محسن مومني شريف (نويسنده):هميشه همين طور است. ابتدا باور نمي كني و ساده لوحانه انتظار مي كشي اشتباه شده باشد و يا معجزه اي صورت بگيرد كه هيچ موقع نه خبر دروغ از آب در مي آيد و نه معجزه اي صورت مي گيرد!پيش از اين نوشته بودم وقتي خبر بيماري نصرالله مرداني را به او گفتم، چشمان درشتش پراز اشك شد و گفت: ... هنوز ادبيات انقلاب به او نياز دارد و...
بعد از مرگ آن مرحوم تماس گرفت و او به ما تسليت گفت و گفت: «رفتن نصرالله بسيار نابهنگام بود!» و چه نابهنگام بود رفتن خودش!
با آثار سيدحسن حسيني مانند همه علاقمندان ادبيات از سالهاي خيلي دور آشنا بودم اما توفيق دوستي با خودش را نداشتم تا اين كه مسؤوليت در واحد ادبيات حوزه هنري بهانه اي شد با او از نزديك آشنا شوم و مدت بسيار كمي در خدمتش باشم.
واسطه دوستي دكتر تركي بود. در معرفي او گفت: «اين سيد آدم سليم النفسي است. قلب بسيار مهرباني دارد. در كار خودش بسيار توانا و باسواد است. اگر با كسي تصميم به دوستي بگيرد نامردي نمي كند و...» شهادت مي دهم كه سيد همين طور بود كه دكتر تركي گفته بود. براي تمامي اين صفات از او خاطره دارم.
همه كساني كه جلسات بيدل شناسي او را ديدند تصديق مي كنند سيدحسن حسيني خيلي عميق بود.
گاهي در شرح واژه اي علاوه بر ادبيات فارسي از ادبيات عرب، انگليسي و حتي تركي شاهد مثال مي آورد.
روزي پرسيدم: « استاد شما مگر ترك هستيد كه به اين خوبي تركي حرف مي زنيد؟»گفت: «نه من متولد تهرانم و اصالتاً طالقاني!» و بعد تعريف كرد در نوجواني و جواني در هيأت عزاداري ترك ها شركت مي كرده و تركي را از آنان ياد گرفته و درست مانند خودشان حرف مي زند!وقتي افتخار همكاري با او را پيدا كرديم و مجدداً به خانه اي كه خودشان بنا نهاده بودند برگشت، مردانه ايستاد و يه هيچ يك از فشارها و طعنه ها توجه نكرد.
چنان به حوزه هنري تعصب داشت كه وقتي شنيد راديو جلسات بيدل شناسيش را پخش مي كند و نامي از حوزه نمي برد، چنان شاكي شد كه با متصديان آن برنامه دعوا كرد و گفت ديگر حق ندارند سخنراني اش را پخش كنند.
دوستان راديو ما را واسطه قرار دادند تا موضوع حل بشود. گفتم استاد براي ما مهم آرم حوزه نيست بلكه مهم آن است كه همه علاقمندان شما و ادبيات فارسي از اين جلسات بهره مند شوند.
با مهرباني بسياري گفت: «اتفاقاً براي ما آرم حوزه هنري خيلي مهم است. » و بعد توضيح داد چرا، اما من آن را بيان نمي كنم و خدا نكند ما آن قدر دني باشيم كه از مرگ چنين بزرگي طمع تثبيت خودمان و يا سازمانمان را داشته باشيم.
غرض اين كه اگر او با كسي تصميم به دوستي مي گرفت مردانه در پايش مي ايستاد.
ماه مبارك امسال كساني كه در جلسه ديدار شاعران با رهبر معظم انقلاب بودند، همه ديدند كه ايشان با سيدحسن حسيني چه برخورد صميمانه اي كردند و آن دو چطور همديگر را در آغوش گرفتند و... فرداي آن روز كه به حوزه آمده بود، خيلي متفكر بود گفت فلاني، آقا به من لطف ويژه اي دارند، اين وظيفه مرا سنگين تر مي كند. شاگردانش به ياد دارند اين را همان روز در جلسه بيدل هم گفت. بعدها خاطرات زيادي از دوستي اشان با آقا براي من تعريف كرد و اين كه مدتي بعضي ها شيطنت كرده بودند تا بين ما و ايشان جدايي بيندازند و...
تمام وجود سيدحسن حسيني عشق به اهل بيت (ع) بود. من نديدم در جلساتش سخني از آنان نگويد و يادي از آن بزرگان نكند. گويي خدا مي خواست آخرين كتاب او هم در رثاي شهيدان كربلا باشد. همه مي خواستيم كتاب طلسم سنگ تا عاشورا منتشر شود اما خود او بس كه در نمونه خوانيش وسواس به خرج داد كه ماند. و چه نيكو وصيت كرده است كتاب «گنجشك و جبرئيل» را در كفنش بگذارند. اللهم ارزقني شفاعه الحسين يوم الورود!
سيد حميد شريفي (نقاش و گرافيست) :هر چند قبول داريم همه رجعت خواهيم كرد ولي باورم نمي شود در روزهاي اول سال جديد آن هم با فاصله اي كم از سفر شاعر حماسه و عشق نصرالله مرداني به سراي باقي، شاهد خبر رجعت يكي ديگر از هنرمندان انقلاب و شاعر متعهد سيد عزيز باشم. هر چند مي دانم سيد هميشه با ماست...
مجيد رياضي (نقاش) :ساعت يازده صبح داخل ماشين كه نشستم راديو را روشن كردم. گوينده اظهار تاسف كرد از فوت شاعر بزرگ انقلاب دكتر سيد حسن حسيني... تبسمي كردم از اين كه گوينده اشتباه مي كند، نصرالله مرداني را كه دو هفته قبل فوت شده و از دوستان نزديك سيد حسن حسيني بوده، با او اشتباه گرفته است. مجددا تكرار كرد. من هم به خاطر اين كه باور نمي كردم راديو را خاموش كردم، اما چند لحظه بعد تلفن زنگ زد و...
حسين رمضاني (از همكاران قديمي حوزه هنري):يكي از دوستان قديمي در تماسي پيغام داده بود كه به فلاني بگوييدكه منتظر باشد من بيايم و برويم حوزه چون آقاي حسيني فوت كرده. هر چه فكر كردم كه كدام حسيني در حوزه به رحمت ايزدي رفته فكرم به جايي نرسيد تا اين كه رياضي را ديدم و او گفت كه دكتر سيد حسن حسيني...
بي اختيار به ياد سالهاي اول انقلاب در حوزه افتادم كه در پنجمين برنامه عصر سوره كه در اهواز برگزار شد در خدمت اين سيد بزرگوار و ديگران بوديم. يادم هست كه بنا به مناسبتي مذهبي همه شاعران هر كدام يك خط شعر سرودند و همان را شب به صورت نوحه اجرا و مراسم عزاداري بر پا كرديم كه مطلع شعر اين بود:
اين در صف عشاق علمدار، حسين است...
روحش شاد و يادش گرامي باد