تر از چيزي كه اتفاق افتاده.
پيش از اين كه بشود به در نمايشگاه رسيد راهرو پيچ مي خورد و توي راهرو چهار پنج تا عكس از ارگ بم و خود شهر را گذاشته اند كه سر حال و زنده به نظر مي رسد. مسوولان برگزاركننده نمايشگاه مي خواستند يادآوري كنند كه قرار است در عكس ها، ويرانه هاي چه چيزي را تماشا كنيم. درست دم در و قبل از ورود يك عكس بزرگ از چشم هاي دختر بچه اي است كه نگران و ترسيده دارد جايي را نگاه مي كند. بعد مي شود وارد تالار شد و بم رااز نگاه عكاس ها تماشا كرد. اينها بهترين عكس هايي هستند كه بعد از زلزله از شهر و ساكنانش گرفته اند. بعضي هايشان را قبلا در روزنامه ها و مطبوعات ديده ايم و بعضي ها هم تا به حال ديده نشده اند. عباس كوثري، عطاءاله طاهركناره، محمد فرنود، حسن سربخشيان، مجيد سعيدي و خيلي هاي ديگر با عكس هايشان در نمايشگاه «بام شكسته بم» شركت كرده اند.
سيدمحمود عبدالحسيني يكي از عكاس هايي است كه در نمايشگاه حضور دارد. او با آن ريش انبوهش مثل بقيه، اين طرف و آن طرف مي پلكد و عكس ها را تماشا مي كند. مي گويد عكاس جنگ هم بوده و يكي از عكس هايش - كه پوسترش هم چاپ شده - جزو معروف ترين عكس هاي جنگي است. هماني كه تويش يك بسيجي را مي بينيم كه كلاش دستش است و دارد به جايي بيرون كادر نگاه مي كند. اين جوان، سال ۶۵ شهيد شده. بعد تعريف مي كند كه دو چيز در بم او را ياد جنگ انداخته. يكي آوارگي بچه ها و شيون زن هاي مصيبت ديده و ديگري همت مردم در كمك رساندن به حادثه ديدگان. بعد با تاسف اضافه مي كند ما اينجا داريم اين كلمپه ها را مي خوريم در حالي كه مردم بم امسال عيد شيريني ندارند. يك پسربچه هم همراه مادرش به نمايشگاه آمده و ظاهرا مجبور است عكس ها را نگاه كند. يك هفت تير پلاستيكي توي دستش است كه با آن گاهي به بعضي عكس ها شليك مي كند. لابد به آنهايي كه دوستشان ندارد. گاهي هم از مادرش سوال مي پرسد. مثلا مي گويد: «اگه گفتي توي اينا چيه» و منظورش پتوهايي است كه تويشان جنازه است و اين جنازه ها سوژه يكي از عكاس ها بوده. جلو آن عكس معروف، هماني كه يك بنز كهنه و قديمي را نشان مي دهد كه صندوق عقب اش پر از جنازه هايي است كه پاهايشان بيرون افتاده اند. با شيطنت مي خندد و پاها را به مادرش نشان مي دهد.
حواسش هم كاملا جمع است چون وقتي به عكس مشهور عطاء اله طاهر كناره مي رسند (همان عكسي كه در آن پدري دو تا بچه مرده اش را روي دوش گرفته) دست مادرش را مي كشد و مي گويد اين عكس را قبلا ديده اند. راست مي گويد. طبقه بالا همين تصوير از نگاه محمد فرنود هم ثبت شده و به نمايش درآمده پسربچه وسط اين همه غبار و جنازه و سگ حوصله عكس تكراري ندارد.
يك نفر دارد براي دوستش توضيح مي دهد كه عكس ها يك اشكال عمده دارند. آن هم اين است كه نگاه خاصي را دنبال نمي كنند و شتاب زده هستند. عكسي كه اين دو نفر از جلويش عبور مي كنند و نمي رسند به خاطر صحبت هايشان درست آن را نگاه كنند يك خانم خارجي را نشان مي دهد كه سعي كرده تا جايي كه مي تواند مهربان باشد.او دارد با حالت مادرانه اي لبخند مي زند و عروسكي با مزه را جلو يك پسربچه چهار پنج ساله گرفته تا او را خوشحال كند. در عوض پسرك دارد يك جايي پشت عروسك را نگاه مي كند و چشم هايش خالي است. شايد هم دارد به جاي خالي خانه شان نگاه مي كند. عكس ها تنوع زيادي دارند و همه جور صحنه اي را مشروط بر آن كه به مصيبت مربوط باشد در آنها مي شود پيدا كرد. ارگ بم، گروه هاي نجات از كشورهاي مختلف، سگ ها، آوارهاي بي پايان، زير آوار مانده ها، جسدهاي كفن پيچ شده، آدم هاي زنده و مرده لاي پتو، مجروح هاي توي بيمارستان يا هواپيماو خيلي چيزهاي ديگر. توي تالار، عكاس ها و فاميل هايشان هنوز دارند خوش و بش مي كنند و از كارهاي هم تعريف مي كنند. پسربچه هفت تير به دست دارد اين طرف و آن طرف مي رود و حالا با دختر سه چهار ساله يكي از عكاس ها دوست شده است پشت عكس ها قايم مي شوند و همديگر را پيدا مي كنند و مي خندند. بيرون فرهنگسراي نياوران دارد باران ملايمي مي بارد و سنگ فرش محوطه را - كه لابه لايش سبزه هاي باريك درآمده - خيس مي كند. خيلي ها بعد از ديدن نمايشگاه در راه برگشتن دوباره به تالار پذيرايي آمده اند تا با قهوه شان كلمپه بخورند و با دوستانشان خداحافظي كنند. آخر بعد از ديدن عكس ها، شيريني خيلي مي چسبد.
|