سه شنبه ۲۶ اسفند ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره - ۳۳۳۷
ستون ما
از چهارشنبه سوري نمي ترسيم
پژمان راهبر
صداهاي مهيبي كه ما را از جايمان مي پرانند، يعني اينكه چهارشنبه سوري رسيد، چه مثل خيلي ها در تمام ساعات پر سروصداي اين شب، گوشه خانه كز كنيم و چه مثل اكثر آدمهاي اين شهر حضور فعالي در مهمترين گردهمايي مردمي شب عيد داشته باشيم، چه با ترقه، چه بي ترقه، چه با سرخوشي، چه خيلي عادي... بله، چهارشنبه سوري رسيد.
وقتي بچه بوديم، هنوز بزرگترين سروصداي اين شب دارت بود كه پرش مي كرديم از گوگرد كبريتي كه به هزار مصيبت مي خريديم (مي دانيد آن روزها جنگ بود و حتي كبريت هم به اين سادگي ها گير نمي آمد) و مي انداختيم هوا. ضمنا تا اين دارت برسد زمين و صداي نه چندان بلندي بدهد، ما رفته بوديم به گوشه امني و گوشمان را گرفته بوديم. خلاصه صفايي داشت، تعارف كه نداريم، داريم؟
آن روزها، چهارشنبه سوري، بيشتر آتش بازي بود و گاز انداختن و اكليل سرنج و نارنجك و سيگارت و غيره هنوز مد نشده بود و كلا نسل ما، نسل بچه هايي كه الان در حدود ۳۰ سالگي اند، از فشفشه بيشتر لذت مي برد تا ترقه. شايد دليلش اين بود كه اصولا آنقدر ياغي نبود كه براي برون فكني يك شهر را با يك ترقه بلرزاند.
تداركات چهارشنبه سوري هميشه از اوايل اسفند آغاز مي شود. كار ما داغ كردن ميخ سر دارت و فروكردنش به داخل دم پلاستيكي بود و كار اينها خريدن تركيبات عجيب شيميايي كه تن آخرين سه شنبه سال را مي لرزانند. كار ما جمع كردن بته و چوپ جعبه بود، اما اينها هرچه كه دستشان مي آيد... مي خواهند بسوزانند. مي دانيد چرا؟
دلمان مي خواست درباره همين بنويسيم. «چرا» بچه هاي پرشروشور، اما ساده تبديل شدند به كودكاني كه صدتاي بزرگ ها را مي برند لب چشمه و تشنه برمي گردانند؟ مگر بچه هايي كه بعد از يك ترقه به سوراخ موشي مي خزيدند تا كسي مچشان را نگيرد، در همين سرزميني كه اين بچه ها كه ترقه اي مشابه بمب را جلوي پاي ما مي اندازند و بروبر آدم را نگاه مي كنند، بزرگ نشدند؟ اما شنيديم امشب تصميم بر اين شده، به جاي دستور خاموشي، به انرژي اين بچه ها كمي منطقي تر نگاه كنند.
به هر حال درك اين نكته كه امروز «چهارشنبه سوري» موجود مهربانتري شود، موضوع بسيار مهمتري است!

شماره هاي تحريريه:
تلفن: ۹-۲۹۰۲۹۳۸
نمابر:۲۹۰۲۹۴۰

ايرانشهر
تهرانشهر
جهانشهر
حوادث
در شهر
درمانگاه
سفر و طبيعت
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  جهانشهر  |  حوادث  |  در شهر  |  درمانگاه  |  سفر و طبيعت  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |