پنجشنبه ۲۷ فروردين ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۳۵۱
دو نفر، استون و كاسترو
005364.jpg
فرهاد فرجاد - اين روزها، همزمان با واپسين مشغله هاي اليور استون پيرامون تدوين «اسكندر كبير»، درامي آشنا نيز در كارنامه هنري وي رو به تكامل است.
پروژه به تصويركشاندن زندگي فيدل كاسترو كه از سال ۲۰۰۲ آغازو به يك مستند دلسوزانه بدل شد، ديروز (چهارشنبه) به پايان رسيد. مستند استون كه «Comandante>نام دارد، البته مستندي به مراتب جنجالي تر با عنوان «در جست وجوي فيدل» را كنار خود دارد كه بازهم محصول شبكهHBO است.
شبكهHBO ماه مي سال گذشته براي پخش مستند«>Comandante برنامه ريزي كرده بود. اما پس از اعدام سه نفر از عاملان هواپيماربايي سال گذشته توسط رژيم كاسترو، برنامه نمايش را متوقف ساخت.
استون در اين رابطه چنين مي گويد: تصميم شبكهHBO قابل درك است. مراحل تهيه و اجراي پروژه «>Comandante، درست همزمان با عملكرد دولت كاسترو درباره هواپيماربايان بود كه اوضاع را برايم بسيار دشوار كرد. من آشكارا مخالفت خود را با تصميم رژيم اظهار كردم. اما در نهايت بايد به تصميمات آنها احترام مي گذاشتم. بنابراين پروژه را ادامه دادم.
نمايش فيلم در جشنواره كانادا با واكنش مثبت منتقدان روبه رو شد. آنها متوجه بودند كه من در كوبا يك ميهمان بودم، نه يك روزنامه نگار. حضور من در كوبا صرفاً به منظور ترسيم نمايي از زندگي كاسترو بود.
استون بهار گذشته، پيش از آنكه فيلمبرداري «اسكندر كبير» را آغاز كند، بنا به خواستHBO به كوبا بازگشت. اما آنچه قرار بود ضميمه اي ۱۰ دقيقه اي بر «>Comandante باشد، تبديل به مستندي مجزا با عنوان «در جست وجوي فيدل» شد. خود استون درباره اش مي گويد: مجبور به قبول پيشنهادHBO بودم. اين كار درست به منزله انجام دادن تكاليف مدرسه ام بود. ولي همين پروژه هم قرار نبود مستند باشد. قصد من از ابتدا ساخت داستان سينمايي بود، نه مستند. به هرحال تن به پروژه دادم كه البته در آن روي فديل تمركز بيشتري صورت گرفته است. سعي كردم اينبار چهره خشن تري از او ترسيم كنم.
كاسترو در اين مستند، فرمانروايي عصباني است كه خيلي زود واكنش نشان مي دهد. در صحنه اي از فيلم، هنگامي كه وي مقابل دوربين هاي استون درباره جنايتكاراني كه در ارتباط با موج كاپيتاليسم آمريكايي در كوبا دستگير شده اند صحبت مي كند، ناگهان خبر هواپيماربايان را دريافت مي كند. چهره فرمانرواي قدرتمند كه با شنيدن خبر موهايش سيخ شده اند، در اين صحنه ديدني است.
استون ادامه مي دهد: در اين لحظه، تصويربرداري را متوقف نكردم و كماكان دوربين را روي چهره اش نگاه داشتم. چون گزينه ديگري پيش رو نداشتم. «در جست وجوي فيدل» يك فيلم سياسي بود، اما پروژه اول، بيشتر تم فلسفي و تاريخي داشت و شامل ماجراهايي مثل خورشچف، نيكسون، چه گوارا و ريشه هاي قدرت كاسترو مي شد.
آنچه استون در زمره معايب عمده كاسترو تاييد كرده، اين است كه وي، كوبا را يك سره در خطر سيطره شياطين مي داند: البته موقعيت كوبا، پيچيده تر از چين نيست و هرچند در فهرست كشورهاي متخلف گنجانده شده، اما به يقين جايي در مكان هاي بالايي جدول ندارد. شايد دليل اين امر، ماندن طولاني مدت كاسترو در قدرت باشد. درحقيقت، برخورد من با كاسترو همانند برخوردم با نيكسون بود، رئيس جمهوري كه بسياري از مردم مواخذه اش كردند. اين چريك و مبارز فرتوت، شخصيت تودرتو و پيچيده اي دارد، ولي من مي خواستم او را فقط در قالب يك انسان تماشا كنم.
يكي از بارزترين دلايل براي سرسختي او در همين پاسخ اش به سوال من نهفته است؛ وقتي پرسيدم چرا كناره نمي گيري، گفت: «نمي خواهم آنچه جورج بوش مي خواهد را به او تقديم كنم.» او همواره مشغول دفاع از آرماني است كه ۴۵ سال پرورانده و خيال تسليم شدن هم ندارد.
دستمايه «در جست وجوي فيدل» سياه تر از «>Comandante و از سوي منتقدان به زياده روي و افراط متهم شده است، در اولين فيلم، دو مرد رو در روي هم نشسته اند و مترجمان آنها نيز مانند قضات دادگاه، به گفت وگوي سلطنتي آن دو جان مي بخشند. استون، همچون يك كارگردان مشغول به فيلمبرداري، پرهيجان و فعال و كاسترو همانند ميزباني خرسند از نحوه پذيرايي، آرام و راضي. اما در فيلم دوم، اوضاع متفاوت است.
هريك از آنان پشت ميزي نشسته اند و لحن ديگري دارند.
به هر روي، اليور استون اميدوار است مردم بتوانند به زودي هردو فيلم را به تماشا بنشينند. كسي چه مي داند، شايد قهرمان داستان، فيدل كاسترو، به زودي با قسمت سوم فيلمش بازگردد.

بكام، از اوج تا حضيض
005361.jpg
اگر طي روزهاي اخير سري به سايت هاي انگليسي زده باشيد و يا اخبار ورزشي شبكه هاي خارجي را ديده باشيد، حتما متوجه ماجراي ديويد بكام شده ايد. ستاره مشهور دنياي غرب با قرار ملاقاتي كه با يكي از مشاوران زن خود داشته، مشكل سوژه مطبوعات جنجالي غربي را حل كرده و حداقل۷-۸ صفحه آنها را پر كرده است.
بكام، در رسانه هاي غربي به عنوان ورزشكاري معرفي شد كه به خانواده اش اهميت فراواني مي دهد. عكس او و همسر شناخته شده اش ويكتوريا، در يكي از پيست هاي اسكي فرداي حذف رئال از ليگ قهرمانان به وسيله اكثر آژانس هاي خبري دنيا منتشر شد. خبرهاي مربوط به توجه ويژه اش به بروكلين، پسر اول خانواده، نظير ثبت نام او در مدرسه فوتبال و... در صدر خبرهاي اكثر اين رسانه ها قرار گرفت. حتي گفته مي شد اين ابرستاره رئال كه با پيشنهاد ۱۴۰ ميليون پوندي آبراموويچ روبه رو شده اگر تيم مادريدي را ترك كند تنها به خاطر خانواده اش خواهد بود.
حالا خبر منتشر شده، بت انكارناپذير غربي ها را به زير كشيده است. رسانه ها، همان هايي كه او را بالا بردند، در جهت پايين كشيدن او رقابت مي كنند. آن همه تعريف و تمجيد از خصيصه نيك بكام به يكباره جاي خود را به سرزنش و نكوهش داده است. منتقد يكي از روزنامه هاي انگليسي (اينديپندنت) همه اين اتفاقات را ناشي از شهرت بي حد وحصرش مي داند و با مقاله اي تحت عنوان «خوره ستاره ها» گم شدنش در دنياي شهرت را به نقد مي كشد.
روزنامه سان كه حتي از پايين كشيده شدن بيلبوردهاي بكام از خيابان هاي تهران نگذشته و آن را تبديل به خبر اول صفحات ورزشي خود كرده بود، ۷ صفحه از صفحات ورزشي خود را به شرح جزئيات اتفاق اخير اختصاص مي دهد و همه اينها در حالي است كه ديويد بكام همان ديويد بكام است، هيچ تغييري نكرده و فقط خودي نشان داده است.

الگانس، خط اتو و برگ جريمه
005367.jpg
قاليباف با وعده نوسازي و اصلاحات به نيروي انتظامي آمده بود. يا حداقل بعد از اين كه به اين نيرو آمد چنين تصميمي گرفت. آشكارترين نشانه آغاز اصلاحات او، الگانس هاي سبزرنگ بودند كه جاي پيكان هاي زهواردررفته را گرفتند.
نشانه بعدي اجبار ماموران راهنمايي و رانندگي براي پوشيدن لباس هاي تميز و اتوكشيده بود. در طرح جديد، ماموراني كه سر چهارراه ها مي ايستادند، اتفاقا بايد پيراهن سفيد مي پوشيدند كه كوچك ترين لكه اي روي آن از دور هم به چشم مي آيد و زمينه ساز جريمه و تنبيه مي شود.
نشانه ديگر، افزايش شمار افسران و ماموران راهنمايي و رانندگي است. حالا ديگر تقريبا سر هر چهارراه به صورت تمام وقت مي توان افسري را ديد كه دفترچه به دست اوضاع را مي پايد. در حاشيه بزرگراه ها هم بعضا هر پنجاه متر يك افسر شيك و پيك با لبخند دارد تند و تند ماشين هاي متخلف را جريمه مي كند.
هر سه اين نشانه ها، البته عمدتا در حوزه معاونت راهنمايي و رانندگي رخ داده است، در ديگر عرصه هاي نيروي انتظامي، مثل آگاهي و كشف جرايم، اگر اصلاحاتي بوده، يا ما سر و كارمان به آن نيفتاده و يا نشانه عمومي آشكاري نداشته است. به هر رو، اين نكته جالب توجه است كه سردار قاليباف بيش از آنكه يك فرمانده نظامي باشد، «مديري انتظامي» به نظر رسيده است كه اين خود شايد براي نيروي انتظامي يك نقطه تحول باشد، نيرويي كه عميقا نيازمند دستيابي به روش ها و فن آوري هاي نو در عرصه امنيت شهري است.
سردار قاليباف كه فارغ التحصيل دكتراي جغرافيا است، خود بهتر مي داند كه امنيت در شهر، مولفه اي بسيار پيچيده و چند لايه است كه فقط با تركيب تمامي عوامل متناظر در چشم انداز منطقه حاصل مي شود. اين نكته اي است كه خود وي هم چندين بار در مصاحبه هاي مختلف به آن اشاره كرده است.

پهلوان جلال
هوشنگ نصيرزاده - روزي براي قضاوت مسابقات فوتبال ليگ دسته دوم كشور (دسته يك فعلي) به كرمانشاه رفته بوديم، براي بازي بين بانك صادرات كرمانشاه و چوكا انزلي، آنجا با داوري به نام جلال مرادي آشنا شديم كه با خودرو خود ما را تا ترمينال شهر رساند. او بعدها داور بين المللي شد و ما هم كارشناس داوري. جلال مرادي با قدي متوسط با موهاي سياه بدون يك تار موي سفيد، ۴۵ ساله كه از نظر جدول سني فيفا هم اكنون بازنشسته است، سال ها داور اول كشور بود و در سال ۸۰ بهترين داور ايران شد و سوت طلايي گرفت. مرادي بعد از بازي امارات و ازبكستان ديگر به مسافرت خارجي نرفت و كمتر از او استفاده شد. در سال ۸۲ به همراه علي خسروي، موفقيت را در آن ديد كه به تيپ كارشناسان بزند و عليه آنها صحبت كند، در حالي كه سال ۸۱ بهتر ديده بود كه براي دوران بازنشستگي فكري بكند. او كانديداي شوراي شهر شد و با همراهي چند بازيكن پرسپوليس آراي زيادي را در كرمانشاه كسب كند. او ولي در سال ۸۳ داعيه رياست هيات استان خود را دارد و قصد دارد مديريت فوتبال شهر خود را نيز قبضه كند. او تمام اينها را مديون توپ و سوت است، اشتهار و شوراي شهر و تلويزيون و مطبوعات همه از فوتبال به او رسيده است.
در داوري، فرد باتجربه اي است ابائي ندارد حتي بازيكن را با دست به عقب هل بدهد و ناراحت هم نمي شود اگر اين بازيكن چند پشتك هم بزند! اگر به او «پهلوان جلال» بگوييد بدش نمي آيد اين لقب خوبي است كه در كرمانشاه به دوستان و عزيران مي دهند. پهلوان جلال در اغلب جنجال هاحاضر بوده، مثلا اكبر غمخوار عليه او بارها نامه نوشته كه چرا او براي پرسپوليس سوت مي زند؟ مثلا چند بار مربي تيم هاي پرسپوليس و استقلال را اخراج كرد و مثلا او تنها كسي بود كه توانست با كارت قرمز علي دايي را تعويض كند. او هنوز آس كميته داوران است. بازي هاي دعوايي را به جلال مي دهند، چون اگر نياز باشد خودش هم دعوا مي كند. جلال بعد از بازي فيلم مسابقات خود را به دقت مي بيند و با آمادگي كامل با برنامه هاي تحليلي مانند نود صحبت مي كند. جملاتي كه او آماده كرده و بيان مي كند ناشي از آمادگي اوليه اوست. جلال مرادي حتي به ظرافت از كميته داوران انتقاد مي كند. او معتقد است كلاس هاي آموزش داوري در كشور پربار نيست و هميشه از اينكه از كرمانشاه تا تهران او را مي كشانند كه در مجموعه آزادي به حرف هاي افراد قديمي و غيرعلمي گوش بدهد گله دارد.
از موقعي كه وارد شوراي شهر شد، بيشتر به فوتبال مي رسد و كمتر به شوراي شهر. او اغلب در جلسات شورا غايب است و اعضاي شورا مجبورند او را در تلويزيون و در جريان پخش مستقيم مشاهده كنند. در عين حال مرادي در داوري فوتبال با وجودي كه قد متوسطي دارد ولي به دليل قدرت بدني خوب بسيار مي دود، آنقدر كه اگر سوت پايان را نزند قادر است دو بازي را قضاوت كند. اينكه احساس خستگي نمي كند براي كارشناسان جالب است چون رسما بازنشسته است، ولي بهتر از تازه كارها مي دود. جلال بهترين داور سال ۸۰، بهترين منتقد سال ۸۱، بهترين سياستمدار سال ۸۲ و همه فن حريف سال ۸۳ است!

مجري اي رو به آينده
اگر جزو تماشاگران پر و پاقرص و پيگير برنامه هاي جنجال برانگيز تلويزيوني هستيد قطعا مجري خنده رويي را به ياد خواهيد آورد كه تيترهاي خبرساز مطبوعات را مي خواند، با مسوول مربوط بحث وجدل مي كرد و در پايان پاسخي مي خواست كامل و قانع كننده، برنامه او ساعت ۸ شب در شبكه تهران شروع مي شد.
محمدرضا شهيدي فرد، اصليتي مشهدي دارد. او كارش را با گويندگي در راديو آغاز كرد و اينچنين جذب بدنه فعال سازمان صدا و سيما شد. او تحصيل كرده رشته سينماست. و با برنامه تهران۲۰ براي تهراني ها شناخته تر شد. تا اينكه در سال ۱۳۸۲ پيشنهاد ساخت اولين يا حداقل يكي از مجلات مصور تلويزيوني را به شبكه سوم سيما داد: ايران ۱۴۰۰.او نام برنامه اش را ايران ۱۴۰۰ مي گذارد. ايران ۱۴۰۰ شهيدي فرد با رويكردي اين چنيني كارش را شروع مي كند. آيتم هاي كپسولي (كوتاه)، موسيقي متفاوت، بخش هايي با تصاوير زياد، مخاطب قراردادن جوان ها با رويكردي شرقي به آينده.
با پايان يافتن اين برنامه شهيدي فرد و گروهش به ساخت سري دوم،«ايران ۱۴۰۰ »روي آوردند. اين بار با نامي متفاوت و حتي «لوكيشن» متفاوت تر!
- اينجا فرداست.
وي سري دوم برنامه اش را با اين نام جلوي دوربين مي برد تهيه كننده، كارگردان، تدوينگر و مجري برنامه  خودش است اما چرا براي محل فيلمبرداري مترو تهران - كرج را انتخاب مي كند. «مترو» جاي ملاقات افراد هم است دقيق و منظم جايي است براي گفت وگو و البته در ساير كشورها محلي است تا حدي براي مطالعه كه اين بعد، تا حدي در نظر گرفته نشده است. در هر ايستگاه عده اي مي آيند وعده اي مي روند. راس يك ساعت مقرر. اينها گوشه اي از دلايل انتخاب «مترو» براي محل فيلمبرداري اين برنامه از سوي شهيدي فرد است. در واقع صفحات مجله مصور وي، در ايستگاه هاي مترو رقم مي خورند. كارشناسان و گوينده ها جملگي در يك واگن قرار دارند. شبكه اول سيما هنوز هم برنامه وي را به صورت متناوب پخش مي كند. شهيدي فرد هم با همان ويژگي ها، نقش آچار فرانسه را در اين برنامه دارد. همه كار مي كند تا برنامه براي پخش آماده شود.

دكتر نادري: مدير پروژه مريخ
005370.jpg
دكتر فيروز نادري يكي از دانشمندان برجسته ايراني ساكن آن سوي آب هاست كه از طرف سازمان ملي هوانوردي و تحقيقات فضايي آمريكا (ناسا) به رياست پروژه مريخ برگزيده شده است.
سفر موفقيت آميز دو مريخ نورد آمريكايي تحت مديريت او انجام گرفته است. نكته جالب اينكه علاوه بر دكتر فيروز نادري، چهار دانشمند ديگر ايراني نيز به نحوي در پروژه مريخ مشاركت دارند. يكي از اين دانشمندان هم دكتر بهزاد رئوفي نام دارد كه مسووليت جهت يابي دو مريخ نورد اخير با او بوده است.
مريخ از ديرباز به دلايل شباهت هايي كه با زمين دارد، مورد توجه انسان ها بوده است. روزگاري حتي تصور مي شد كه موجوداتي شبيه انسان در مريخ زندگي مي كنند. از ۳۵ سال پيش دست كم سي و دو فضاپيما توسط آمريكا، شوروي و ژاپن به مريخ فرستاده شده اند، اما تنها يك سوم اين ماموريت ها با موفقيت همراه بوده است.
وجود دانشمندان ايراني به عنوان هسته مركزي اين پروژه، از افتخاراتي است كه در تاريخ علم خواهد ماند.

مرگ يك حقوقدان
دكتر علي آراد، از باسابقه ترين و قديمي ترين چهره هاي حقوقي- قضايي كشور و مشاور رئيس قوه قضائيه، روز شنبه بر اثر ايست قلبي در منزل مسكوني خود در تهران درگذشت.
دكتر آراد كه ۷۶ سال پيش در تبريز متولد شد پيش از پيروزي انقلاب اسلامي رياست شعبه جنايي را در دادگستري برعهده داشت و در نجات و بهبود وضعيت نيروهاي انقلابي دستگير شده در سال هاي مبارزه نقش موثري ايفا مي كرد.
وي از اولين مشاوران حقوقي و قضايي شهيد دكتر بهشتي پس از پيروزي انقلاب بود و نيز براي دو دوره به عنوان حقوقدان در شوراي نگهبان حضور داشت.

ستاره هندي يك ايراني است
005373.jpg
ستاره كنوني سينماي هند، يك بازيگر ايراني تبار است، نگارخان كه متولد ايران و بزرگ شده نروژ است، با بازي در يك سريال تلويزيوني به نام Jassi Jaisi....koi //Nahin توانست به اوج محبوبيت باليوود دست يابد.
او اخيرا با بازي در يك ويدئو كليپ نيز به چهره اي بسيار محبوب به خصوص در ميان جوانان تبديل شده است. موفقيت و محبوبيت نگارخان باعث شده است تا به او پيشنهادات فراواني براي بازي در فيلم هاي عظيم هندي داده شود.
كارشناسان پيش بيني مي كنند كه نگارخان ستاره بلامنازع ده سال آتي سينماي هند خواهد شد.

خبرسازان
ايرانشهر
تهرانشهر
حوادث
در شهر
درمانگاه
عكاس خانه
يك شهروند
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  حوادث  |  خبرسازان   |  در شهر  |  درمانگاه  |  عكاس خانه  |  يك شهروند  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |