خدايا من تلفن قديمي كريس راك را خريده ام. ولي اين تلفن آنقدرها هم قديمي نيست، چون مردم هنوز به آن زنگ مي زنند. اين احمقانه ترين اتفاقي بود كه تا به حال براي من رخ داده
تا به حال تجربه اش را داشته ايد؟ اينكه شماره يك آدم مشهور را بخريد.
ترجمه: عليرضا آشوري
من لورا هستم. چند وقت پيش يك تلفن همراه و سرويس جديد نياز داشتم. چون دو تلفن قبلي ام خيلي زشت و بدتركيب بودند، وقتي براي خريد به مغازه رفتم صرفا برايم زيبايي تلفن مهم بود. حالا هر چقدر كه مي خواست گران باشد. خلاصه بعد از يك دوره طولاني مدت شامل لمس كردن، حس كردن، در دست گرفتن، چنگ زدن، بازكردن، بستن و... تعداد زيادي تلفن در حال كار، با نهايت خوشحالي تلفن مورد نظرم را پيدا كردم. چه تكنولوژي پيشرفته و جذابي داشت. «من و تو، تلفن خوشگل من، ما لحظات خوشي با هم خواهيم داشت...»
همان روز بعد از خريدن تلفن روي تختخوابم نشسته و مشغول خواندن بروشور مربوطه بودم كه يكمرتبه صداي زنگ تلفن بلند شد. آه خدايا! البته زنگ زدن يك تلفن همراه چندان نكته دور از ذهني نيست، ولي مساله اينجاست كه من شماره ام را به كسي نداده بودم!! روي صفحه نمايشگر حرف R (حفاظت شده(ristricted : ديده مي شد كه كمكي به من نمي كرد. گوشي را برداشتم و گفتم: الو؟
- كريس راك (بازيگر و كمدين سياهپوست آمريكايي) آنجاست؟
چي؟ كريس راك؟ البته كه نه، مسخره است، جواب دادم: نه.
پيش خودم فكر كردم شايد او مي خواسته با يكي ازد وستانش شوخي كند و به اشتباه شماره مرا گرفته. ادامه دادم: اين شماره منه، شما شماره را اشتباهي گرفته ايد.
-آه، من بايد اشتباه كرده باشم.
تلفن را قطع كردم و موضوع كاملا فراموشم شد.
دو روز بعد مشغول گشت زدن در پاركينگ يك مركز خريد بودم تا جاي پارك پيدا كنم كه تلفن زنگ زد. شماره روي صفحه نمايشگر ناآشنا بود.
لورا: الو؟
غريبه: كريس اونجاست؟
لورا: (جا خوردم ولي خودم را جمع وجور كردم) ا... كدام كريس؟
غريبه: كريس راك
لورا: كريس راك؟! منظورت كريس راكه؟ كريس راك معروف؟
غريبه: بله كريس راك معروف
لورا: خيلي خنده داره! شما دومين نفري هستيد كه سراغ كريس راك را مي گيريد، من اين تلفن را تازه خريدم و اين شماره اي است كه خودشان به من داده اند.
غريبه: (مي خندد) خوب، بهتره شماره تان را عوض كنيد، چون من مطمئنم اين شماره كريس راك است... آه صبر كنيد... الان يادم آمد كه كريس يك چيزهايي راجع به خريدن يك تلفن جديد مي گفت.
خودرو را پارك كردم. مكالمه ما چند دقيقه ديگر طول كشيد. آنقدر گيج شده بودم كه يادم رفت نام آن غريبه را بپرسم.
خدايا من تلفن قديمي كريس راك را خريده ام. ولي اين تلفن آنقدرها هم قديمي نيست، چون مردم هنوز به آن زنگ مي زنند. اين احمقانه ترين اتفاقي بود كه تا به حال براي من رخ داده.
همان موقع به ذهنم رسيد كه اگر تا به حال دو نفر زنگ زده و سراغ كريس راك را گرفته اند، قطعا بازهم افراد ديگري زنگ خواهند زد. اين مي توانست خيلي بامزه باشد.
خلاصه روز يكشنبه ساعت ۳۰:۸ صبح، روي تخت خوابيده و در حال مجله خواندن بودم كه تلفن زنگ زد. چه كسي ممكن است ساعت ۳۰:۸ صبح يكشنبه زنگ بزند؟ بلند شدم و تلفن را برداشتم. روي صفحه نشانگر همان حرفR معروف نقش بسته بود. پيش خودم گفتم حتما با كريس كار دارند.
لورا: الو؟
غريبه: كريس اونجاست؟
لورا: شما كي هستيد؟
غريبه: من اسپايك هستم.
لورا: از كجا زنگ مي زنيد؟!
غريبه: (بي قرار و ناراحت) من اسپايك لي هستم.
لورا: (زبانش بند آمده، خشك شده، دهانش بازمانده، مانده كه چه بگويد ولي دلش مي خواهد مكالمه را كش بدهد): آه... خوب... درواقع... شما... را... اشتباه گرفته ايد.
جوابي نيامد. اسپايك هنوز آنجايي؟ به صفحه نمايشگر تلفن نگاه كردم. او قطع كرده بود. اين كارگردان بسيار معروف با آن فيلم هاي جنجالي اش اصلاً حس طنز نداشت.
بعد از تلفن اسپايك لي پيش خودم فكر كردم به عنوان يك شهروند مسوول، بايد تلفني داشته باشم كه افرادي كه بعداً زنگ مي زنند را به آن ارجاع دهم.
از طريق اينترنت و بعد از كلي تلاش و دوندگي بالاخره توانستم مدير برنامه هاي كريس راك را پيدا كنم. مرا به شخصي به نام تاكر وصل كردند. بعد از اينكه با او تماس گرفتم و مشكل مضحك خودم را با او درميان گذاشتم پرسيدم كه كريس راك چندوقت پيش شماره خود را عوض كرده است؟ تاكر جواب داد حدود سه ماه قبل. او گفت كه با «كالي» منشي كريس تماس مي گيرد و قضيه را برايش شرح مي دهد.
روز بعد دوباره تلفن با حرف R زنگ زد. به خودم گفتم: محكم بشين، برو كه رفتيم!
لورا: بله
غريبه: سلام، من از دفتر جري ساينفيلد زنگ مي زنم. خواستم ببينم امكانش هست دوتا بليت براي نمايش آخر هفته كريس در لوس آنجلس داشته باشيم.
فقط توانستم بگويم؛ متاسفم اشتباه گرفته ايد. دلم مي خواست مي توانستم كمكي بكنم ولي كالي زنگ نزده بود و كاري از دستم برنمي آمد. دوباره به تاكر زنگ زدم و گفتم: «سلام، من همان كسي هستم كه تلفن قديمي كريس راك را خريده. كالي هنوز به من زنگ نزده، من تلفن ديگري داشتم اين دفعه از دفتر جري ساينفيلد، خواستم در جريان باشيد كه جري براي نمايش آخر هفته كريس در لوس آنجلس دوتا بليت مي خواست... ببينيد من فقط دلم مي خواهد به اين افرادي كه زنگ مي زنند تلفن درستي بدهم...» او معذرت خواهي كردو قول داد حتماً اين قضيه را پيگيري خواهد كرد. فردا تاكر زنگ زد و تلفن كالي را به من داد و گفت هركس زنگ زد تلفن كالي را به او بدهم. خيلي دلم مي خواست تلفن كريس را به من مي داد، ولي به هرحال اين كار را نكرد.
تلفن ها ادامه پيداكرد. من به طور متوسط هر هفته ۵ تلفن مشابه داشتم و همه شماره شان با علامتR روي صفحه مي افتاد، ديگر برايم جا افتاده بود كه علامتR مترادف با خواستن كريس راك است. گرچه شايد به نظر خسته كننده و عذاب آور بيايد، ولي من از اين كار بدم نمي آمد. تلفن همراه من دريچه كوچكي بود كه به دنياي بزرگ شهرت و سرگرمي باز مي شد. سرگرمي من اين شده بود كه سردربياورم چه كسي پشت خط است يا از كدام كمپاني و شبكه تلويزيوني تماس مي گيرد و بعد تلفن كالي را به آنها مي دادم. آنها هم بعد از تشكر قطع مي كردند. به هرحال احساس مفيدبودن مي كردم. يكبار حول و حوش ساعت ۱۰ شب تلفن زنگ زد.
لورا: الو
غريبه: سلام، كريس اونجاس؟
لورا: نه، نيست، شما؟
غريبه: من آدام هستم
لورا: آدام؟
غريبه: آدام سندلر
خودتان حال مرا حدس بزنيد
لورا: سلام
آدام: سلام
لورا: خوب شما با كريس چه كار داريد؟
آدام: (جاخورده ولي لحن شاد خود را حفظ كرده و مي خندد) من زنگ زدم تا سلامي بكنم و كمي گپ بزنيم.
خوب... حالا كريس آنجاست؟
لورا: (حالا ديگر زمان اقرار است)، نه... نيست. ببينيد من درواقع به طور كاملاً تصادفي تلفن قديمي كريس راك را خريدم.
آدام (با خنده) اه، چه جالب! حتماً تابه حال خيلي تفريح كردي.
لورا: راستش را بگويم بله، خيلي زياد... ا... من مي توانم تلفني به شما بدهم تا بتوانيد با او تماس بگيريد.
آدام: نه متشكرم خودم يك شماره ديگر دارم... ببخشيد كه مزاحم شما شدم... خداحافظ.
لورا: خواهش مي كنم چه مزاحمتي... خداحافظ.
بعدازظهر روز بعد سوار يك اتوبوس بودم كه دوباره تلفن با حرفR زنگ زد.
لورا: الو؟
غريبه: سلام، كريس آنجاست؟
لورا: ببخشيد شما؟
غريبه: جك نيكلسون
در زماني كمتر از چندصدم ثانيه احساس مرگ به من دست داد ولي يك لحظه پيش خودم فكر كردم كه آدام سندلر مثل آدام سندلر حرف مي زد اما جك نيكلسون مثل خودش حرف نمي زند. در همين فكرها بودم كه غريبه گفت: «من منشي جك هستم.» فكرش را بكنيد چه مي شد اگر خود نيكلسون زنگ زده بود.منشي نيكلسون ادامه داد: جك براي مسابقه امشب تيم ليكرز دوتا بليت دارد و مي خواست ببنيد كريس مي خواهد با او به استاديوم برود.
من هم كه ديگر از آن شوك اوليه خارج شده بودم همان قضيه تكراري كالي را گفتم و قطع كردم.
اين ماجراي فوق العاده جالب تلفن بازي ۵هفته ادامه داشت. الان ديگر تلفن هاي مرتبط با كريس راك قطع شده است ولي وقتي به آن ماجرا فكر مي كنم ياد حرفي مي افتم كه به تلفنم زدم، كه ما با هم اوقات خوشي خواهيم داشت و اين اتفاق دقيقاً رخ داد.