پنجشنبه ۲۴ ارديبهشت ۱۳۸۳ - شماره ۳۳۷۷
پرسه در گوشه و كنار نمايشگاه
از حاشيه تا متن
006741.jpg
006744.jpg

اشاره: هر ساله نمايشگاه بين المللي كتاب تهران با افت و خيزهاي فراواني روبه رو مي شود. آنهايي كه جدي تر نمايشگاه و اخبار حوزه كتاب را دنبال مي كنند، طبيعي است كه ناشران جدي تر و شناخته شده تر حوزه خود را مي شناسند و نيز آخرين نوشته  ها و آثارشان را تعقيب مي كنند. در اين پاره گزارش سعي شده است آخرين رخدادهاي نمايشگاه با رويكرد به تازه ترين كتابها آورده شود. اگرچه در لابه لاي كار امكان دارد به برخي حواشي جالب توجه نيز پرداخته شود.
تأخير و نقشه كامپيوتري
اگرچه اتحاديه ناشران و كتابفروشان تهران در سخنان و اعلاميه هاي خود گفته اند كه نقشه سالن ها و چينش غرفه ها براساس يك سامانه كامپيوتري طراحي شده بود، اما در مقايسه با سال گذشته پرتي هاي(فضاهايي كه استفاده نشد) نمايشگاه بيشتر از گذشته بود. شايد يكي از دلايل اصلي اين كار را بتوان در بلاتكليف بودن برگزاري نمايشگاه جستجو كرد. به تعبير دقيق تر، در حالي كه در سالهاي قبل، ثبت نام از ناشران و اصولاً شروع به كار ستاد نمايشگاه، دقيقاً به اوايل اسفند هر سال بازمي گشت، اين كار در نمايشگاه امسال حتي تا اواخر فروردين هم كشيده شد. به همين دليل است كه وقتي در سالن ها قدم مي زنيم، گاه با فضاهاي پرتي روبه رو مي شويم كه در روزهاي اوليه باز محل رفت و آمد بازديدكنندگان بود، اما در روزهاي بعد مسدود شد.
يك سالن مهجور
سالن ۲۷ را بايد تبعيد گاه ناشران نام نهاد. دليل هم قرار نگرفتن اين سالن در رديف سالن هاي ديگر است. در واقع علت اصلي دادن لقب تبعيد گاه به اين سالن از سوي ناشران هم، اين است كه وقتي بازديد كننده از انتها (سالن هاي ۱۳ و ۱۴ و ۱۵) و يا ابتدا (سالن هاي ۵ و ۶) شروع به بازديد از غرفه ها مي كند به ترتيب وارد سالن هاي بعدي مي شود، اما سالن ۲۷ و حتي سالن هاي ۲۵ و ۲۶ به دليل كوچك بودن و نيز در مسير قرار نگرفتن عملاً تعداد كمتري از بازديد كنندگان از آن ديدن به عمل مي آورند. سالن ۳۷ به لحاظ نحوه چينش و اصولاً نوع هدايت بازديد كنندگان هم دچار اشكالات اساسي بود. در چند سال گذشته و به دليل آنكه بازديدكنندگان غرفه ها را جا نگذارند، چينش غرفه ها و هدايت آنها به گونه اي بود كه يك بازديد كننده مجبور بود از كنار تمامي غرفه ها بگذرد. اما امسال در سالن ۲۷ چنين وضعيتي حاكم نبود و تماشاگر مي توانست از مسيري آمده و بسياري از ناشران را نبيند. چنانكه غرفه هاي نشر ققنوس، كاروان، كارنامه، كارنگ و پنجره در يك سو قرار داشتند و غرفه هاي كتابسراي تنديس، كوير، گام نو و... در يك سوي ديگر.
يك ناشر تبعيدي
در ميان ناشران اين سالن، انتشارات ققنوس بيش از همه متضرر شد. اين ناشر كه سال گذشته به عنوان ناشر نمونه سال انتخاب شده بود، نزديك به ۲۱ عنوان كتاب تازه به نمايشگاه آورده بود، اما شايد برخي از بازديد كنندگاني كه با نام آن آشنا نبودند و شكيب و حوصله گشتن پي ناشري خاص را نداشتند، نتوانستند از اين غرفه ديدن كنند. نشر ققنوس و مدير فروتن و خاكي مسلك، اما كهنه كار و صاحب تجربه در حوزه نشر، در سه سال گذشته توانسته فضاهاي تازه اي را تجربه كند. اين ناشر كه در سالهاي مياني دهه۷۰ بيشتر به ناشر آثار حقوقي و نيز كتابهاي روان شناسي كاربردي معروف بود و اصولاً به عنوان ناشري جدي و فكري شناخته نمي شد، از اواسط دهه۷۰ به تدريج خود را ابتدا وارد فضاي داستانهاي ترجمه و داستانهاي تاريخي و از سالهاي پاياني دهه ۷۰ و سالهاي آغازين دهه۸۰ وارد فضاي داستانهاي ايراني، ترجمه متون علمي تاريخ ايران و جهان و نيز فلسفه غرب كرد. اگر بخواهيم پيش بيني كنيم، مي توانيم نشر ققنوس و اوج كارش را در دهه۸۰ ببينيم. ضمن آنكه اين ناشر با گشودن فضايي براي كارهاي كودكان و نوجوانان (نشر آفرينگان) و دعوت از شاخص ترين مترجمان و نويسندگان براي كار در اين عرصه عملاً در آينده مي تواند، حوزه هاي متفاوت تري را تجربه كند. اگر بخواهيم از شاخص ترين  كتاب عرضه شده در نمايشگاه از سوي اين ناشر نام ببريم بدون ترديد كتاب نيچه كارل ياسپرس خواهد بود، كه با ترجمه سياوش جمادي و مقدمه خواندني اش، كه با نثري فاخر در آميخته، در روزهاي مياني كار نمايشگاه به غرفه ناشر رسيد. اين كتاب با توجه به تب خواندن آثار نيچه در ايران (براي نمونه كتاب «چنين گفت زرتشت» نيچه با ترجمه داريوش آشوري به چاپ بيستم رسيد) مي تواند بسياري از كج فهمي ها و بدفهمي ها نسبت به آراء و آثار اين فيلسوف را برطرف سازد.
حضور بازيگران
انتشارات روزنه كار كه در چند سال گذشته، با ركودي جدي مواجه شده بود، امسال توانست با برنامه ريزي مناسب و آوردن موزه سينما در غرفه خود و دعوت از سينماگران و بازيگران و كارگردانان صاحب نام، رونقي به كار خود بدهد. تا آنجايي كه در يادمان است جناب عزت الله انتظامي، حميد جبلي، ايرج طهماسب، پرويز پرستويي و كمال تبريزي از جمله چهره هاي سينمايي بودند كه در غرفه اين ناشر حاضر شده و اسباب گرمابخشي به كار كتاب و نشر را فراهم ساختند. اين ناشر امسال ترجمه رمان استلا با برگردان فارسي پرويز دوايي (منتقد صاحب نام سالهاي دور) و نيز كتاب محاكمه و اشتباه را عرضه كرد. محاكمه و اشتباه ۳۱ داستان قضايي از ۳۱ نويسنده مشهور (كه در ميان آنها نامهايي چون چارلز ديكنز، جرج اليوت، هرمان ملويل، سامرست موام، ويليام فاكنر، جرج ارول و...) را آورده كه در هر داستان يك اشتباه قضايي فاحش به چشم مي خورد. جالب توجه اينكه مترجم اين كتاب نيز يك وكيل پايه يك دادگستري است، به نام شهريار بهترين.
چند رمان تازه
امسال در نمايشگاه رمانهاي مختلف و تازه اي ترجمه شدند كه از مهمترين آنها مي توان به ترجمه رمان معروف جي.ام.كوتسيا (برنده جايزه نوبل ۲۰۰۳) به نام «زندگي و زمانه مايكل ك» اشاره كرد. اين رمان ۲۵۰ صفحه اي را مينو مشيري ترجمه كرده كه پيش از اين ترجمه هايي از انگليسي و فرانسه به فارسي و بالعكس صورت داده كه از جمله آنها، ترجمه فيلمنامه هاي بماني، مهمان مامان از داريوش مهرجويي و رمان «باغ بلور» و فيلمنامه «سيب» محسن مخملباف است. اما معروف ترين ترجمه مشيري رمان كوري ساراماگو است كه تاكنون۱۰ بار تجديد چاپ شده است. رمان «زندگي و زمانه مايكل ك»، يادآور شخصيت «جوزف ك» كافكاست و حقارت انسان در سيطره بوروكراسي رژيم آپارتايد را به نمايش مي گذارد.
006747.jpg
006735.jpg


كار تازه فورسايت
نام «فردريك فورسايت» براي علاقه مندان به كتاب آشناست. وي نويسنده رمانهايي است با موضوعات روز. فيلم «روز شغال»  و نيز «شغال» (نسخه تازه همان روز شغال فرد زينه من) كه چندين بار از تلويزيون نمايش داده شد، برداشتي از داستان وي است. فورسايت تاكنون نه رمان پرفروش نوشته است كه تقريباً تمامي آنها به فارسي ترجمه و با استقبال روبه رو شده اند. تازه ترين رمان اين نويسنده «انتقامجو» نام دارد كه انتشارات كتابسراي تنديس آن را با ترجمه آزاده بيدار بخت به نمايشگاه رسانده است. كتابسراي تنديس از جهتي ديگر نيز معروف است و آن ترجمه مجموعه داستانهاي هري پاتر كه تاكنون به چاپهاي بالاي ۱۰ رسيده است.
«دفتر عقل» هم رسيد
006732.jpg
006753.jpg

سه روز مانده به پايان كار نمايشگاه، جلد آخر «دفتر عقل و آيت عشق» دكتر غلامحسين ابراهيمي ديناني به غرفه انتشارات طرح نو رسيد و البته خود استاد ديناني نيز بعدازظهر همين روز در غرفه حاضر شد و تقريباً ۴ ۵، ساعتي با علاقه مندان آثارش و برخي خبرنگاران به گفت وگو نشست. از جمله مسائلي كه در اين گفت وگوها طرح و بحث شد، ديدگاههاي جناب ديناني درباره آراء و افكار سيدحسين نصر و نيز برخي ديدگاهها درباره دكتر احمد فرديد بود. بخصوص كه «محمد منصور هاشمي»، در اين نمايشگاه يكي از جدي و تحليلي ترين آثار را درباره فرديد (چهره فكري كه بحث و منازعات فراواني پيرامون وي در محافل فكري و فرهنگي جريان دارد) را از سوي انتشارات كوير به نمايشگاه رسانده بود. اما جلد سوم از «دفتر عقل و آيت عشق» تقريبا حجمي برابر با دو جلد قبلي دارد و آن را مي توان از جمله كتابهاي شاخص نمايشگاه امسال به شمار آورد. جالب توجه آنكه برخي از اهل فن به دكتر ديناني پيشنهاد داده بودند كه سه گانه اي هم در نقد و بررسي آرا و افكار معاصريني چون سروش، نصر، شايگان، فرديد و طباطبايي و شبستري و ... بنگارد كه با توجه به پرهيز جناب ديناني از مناقشات، نوشتن اين سه گانه بعيد به نظر مي رسد، اگرچه ورود وي كه تحليل و داوري جدي در اين باره دارد و تقريباً آشنايي عميقي به مشربهاي فكري معاصران و... مي تواند حوزه فكري را بركت خيز تر كند. از كتابهاي حوزه هاي فكري گفتيم بد نيست به دو كتاب سيد جواد طباطبايي و ويرايش تازه اي از كتاب «فارابي» دكتر رضا داوري هم اشاره اي بكنيم. از جواد طباطبايي دو كتاب «جدال قديم و جديد» يا سيري در انديشه سياسي اروپا (نشر نگاه معاصر)  و ويرايش تازه اي از زوال انديشه سياسي در ايران (انتشارات كوير) به نمايشگاه رسيد كه با استقبال خوبي روبه رو شد. كتاب دكتر داوري نيز ويرايش تازه اي از «فارابي» است كه پيش از اين در مجموعه بنيانگذاران فرهنگ ايران و اسلام به چاپ رسيده بود و اين بار با افزودن مقاله و مقدمه و ويرايشي مختصر، از سوي نشر ساقي، كه آثار ديگر دكتر داوري را هم به چاپ رسانده، در نمايشگاه عرضه مي شود.

كتاب در نمايشگاه
صد سال داستان نويسي
006738.jpg
(جلد چهارم)
مؤلف: حسن ميرعابديني/ ناشر: نشر چشمه، چاپ اول ۱۳۸۳/ قطع رقعي/ قيمت: ۲۹۰۰ تومان، ۳۳۰ صفحه
پس از يكي، دو سال انتظار، جلد چهارم كتاب صد سال داستان نويسي حسن ميرعابديني نيز منتشر شد. انتشار سه جلد ابتدايي اين اثر ماندني واكنشهاي مثبت فراواني را پديد آورد كه از جمله آنها ديدگاه كريستف بالايي، چهره نامي و محقق با بصيرت حوزه داستان كوتاه و رمان  فارسي از فرانسه است.
ميرعابديني برجسته ترين جنبه هاي نثر فارسي را از بدو مشروطيت تا به امروز مورد مطالعه و بررسي قرار مي دهد. رهيافتي كه او در اين پژوهش در پيش گرفته تلفيقي از تاريخ و جامعه شناسي ادبيات است. گرچه اين اثر مسائل مربوط به شكل آثار و صورت گرايي را به كنار مي نهد، اما در عوض، در حيطه مضموني و بينش، نسبت به ابعاد سياسي، اجتماعي و ادبي اثري بسيار محكم و ارزنده است. صد سال داستان نويسي ايران در زمره ارزنده ترين پژوهشهاي سالهاي هشتاد (ميلادي) قرار دارد و بدون شك در مقام يك مرجع مهم، ماندگار خواهد بود.
جلد چهارم كتاب از نظر ترسيم طرحي از ادبيات «واپسين سالهاي سده» و انديشه هاي تأثير گذار بر نوشته هاي زمانه، كتابي مستقل است. اما به طور كلي ادامه مجلدات پيشين صد سال داستان نويسي ايران به شمار مي آيد و ساختار و رويكردي همانند آنها دارد. گذر زمان هم چندان فاصله اي بين زمانه مورد بررسي در جلد سوم و روزگار مورد نظر در اين جلد نينداخته است كه بتوانيم از جابجايي نسلها سخن گوييم، همچنانكه تغييرات مشخصي در سبك و نوع ادبي ويژه اي را هم شاهد نبوده ايم. نويسنده ضمن حفظ نظم تقويمي آثار منتشر شده، كوشيده با دسته بندي نگرشها و طرح اندازي هاي مشترك در قالب نوعهاي ادبي، خواننده را به دركي مشخص از ماهيت ادبيات داستاني و سير حركت آن برساند.
ميرعابديني در اين مجلد نيز همانند سه جلد قبلي كوشيده آثار پديده آمده در فاصله زماني مورد نظر (از ۱۳۷۰ تا ۱۳۷۴) را در چند جريان اصلي و چهره  نامي زمانه طبقه بندي كند. و چون ويژگيهاي هر دوره در آثاري با كيفيتهاي متفاوت بروز مي يابد، ضمن تأكيد بر فرديت خلاق هر نويسنده و تفاوتهاي موجود در دستاوردهاي ادبي با آشكار كردن همساني هاي آثار گوناگون، خواسته تا طرحهاي پنهان در نهضت حيات ادبي اين دوره را در معرض قضاوت و داوري و ديد خواننده قرار دهد.

مرور كتاب
پژوهشي سترگ
«آلتايلاردان سهنديميزه» (از آلتاي ها تا سهند ما)، پژوهشي است به زبان تركي كه در ۲۱ فصل و ۵۲۴ صفحه، تاريخ و پيشينه فرهنگ و تمدن هاي ترك را بررسي مي كند. اميد نيايش، پژوهشگر اين كتاب و مدرس دانشگاه در تبريز، با استفاده از ۸۲ منبع، در كتاب حاضر توانسته است، فرهنگ تركان ايران از پگاه تاريخ تاكنون به بررسي بنشيند. وي، پس از بحثي مستوفي پيرامون پيدايي زبان هاي التصاقي و زبان تركي مادر، پيدايي و پاياني تمدن هاي اوليه و آغازين شهرها را در آسياي ميانه، فلات ايران، بين النهرين و قفقاز بررسي مي كند و نشان هايي از دوران سنگي و مفرغ به دست مي دهد. در فصول گوناگون كتاب، همچنين اعتقادها و مذهب هاي اوليه بشري و نيز اولين آفرينش هاي هنري با تأكيد بر هنر اقوام اورال- آلتايي بررسي مي شود.
مؤلف، توجه خاصي به تمدن هاي بين النهرين داشته و فصولي از كتاب را به سير تمدن هاي سومر، عيلام و بررسي فرهنگ و زبان آنان اختصاص داده است. مرور پيشينه تاريخي، زبان، آداب و سنن، فرهنگ و اعتقادات مذهبي تركان هون، توركيوت، سابار، پچنق، بلغار، بارسيل و بررسي كتيبه هاي باستاني تركي به ويژه كتيبه هاي اورخون در اين كتاب جايگاهي خاص يافته است. همچنين ارائه اطلاعاتي پيرامون اقوام ترك زبان كه نقش عمده اي در تركيب جمعيتي تركان ايران داشته اند، به ويژه اوغوزها، قپچاق ها و اويغورها از ديگر مباحث «آلتايلاردان سهند يميزه» است.
ادبيات، فرهنگ و تاريخ حكومت ها و امپراتوري هاي مسلمان ترك مانند سلجوقيان، قاراخانيان، غزنويان، خوارزمشاهيان، مماليك و... تا دوران حمله مغول در فصل هاي پاياني كتاب بررسي مي شود. مؤلف در آخرين فصل به بررسي تبادلات و ارتباطات فرهنگي تركان باستان با اقوام ديگري چون آرياييان، چيني ها، مغول ها، تبتي ها و... مي پردازد. در واقع كتاب حاضر، نگاهي نو به تاريخ ايران، از آغاز تا حمله مغول دارد.
كتاب در قطع رقعي و به قيمت سه هزار تومان منتشر شده است و مؤلف وعده داده است در جلدهاي ديگر آن، به بررسي تاريخ تركان ايران، از دوران مغول تا عصر حاضر بپردازد.
جنس گيلاس
نويسنده: جانت وينترسن‎/ مترجم: تينا حميدي‎/ شمارگان: ۳۳۰۰ نسخه‎/ بها: ۱۵۰۰ تومان‎/ ناشر: نشر قطره
رمان «جنس گيلاس» سومين اثر «جانت وينترسن» نويسنده انگليسي است كه وي در اين اثر دو نكته را وجه مميزه انسان و حيوان مي داند؛ يكي علاقه به گذشته و ديگري امكانات زبان و اين دو با هم مفهومي جديد و سومي را مي سازند به نام هنر.اين رمان در حقيقت اولين اثر چاپ شده جانت وينترسن در ايران است.
در «جنس گيلاس» به رغم آن كه داستان در قرن هفدهم اتفاق مي افتد، اما زبان آن با زبان قرن هفدهم تفاوت دارد. رمان گرچه گاهي در تاريخي مشخص سير مي كند اما رماني تاريخي سنتي نيست. در اين اثر «سفر» به عنوان نقطه عزيمت قهرمانان داستان مطرح مي شود؛ سفري گاه به درازاي زمان كه با نيروي پركشش تخيل شكل مي گيرد. در عين حال قرائت اين اثر به تمركز احتياج دارد، گفتمان و يك عمل كاملا فعالانه است. صداي وينترسن به طرز شگفت انگيزي شاعرانه، اصيل و اعجاز تخيل او واقعا خيره كننده است. بايد كه به كتاب گوش داد و ريتم درست را دريافت و در زمان، كه در حال خلق شدن است، حركت كرد.

با خيل سوگوار شعر
006696.jpg
در سوگياد سيدحسن حسيني
گنجشكهاي شعر تو
(۱)
گنجشك هاي شعر تو
در سدره المنتهي
دانه مي چينند
و جبرئيل
از آن سوتر
تنها به آواز پر
صندلي خالي تو را
پشت ميز
جابه جا مي كند
شايد فردا
روز موعود تو باشد
تا بيايي
و ابرها را جا به جا كني
و سهم تو ...
(۲)
هر روز سوار
بر اسب راهوار شعر
از جاده اي كه سهم تو بود
و سهم همه...
مي گذشتي
***
امروز، بهار
با خيل سوگوار شعر
از كوچه اي كه سهم همه ست
و سهم  تو...
مي گذرد
غلامحسين عمراني

خيس از شرابه هاي نگاهت
006690.jpg
آسان نيست
با سيدحسن حسيني
تا آسمان هست
خيس از شرابه هاي نگاهت
سرگردانم
(شعرهاي ناگفته را
كجا پنهان كرده اي؟)
سيد احمد نادمي

تقديم به روح جاودانه دكتر سيد حسن حسيني
«پرومته شعر معاصر»
كدام تاريخ از سر انگشتانت
نطفه مي بندد؟
كدام حماسه در مشتت
و كدام آسمان در چشم هايت
گره مي خورد!
كه از هر بيت لبان تغزل سازت
هزار شاهنامه خلق مي شود؟
زمان انگشتري است گم
و زمين، نگين پرتاب  شده اي بي تاب
آن گاه كه از مدار امن تومي گريزد
در لايزال ابديت و جاودانگي
فراموشي را چه جاي حضور؟!
كه ماندگاري
اعتبار مي گيرد از نامت
و جاودانگي
مي نوشد از جامت
تو را بي هيچ مداهنه، بي هيچ تعلق
مي توان دوست داشت
بي آن كه زرد و سرافكنده
بر خوان آفت ناك ريا، پيشاني بر خاك ساييد.
جهان كه مي  تازد بر گورهاي دسته جمعي انديشه هاي خويش؛
مي تازد با در دستي ابليس و با در دستي تائيس
مي رود پشت بر آفتابي كه در رود سياه غروب خواهد كرد
چگونه خواهد فهميد!
شاعري را كه صليب بر پشت و كفن بر گردن!
مي گذرد تا آن سوي ابديت
و رو به قبله اي نماز مي گزارد
كه حجرالاسودش تخته سنگ جنگ آگاهي و مرگ است
رستنگاه عقابان سر به زير
و برآمدگاه پلنگان فرتوت
روبه قبله اي جان مي گيرد
كه عنكبوتان بي جثه زنجير مي بافتند
بر انگشتان بيدارش
چگونه خواهد فهميد
در هر حلقه اين زنجير
هزار «پرومته»* جان مي گيرد!
سوگند به بي فاصله ترين لحظه هاي تو و آسمان
كه دريا به تو زد نه تو به دريا!
و كوه در برابر عظمتت
به اعتراف كوتاهي بر زمين نشست
متبرك باد پيشاني من
متبرك باد تاريخ من!
بر رد پاي تو كه حيثيت مرگ را به بازي گرفته اي
علي شفائي
* «پرومته» از اساطير يوناني است كه در نتيجه آوردن آتش (آگاهي) از آسمان به فرمان زئوس بر تخته سنگي زنجير مي شود و عقاب چشم هاي او را درمي آورد.

ابري ترين تكلم ما، در قفاي توست
اي شاعر شكوه بهاران پيش از اين
فرياد سرخ شعله شكاران پيش از اين
اي همصداي صادق قرباني خليل
حيران پرفشاني زيباي جبرئيل
بنگر كه دست دوست، نشان مي دهد تو را
روح شهيد، دست تكان مي دهد تو را
يك جبهه مرد، مي نگرندت ز دورها
آن ايستاد گان مقدس، صبورها
آوازهاي سوخته را گريه در گلوست
اين باد هرزه گرد، مگر از كدام سوست
كاينسان وزيد و خنده گل را خراب كرد
داس اجل، حضور تو را انتخاب كرد
شاعر! دوباره حرف بزن وقت رفتن است
زيرا بهار و باغچه، گرم شكفتن است

بر قامت تو، اهل غم آباد خيره اند
پروانه ها به رفعت شمشاد خيره اند
اين چشم ها كه ياد تو را گريه مي كنند
بر گيسوي تو، در گذر باد خيره اند
آن شاعران دور كه در سايه زيستند
بر شاعران جوشش و فرياد خيره اند!!
مردا بيان رخوت و تسليم، در سكوت
بر اعتلاي شعر سحرزاد خيره اند

شاعر! بهار آمده، ميل سفر كجاست؟
در هشت فصل عشق، مدار خطر كجاست؟
رگها هنوز با تب مستانه مي زند
ميدان يكه تازي اين ايل دركجاست؟

بر ما بخوان كه خنجر و خون ديده ايم ما
بر ما كه بازتاب جنون ديده ايم ما
شاعر! قلندرانه بچرخان نگاه را
گنجشك بيقرار! بخوان خط ماه را
تاريكي شگفت دلم را چراغ باش
در فصل سرد، لاله سوزان باغ باش!

موج صداي توست كه پيچيده اين چنين
بر جذر و مد آينه، پاشيده اين چنين
بر رودهاي مشتعل دوردست ها
باران چشم ماست، ترا ديده اين چنين

شاعر! درنگ كن كه تو را همسفر شوم
بر شانه هاي شعر تو، نزديكتر شوم
دوري ز ديدن تو، تأمل پذير نيست
سنگيني فراق، تحمل پذير نيست

اين ازدحام و غلغله، تنها براي توست
پيراهن سياه، نشان از عزاي توست
لب بسته اي اگر چه در اين ماتم سياه
در گوش جان، هميشه طنين صداي توست
اندوه منتشر شده در اين فضاي سرد
ابري ترين تكلم ما، در قفاي توست

شاعر! غروب  هاي غم انگيز در ره است
پيداست، پاي رجعت پاييز در ره است
با شاعران سايه چه گويم در اين مجال
با شاعران سايه چه مويم در اين مجال
آنان كه سازهاي بد آهنگ مي زنند
بر خاطرات پنجره ها، سنگ مي زنند
در پيش رو، دريچه ديدار، بسته ماند
آري كه قد آينه ما، شكسته ماند
شاعر! سپيده هاي مكرر، كبود شد
آواز برگ و باغ... چه گويم كه دود شد

آغاز ما به نقطه آخر رسيده است
زيرا كه فصل مرگ كبوتر رسيده است
اندوه ساليانه جنگل ادامه يافت
آفت، به بيشه هاي صنوبر رسيده است
ديشب تو را به خواب، دلم ديد و گريه خواند
گفتم كه لحظه هاي مكدر رسيده است

شاعر! سلام! گريه ما را بهانه كن
با ما به گريه زمزمه عاشقانه كن
بر ما بخوان تمامت راز رشيد را
در آسمان علقه، ماه شهيد را
ديدار دردناك تو، جان كندن من است
داغ تو، در كبودي پيراهن من است.
شيرينعلي گلمرادي

گوشه
نوشداروي طرح ژنريك
اشاره: نوشداروي طرح ژنريك، در ميان آثار حسيني حديث ديگري دارد. برخي از شعرها، محصول برخي از لحظه هاي شاعرند اما برخي از شعرها انعكاس شخصيت او هستند.
انتخاب وزن اشعار سهراب كه ضرباهنگي عاطفي و نيز هموار با معنا دارد، كوتاهي تمام قطعات منظومه، «التزام» به مفهوم كلاسيك آن چه به «قافيه» و چه به «بازي هاي بديعي» كه براي شاعري مثل حسيني حكم دامن زدن به يك «حوزه هميشگي شاعرانه» بود، انتخاب چندكاراكتر نمادين و استفاده از آنها به عنوان قالبي براي ريختن انديشگي و احياناً هجو و تمسخر روشنفكرانه، تنوع مفهومي قطعات از نقد سياسي - اجتماعي تا تئوري شعر و حتي تلميحات شخصي يا محفلي مستتر در زبان دست به دست هم داده اند و بستري فراهم ساخته اند كه حسيني خود را رها كرده است و با همان تنزه طلبي و علو زباني خاص شاعران پيشرو دهه شصت، منظومه را بر لبه پرتگاه راه برده است. لبه پرتگاه تفنن و خوشبختانه اكثر قطعات سقوط نكرده اند و در فضايي بين طنز و جد سرگردانند.
نكته آخر اين كه او در اين اشعار هم معترض است.
با هم قسمتي از نوشداروي طرح ژنريك(۳) را كه هنوز منتشر نشده است، مي خوانيم.
اندراج
تاجري سر مي خورد
داخل اهل قلم
بُر مي خورد!
*
بي حوصله
شاعري در سخن خويش نهان شد
اما...
هيچكس حوصله كشف و كرامات نداشت!
*
سه نما به سبك سينما
در اتوبان سلوك
شاعري هروله اي كرد و گذشت
زاهدي چپ شد و مرد
عارفي
پنچري روح گرفت!
*
تصاعد
از غمش بي كم و كاست
شاعري شعر نوشت
دود از صفحه كاغذ برخاست!
*
تشويش
شاعري پيش افتاد
تاجر كهنه
به تشويش افتاد!
*
پايانه نفتي
شاعري در ساحل
بطري مرموزي يافت
در بطري چرخيد
غول افسانه به پايانه نفتي كوچيد!

گوشه
فرياد
از سياهه تقدير
006693.jpg
ناصر فيض
گفته بودي: پشت به اقيانوس
هرگز
دعاي باران
بالا نمي رود!
و خود رو در روي كوير فرياد زده بودي و صحراي شعر ارجمند متبرك شده بود. حرف اول و آخر را با اهتمام سوانح غزالي بر زبان نشانده بودي، گرفتاري عاشقان ديگر است و گفتار شاعران ديگر. حد ايشان بيش از نظم و قافيه نيست. و حد عاشقان جان دادن است!
به زيارت نواحي سكوت تو آمده ام، مگر فريادم را در بغضي اندوهبار و بلند بپيچم، آن چنان كه تو خود سال هاي سال چنين كرده بودي و فريادت را بر درخت تناور انديشه هاي زلالت به طراوت برگ ها بخشيده بودي تا بهار همواره زيباترين حس بودن و بالنده بودن باشد.
نامت را بر زبان نمي آورم مبادا يكبار ديگر شكسته ات ببينم. اينك تو نيستي و هستي. و من هستم و نيستم. چه اندوهي گران تر از اين كه هنوز هم نمي توانم با تو باشم!
گفته بودي: آينده آسمان تاريك بود
و تكليف ابرها را
كبريت هيچ صاعقه
روشن نمي كرد ...
اما تو از ناگهان رسيده بودي و شعله وار در   آسمان انديشه هاي روشن و شگرف باور به رقص آمده بودي، آنگاه همه مي ديدند حنجره اي را كه براي فرداي احساس و انديشه صيقل مي خورد و ستارگاني كه هنوز بر مدار سماع تو مي چرخند، با ذكري كه بيرنگي صداي تو را دارد ...
پرسيده بودي: سلسله اين صدا به كجا مي رسد؟
زماني شگفتي اين سئوال با من بود. كه مي دانستي و مي پرسيدي ...
بعدها ديدم كه چقدر ملاحظه ما را مي كردي و ... جايي ديگر گفته بودي:
از ازل ايل و تبارم همه عاشق بودند
پرهاي گنجشك و جبرئيل را لمس مي كنم. در «حديث متواتر باران»
زمزمه مي كنم: سلسله اين صدا
تكرار اين تبلور روشن
در طنين كدام حنجره تاريخي شد؟
و مي رسم به شطي از باران و بر ساحل با اندوه ژرف، پريشاني ام را به امواج مي سپارم.
اي ياد شرحه شرحه
تمام دريا از توست
و تو از تماميت دريايي!
انالله و انا اليه راجعون، آنگاه با آرامشي پيچيده در غمي آسماني به خاك مي سپاريمت ...
گفته بودي: نوشتن را
با پرسه در جنگل خيال
تازه مي كنم
و پيوسته به شكار انديشيده بودي، باز گفته بودي: با بوي وحشي باروت طعم شكار در دهانت تازه مي شود...
اكنون مي گويم: هنوز هم بگذار، بچه هاي تنبل و ولگرد از خيال جنگل خنده هاي موذي و مستعار بياورند ... اما نه ... ولي اگر گوشت برادرانشان را خورده باشند! ... من بيش از اين درباره ديگران نمي گويم ... چقدر گاهي اين گلايه ها بوي مردار مي دهند. مي دانم كه روح تو بزرگتر از آن است كه اين رجزها را ....
اينك دل مي سپارم به «آفتابي كه از خاك تو» بر مي گيرم و «به صولت صدايي صاف» كه «پيشاني تو را در جبهه ها» طواف مي كرد و چشم باز مي كنم به شعري كه نام بلندت را تا جاودانه تاريخ فرياد مي كند! سيد عزيز! اينك تو به دريا پيوسته اي، باراني بر اين دل هاي شعله ور تمنا كن!
گفته بودي:  پشت به اقيانوس
هرگز
دعاي باران
بالا نمي رود!
پري از گنجشك را لمس مي كنم. صداي جبرئيل مي آيد با «ترجيع بندي از عرش»:
فقط خدا بود كه مي دانست
آن دل دريايي
به كمند پندهاي پوسيده در بند نمي آيد
و با لبان مواج
بي كرانه هاي دور خطر را مي بوسد.
فقط خدا بود كه مي دانست
پس به دريا زد
و تشنگي
سر به تلاطم گذاشت، عطش
چه بي رحمانه آتش مي بارد
بايد چراغ را خاموش كرد
تا چهره مردانگي
روشن شود....
اينك خدا مي داند
نام آن دل كامل
ترجيع بند:هاتف عرش است!
***
سيد عزيز مي بيني كه هنوز هم همه حرف هاي ما از گنجشك و جبرئيل توست.

ادبيات
اقتصاد
انديشه
زندگي
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  انديشه  |  زندگي  |  ورزش  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |