يكشنبه ۱۶ فروردين ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۳۴۱
در انتظار تاوان
در حالي كه ايراني ها و كشورهاي همسايه سومين روز از نوروز را مي گذراندند ترور منجر به شهادت شيخ احمد ياسين، بنيانگذار جنبش مقاومت اسلامي «حماس» توسط رژيم صهيونيستي به مهمترين خبر بين  المللي در دو هفته خاموشي مطبوعات ايران بدل شد.
در آن روز يكي از بالگردهاي اسرائيلي با شليك موشكي به يك مسجد در غزه باعث شهادت اين رهبر ۶۸ ساله فلسطيني و هفت همراهش شد و اين در حالي بود كه اهالي غزه به تازگي خروج نيروهاي اسرائيلي از غزه را جشن گرفته بودند و اميدوار بودند از حملات اين رژيم كاسته شود.
اما چرا احمد ياسين؟ اين روحاني مبارزه از همان دوران نوجواني درگير جنگ دايمي فلسطين و اسرائيل بود. او كه همواره با رداي سفيد و صندلي چرخدار بر صفحه تلويزيون ها و كادر عكس ها ديده مي شد در دوازده سالگي در حالي كه در اردوگاه آوارگان «مشاطي» در نوار غزه مشغول بازي فوتبال بود در اثر ضربه به ستوان فقرات از ساق پا فلج شد. او پيش از آن ناچار شده بود به خاطر ويران شدن روستاي خود در سال ۱۹۴۸ توسط نيروهاي يهودي، در اردوگاهي در غزه اقامت كند. ياسين كه پيش از به شهادت رسيدن يك بار ديگر هم در سال ۲۰۰۳ در يك حمله هوايي زخمي شده بود در حقيقت رهبر جنبشي بود كه دهها عمليات را بر ضد اسرائيلي ها تدارك ديده بود. هنگامي كه آخرين عمليات حماس عليه اسرائيلي ها در بندر اشدود باعث كشته شدن دهها نفر شد، شيخ احمد ياسين تاكيد كرد تا هنگامي كه اسرائيلي ها از كشتار زنان و مردان و كودكان بي گناه فلسطيني دست برندارند، حماس نيز حملات شهادت طلبانه خود را متوقف نخواهد كرد.
تاثير اين شعار دايمي ياسين بر مقامات اسرائيلي هنگامي قابل درك خواهد بود كه بدانيم اين مهمترين شخصيت جنبش اسلامي حماس از محبوبيت زيادي در نوار غزه برخوردار بود و عكس هاي او درتمام اين منطقه به چشم مي خورد. او كه سومين پسر خانواده خود محسوب مي شد پس از اينكه تحصيلات دانشگاهي خود را در قاهره به دليل فقر رها كرد، با اصول گرايان جماعت اخوان المسلمين آشنا شد. شايد اين آشنايي را بتوان منشاء فعاليت هاي مبارزه طلبانه ياسين داشت در دهه هفتاد ميلادي با تاسيس «مجمع اسلامي» به بسيج نيروهاي فلسطيني پرداخت تا روز به روز به چهره اي آشناتر براي ماموران صهيونيستي بدل شود، پس از آن سازمان تندروي «مجد المجاهدين» راتاسيس كرد و بالاخره در سال ۱۹۸۴ به اتهام داشتن اسلحه و مواد منفجره به زندان محكوم شد پس از آزادي از زندان و با تاسيس جنبش مقاومت اسلامي (حماس) در سال ۱۹۸۷ وارد مرحله تازه اي از زندگي مبارزاتي شد. مرحله اي كه در آن يك بار ديگر به زندان و اين دفعه زندان مادام  العمر محكوم شد مرحله اي كه در طول آن فلسطين شاهد درگيري هاي بسياري خونين، تشكيل حكومت خودگردان فلسطين و خروج نيروهاي اسرائيلي از جنوب لبنان بود، شيخ ياسين در سال ۱۹۹۷ با ميانجيگري شاه حسين پادشاه سابق اردن از زندان اسرائيلي ها آزاد و ناچار به اقامت اجباري در اردن شد، اما همانند گذشته به تندي به اسرائيلي و كساني كه قصد سازش با آن را داشتند حمله مي كرد. در اين مدت رابطه خوبي با ياسر عرفات و تشكيلات خودگردان فلسطين نداشت و از شيوه رفتار آنان در قبال اسرائيل انتقاد مي كرد گرچه اين روحاني يكي از سرسخت ترين دشمنان اسرائيل به شمار مي رفت، اما هيچ كس نمي تواند پيش بيني كند كه قتل او توسط صهيونيست ها به سود آنها خواهد بود يا به ضررشان. شارون كه شخصا دستور ترور شيخ ياسين، پدر سه پسر و شش دختر را داده است، قطعا از موفقيت اين عمليات خرسند است، اما گردان هاي عز الدين قسام، شاخه نظامي حماس، بر اين نظرند كه همانطور كه ترور احمدياسين به مهمترين خبر شبكه هاي خبري سياسي بدل شد، عواقب آن هم اسرائيل را تكان خواهد داد.

نحسي ۱۳ براي موسيقي
اديب وحداني: تكان دهنده تر از خبر رفتن مهندس كاظمي از معاونت هنري وزارت ارشاد و آمدن دكتر ايماني به جاي او، انتشار خبر سفر علي مرادخاني، رئيس مركز موسيقي وزارت ارشاد آنجا بود. علي مرادخاني چهره اي با ۱۳ سال سابقه رياست مركز موسيقي بود. از مهندس ميرسليم يا عطاءالله مهاجراني و از احمد مسجدجامعي تا علي لاريجاني، همه با مرادخاني كار كرده بودند.
انتقادهايي جدي به مديريت علي مرادخاني واقع است. در اين كه وضع موسيقي كشور اصلا از شرايط و امكانات مطلوبي برخوردار نيست اصلا شكي نيست. در واقع اوضاع موسيقي ايران مشابه اوضاع بسياري ديگر از مقولات فرهنگي است ولي مرادخاني به واسطه سابقه حضور در ارگان هاي مختلف نظام -او يكي از دانشجويان مسلمان پيرو خط امام به شمار مي آيد - توانسته است از روابط عمومي بسيار قوي با نهادهاي تاثيرگذار در موسيقي كشور بيشترين بهره را بگيرد.
نكته اي كه بسياري از اهالي سنت موسيقي ايراني به آن پايبند و بر مد نظر قرار گرفتن آن مصر بودند، رعايت حرمت ها و حريم ها در موسيقي بود و احترام هاي جدي و پايبندي عملي به نظرات پيشكسوتان و نامداران. اين روال باعث و باني بسياري از واقعياتي شد كه عمده شان به پاي مرادخاني نوشته مي شد و نارضايتي از عرضه همه انواع موسيقي، يكي شان است. مرادخاني كه معتقد است: «دولت بايد فقط با درجه نظارتي در حوزه موسيقي دخالت داشته باشد» عمده كارهاي نظارتي را به دست اهل فن سپرد: كارشناسان نامدار موسيقي به پاي آثار همكاراني از ميان خود مي نشستند كه به نوعي رقيب هم بودند. نتيجه عرضه تعدادي اثر و عدم عرضه تعدادي ديگر بود. محمد خوشرو به عنوان رئيس شوراي نظارت و مرادخاني در نهايت بايد كار را امضا مي كردند. هر دوي اينان اگر اثري را رد مي كردند به دلايلي متفاوت از دلايل هيات بود و در اين ميان، هر آنچه رد مي شد به حساب اينان نوشته مي شد.
مرادخاني توانسته بود پاي بسياري را به وزارت ارشاد باز كند و بسياري از چهره هاي قهر كرده را با موسيقي آشتي دهد. گاه اين آشتي ها نياز به پرداخت هزينه هاي مادي و در بسياري موارد، محتاج به پرداخت هزينه هاي معنوي بود. از ميان اين هزينه ها هر كدام عده اي را مي رنجاندند و عده اي را مي آزردند. بازار نحيف موسيقي در ايران توانايي پرداخت اين هزينه ها را نداشت و مرادخاني هم مركز را با بودجه سالي ۶۸۰ هزار تومان تحويل گرفته بود و تا وقت درز يا درج خبر استعفايش - چون اصل استعفا به چند ماه قبل بر مي گردد- كسي از اين كسري مادي باخبر نبود و بعيد است كسي به زودي -دست كم در همين سال ها - دقيقا بتواند متوجه شود كه چه چيزهايي پشت پرده موسيقي ايران وجود داشته است. از علي مرادخاني همه راضي بودند و دقيقا اين موضوع به اين معناست كه هيچ كس كاملا نمي توانست از مرادخاني ناراضي باشد، چرا كه همه طبيعتا بهترين ها را براي خود مي خواهند. در سياهه فهرست نوارهايي كه منتشر نشد و كارهايي كه انجام نشد، بي انصافي است فراموش كردن پايه گذاري خانه موسيقي، تبديل اسم مركز سرود و آهنگ هاي انقلابي به مركز موسيقي، اعطاي چندين مجوز جدي به كارهايي كه حضورشان در بازار نامترقبه بود، عادت دادن گوش هاي مردم به شنيدن نوارهاي مجاز، برگزاري چندين دوره موفق جشنواره موسيقي فجر، تعريف ضابطه هاي (ولو نيم بند) در عرضه آثار هنري، فراهم كردن زمينه براي فعاليت هنرهاي جدي، كمك به رقابتي شدن بازار موسيقي، ترويج نگاه اقتصادي به مقوله موسيقي، كمك به انتشار كتاب هاي موسيقي در دوره اي كه بررسي آنها به عهده اين مركز بود، ارتباط موثر با اهل فرهنگ و اهل موسيقي و اهل مطبوعات و رسانه ها به كمك يك روابط عمومي قدرتمند، جلوگيري از تداوم بروز لغت استادسالاري در مديريت موسيقي، برگزاري جشنواره هاي موسيقي جوان و موسيقي نواحي و ... همين كارها، كم كاري نيست.

مايلي كهن: تاريخ انقضا بهار ۸۳
004803.jpg
مايلي كهن نمونه كامل مربي اي است كه به تيم ها تحميل مي شود. كارنامه او در مقام يك مربي باشگاهي سقوط با شهرداري تبريز به دسته دوم، دست و پا زدن با سايپا در ميانه هاي جدول، يك مقام سومي با همين تيم در ليگ برتر و البته در سال جاري ۱۰ بازي بدون برد متوالي با اين تيم است. به ما حق بدهيد كه نتيجه گيري كنيم، او مربي اي است كه به تيم هاي ملي تحميل مي شود (از كجايش را نمي دانيم). مربي اي كه با وجود تمامي اعتماد به نفس ها، تظلم خواهي ها و همه ابزاري كه يك مربي سنتي ايراني بايد از آن برخوردار باشد، قامت ناسازي براي جامه سرمربي گري تيم هاي ملي داشته است.شايد غافلگيركننده ترين رخداد فوتبال ايران در يك دهه اخير، انتخاب مايلي كهن به عنوان سرمربي تيم ملي در آستانه بازي هاي جام ملت هاي آسيا ۹۶ بود. انتخابي كه چنان از بالا بود كه حتي رئيس وقت فدراسيون فوتبال هم نتوانست هضمش كند و هميشه به كنايه از او به عنوان مربي و نه سرمربي تيم ملي ياد مي كرد.
ناكامي مايلي كهن در مقدماتي جام جهاني ۱۹۹۸ و صعود معجزه آساي ما با حضور ويرا به جام جهاني، مايلي كهن را به شخصيت بسيار ناخوشايندي در فوتبال ايران تبديل كرد. او تركيبي بود از مردي كه مي خواست و نمي توانست و نتوانست نه در مقام يك مربي باشگاهي، آنجا كه توفيق هاي نسبي او را بسياري مديون مجيد جلالي مي دانند (همكاري كه از كينه هاي مايلي كهن در امان نماند) و نه در مقام يك مربي ملي حتي هنگامي كه رئيس فدراسيون را در مقام بزرگ ترين پشتيبان خود داشت موفق باشد.
او مظهر ناكامي و ناكارآمدي مربيان سنتي فوتبال ايران در هدايت هاي تيم هاي ملي است. اگر حذف زودهنگام تيم اميد با آن همه بازيكنان بزرگ كه خود مايلي كهن در كمال ناشيگري حرفه اي يكي از آنان را حتي بالاتر از ديويد بكام قلمداد كرد، نكته تسلي بخشي داشته باشد، اين است كه با اين دست مربيان تحميلي و سنتي به هيچ جا نخواهيم رسيد. با مربيان وارداتي ممكن است ناكام باشيم، اما با مربيان سنتي قطعا شكست خورده ايم. اين نكته اي است كه فوتبالدوستان ايراني را پس از شكست تيم مايلي كهن تسكين مي دهد.

درباره مرگ سِرپيتر يوستينف
004809.jpg
عليرضا آشوري : در توپكاپي ساخته ژول داسن صحنه اي است كه براي نخستين بار پيتريوستينف بر پرده ظاهر مي شود. در اين صحنه   كه البته به لطف دوبله با مزه تر هم شده بود، يوستينف با حرارت و شور خاصي سعي در قاپ زدن توريست هايي دارد كه به استانبول آمده اند.
صحنه بسيار طنز آميز و پرشور است ولي صرفا جايگزيني يوستينف با هر بازيگر ديگري قطعا تمام حس صحنه را تخريب مي كند. پيتر يوستينف به خاطر بازي در همين فيلم برنده جايزه اسكار بهترين بازيگر نقش دوم مرد شد.
يوستينف از آن دسته بازيگراني بود كه بازي اش كاملا خاص و برجسته به چشم مي آمد و نگاهي كوتاه به دوره كاري اش نشان مي دهد كه عمدتا در نقش هاي مكمل با بازيگران بزرگ همبازي بوده است. با همفري بوگارت در ما فرشته نيستيم ساخته مايكل كورتيز، با كرك داگلاس وسرلارنس اليويه در اسپارتاكوس ساخته استنلي كوبريك و رابرت تيلور در كجا مي روي؟ ساخته مروين لي روي؛ اما يوستينف هيچگاه زير سايه سنگين اين بازيگران قرار نمي گرفت. كيفيت خاصي در بازي او وجود داشت كه حتي درميان يك دو جين بازيگر طراز اول (مثل اسپارتاكوس) بازي اش كاملا واضح و روشن به چشم مي آمد. صحنه هاي دو نفره او با كرك داگلاس و سرچارلز لاتون در اسپارتاكوس توانايي كم نظير بازيگري او را به رخ مي كشيد. او در حالي براي اسپارتاكوس براي دومين بار اسكار بهترين بازيگر نقش دوم مرد را از آن خود كرد كه ستارگاني چون كرك داگلاس و سر لارنس اليويه حتي نامزد دريافت جايزه هم نبودند.
پيتر يوستينف كسي بود كه بعد از فيلم قطار سريع السير شرق، براي بازي در نقش هركول پوآرو جايگزين آلبرت فيني شد و با بازي در فيلم مرگ روي نيل به شهرتي مضاعف دست يافت. او در آن فيلم با سرديويد نيون همبازي بود. گرچه يوستينف در فيلم هايي كه نقش پوآرو را ايفا كرد شخصيتي متفاوت با ذهنيت آگاتا كريستي ارايه كرد ولي در فيلم هاي سينمايي همه سينما دوستان پوآرو را با ظاهر شوخ و حس طنز شيرين يوستينف به ياد مي آورند.
اين بازيگر انگليسي كه پدر روس و مادر آلماني داشت در سال ۱۹۹۰ به خاطر فعاليت هاي هنري خود به مقام شواليه (سر) نايل شد.
اين بازيگر بزرگ در كنار فعاليت هاي درخشان هنري خود، چند سال نيز به عنوان سفير حسن نيت در صندوق كودكان سازمان ملل فعاليت مي كرد و پطرس غالي دبير كل سابق سازمان ملل در پيام تسليت به خاطر در گذشت او، از نقش بسيار مهم سرپيتريوستينف در فعاليت هاي انسان دوستانه به عنوان يكي از نخستين هنرمنداني كه جذب اين صندوق شدند تقدير كرد.
در اسپارتاكوس او نقش باتياتوس صاحب پول پرست و ترسوي مدرسه گلادياتوري را ايفا مي كرد. در تمام طول فيلم باتياتوس همواره در مركز خطرناك ترين بحران هاي ممكن قرار مي گيرد، ولي بطرز معجزه آسايي از مهلكه  جان بدر مي برد. او از شورش بردگان در مدرسه نجات مي يابد، در اوج مشكلات مالي، كراچوس به فريادش مي رسد، از انتقامجويي كراسوس جان بدر مي برد و در انتهاي فيلم، به سادگي از چنگ ماموران كراسوس فرار مي كند. گرچه در اسپارتاكوس نقش انسان منفوري را بازي مي كرد، ولي جنس خاص بازي اش طوري بود كه به او علاقه مي شديم و دلمان مي خواست نجات يابد، ولي متاسفانه اينبار اين مرد دوست داشتني رفت. يك غول ديگر مرد تا با ديدن كوتوله هاي اطرافمان بيشتر فقدان غول هايي چون سر پيتريوستينف را حس كنيم.

وكيل مدافع صدام
004812.jpg
آدمي كه از صدام حسين دفاع كند، لابد آدم عجيبي است. آنقدر عجيب كه در سابقه اش دفاع از كلاوس باربي (جاني مشهور حزب نازي) و اسلوبودان ميلوشويچ (ديكتاتور بي رحم يوگسلاوي) به چشم مي خورد.
او يك وكيل فرانسوي است، به اسم ژاك ورژس. كسي كه قرار است وكالت صدام حسين را در دادگاهي كه احتمالا در عراق تشكيل خواهد شد، بر عهده بگيرد.
ماجرا از آنجا آغاز شد كه علي بارزان تكريتي برادرزاده صدام از اين وكيل ۷۹ ساله خواست تا دفاع از عموجان را بر عهده بگيرد. ورژس هم كه از دو، سه كار پر سر و صداي قبلي خاطره بدي نداشت، بلافاصله پذيرفت.
نكته اين است كه اين دادگاه ها از بزنگاه هايي است كه مي تواند يك وكيل را به شهرت جهاني برساند. ورژس و ۱۲ دستيارش بدون اينكه به نتيجه اي كه به دست خواهد آمد، توجهي داشته باشند، به اين موضوع فكر مي كنند. ماجرا، ماجراي سنگ مفت و گنجشك مفت است؛ به هر حال كسي شك ندارد كه صدام در اين دادگاه محكوم خواهد شد و كسي مي برد كه آخر كار جيب پر پول تري داشته باشد!
هنوز معلوم نيست صدام حسين به چه نحوي به سوالات پاسخ خواهد داد، اما بنا بر شواهد او به احتمال زياد در عراق محاكمه خواهد شد.
شوراي حكومتي عراق كه اعضاي آن توسط آمريكا منصوب شده اند، در بغداد در حال تدارك يك دادگاه جنگي هستند و از جمله جرايمي كه براي رهبر سابق عراق مطرح كرده اند نسل كشي و جنايت عليه نوع بشر است.
آقاي ورژس كه از پدري فرانسوي و مادري ويتنامي در تايلند زاده شده، مي گويد: «عقايد به شدت ضداستعماري او در دوراني كه در جزيره فرانسوي ريبونيون در اقيانوس هند سپري كرده، ريشه دارد.»
در جريان جنگ استقلال الجزاير، او از الجزايري هايي كه به عمليات تروريستي عليه فرانسويان متهم بودند، دفاع كرد و با يكي از موكلين خود كه به جرم كار گذاشتن بمب در كافه هاي الجزيره در حبس بود، ازدواج كرد.

در گذشته اول سال
004815.jpg
آخرين نقش تلويزيوني اش هم زيبا بود. آنجا كه او در سريال مهجور «دريايي ها» نقش يك جناب سرهنگ بازنشسته و تنها را بازي مي كرد. كسي كه شايد نقش منفي بود، اما دوستش داشتيم. مثل نقش فراموش نشدني عمروعاص در سريال امام علي كه جذاب ترين بود، گرچه كاملا منفي.
مهدي فتحي اما اين اواخر روي تخت بيمارستان شهداي تجريش به ياد آمد. در حالي كه چند لوله بلند و كوتاه به دهان و بيني اش وصل بود تا مثلا زنده بماند. و فرداي آن روز كه ايرانشهر عكس او را چاپ كرد، همه يادشان افتاد كه اي بابا يك آدم به چه مهمي دارد از دست مي رود... كه البته رفت.
بچه ها از مراسم ختمش تعريف مي كنند كه پر بود از رفيق و هنرمند. آنهايي كه گريه كردن را پس از سال ها كار در عرصه بازيگري خوب آموخته اند.

شيخ اجل
004806.jpg
رو به روي ورزشگاه حافظيه كه جز وقتي كه استقلال يا پرسپوليس پايشان به شيراز مي رسد، هرگز شلوغ نيست، حافظيه اصلي، آرام و موقر ايستاده و با درخت هاي نارنج زيبايش به مردم لبخند مي زند. اين راز «حافظيه» است كه هر روز به بازديدكنندگانش اضافه مي شود، بدون آنكه اثري از بحران هاي هميشگي مراكز فرهنگي در آن باشد. به اين خبر توجه كنيد:
فقط در هفته اول سال نو ۱۷۴ هزار و ۲۶۸ گردشگر از حافظيه ديدن كرده اند. طبق بررسي هاي انجام شده به طور ميانگين، روزانه در حدود ۲۱ هزار و ۷۸۶ نفر به ديدار آرامگاه حافظ، غزلسراي بزرگ ايران شتافته و حظ بصر و روح برده اند.
دوست داشتيم در اين لحظه با شعري از شيخ اجل مطلب را تمام كنيم اما حضور ذهن نداشتيم!

رئيس
او در واقع دومين رئيس ورزشي بود كه درباره ارنج يك تيم فوتبال اظهار نظر مي كرد. پيش از او مصطفي هاشمي طبا، سلف محسن مهرعليزاده، در كتاب داستان يك صعود از توصيه هاي تاكتيكي خود به محمدمايلي كهن سرمربي وقت رازگشايي كرده و خوانندگان را متحير ساخته بود.
اما جنس اظهارنظر مهرعليزاده، متفاوت با آنچه بود كه هاشمي طبا قلمي كرده بود. او كه نظر مثبتي روي سرمربي تيم المپيك نداشت، انگار پس از مصاحبه هاي تند وي عليه كفاشيان، معاونش، انتظار چنين روزي را مي كشيد، روزي كه هيچ كس را ياراي دفاع از محمدمايلي كهن نباشد.
رئيس سازمان ورزش ايران در مصاحبه داغ يك روز بعد از شكست در چين كه شانس المپيكي شدن ما را به حداقل رساند، از خواست قاطعش براي بركناري مايلي كهن گفت، بدون اينكه به حرف هاي احتمالي بعدي كه دخالت او در امور يك فدراسيون را نكوهش مي كردند، وقعي بنهد و بدون اينكه لبخند كمرنگ هميشگي از چهره اش دور بشود. او در اين لحظه، يك رئيس ورزش كاملا قاطع بود كه از اختياراتش استفاده مي كرد...

آرنولد: عيد شما مبارك
آرنولد شوارتزنگر در ايران بسيار پرطرفدار است كساني كه نقش آفريني هاي مثبت او را در فيلم هاي عظيم هاليوود به خاطردارند، يك طرف و عشق برو بازو و بدنسازها هم همان طرف. تعداد آدم هايي كه عقيده دارند هيكل روي دست او نيامده هم كم نيست، گرچه روزي كه او به عنوان فرماندار كاليفرنيا انتخاب شد، كسي حتي هوراي كوچكي هم نكشيد. اين را نوشتيم تا برسيم به اينجا كه انگار علاقه آرنولد و ايراني ها دو طرفه است به جز اينكه استاد شوارتزنگر از حسين رضازاده براي حضور در يك دوره مسابقه وزنه برداري در آمريكا دعوت كرده است وي قبل از سال تحويل پيغامي به ايرانيان مقيم اين ايالت داد كه براي بسياري باور كردني نبود.
در شرايطي كه ايرانيان مشغول برگزاري مراسم خاص خود بودند، اين خبر كه آرنولد اعلام كرده: «نوروز يك رخداد فرهنگي متمايز در كاليفرنياست كه اميد بخش به زندگي تازه و تجديد حيات است،» دهان به دهان چرخيد.

جهانشهر
ايرانشهر
تهرانشهر
حوادث
در شهر
درمانگاه
يك شهروند
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  جهانشهر  |  حوادث  |  در شهر  |  درمانگاه  |  يك شهروند  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |