بحثي نيست كه محل سكونت انسان در خانه است و نه بر سر شاخ وبرگ درختان.ولي آيا ديگران هم چنين بي رحمانه صميمي ترين دوستان سبز خود را بي نفس ساخته اند تا خود ماوا گيرند و سكني گزينند؟
گزارش اول
فرهاد فرجاد
كرج ديروز و خنكاي صبحگاه فرح انگيزش، البته هنوز از خاطر نسل قبلي ما، يعني پدرها و مادرها بيرون نرفته است. پنج شنبه شبي بود و هندوانه اي و گوشت كبابي، پدر سرخوش وبچه ها سرمست از شيطنت هاي تمام نشدني، ميان انبوه درختان باغات كرج. عجب ييلاقي بود اين كرج كه شاه عباس هم نتوانست از آن بگذرد و كاروانسرايي را در آن بنا نهاد.
امروز، اما، نگاهي اجمالي بر پيكره شهر و هويت مجهول آن، آدمي را بيشتر به ياد كارتون هاي دهه هفتاد اروپاي شرقي مي اندازد. ماشين هاي لكنته، ساختمان هاي قناس، دود و ترافيك و فرياد هجوآميز تاكسي، تاكسي، تاكسي. راستش قرار نبود آن درختان سر به فلك كشيده صنوبر و چنار و تبريزي كه نسيم خنك برخاسته از شاخسارشان، هر مسافر راهي كرج را از ۲۰ كيلومتري قلقلك مي داد، به جاي كود، آهك و گچ بخورند تا هر چه زودتر شرشان از سر زمين هاي جادويي كنده شده و جايشان را به آپارتمان با نماي آجر سه سانتي بدهند. همانطور قرار نبود جمعيت ۳۰ ميليوني ايران بشود ۷۰ ميليون.خب، بحثي نيست كه محل سكونت انسان در خانه است و نه بر سر شاخ وبرگ درختان.ولي آيا ديگران هم چنين بي رحمانه صميمي ترين دوستان سبز خود را بي نفس ساخته اند تا خود ماوا گيرند و سكني گزينند؟ آيا به راستي نمي شد تدبير، مديريت و آينده نگري را در برنامه هاي شهرسازي و عمران گنجاند تا هم درخت بماند و هم خانه ساخته شود؟
فردا، نه، از فردا نمي توان گفت و نوشت كه حتي تصورش نيز ناممكن است. آيا درختان، تقاص خود را خواهند گرفت و نفس ما را نيز؟ و فرزندان ما چه كنند؟ به جاي انديشيدن به پاسخ اين پرسش ها، چه بهتر كه چشمان مان را ببنديم و خوشحال باشيم از اينكه قتل عام درختان، تغيير كاربري باغ ها و برافراشتن آپارتمان ها چندان هم بي منفعت نبوده است. چه چيزي بالاتر از اينكه طي دو، سه سال، قيمت زمين و آپارتمان از ۱۰۰ هزار تومان به ۴۰۰ هزار تومان ودر بعضي نقاط شهر حتي به يك ميليون تومان رسيده است؟
باغ سيب، باغ پنهان
در اين ميان، حكايت باغ هاي سيب مهرشهر، افزون بر پنج سال است كه نقل زبان هاست و دل ها را به درد آورده است و فقط همين، بنابراين لازم نيست نگران سلامتي مردم و مسوولان امور شهري كرج باشيد.آنها حالشان خوب است و كماكان به كسب و كار و مسافركشي خود مشغول اند.
زندگي كماكان ادامه دارد، البته نه براي درختان. مدت ها است كه با فرا رسيدن فصل بهار و شكفتن تتمه شكوفه هاي گيلاس مهرشهر، خبرگزاري جمهوري اسلامي به خود زحمت مي دهد وبا همان ليد هميشگي و در پي آن گفته هاي سه، چهار شهروند و سپس بيانات گهربار يكي دو مسوول گرانمايه، تراژدي درام تكراري باغ هاي سيب مهرشهر را بازگويي مي كند:
...عده اي از مردم مهرشهر كرج نسبت به آنچه نابودي روزافزون باغ هاي سيب اين منطقه ناميدند، گلايه كردند. حسن حسني مي گويد...، حسين حسيني نيز مي گويد...، اما فرهاد فرهادي معتقد است... و باقي قضايا.
راستش را بخواهيد امسال نتوانستم به شنيدن اين قصه تكراري قناعت كنم. خيلي دلم مي خواست بروم و از نزديك ببينم بر شكوفه هاي بهاري مهرشهر، نسبت به آخرين ديدارم در چهار سال پيش چه گذشته. چقدر دلم مي خواست درختان انبوه اين منطقه، همچون درختان باغ پنهان، همان باغ پنهان انگليسي كه سريالش را سه، چهار بار در جعبه جادويي دوره كرده ايم، دور از دسترس بشر دو پا قرار مي گرفتند و باز زنده مي ماندند، ولي مگر مي شود يك وجب زمين در اين مملكت از قلم بيفتد؟
روزي، روزگاري، ۳۵۰ هكتار
زماني نه چندان دور، باغ سيب مهرشهر مجموعه اي ۳۵۲ هكتاري در جنوب غربي شهر كرج بود كه از اين وسعت، ۲۸۰ هكتار را باغ مشجر و مابقي را اراضي كشاورزي تشكيل مي داد. به مدت ۳۸ سال، بالغ بر ۶۰ نفر به نگهداري و حفاظت از آن پرداختند تا اينكه ساكنان سرزمين غربي استان تهران، ناگهان دريافتند هيچ گنجينه اي پربهاتر از آپارتمان و هيچ كسب و كاري پررونق تر از ساخت و ساز نيست. بنابراين در حال حاضر هيچ اطلاع دقيقي از مانده درختان مختلف منطقه در دسترس نيست. ساكنان قديمي و به حتم دلسوز مهرشهر، همگي معتقدند سودجويان و زمين خواران ابتدا با تغيير كاربري مناطقي از باغ، گام نخست را برداشته اند و در ادامه مقدمات تفكيك اراضي به قطعات كوچكتر و درنهايت ساخت و ساز را برداشتند.
از ديگر سو شهرداري منطقه ۴ كرج (مهرشهر) قاطعانه اعلام مي كند هر گونه ساخت و ساز در حريم باغات بنا به متن صريح قانون خلاف شناخته شده و با خاطيان احتمالي، تا ابد برخورد خواهد شد!
طبق اظهار مسوول روابط عمومي اين شهرداري، تنها قطعه زميني در قسمت شرق چهاربانده مهرشهر، انتهاي بلوار دانش، محل تلاقي خيابان با باغ سيب است كه از ابتدا هيچ گونه كاربري فضاي سبز نداشته و متعلق به يك بنياد بوده است. ظاهرا بنياد، قطعات را به صورت مزايده به افراد حقيقي فروخته و بدين ترتيب تنها پروژه ساخت و ساز در اين مكان صورت گرفته است.
پس شايد بتوان به آن دسته از شهرونداني كه احتمالا نگران تخريب باغ سيب مهرشهر بوده اند، اطمينان خاطر داد كه هيچ خبري نيست، درختان هنوز نفس مي كشند.
اتفاقي نيفتاده است: «اصلا من كجام، اينجا كجاست؟...» شايد ديگر مناطق هم هنوز درختان انبوه خود را حفظ كرده اند و لابد تمام اين توهمات، برخاسته از ذهن ماليخوليايي يك گزارشگر است. حتما اتفاقي براي كوهستان بكر و زيباي بيلقان نيفتاده است. حتما جهانشهر هنوز وسعت فضاي سبز خود را از دست نداده است. به يقين در عباس آباد، درختي قلع و قمع نشد. مهاجرت اسفناك جمعيت روستايي به كرج، رشد قارچ گونه شهرك هاي اقماري، نبود هيچ گونه نظارت لازم بر ساخت و ساز، فرو ريختن ساختمان هاي در حال ساز و كشتارهاي ۱۴ نفري و ده ها ناهنجاري ديگر حتما خواب و خيالي بيش نيست.