يكشنبه ۱۳ ارديبهشت ۱۳۸۳ - شماره ۳۳۶۶
هنر
Front Page

گفت وگو با درويش رضا منظمي نوازنده پيش كسوت كمانچه و رئيس دانشكده موسيقي دانشگاه تهران
آواي خوش كمانچه
005994.jpg
گفت و گو : الهه رحماني خاكي
درويش رضا منظمي از جمله چهره هاي شاخص نسل دوم موسيقيدانهاي ايراني است كه محضر بزرگاني چون زنده ياد استاد حسين ياحقي را درك كرده است. وي در سال ۱۳۵۴ توانست مقطع كارشناسي ارشد موسيقي را به پايان رسانده و از سال ۶۹ در دانشكده موسيقي تدريس كرده و هم اينك نيز عضو هيأت علمي و مدير دپارتمان موسيقي دانشكده هنرهاي زيباي دانشگاه تهران است. با وي درباره موسيقي و وضعيت آن و نيز نقش دپارتمانهاي موسيقي در توسعه و پيشرفت علمي موسيقي گفت وگويي كرده ايم كه مي خوانيد.
* شما از چه سني با موسيقي آشنا شديد و مشوق شما براي ورود به اين هنر كه بود؟
- پدرم كه مردي متدين و درويش مسلك بود، با موسيقي ميانه خوبي و همواره آوازهايي به زبان محلي بر لب داشت. به همين خاطر بين من و اين هنر از همان ابتداي كودكي ارتباط عميقي ايجاد شد تا آنجا كه در ۵ سالگي كمانچه به دست گرفتم و شروع به نواختن اين ساز كردم و خدا را شكر مي كنم كه وارد اين هنر شدم.
* نظر شما در مورد موسيقي و ويژگيهاي اين هنر چيست؟
- من فكر مي كنم كه موسيقي مي تواند انسان را به خدا نزديكتر كند. بعضي افراد اينگونه مي پندارند كه موسيقي انسان را منحرف مي كند، ولي برداشت من اينگونه نيست. زماني كه كسي موسيقي مي نوازد و يا به عنوان شنونده به آن گوش مي دهد مي تواند با استفاده از روح اين هنر و تمركزي كه در ذهن خود به وجود مي آورد به اوج هدف و ذهنيتي كه دارد دست يابد، كه اين هدف مي تواند رسيدن به روح حق تعالي باشد و يا هر چيزي ديگر كه در ذهن و تفكرات خود جا داده است، به نظر من نواختن ساز نيز خود نوعي عبادت است.
* بحثمان را عوض مي كنيم، آقاي منظمي علت اينكه با وجود تغييرات فراوان جامعه ايراني، مردم هنوز علاقه مند به موسيقي محلي و سنتي هستند چيست؟
- موسيقي محلي و سنتي به علت بكر ماندن آن و عدم تغيير و تحولات و تأثيرات فرهنگهاي كشورهاي ديگر حال و هوايي دارد كه مردم را بيشتر به سوي خود جذب مي كند. علت اين امر را هم مي توان در اين موضوع جستجو كرد كه مردم اين مرز و بوم هنوز به دنبال حفظ اصالتهايشان مي باشند.
* در حال حاضر احساس مي شود كه موسيقي سنتي رشد خود را از دست داده، نظر شما در اين خصوص چيست؟
- من هم با اين موضوع كه موسيقي سنتي تا حدي در چهارچوب سابق خود توقف كرده است، موافقم ولي با اين حال مردم به دنبال هويت از دست رفته خود و شايد ارزشهاي فراموش شده شان در پي اين سبك هنري ارزشمند و رو به افول باشند.
* شما به عنوان يكي از پيشكسوتان موسيقي بهترين راه حل براي ارتقاء سطح موسيقي محلي و سنتي را در چه مي دانيد؟
- اگر موسيقي محلي را بخواهيم متحول كنيم بايد براساس هويت محلي آن اين كار را انجام دهيم و اين در صورتي اتفاق مي افتد كه آهنگسازان آن را از موسيقيدانان همان نواحي انتخاب نمائيم.
* درخصوص ساز كمانچه كه يكي از سازهاي سنتي ايران و ساز تخصصي شما در نوازندگي است، بيشتر توضيح دهيد؟
- كمانچه سازي است مشرقي. در ايران قبل از اسلام هم سازي به نام غژك بوده كه شباهت زيادي به كمانچه داشته است و هم اكنون نيز در منطقه سيستان و بلوچستان و لرستان زياد به چشم مي خورد، گفتني است تعداد سيمهاي اين ساز به هفده عدد هم مي رسد، ساز مزبور در منطقه افغانستان هم داراي قدمت تاريخي است. نوع كمانچه اي كه در لرستان ديده مي شود به صورت بلندگويي بوده، يعني دهنه آن پوست و قسمت روبروي كاسه طنين پشت باز است و صداي آن خيلي با قدرت از آن خارج مي گردد ولي متأسفانه صدادهي آن در حد كمانچه نيست. فارابي در كتاب موسيقي كبير خود از سازي سخن مي گويد كه شبيه غژك است و داراي دو سيم بوده و نام آن را رباب مي گفته اند.
* آقاي منظمي تاكنون براي افزايش سطح علمي دانشجويانتان چه كارهايي انجام داده ايد؟
- در زمينه موسيقي رديف، كار را نوتاسيون كرده ام و به صورت نوار درآورده ام و در كلاس در اختيار دانشجويان قرار مي دهم. يا به صورت مكتوب و يا سينه به سينه به شاگردانم انتقال داده ام.
* شما چند سالي است كه مسئوليت دپارتمان موسيقي دانشگاه هنر را برعهده داريد، قبل از شما چه كسي عهده دار اين مسئوليت بوده؟
- به مدت ۳ سال است كه اين سمت را در دانشگاه دارم و قبل از من نيز آقاي مجيد كياني عهده دار اين سمت بود.
* مدير دپارتمان موسيقي دانشگاه هنر چگونه تعيين مي شود؟
- براساس نظريه هيأت علمي رسمي رشته موسيقي و با انتخاب و رأي مستقيم مدير گروه اين انتخاب صورت مي گيرد و پس از آن نيز به تأييد رئيس دانشگاه مي رسد.
* بودجه تحقيقي و پژوهشي دانشگاه در چه حدي مي باشد؟
- معاونت پژوهشي دانشگاه به برنامه هاي پژوهشي دانشگاه كمك قابل توجهي مي نمايد و در اين زمينه بودجه هنگفتي براي دانشگاه در نظر گرفته شده و دانشجويان نيز در كارهاي پژوهشي شان از اين بودجه استفاده مي نمايند.
* تحصيل دانشجويان در رشته موسيقي در دانشكده هنرهاي زيبا از چه سالي آغاز شد؟ و تاكنون چه تعداد دانشجو در رشته موسيقي از اين دانشگاه فارغ التحصيل شده است؟
- تربيت و آموزش دانشجوي رشته موسيقي در اين دانشكده در دو دوره صورت گرفت.
قبل از انقلاب يعني از سال ۴۶ تا سال ۵۸ كه در اين سال به علت انقلاب فرهنگي دانشگاهها از جمله اين دانشگاه تعطيل شد و مجدداً از سال ۶۷ آغاز شده و تاكنون نيز به كار خود ادامه مي دهد. همچنين تاكنون در حدود ۵۵۸ دانشجو در اين رشته وارد دانشگاه شده كه از اين تعداد ۳۰۲ دانشجو فارغ التحصيل شده است.
* آيا شما از فضاي آموزشي تان در جهت تعليم ساز راضي هستيد؟
- تا چند سال قبل فضاي آموزشي مان خيلي كم بود و دانشجويان فقط ۲ اتاق در اختيار داشتند ولي خوشبختانه در حال حاضر دانشجويان ۶ كلاس براي درسهاي تئوري و ۳ اتاق نيز براي تمريناتشان در اختيار دارند.
* روابط علمي و پژوهشي دانشگاه با مراكز علمي خارج از كشور در خصوص اين رشته تا چه حدي است؟
- هر ساله ۲ نفر از دانشجويان جهت اخذ مدرك كارشناسي ارشد به كشور فرانسه فرستاده مي شوند. خود من هم شخصاً حدود ۳ مرتبه از طرف دانشگاه استراسبورگ جهت ارائه پژوهشهاي موسيقي براي شركت در كنفرانسهاي علمي تحقيقاتي دعوت شدم و در اين گردهمايي ها مطالبي را درخصوص موسيقي اصيل ايراني ارائه دادم. البته اساتيد ديگري هم جهت ارائه پژوهشهايي تحت عناوين مختلف نيز از سوي دانشگاه به كشورهاي ديگر جهت مبادلات فرهنگي فرستاده مي شود.
* درخصوص سمينار ها و نشستهايتان در دانشگاه برايمان بگوييد؟
- ما در دانشگاهها درخصوص راهبردها و اهداف رشته هاي هنري و رشته موسيقي گردهمائيهاي زيادي را در برنامه كاريمان داريم كه متناوباً و طي تقويم مشخص برگزار مي شود؛ گفتني است كه چندي پيش در يكي از همين مراسم ها از نحوه تخصيص بودجه و اعتبارات مالي به جامعه موسيقيدانان كشور بسيار گله و شكايت كردم. موسيقيدانان اين مملكت از لحاظ مالي اكثراً در مضيقه هستند و آينده خود را نيز بدون هيچ گونه اعتبار يا پس انداز مناسبي براي گذران زندگي در هاله اي از ابهام مي بينند.
زلزله بم اتفاقي بود كه فاجعه آفريد و كمكهاي شاياني از خارج و داخل به سوي اين شهرستان جاري شد؛ در حال حاضر جامعه موسيقيدانان از كار افتاده كشور همان وضعيت زلزله زدگان را دارند ولي كيست كه به داد اين افراد رسيدگي كند. در آن روز و در آن سخنراني من از نمايندگان مجلس خواستم كه اعتبار و بودجه مخصوصي براي اين جامعه فرهنگي كشور مشخص كنند كه با استفاده از آن هنرمندان بتوانند با پشتوانه دولت در سالنهاي معتبر در سرتاسر كشور كنسرتهاي رايگان اجرا كنند تا مردم بتوانند بدون هراس از هزينه گزاف بليت هاي ورودي به ديدن اين برنامه ها بروند و در اين صورت موزيسينها هم مبلغي ثابت و از پيش تعيين شده را از بودجه در نظر گرفته شده دريافت مي كنند. اين امر باعث مي شود كه قشر وسيعتري از افراد جامعه بتوانند به ديدن اين برنامه ها بروند كه هم ساعات مفرحي را براي آنها ايجاد مي كند و هم سطح آگاهي آنان از موسيقي كشور بالا مي رود كه در اين جاست كه موسيقي اصيل و سنتي به درستي زنده و پويا مي شود زيرا مردم با ديدن برنامه هاي متوالي هنرمندان موسيقي سنتي علاقه شان به اين سبك بيشتر مي شود و با اين موسيقي عجين مي شوند.
* آيا فكر نمي كنيد كه خود هنرمندان و نوازندگان هم در اين زمينه كوتاهي مي كنند؟
- شايان ذكر است كه متأسفانه يكي از معضلات اين رشته هنري بي برنامگي و عدم همكاري خود ما موزيسينها مي باشد كه اگر در اين زمينه يكدست و يكدل با يك هدف كه آنهم احياي هويت فرهنگيمان مي باشد حركت كنيم و بدون هيچگونه غرور دست به دست هم دهيم مي توانيم اميدوار باشيم كه به آن هدف نهايي خود مي رسيم كه اين مهم هم در صورت داشتن افراد دلسوز به عنوان حاميان موسيقي مي باشد.
* و... حرف آخر؟
- متأسفانه در كشور ما تنها خوانندگان هستند كه به عنوان مجريان هنر موسيقي شناخته مي شوند و عامه مردم موسيقي را با كلام و صداي خوانندگان روي آن مي شناسند. بدون ترديد موسيقي هنري است كه در صورت تركيب مناسب تمام اجزاء (آهنگساز، نوازنده و خواننده و عنصر هدايت گر اين مجموعه) مي تواند به حداكثر سطح ارتباط با مخاطب برسد. اميدوارم كه روزي برسد كه مردم موسيقي را با تمام اجزاء آن بشناسند و همانگونه كه براي خواننده ارزش قائلند نوازنده را نيز در اين هنر مؤثر بدانند. آنوقت همانقدر كه از كنسرتهاي خوانندگان مشهور استقبال مي شود به همان نسبت اركسترهاي بدون خواننده نيز شاهد افزايش مخاطبان خود خواهند بود، از طرف ديگر خوانند گان ما نيز مي توانند با بهره بردن از گروههاي بيشتري از نوازندگان- چه از لحاظ كميت و چه از لحاظ كيفيت- هم ميزان مخاطبان خود را افزايش دهند و هم از پتانسيل هاي موجود در ميان نوازندگان كشور حداكثر استفاده را ببرند.

سايه روشن موسيقي

سعيد ثابت و اجراي آثاري
از استاد ابوالحسن صبا
سعيد ثابت از نوازندگان سنتور و از شاگردان استاد فرامرز پايور در سالروز فوت استاد ابوالحسن صبا قطعات ايشان را با تنظيم هاي جديدي از خودش، اجرا مي كند. اين برنامه در دو قسمت اجرا مي شود كه قسمتي از آن به اجراي تصانيف و قسمتي ديگر به اجراي قطعات سازي و بي كلام اختصاص دارد. خوانندگي قطعات را سارنگ بالا به عهده دارد.ثابت همچنين از اجراي كنسرت گروه ثابت در مهر ماه خبر داد و افزود: در اين كنسرت تمام قطعات ،جديد خواهند بود و تم آنها همچون آثار قدما و اساتيدي مانند پايور است. پيش از اين نيز بسيار روي تم هاي قدما كار كرده بودم و فضاي كلي آن تغييري نكرده است اما از ريتم هاي لنگ نيز در آن استفاده كرده ام. البته به صورتي كه با فضاي اصلي قطعه همخواني داشته باشد. اشعار اين قطعات نيز از شعراي كلاسيك، مانند حافظ و سعدي انتخاب شده است. اجراهاي ثابت در گذشته نشان داده است كه وي و گروهش بيشتر در پي اجراهايي با تنظيم و سازبندي و آهنگسازي كلاسيك و مبتني بر آموزه هاي استاد فرامرز پايور هستند كه اگرچه در سالهايي كه اين نوع اجراها در صحنه رفت با استقبال روبرو شد، اما در نهايت اين روزها كمتر با استقبال نسل تازه علاقه مندان موسيقي سنتي روبرو مي شود.
اسپندار، پورناظري، ساكت و جلال ذوالفنون در دانشگاه تهران
همزمان با پنجاهمين سال ساخت كوي دانشگاه تهران نزديك به ۵۰ گروه موسيقي محلي و سنتي در روزهاي ۱۳ و ۲۱ ارديبهشت به اجراي برنامه مي پردازند. در ميان گروه هاي محلي نامهايي چون شيرمحمد اسپندار و در ميان گروه هاي سنتي نام گروهها و افرادي چون كيخسرو پورناظري، كيوان ساكت، جلال ذوالفنون و ... به چشم مي خورد.
حضور دورنيگ
سرآمدي اهل موسيقي
در خبرها آمده بود كه ژان دورنيگ كه نت نويسي رديف موسيقي ايران را بر عهده داشت، به عنوان رئيس انجمن ايران و فرانسه، جايگزين كريستف بالايي رئيس پيشين اين انجمن شده است. دورنيگ در سالهاي ابتدايي دهه پنجاه به ايران آمده و در محضر بزرگاني چون نورعلي خان برومند، رديف موسيقي سازي (تار و سه تار) را فرا گرفت و در همان دوران توانست به عنوان تز دوران تحصيلي، مكتوب و نت شده كارها را انتشار دهد كه البته با مخالفت برخي اهل موسيقي روبرو شد.به نظر مي رسد حضور دورنيگ بتواند كفه ترازو را به نفع اهل موسيقي سنگين كند، چنانكه نخستين نشانه هاي آن نيز بروز پيدا كرده كه برگزاري كلاسهاي صداسازي در فرهنگسراي نياوران با حضور خود دورنيگ و نيز دو سه تن از استادان صداسازي فرانسوي برپا شده است.

خوانندگان! نوازندگان!
چرا دست از سر «حافظ» برنمي داريد؟
به انگيزه انتشار كاست « عشق و مستي»
005997.jpg

«عشق و مستي» كاستي است از «حسام الدين سراج» در مقام خواننده و «رامين كاكاوند» در مقام آهنگساز و گروه ارغنون كه حتماً عبارتند از: شهريار فريوسفي، شهرام ميرجلالي، محمود فرهمند، مسعود حبيبي، بهرام خاني و مسعود حميدي. معلوم نيست كه سرپرست گروه كيست و مسئوليت انتخاب قطعات نواخته شده و خوانده شده اشعار به عهده  كيست؟
نوازندگان مي نوازند و «سراج» مي خواند و گه گاه همه  نوازندگان با خواننده همراه مي شوند. اينان در اين كاست مي نوازند تا «سراج» اشعاري از حافظ، سعدي، وحشي بافقي و مولانا را بخواند.
من، قبل از آن كه درباره  تصنيف «يار خراباتي» كه منتشركنندگان كاست اعتقاد دارند از «حافظ» است بگويم، يكراست به سراغ مركز موسيقي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي مي روم و به كساني كه به اين كاست مجوز انتشار داده اند، يادآور مي شوم كه: حضرات! كار شما فقط تغيير دادن كلمه هايي در تصنيف ها و ترانه هاي خوانده شده در قبل از انقلاب نيست، تا با شرايط امروز جامعه بخواند. (همان طور كه كلمه هايي را در تصنيف هايي كه بانوي خواننده اي قبل از انقلاب خوانده بود، عوض كرديد تا عليرضا افتخاري، همان تصنيف ها را دوباره بخواند)، كار شما نظارت بر زبان و ادبيات فارسي هم هست كه به ناچار با موسيقي همراه است. آيا اصلاً در آن دستگاه كساني هستند كه دلشان به حال زبان فارسي و اشعار به جا مانده از شاعران بزرگ ايران بسوزد؟ آيا همين كه در فرم مخصوص صدور مجوز نوشته شد بااشعاري از حافظ، سعدي، وحشي بافقي و مولانا، خيال شما راحت مي شود؟ آيا براي شما مهم نيست كه خواننده اي شعر حافظ را غلط بخواند، همان گونه كه «حسام الدين سراج» در كاست «عشق و مستي»غلط مي خواند.آيا براي شما مهم نيست كه شعري كه به عنوان شعر «حافظ» به شما ارائه مي شود، چقدر در آن دستكاري مي شود. همان گونه كه در غزل «يار خراباتي» در كاست «عشق و مستي» شده است و پيش از اين هم در كاستي ديگر كه «صديق تعريف» خوانده بود. آيا براي شما اصلاً اهميت دارد كه بدانيد اين غزلي كه به نام «حافظ» خوانده شده تا چه حد انتساب آن به حافظ درست است؟ آيا براي شما مهم نيست كه اشعاري، با صداي خواننده اي در اجتماع پخش شود، كه كم كم درخت تناور ادبيات فارسي را خشك كند؟ و بالاخره آيا شما به عنوان بخشي از وزارتخانه اي كه متولي فرهنگ و هنر اين كشور است، نسبت به زبان فارسي و ادبيات آن مسئول نيستيد؟ اگر پاسخ همه  اين پرسسش ها «آري» است، پس چرا به كاست هاي موسيقي به صورت «بزن دررويي» مجوز مي دهيد؟
اولين تصنيف كاست «عشق و مستي»، «يار خراباتي» نام دارد، كه با اين بيت شروع مي شود:
«من خرابم زغم يار خراباتي خويش
مي زند غمزه  او ناوك غم بر دل ريش»
مي شود از آقاي «سراج» پرسيد كه چرا «ناوَ ك» را «ناوُ ك» تلفظ مي كند و از همه  اعضاي گروه كه پس از هر بيت به طور دسته جمعي اين بيت را مي خوانند بايد پرسيد، در بين شما، هيچ كسي نبود كه بداند «ناوك» [ناو+ك، پسوند تصغير و نسبت و شباهت] ، به معناي: نوعي تير كوچك كه آن را در غلاف آهنين يا چوبين- كه مانند ناوي باريك بود - گذارند و از كمان سر دهند تا دورتر رود و در هيچ فرهنگ لغتي (چه دهخدا، چه معين) با «ضمه» روي «واو» ثبت نشده است؟ اين غلط خواني كلمه اي از شعر حافظ (كه اصلاً نسبتش هم به حافظ رد شده است) چه توجيهي دارد؟ چرا اصلاً بين اين همه ديوان غزليات حافظ، به سراغ نسخه اي به تصحيح حضرات جرجيس رفته ايد؟ از يك غزل كه خانلري آن را جزء غزل هاي مردود دانسته، آقاي «سراج» يا هر كس كه مثلاً سرپرست گروه بوده است، چهار بيت را به دلخواه انتخاب كرده است و تازه در همين چهار بيت هم دستكاري كرده است. از اين حضرات مي شود پرسيد كه مأخذ شما در اين چهار بيت چيست؟ چرا «ببريد دلم» را «دل بگسستم» كرده ايد؟ چرا كلمه  «لطف» در مصرع «نرود بي مدد لطف تو كاري از پيش» را به «زلف» تغيير داده ايد؟ چرا مصرع «كه لب لعل تو ريزد نمكي بر دل ريش» شده است: «كه بريزد زلبت نمكي بر دل ريش»؟ و از همين مصرع و مصرع هاي ديگر، متوجه نشديد اين «زبان»، زبان حافظ نيست؟
داستان از اين قرار است كه غزلي را به حافظ نسبت داده اند كه فقط در نسخه  كتابخانه ي اياصوفيه به شماره  ۹۹۴۵ ضبط است، اين نسخه به خطي ميان نسخ و نستعليق نوشته شده كه يكي از قديمي ترين نسخه  نسبتاً كامل ديوان حافظ است كه كتابت آن در نيمه رجب سال ۸۱۳ به پايان رسيده است. البته جز نسخه  اياصوفيه، دو نسخه  قديمي تر هم به تاريخ ۸۰۷ (با ۴۷ غزل) و ۸۱۱ (با ۳۶ غزل) موجود است، كه هر دو نسخه  مزبور، جزو منابع خانلري بوده است. گرچه در سطور بالا به طعنه به دست اندركاران كاست «عشق و مستي» گفتم كه چرا سراغ نسخه اي به تصحيح حضرات رفته ايد،  اما تنها ديوان معتبر حافظ كه اين غزل را آورده است، ديوان غزل حافظ، به تصحيح و اهتمام سيدمحمدرضا جلالي نائيني و دكتر نذير احمد است، كه آنان نيز گفته اند اين غزل را در نسخه  اياصوفيه ديده اند. اما در چهارده نسخه  معتبر كه مورد استفاده ي خانلري بوده است، همان طور كه گفته  شد فقط نسخه  اياصوفيه اين غزل را آورده كه خانلري نه تنها آن را به عنوان غزل هاي مشكوك ثبت نكرده است، بلكه آن را مردود دانسته است و حق هم همين است، آن زبان بي همتاي حافظ كجا و اين زبان  پرت كجا؟ جالب است كه بدانيم كه اين غزل در نسخه «خلخالي» هم كه تا زمان ديوان خانلري قديمي ترين نسخه بوده است و مورد استفاده  قزويني - غني قرار گرفته است، نيامده است.
غزل و ترتيب ابيات آن چنين است:
من خرابم ز غم يار خراباتي خويش
مي زند غمزه  او ناوك غم بر دل ريش
گرچليپاي سرزلف زهم بگشايند
بس مسلمان كه شود فتنه  آن كافركيش
با تو پيوستم و از غير تو ببريد دلم
آشناي تو ندارد سر بيگانه خويش
به عنايت نظري كن كه من دلشده را
نرود بي مدد لطف تو كاري از پيش
آخر اي پادشه ملك و ملاحت چه شود
كه لب لعل تو ريزد نمكي بر دل ريش
خرمن صبر من سوخته دل داد به باد
چشم مست تو كه بگشاد كمين از پس و پيش
اين غزل در نسخه  «ستايشگر» و «مسعودي» هفت بيت است. بيت ديگر در نسخه ستايشگر چنين است:
حافظ از نوش لب لعل تو كامي كي يافت
كه نزد بر دل ريشش دو هزاران سرنيش
و بالاخره آن كه در «جامع نسخ» اين بيت اين گونه آمده است:
پرسش حافظ دل سوخته كن بهر خدا
نيست از شاه عجب گر بنوازد درويش
*
باري، گويا غلط خواني خوانندگان كاست ها در مسئوليت مركز موسيقي نيست. چندي پيش هم، در يك تاكسي ترانه اي از يك خواننده  «پاپ» شنيدم(موسيقي پاپ و غزل حافظ، چيزي شبيه خوردن سوپ ورميشل و چلوكباب!) كه خواننده كلمه «چگل» را در مصرع «صفاي خلوت خاطر از آن شمع چگل جويم»، «چوگل» مي خواند.
درباره  تغيير كلمه ها در غزل هاي حافظ، پيش از اين دكتر محمدجعفر محجوب، به صديق تعريف تاخته بود كه چرا بيت «تا درخت دوستي كي بردهد/ حاليا رفتيم و تخمي كاشتيم» را خوانده است: «تا درخت دوستي كي بر دهد/ حاليا رفتيم و بذري كاشتيم!» و نيز چرا بيت «شيوه  چشمت فريب جنگ داشت/ ما غلط كرديم و صلح انگاشتيم» را خوانده است: «شيوه  چشمت فريب جنگ داشت/ ما خطا پنداشتيم و صلح انگاشتيم»و من البته آن را در بوق كردم و تعريف رنجيده، تا در يادداشتي بر كاست «كردانه»اش سعي كردم از دلش درآورم،  اما نشد كه نشد و اين بار چنان به تريج قبايشان برخورد كه به همسرم پيغام داده بود كه به فلاني بگو صديق هم مثل بسطامي مرد، بگو درباره  من هيچ چيز ننويسد.
ظاهراً بي طاقت ترين هنرمندان، هنرمندان موسيقي اند. من كه از موسيقي چيزي سرم نمي شود، درباره ي فالش خواندن، پرت خواندن، غلط خواندن و جويده خواندن آنان حق ندارم چيزي بگويم، اما طبيعي است كه درباره ي «حافظ» حساس باشم و بخواهم: خوانندگان! نوازندگان! چرا دست از سر حافظ برنمي داريد؟ و به عبارتي ديگر بايد مشكل را در مركز موسيقي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي جست كه آنان همين كه خيالشان راحت شد كه در شعر شاعران سنتي ما كلمه اي خلاف مصالح جامعه و عفت عمومي نيست ، كار مجوز تمام است!

|  ادبيات  |   اقتصاد  |   انديشه  |   سياست  |   فرهنگ   |   ورزش  |
|  هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |