سه شنبه ۱۸ فروردين ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۳۴۳
ازدحام در شب گراني بنزين
فقط به خاطر چند صدتومان
جمعه شب پمپ بنزين هاي تهران يكي از شلوغ ترين شب هاي خود را گذراند. شلوغي كه بعد از چهارده روز خلوتي تهران تو چشم مي زد. صف هاي طويل ماشين ها و راننده هاي كلافه كه تمام پمپ بنزين هاي سطح شهر را اشغال كرده بودند. انگار همه مردم شهر كار خود را تعطيل كرده اند تا باك ماشين خود را از بنزين پر كنند.
004938.jpg
حساب كنيد: يك باك حداكثر ۶۰ ليتري، هر ليتر ۱۵ تومان صرفه جويي، نتيجه مي شود حداكثر ۹۰۰ تومان صرفه جويي.
زمان: جمعه شب چند ساعت مانده به نيمه شب 
مكان: يكي از پمپ بنزين هاي تهران 
مرد به آرامي سرش را تكان داده و دود سيگار را از حلقش به بيرون داد. به ساعت مچي خود نگاهي انداخت و سعي كرد با تلفن همراه، شماره خانه را بگيرد. ولي باز هم آن جمله لعنتي «مشترك مورد نظر در دسترس نمي باشد» چقدر هم به اين «نمي باشد» اين جمله حساس شده بود. دلش مي خواست گوينده اين جمله را با دستان خودش خفه كند. هواي خنك بيرون هم رويش تاثيري نمي گذاشت. دوباره به ساعت نگاه كرد وصف ماشين هاي روبه رو و اين تلفن همراه. هزار بار به خودش لعنت فرستاده كه چرا ديروز بنزين نزده بود تا در اين جهنم گير نكند. تهران پرنده پر نمي زد. معلوم نبود اين همه ماشين چرا يك دفعه ياد بنزين زدن افتادند. به فكر ميهمان هايي بود كه در خانه منتظر رسيدن او بودند. باز دكمه تكرار تلفن را فشار داد ولي همان جمله لعنتي. سيگار ديگري روشن كرد. از آنجايي كه او ايستاده بود، پمپ بنزين را هم نمي توانست ببيند. چند جاي ديگر هم رفته بود ولي همه جا مثل هم بود. تازه اينجا خلوت ترينش بود. خلوتي كه تا الان يك ساعت از وقت او را گرفته بود. معلوم هم نبود تا چند ساعت ديگر اينجا بايد معطل بنزين شود. تنها مايه تسلي اش، صف ماشين هاي پشت سري بود. هر چند وقت يك بار نگاهي به آنها مي انداخت تا كمي به خودش اميدوار شود...
جمعه شب پمپ بنزين هاي تهران يكي از شلوغ ترين شب هاي خود را گذراند. شلوغي كه بعد از چهارده روز خلوتي تهران تو چشم مي زد. صف هاي طويل ماشين ها و راننده هاي كلافه كه تمام پمپ بنزين هاي سطح شهر را اشغال كرده بودند. انگار همه مردم شهر كار خود را تعطيل كرده اند تا باك ماشين خود را از بنزين پر كنند. همه اين شلوغي ها زير سر يك اتفاق بود. اتفاقي كه راديو پيام و بخش هاي مختلف خبري بارها آن را تكرار كردند. تكراركردني كه روز جمعه به اوج خود رسيد و راديو پيام مرتب اين خبر را تكرار مي كرد: «از ساعت ۲۴ امشب، بنزين با قيمت ۸۰ تومان عرضه خواهد شد.» همه چيز زير سر اين خبر كوتاه بود. خبري كه تلافي اين چهارده روز را در آورد تا تهران يادش بيايد، شلوغي و صف جزء ذات آن است. حتي تنها به خاطر ۱۵ تومان افزايش قيمت و اينكه همه مردم مي خواستند از آخرين فرصت بنزين ۶۵توماني استفاده كنند. «آخرين جرعه اين جام برين را تو بنوش». مي خواستند آخرين قطرات طلايي بنزين ۶۵ توماني را به خورد ماشين خود بدهند و او را تا حلق پر از بنزين بكنند. كلي صرفه جويي مي شود. حساب كنيد: يك باك حداكثر ۶۰ ليتري، هر ليتر ۱۵ تومان صرفه جويي، نتيجه مي شود حداكثر ۹۰۰ تومان صرفه جويي. واقعا مي ارزد. به خاطر ۹۰۰ تومان چند ساعت خود را در صف هاي اعصاب خردكن گذراندن مي ارزد. به خاطر ۹۰۰ تومان با راننده پشتي دهن به دهن شدن مي ارزد. به خاطر ۹۰۰ تومان، به جاي در كنار خانواده بودن، با فلزات و سيمان ها و دود گذراندن مي ارزد.
در همان زمان كه راننده عزيز وقتش را براي ۹۰۰تومان در صف بنزين تلف مي كرد و از همه مهم تر، روحش را آزار مي داد، در خانه اش لامپ هاي روشن اضافي بيداد مي كردند، شيرها چكه مي كردند، غذاهاي مانده زيادي به دور ريخته مي شدند و ... مجموع اينها را در همان چند ساعت حساب كنيد از سود چند باك بنزين فراتر مي رفت. همان راننده اي كه ماشينش به خاطر تنظيم نبودن، بنزين زيادي مصرف مي كند. ماشين را مدت زيادي در حالت توقف روشن نگه مي دارد. همان راننده اي كه فردا هم از مسافران خود، ۵۰ تومان بيشتر كرايه مي گيرد. همان راننده اي كه...
مرد بار ديگر شماره را گرفت. همسرش گوشي را برداشت. ميهمان ها رفته بودند و همسرش دمق از نيامدن او. مرد حوصله نداشت به او توضيح دهد. تلفن را قطع كرد. در باك خود را بست و سوار ماشين شد. بالاخره از پمپ بنزين خارج شد. شهر همچنان خلوت بود ولي ترافيك سنگيني ذهن مرد را اشغال كرده بود.

پل محبوب شهر
اين هيجان حاصل چندماه انتظار است. وسط آن ميدان شلوغ تهران - كه البته هيچ چيز گردي در آن ديده نمي شود تا واقعاً شبيه ميدان باشد - گاهي كلاغي آفتابي مي شود، اما ديگر هيچ انساني روي اعصاب راننده هاي گيرافتاده در بند ترافيك راه نمي رود. پل عابر ميدان هفت تير پس از گذشت چند دهه از عمرش تازه براي مردم جذاب شده. اين هيجان را بايد درك كرد! اولين تجربه هميشه جذاب است. همه مي خواهند پا روي پله هايي بگذارند كه پيش از اين عادت نداشتند آنها را در فضاي آزاد ببينند. پله هاي برقي در پاساژهاي تهران يا اين اواخر در ايستگاه هاي مترو پديده اي كاملاً معمولي بودند كه شايد خيلي ها ترجيح مي دادند به جاي آنها از همان پله هاي عادي استفاده كنند، اما پله هاي برقي وقتي در خيابان سبز شدند مردم را ذوق زده كردند.
مردم رسماً خوشحال هستند. چند دقيقه كه اطراف پل عابر ميدان هفت تير پرسه بزنيد به اين حقيقت پي مي بريد. اگر حوصله داشتيد چندبار با مردم روي پله برقي هاي پل عابر هفت تير بالا و پايين برويد. گوش هايتان را تيز كنيد و ديالوگ هايي را كه بين مردم رد و بدل مي شود به ذهن بسپاريد. هيجان ناشي از اولين تجربه، توجه مردم را تنها به پل جلب مي كند. گذشته از پله هاي برقي، فضاي تازه پل هم توجه مردم را جلب مي كند. روي پل تنوع رنگ و به خصوص بخشي كه مردم مي توانند چهره خودشان را در ديوار پل ببينند جذابيتي ويژه دارد. روي پل هفت تير، گذشته از صرفه جويي در انرژي،  اين ويژگي هم وجود دارد كه همه مي توانند وسط خيابان ظاهرشان را ببينند و نقاط ضعف شان را براي پياده روي در آنطرف پل ازبين ببرند.
خلاصه اينكه حالا در ميدان هفت تير تنها يك عصيانگر ترجيح مي دهد از زير پل خود را به طرف ديگر ميدان برساند. كسي كه اصولاً عاشق حركت برخلاف جريان آب است و اين روزها از پاگذاشتن مردم روي تنهايي اش بالاي پل عابر رنج مي برد. غير از جماعت عصيانگر در ميدان هفت تير ديگر كسي روي سايه پل قدم نمي زند. كاش تمام پل هاي عابر تهران برقي بودند!

بازگشت پادشاه اين روزها در حوزه هنري نمايش داده مي شود
فرودو در تهران
004941.jpg
اين بهترين عيدي است كه ممكن بود به دوستداران سينما بدهند. نمايش فيلمي كه در تمام دنيا كلي طرفدار دارد و خيلي ها براي ديدنش سرودست شكسته اند. سالن كوچك نمايش فيلم حوزه هنري اين هفته (يعني امروز به علاوه سه روز باقي مانده از اين هفته) فيلم ارباب حلقه ها: بازگشت پادشاه را نمايش مي دهد. خوره هاي فيلم و علاقه مندان سينما خاطرات خوشي از اين سالن دارند. فيلم هايي مثلFight Club ، پدرخوانده ها، هفت، ادوارد دست قيچي، قصه هاي عامه پسند، گلادياتور، ژاندارك، فرار از شاوشنك و خيلي آثار به يادماندني ديگر سينماي معاصر را در اين سالن كوچك ديده ايم و لذت برده ايم و حالا نوبت به بازگشت پادشاه رسيده است. قسمت سوم از سه گانه ارباب حلقه ها در مراسم اسكار امسال در ۱۱ رشته نامزد شده بود و در هر يازده رشته جايزه گرفت. به اين ترتيب اين فيلم تبديل به پرافتخارترين فيلم تاريخ اسكار شد. بااين حال چيزي كه باعث مي شود فيلم پيتر جكسون ديدني باشد اين افتخارات نيست. حتي فروش حيرت انگيز اين فيلم در دنيا هم (كه تا الان از مرز يك ميليارد دلار گذشته و تبديل به دومين فيلم پرفروش تاريخ سينما شده) دليل جذابيت فيلم نيست. موضوع اين است كه ارباب حلقه ها پس از سال ها دوباره آبرويي به سينما بخشيد و جهاني اسطوره اي را بر پرده سينما زنده كرد. تمام آن چيزهايي كه آدم هاي امروز حسرتش را مي خورند و آرزويش را دارند لابه لاي تصاوير زيبا و تاثيرگذار فيلم تصوير شده اند. مردانگي، شرافت، وفاداري، دلاوري، تدبير و شكوه و عظمت روزگار باستان در چارچوب داستان پرجزئيات و پرمايه جي آر.آر.تالكين تبديل به فيلم هايي شده كه آدم ها در آن بخش هاي فراموش شده اي از وجودشان ر ا كشف مي كنند. در قسمت سوم سه گانه، يعني بازگشت پادشاه، داستان دو قسمت قبلي ادامه پيدا مي كند. فرودو و سام سعي مي كنند خودشان را به موردور برسانند و حلقه قدرت را نابود كنند، آن هم در شرايطي كه نيروهاي سائورون فرمانرواي تاريكي به سمت سرزمين هاي انسان ها هجوم آورده و مي خواهد ميناس تريت،  شهر باستاني پادشاهان را نابود كند. ديدن صحنه هاي عظيم نبرد ميان اين دو جبهه و دلاوري هاي گندالف، آراگوون، فارامير و بقيه شخصيت هاي داستان فقط بخشي از لذت تماشاي فيلم است. بازگشت پادشاه پر از ريزه كاري هاي تصويري و سينمايي است كه فقط از دست يك عاشق سينما مثل پيتر جكسون برمي آيد. مثل نماي غروب آفتاب و ائووين كه موهايي به رنگ آسمان دم غروب دارد؛ صورت ابلهانه و حيرت زده اورك هايي كه در جنگ ناگهان غافلگير شده اند و دورنماهايي از ميدان جنگ كه در آن ده ها هزار جنگجو با شمشير و نيزه و تبر به جان هم افتاده اند. امروز و فردا فيلم فقط در دو سانس ۳۰:۱۶ و ۰۰:۲۰ نمايش داده مي شود اما پنجشنبه و جمعه سانس ۱۴ هم به اين دوتا اضافه مي شود. فراموش نكنيد كه طول زمان فيلم ۱۹۵ دقيقه است (يعني نسخه اي كه احتمالاً VCD اش را ديده ايد ۴۰ دقيقه تا يك ساعت كمتر از زمان اصلي فيلم است) بنابراين پيش بيني هاي لازم را قبل از ورود به سالن انجام دهيد. اگر هنوز عضو برنامه هاي شب فيلمنامه حوزه نشده ايد، همين امروز دست به كار شويد تا بتوانيد فيلم را تماشا كنيد. دو قطعه عكس، يك فتوكپي شناسنامه، يك معرفي نامه و ۵۰۰۰ تومان مداركي هستند كه براي عضويت در اين برنامه به آن احتياج داريد. آدرس هم اين است: تقاطع خيابان حافظ و سميه، حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي، سالن كوچك.

ستون شما
سخنان كودك تولد نيافته
آقاي منوچهر سليمي مطلبي فرستاده اند كه از زبان يك كودك به دنيا نيامده خطاب به پدر ومادرش است. كودكي كه مي خواهد پيش از پاگذاشتن به اين دنيا مطمئن باشد شرايط مناسب و درستي برايش وجود دارد.
براي من كه مي خواهيد به راحتي آب خوردن به وجود بياوريد چه تدارك ديده ايد؟ مي دانيد غذاي مناسب هر كودكي كه ساختمان مغز و چشمش را مي سازند، پيش از به وجود آمدن، در شكم مادر بايد آماده باشد؟ شما مطمئن هستيد كه من را از نظر جسمي وروحي سالم به وجود مي آوريد؟ شما كه از هيچ نظر امكان نگهداري و پرورش حتي يك كودك را نداريد، چگونه مي توانيد زندگي هشت يا ده كودك را تامين كنيد، در صورتي كه مانند بي نهايت موجودات زنده اي كه ناچار و بدون اراده خود به دنياي شما وارد شده اند و مي شوند. من هم قدم بگذارم، ميل دارم همانطور كه آزاد به دنيا مي آيم، آزاد و دور از فساد زندگي كنم..
آقاي سليمي عزيز، كار خيلي خوبي كرديد كه مطلب را به جاي ويژه نامه دوچرخه، براي ما فرستاده ايد.
نوستالژي باغ
خانم سودابه اورند يادداشتي شبيه به داستان نوشته اند كه مربوط مي شود به كوچه اي كه دوران كودكي را در آن گذرانده اند. كوچه باغي كه حالا پر از ساختمان هاي نيمه كاره شده است. يادآوري خاطرات گذشته و ديدن كوچه باغ، احساس عجيبي به او منتقل كرده بود، ولي ناگاه چشمش به طرف ديگر كوچه افتاد. كوهي از آجرو سيمان و خاك وماشين آلات ساختماني را ديد، يادش آمد اينجا باغ بزرگ و پردرختي بود ... در كيف اش را باز كرد، روي كاغذ سفيدي با خط خوش نوشت، بگذاريد من كوچه باغ بمانم! و كاغذ را به ديوار باغ چسباند. كمي آرام شد...
ماهم مثل شما دوست داريم خاطرات مان زير سيمان و آهن له نشود. ما هم اميدواريم كوچه باغ هميشه باقي بماند.
تعظيم ژاپني
اين هم بخش هايي از مطلب جالب آقاي مهدي موسوي نژاد كه درباره شيوه هاي مختلف تعظيم ژاپني و معني هاي آن است.
«تعظيم  انواع متعددي دارد كه هر كدام براي وضعيت خاصي مورد استفاده قرار مي گيرد، مثلا يك كارمند تازه استخدام شده ممكن است تا ۴۵ درجه تعظيم كند در حالي كه مدير شايد فقط تا ۱۰ درجه تعظيم كند. تعظيم در دو حالت ايستاده و نشسته صورت مي گيرد و در مورد چگونگي انجام آنها كلاس هاي بسياري در مدارس و شركت ها برگزار مي شود.»
اگر ما در ضميمه ژاپن شهر، يك روزنامه ژاپني كار مي كرديم، اين مطلب مي توانست واقعا مهم باشد.
كتاب همشهري
نامه اي ازآقاي رضاكيان زاد از پاسداران تهران:
نگارنده يكي از خوانندگان آن روزنامه مي باشد و بسياري از مقالات آن را مطالعه و بعضا مقالات مورد توجه خود را از روزنامه جدا مي نمايم و در حال حاضر معادل چند كتاب بريده همشهري دارم.
تقاضا دارم در صورت امكان، مقالات طوري صفحه بندي شود كه در هر نيم صفحه، رو و پشت صفحه مقاله پشت هم قرار گيرند تا براي افرادي كه مانند من مقالات را جمع مي نمايند به مثابه كتابي جمع آوري شود.

اتومبيل هاي خانواده پهلوي
اگر با اين طرح موافقت شود يك نمايشگاه جذاب درانتظارتان است، يك نمايشگاه فوق العاده از اتومبيل هاي عتيقه، دو عدد رولز رويس، يك مرسدس بنز كوپه و يك فولكس كوپه. اين نمايشگاه اتومبيل هاي خانواده محمدرضا پهلوي است كه قرار است در محوطه كاخ سعد آباد برپا شود.
براي اينكه پيش از برپايي نمايشگاه كمي با شناسنامه اتومبيل ها آشنا شويد برايتان مي نويسيم كه مرسدس بنز كوپه، اتومبيل شخصي محمدرضا پهلوي و فولكس كوپه اتومبيل رضا پهلوي بوده است. رولزرويس ها يكي ساخت سال ۱۹۷۴ و ديگري مدل ۱۹۷۷ است. مرسدس بنز مدل ۱۹۶۴ و فولكس هم مدل ۱۹۴۶ است. پس از بررسي مقدماتي اين طرح از سوي انجمن دوستداران مجموعه فرهنگي تاريخي سعدآباد و پس از آن تاييد سازمان ميراث فرهنگي، اتومبيل هاي خانواده پهلوي تعمير و در محوطه كاخ سعدآباد به شكل دايمي براي بازديد عموم به نمايش در مي آيند.

صبح تا شب
جواد رسولي 
فرهنگسرا
در فرهنگسراي سالمند، امروز برنامه كارگاه زبان برقرار است. اين كارگاه از ساعت ۱۶ تا ۱۸ در كتابخانه امام خميني اين فرهنگسرا برگزار مي شود. فرهنگسراي خانواده فعاليت هاي ترم بهارش را دارد آغاز مي كند. اگر حوالي نارمك زندگي مي كنيد مي توانيد در برنامه هاي فرهنگي و آموزشي اين فرهنگسرا ازجمله علوم قرآني، هنرهاي تجسمي (نقاشي، خط و...)، هنرهاي دستي (خياطي و گلسازي)، موسيقي (دف، تنبك، سه تار، سنتور)، علمي (كامپيوتر و زبان انگليسي) و ورزشي (شطرنج، تنيس روي ميز) استفاده كنيد.
فرهنگسراي دانشجو همچنان ميزبان نمايشگاه گرافيك كيانوش هاتفي است و در فرهنگسراي نياوران هم مي توانيد از نمايشگاه عكس بام شكسته بم ديدن كنيد. نمايشگاهي كه بهترين و تاثيرگذارترين عكس هاي مربوط به زلزله بم در آن به نمايش گذاشته شده اند.
تلويزيون 
امشب ساعت ۱۵:۲۳ بازي آرسنال و چلسي را از دست ندهيد. اين بازي حساس در چارچوب بازي هاي ليگ قهرمانان اروپا برگزار مي شود. بازي رفت آنها هم يك يك مساوي شده. احتمال دارد بعد از اين بازي شبكه ۳ بازي رئال مادريد و موناكو را هم پخش كند و حال اساسي به همه فوتبالدوست ها بدهد.
امشب شبكه ۲ ساعت ۲۱ مثل هميشه فيلم سينمايي پخش مي كند. اسمش را هنوز نميدانيم. پرستاران را هم كه ساعت ۱۰:۲۲ از شبكه يك پخش مي شود ازدست ندهيد. راستي، اگر شما هم درباره آسمان شب و وضعيت ستارگان كنجكاو هستيد يك برنامه زنده پر از اطلاعات را كه هرشب ساعت ۲۲ از شبكه ۴ پخش مي شود از دست ندهيد. برنامه اي به نام «آسمان شب.»
يك وسط هفته ديگر كه اينبار تصادفاً بهاري است. مي گويند همه چيزهاي بهاري خوب است. اگر راست بگويند، پس لابد وسط هفته هايش هم خوب است. اينها هم پيشنهادهايي براي گذراندن اين روز وسط هفته بهاري.
سينما
دوتا فيلم خارجي جديد در ايام نوروز اكران شده اند كه نمايش شان هنوز هم در چند سينما ادامه دارد. يكي از آنها فيلم شهر ساحلي است به كارگرداني مايكل كاتن جونز كه از او در روزهاي تعطيل فيلم شغال با بازي بروس ويليس را از تلويزيون ديديم. در اين فيلم رابرت دونيرو و فرانسيس مك دورمند بازي كرده اند و اگرچه هردوي آنها بازيگران بزرگي هستند، ولي فيلم آن قدرها فيلم بزرگي از كار درنيامده است.
فيلم ديگر ۱۹K- است كه آن را كاترين بيگلو ساخته. اين خانم كارگردان تا مدتي پيش همسر جيمز كامرون، كارگردان افسانه اي تايتانيك بود ولي حالا ديگر نيست. فيلم درباره يك زيردريايي روسي است و نقش هاي اصلي اش را ليام نيسون و هريسون فورد بازي مي كنند. اين فيلم را در سانس آخر سينما فرهنگ و همين طور در سينما مركزي مي توانيد تماشا كنيد. شهر ساحلي هم در همين دو سينما روي پرده است.
كتاب 
علاقه مندان به فلسفه به خصوص انديشه هاي لودويگ ويتگنشتاين بد نيست نگاهي به كتاب «ويتگنشتاين و پژوهش هاي فلسفي» بيندازند. اين كتاب را ماري مك گين نوشته و آقاي ايرج قانوني آن را ترجمه كرده است. قيمت كتاب ۲۵۰۰ تومان است و نشر ني آن را چاپ كرده است.
اگر جزو آن دسته اي هستيد كه اسم فيلم «خانه اي از شن و مه» به گوش شان خورده اما فيلم را نديده اند و كنجكاوند از ماجراي آن سردربياورند، پيشنهاد مي كنم رماني را كه فيلم از روي آن ساخته شده و اين روزها در بازار مي شود پيدايش كرد را بخوانيد. نام اين رمان همان خانه اي از شن و مه نوشته آندره دوباس است. كتاب را مهدي قرچه داغي ترجمه كرده و نشر پيكان با قميت ۲۰۵۰ تومان آن را منتشر كرده است.

يك تصوير
004944.jpg
بهار متظاهر است؛ زيبا و فريبنده. درست زماني كه فكر مي كني از گرما زير آفتاب عرق بريزي ناگهان شهر خيس مي شود. يكشنبه باران بهاري شهروندان تهران را دچار دردسر كرد.

ذهن زيبا
زبان بدترين قطعه گوشت دنياست.
ضرب المثل سوئيسي
كسي كه «چرا»يي زندگي رايافته است، باهر «چگونگي» خواهد ساخت.
نيچه
از آن نترس كه زندگي ات پايان پذيرد، از آن بترس كه هرگز آغاز نشود.
گرين هانس
با سكوت مي توان شيطان را عصباني كرد.
ضرب المثل بلغارستاني

در غياب  مشتري ايراني
شركتApple اعلام كرده طي يازده ماهي كه از افتتاح فروشگاه موسيقي الكترونيكي اين شركت مي گذرد تا به حال بيشتر از ۵۰ ميليون موسيقي فروخته استApple . هر موسيقي را به قيمت ۹۹ سنت مي فروشد و فعلا هر هفته ۵/۲ ميليون موسيقي به مشتري ها عرضه مي كند كه معادل ۱۳۰ ميليون دلار درآمد سالانه براي فروشگاه مي شود. پيش بيني مي شود تا روز ۲۸ آوريل، ۱۸ ميليون موسيقي ديگر از طريق اين فروشگاه به فروش برسد تا ركورد فروش سال اول شركت به ۶۸ ميليون برسد. البته مسوولانApple اعلام كرده بودند كه هدف شان فروش ۱۰۰ ميليون موسيقي در سال است، اما به نظر مي رسد همين مقدار هم براي آنها راضي كننده باشد، آنهم در شرايطي كه هيچ مشتري ايراني نمي تواند از اين فروشگاه الكترونيكي خريد كند.

اروپا زير پاي كامكارها
گروه موسيقي كامكارها بعد از كنسرت هايي كه در اروپا داده بودند انگار تازه گرم شده اند و به اين زودي ها قرار نيست به ايران برگردند. آنها كه همين يكي دو هفته پيش در جشنواره برلين حضور پيدا كرده بودند حالا به لندن رفته اند تا همراه با اركستر «لندن سيمفونيتا» آثاري از «لوچيانو بريو» را اجرا كنند. اين اجرا در شهرهاي منچستر، اكسفورد، ناتينگهام و چند شهر بزر گ ديگر هم ادامه خواهد داشت. بعد از اجرا در انگلستان، گروه كامكارها قرار است به بلژيك بروند و در آنجا هم برنامه اجرا كنند. در ماه آگوست آنها عازم اسپانيا مي شوند تا موسيقي ايراني را به اسپانيايي هاي علاقه مند معرفي كنند. هوشنگ كامكار سرپرستي اين گروه موسيقي - جهانگردي را به عهده دارد و صباكامكار، بيژن كامكار و ارسلان كامكار خواننده هاي گروه هستند.

نماينده  ايران
استقبال از موسيقي سنتي ايران كه در سال ۸۲ در عرصه بين المللي پيشرفت كرده بود در سال ۸۳ به اوج مي رسد. براي اينكه اين حقيقت را باور كنيد فقط كافي است يك خبر را از زبان مشاور بين الملل مركز موسيقي بخوانيد.
فرزين پيروزپي مي گويد: «پس از آغاز سال جديد گروه شمس به فستيوال صوفي هند كه از معتبرترين جشنواره هاي موسيقي عرفاني است اعزام شد و عنوان گروه برتر فستيوال را به دست آورد. در تيرماه سال جاري هم قرار است پرفسور «صائم آكچيل» استاد موسيقي و رهبر اركستر سمفونيك بزرگ تركيه با شركت هنرمندان برگزيده اي از ۲۳ كشور جهان يك اثر موسيقي انتخاب و اجرا كند كه از ايران مهرداد دلنوازي، نوازنده تار، براي اجرا در اين برنامه انتخاب شده.»

به ياد دي كاپريو
خوشحال باشيد. شش سال پس از شيوع تب تايتانيك در ايران، آنهايي كه بايد حس شما را درك مي كردند، درك كرده اند. شايد كمي دير باشد اما به هر حال به زودي اتفاقي به وقوع مي پيوندد كه شما را به حال و هواي فيلم تايتانيك باز مي گرداند. اگر بابت زخم زبان اطرافيان - تايتانيك تبديل به واژه اي براي ترور شخصيت افراد شده است - نگران نيستيد، مي توانيد با گوش سپردن به موسيقي متن فيلم تايتانيك لحظه هايي را به خاطر بياوريد كه با ايفاي نقش «دي كاپريو» و «كيت ونسلت» در اين فيلم احساساتي شديد. خبر اين است: نوازندگان موسيقي فيلم تايتانيك در تهران و اصفهان برنامه اجرا مي كنند. در اين برنامه كه در روزهاي دوم و چهارم ارديبهشت ماه در تالار وحدت اجرا مي شود، علاوه بر اجراي موسيقي زنده، فيلم ماجراهاي شاهزاده احمد هم نمايش داده مي شود. البته براي طرفداران موسيقي چند خبر ويژه ديگر هم داريم. مثلا اينكه گروه «اپريس» كه از هنرمندان برجسته اسپانيا تشكيل شده در روزهاي ۵ و ۶ ارديبهشت در تالار وحدت با اجراي موسيقي فلامينكو به همراه حركات موزون، شما را هيجان زده مي كند. منتظر ارديبهشت باشيد.

متروكه اي ديگر
ماجراي خانه هاي مشاهير ادب و هنر ايران ادامه دارد. داستان خانه «صادق هدايت» را كه به «زنده به گور» شباهت داشته حتما مي دانيد. خانه «دكتر علي شريعتي» هم كه شبيه «كوير» است. اين وسط جاي يك غصه تازه براي اين قصه خالي بود كه خانه «پروين اعتصامي» آن را پر كرد. تبريز، خيابان عباسي، كوچه پروين اعتصامي. اين آدرس خانه اي است كه در گذشته محل زندگي پروين اعتصامي بود و حالا نيست. «فرهاد سدادي» سرپرست روابط عمومي اداره كل ميراث فرهنگي آذربايجان شرقي مي گويد: «حدود ۶ سال پيش مذاكراتي با مالكان كنوني خانه براي ثبت آن انجام گرفت اما در نهايت اين مذاكرات به نتيجه نرسيد. به اين ترتيب آسيب هاي بيشتري از آن زمان تاكنون به خانه وارد آمد. البته ۴ ماه پيش مالكان پيشنهاد دادند كه با مبلغ ۹۰ تا ۱۰۰ ميليون تومان خانه را به مابفروشند اما ما قادر به تامين اين مبلغ نيستيم. حالا براي خريد خانه تنها چشم به كمك مالي مراجع بالاتر يا كمك هاي مردمي در قالب انجمن هاي دوستدار ميراث فرهنگي داريم. در وضعيت فعلي كار ديگري نمي توانيم انجام دهيم.»
متاسفانه از دست ما هم كاري جز اين بر نمي آيد كه دعا كنيم حداقل دست مراجع بالاتر خالي نباشد.

تهرانشهر
ايرانشهر
جهانشهر
حوادث
در شهر
درمانگاه
طهرانشهر
يك شهروند
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  جهانشهر  |  حوادث  |  در شهر  |  درمانگاه  |  طهرانشهر  |  يك شهروند  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |