يكشنبه ۱۳ ارديبهشت ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۳۶۶
دست خالي مي آمدند اما...
006234.jpg
علي جوادي جواني است ۲۲ ساله كه ۵ سال به كار توزيع روزنامه مشغول است.

از روستايي دورافتاده با كلي دلهره و اضطراب وارد شهر مي شود. هنوز جواني را هم خوب نفهميده است تا چه رسد به اينكه سني از او گذشته باشد و جاافتاده شود. اين سو و آن سو مي زند تا حداقل گرسنه نماند. چه بسا شب يا شب هاي اول را هم مجبور شود گوشه خيابان يا جايي در يك كوچه بخوابد. به هر دري مي زند كاري پيدا نمي كند. اگر برگردد كه با دست خالي برگشته است و شرم و خجالت برايش مي ماند. بازهم سراغ كار مي گردد از اين مغازه به آن مغازه از اين آدم به آن آدم و... تا اينكه مغازه داري كه مي تواند فروشنده مواد غذايي، پوشاك، لوازم منزل، خياط، نجار و... باشد تقاضاي او را براي كار مي پذيرد. او مشغول مي شود و كار را شروع مي كند. نامه اي به روستا مي نويسد و خبر خوش را مي دهد. شب ها در گوشه اي از كيوسك روزنامه فروشي مي خوابد. صداقت و كاري بودنش باعث مي شود تا صاحب كيوسك بيشتر به او اعتماد كند و كارهاي بيشتري را به او بسپارد. او هم پاسخ اعتماد استاد يا كارفرمايش را آن چنان كه بايد مي دهد.
خوب كار مي كند، صداقت دارد، با مشتري ها خوش رفتار است و سخت احترام صاحبكار را دارد.
روزها مي گذرد، روزها به ماه مي رسند و ماه به دو سه سال مي رسد. او ديگر از فن و فنون كار به خوبي سردرمي آورد. استاد هم به او اجازه مي دهد كار را شروع كند آن هم نه به عنوان يك شاگرد و پادو و آدم حاشيه اي،  بلكه به عنوان كسي كه ديگر مي تواند روي پاي خودش بايستد. رفت و آمدش به روستا قطع نشده است. هنوز هم به روستا مي رود و با اهالي آنجا و اقوام و خويشان خوش  و بش مي كند و از شهر و كارش مي گويد.
006237.jpg
بيش از يك سوم كيوسك هاي پايتخت در دستان مشكين شهري ها.

ديگر هم سرمايه به اندازه كافي دارد، هم كار را خوب مي شناسد، هم بازار در دست اوست، هم اعتماد لازم را جلب كرده است و هم...
استاد هم خوشحال است كه او مي تواند متكي به خودش باشد. گرچه از جهتي هم دلگير است كه شاگردي مثل او را (كه حالا خود يك استاد است) از دست مي دهد، اما او بايد برود و مي رود و مستقل مي شود. كار را به عنوان استاد شروع مي كند، كاري كه ديگر استقلال دارد. كيوسكي مي خرد و اولين برنامه اش آن است كه از روستاي خود كسي را به عنوان شاگرد مي آورد پيش خود. در كار ابتكارات عجيب و غريبي به خرج مي هد. هوش و ذكاوت عجيبي در كارش دارد و با صداقت خود، نظر همه را جلب مي كند، چه آنها كه به او مي فروشند و چه آنها كه از او مي خرند.
كمي وام مي گيرد. با تلاش شبانه روزي كارش را گسترش مي دهد. آنقدر كه ديگر يك كيوسك تبديل مي شود به سه كيوسك و براي هر كدام، يكي دو نفر را از روستا مي آورد. ۶-۷ نفر از اهالي روستايش الان به شهر آمده اند و در شغل او مشغول به كار شده اند.
006240.jpg
صالح جواني مردي كه بيش از ۴۰ سال در شبكه توزيع روزنامه ها فعاليت داشته و تا به امروز به كار مشغول است.

او سعي دارد از آخرين دستگاه ها هم باخبر باشد. به دنبال اين هدف مي رود و موفق مي شود. از اينجاست كه او به سراغ توليد مي رود و يا اگر كارش توليدي نباشد، سراغ ايجاد يك سازمان قدرتمند همچون سازمان توزيع مثلاً نشريات يا مواد غذايي يا... ديگر او با ۱۰ يا ۱۵ نفر نمي تواند كار كند، بايد افراد بيشتري به او كمك كنند و او همه را از روستاي خود مي آورد. براي آنكه روستايش از كار او بي بهره نباشد بخشي از كار خود را كه مي تواند يك كار توليدي باشد به روستا منتقل مي كند. يا كه نه، كاري را در روستا راه مي اندازد كه مخصوص روستاي اوست، مثلاً توليد كمپوت انواع ميوه، يا تاسيس كاخارنجات پوشاك يا...
حالا آنهايي كه در ابتداي كار با او همراه شده بودند آنها كه اراده داشتند و زحمت كشيدند خود تبديل شده اند به توليدكننده يا ارايه دهنده خدماتي كه از ابتدا در آن زمينه مشغول بودند.
و....، اينگونه است كه اهالي يك روستا يا شهري كوچك در يك رشته، همه چيز را در اختيار گرفته اند. ديگر در پايتخت اهالي آن روستا براي خود حسينيه، پاتوق هاي فرهنگي و... دارند و كار را هم مهم گرفته اند.

نقدي عليا كجاست؟
روستاي نقدي عليا، زادگاه كيوسكداران مشكين شهري است، روستايي كه تقريبا ۳هزار نفر جمعيت دارد. اين روستا به دليل نداشتن امكانات تمام جوانانش را به تهران روانه مي كند تا در اين جا به روزنامه فروشي روي آورند. اين روستا فاقد دبيرستان است شايد به خاطر همين است كه بيشتر روزنامه فروشي هاي تهران سواد كمي دارند. به هر كدام از آنها كه سر بزني نمي تواني حسي از رضايت در چهره شان ببيني. آنها سيگارهايشان را از ترس ماموران شهرداري مخفي مي كنند. آنها از نقدي، روستايي دور افتاده به تهران آمده اند تا بتوانند، روزگار بگذرانند. شايد اين جواب كه بر زبان يكي از آنها جاري شده پاسخي باشد براي آمدنشان: اگر آنجا امكانات داشتيم، آواره شهر غريب نمي شديم، نقدي يكي از روستاهاي محروم مشكين شهر است الان تنها ساكنين مردان و زنان پيرند. تمام جوان ها به تهران آمده اند و در كيوسك هاي روزنامه فروشي زندگي مي كنند.

كارفرهنگي آدم فرهنگي
اگر باورتان مي شود، اگر خاطرتان آزرده نمي شود، اگر ناراحت نمي شويد، مي توان حقيقتي را بيان كرد. ميان همين جواناني كه در مركز توزيع روزنامه ها هستند جواني است كه تقريبا شش ماه بيشتر از حضورش در تهران نمي گذرد. او مشكين شهري است و جالب است كه بدانيم عضو شوراي روستاي نقدي عليا. او به تهران آمده تا روزگارش را بگذراند. از نقدي كه مي پرسم، با لبخندي مي گويد، جاي خيلي خوبي است اما تا همين سال گذشته، آب آشاميدني نداشت. تازه در سال ۸۲ آسفالت شده و تاقبل از آن جاده اين روستا به مشكين شهر خاكي بوده. او از محروميت روستا مي گويد و چه تلخ و در پايان با لبخندي كه حاكي از شكايت است درباره روزنامه فروشي مي گويد: «كارفرهنگي، آدم فرهنگي مي خواهد.»

ارث پدر
رئيس اتحاديه مي گويد اصلا درست نيست كه شما در مورد كيوسكداران مشكين شهري گزارش تهيه كنيد. او ما را از اين كار برحذر داشت. اما وقتي كه بيش از يك سوم كيوسك هاي تهران در دست مشكين شهري هاست آيا نمي تواند مورد بحث قرار گيرد. به ويژه اينكه در حال حاضر، همين مشكين شهري ها بسياري از كيوسك هاي كرج را هم خريده و در حال گسترش فعاليت خود به شهرهاي ديگرند. آنها با جديت به كار مشغولند و سعي دارند تا آنچه را كه نقد! از آنها دريغ كرده درتهران بدست آورند. غلامرضا بابايي يكي از كيوسك داران مشكين شهري كه تقريبا ۱۵ سال در تهران به اين كار مشغول است، در جواب سوالم كه، چرا مشكين  شهري ها به اين كار مشغولند. مي خندد ومي گويد: اين كار ارث پدر ومادري ماست. شايد حق با او باشد . بسياري از مشاغل، امروزه اينگونه اند.

فرهنگ
ايرانشهر
تهرانشهر
حوادث
خبرسازان
در شهر
سفر و طبيعت
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  حوادث  |  خبرسازان   |  در شهر  |  سفر و طبيعت  |  فرهنگ  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |