كارور از آغاز تا پايان؛
عاشق حركت سريع در داستان
|
|
فرشاد شيرزادي
پرواضح است كه داستان هاي ريموند كارور، يكسره، برش ها و برداشت هايي از زندگي انسان هاست؛ انسان هايي كه مي كوشند به خوشبختي و عشق دست يابند و در فضاي آن تنفسي مستدام داشته باشند. خوشبختي و آرامش نسبي آنها، بسيار نزديك و در دسترس است، اما از نهايت نزديك بودن و نيز كوتاه شدن زندگي، خوشبختي برايشان دست نيافتني مي شود.
بخشي از آثار ريموندكارور را براي نخستين بار، فرزانه طاهري به فارسي برگرداند و حميد يزدان پناه هم، دو سال بعد از او مجموعه داستان «رابطه» را- كه برگزيده اي از آخرين داستان هاي اين نويسنده آمريكايي بود- به مخاطبان فارسي زبان، عرضه كرد. پس از يزدان پناه هم، مصطفي مستور و اسدالله امرايي، ديگر داستان هاي كارور را ترجمه كردند.
حال ما گذري كوتاه خواهيم داشت بر جهان داستاني ريموندكارور، كه البته قبل از نويسندگي اش، كارگر پمپ بنزين، راننده حمل كالا، بازارياب لغت نامه و... بوده است.
ساختار داستان هاي ريموندكارور، اغلب منسجم و هماهنگ است. خود كارور بر مقدمه كتاب «رابطه» مي گويد: من عاشق حركت سريع در يك داستان خوب هستم. يعني هيجاني كه با اولين جمله آغاز مي شود؛ احساس درك زيبايي و رازي كه در داستان هاي زيبا، مي توان آن را يافت. در حقيقت اهميت اساسي براي من اين است كه به شروع داستان برگردم و بتوانم با داستان درگير شوم و آن را باز هم بخوانم و بررسي كنم. داستان در يك نشست نوشته و در يك نشست هم خوانده مي شود (درست مثل شعر!).
نويسنده آمريكايي در همان مقدمه كتاب تأكيد مي كند كه به قول «وي. اس. پريجست» تعريف داستان كوتاه «نگاهي است كوتاه، از گوشه چشم در يك لحظه».
به ساليان ،داستان هاي زيادي از كارور به فارسي ترجمه شده است، اما خود او مي گويد: داستان هايي كه آنها را مي پسندم و قبول دارم، داستان هايي هستند كه پس از «كاتادرال»- در ترجمه به فارسي «كليساي جامع»- نوشتم.
پس ما هم، بيشتر رويكردمان به داستان هايي است كه او بعد از «كاتادرال» نوشت.
در اغلب اين آثار، روايت نويسنده از گذشته به حال بازمي گردد و برعكس. و در آمد و شدهاست كه داستان آغاز مي شود. در برخي داستان ها، مثل «رابطه»، «دارم از كجا زنگ مي زنم» و ... انگيزش ديالوگ ميان شخصيت هاي داستان، فراهم آوردن و خلق عناصر ادبي است و هرچه به پيش مي رويم درمي يابيم كه در كنه روايت، شخصيت اصلي، تلاش دارد تا از حوادث و رخدادهاي قريب به واقع زندگي، داستان بنويسد.
در داستان كوتاه «رابطه» هنگامي كه شخصيت اصلي قصه، سراغ همسر نخستش مي رود، زن رو به او مي گويد: «چرا به جاي جهنم اينجا آمدي؟ مي خواهي بيشتر برايت بگويم؟ فكر نكني كه نمي دانم چرا برگشتي، ولي مي خواهم از دهان خودت بشنوم.»
به واقع نويسنده قصد دارد به ذهن مخاطب القا كند كه «من راوي» صرفاً براي يافتن مواد اوليه داستانش، نزد همسر سابقش برگشته. حتي هنگامي كه در صفحه ۱۴۷ مجموعه داستان «رابطه»، مرد لبه دامن زن را مي گيرد و كف اتاق زانو مي زند، زن فكر مي كند رفتار او براي تمايل ايجاد رابطه دوباره ميان آنهاست و مي گويد: «احمق! تو گاهي احمق مي شوي. بلند شو. مي گويم بلند شو! همين حالا گوش كن. من حالا برخودم مسلط هستم. خيلي طول كشيد تا بتوانم بر خودم غلبه كنم. تو چي فكر مي كني؟ فكر مي كني نمي شود؟ قدم زنان به خانه ام داخل مي شوي و يكهو تمام اعمال شرم آورت شروع مي شود. حس كردم همه چيز را بايد بگويم ولي تو خوب مي داني، من هم مي دانم كه ديگر «همه چيز» تمام شده است.»
كارور با چنين حركت و كنش در داستان، مي خواهد زن را شخصيتي غافل از زمان و مكان توصيف كند.
البته سطح بعدي محتواي داستان «رابطه»، روايت روابط و مناسبات ويران انساني، در جامعه اي متلاطم و متزلزل است.
نويسنده در داستان هايش با حركتي ظريف، وقايع پيرامون را مي سازد و مي كوشد تا ذهن خواننده را با حوادث درگير كند. كارور، در داستان «جبهه ها» با خلق آشفتگي اشياء خانه مادر «من راوي» جهان داستاني اش را مي آفريند و هنگامي كه عبارتي ساده را در دل داستان مي گنجاند، براي خواننده حرفه اي هزاران معنا مي يابد.
پرواضح است كه داستان هاي ريموند كارور، يكسره، برش ها و برداشت هايي از زندگي انسان هاست. انسان هايي كه مي كوشند به خوشبختي و عشق دست يابند و در فضاي آن تنفسي مستدام داشته باشند. خوشبختي و آرامش نسبي آنها، بسيار نزديك و در دسترس است، اما از نهايت نزديك بودن و نيز كوتاه شدن زندگي، خوشبختي برايشان دست نيافتني مي شود.
نگاه كارور، به شكلي ساده و واقع گرايانه است. در حقيقت، وي براي تعريف زندگي به طرز جزئي نگر با آن برخورد دارد و برداشت هايي از آن را با دقت تشريح مي كند. يكي از دلائل جهاني شدن و جهاني بودن آثار كارور، به ميان كشيدن مفاهيم عشق، ويراني، مرگ، خوشبختي، فلاكت و.. است كه او به خوبي از پس آنها برمي آيد وبه بازآفريني شان مي پردازد.
با اندكي تأمل مي شود گفت كه در آثار اين نويسنده، مضاميني اصلي تر، مهم تر و عظيم تر از مسائل پيش پاافتاده به ميان مي آيد. اما او در عين حال وقايع پيش پا افتاده را بزرگ مي شمرد و همين مسائل گريبان شخصيت هاي داستان را مي گيرد. همان طور كه در داستان «عمارت تابستاني» مي خوانيم و مي بينيم، مشكلي به غايت كوچك، آن قدر بزرگ مي شود كه ديگر كاري از دست هيچ كدام از شخصيت هاي داستان برنمي آيد.
ضمناً عشق در داستان هاي كارور رابطه اي ويران شده است. همه براي دستيابي به آن مي كوشند ولي حتي به شكل ساختگي اش هم دست نمي يابند. همچنين در دل اين آثار مشهود و عيان است كه تغيير كيفي روابط و سلوك ميان انسان ها، رابطه مستقيم با گفت وگو و كنش و منش آنها دارد.
انديشه هاي آدم ها در ارتباط با يكديگر، به شكلي نارسا و آشفته است و يك جاي كار هميشه مي لنگد. در داستان «چه كسي از اين تختخواب استفاده مي كند؟» مسئله از آنجا آغاز مي شود كه زني نيمه هاي شب، به خانه شخصيت نخست داستان زنگ مي زند و عاجزانه تقاضا دارد با آقاي «باد» صحبت كند. در داستان «پيغام» و «كيك پركلاغي» هم، به طرزي ديگر، روايت داستاني شروع مي شود و قضيه اي ساده براي شخصيت ها پيش مي آيد و چهره خود را به آنها نمايان مي كند.
فراموش نكنيم كه كارور معتقد است، داستان، نگاهي است كوتاه، از گوشه چشم در يك لحظه. پس ما هم در تعريف آثار او مي گوييم: داستان هايي هستند كوتاه، مثل زندگي.
|