گفت و گو : هوشنگ اميدي
عكس : مسعود پاكدل
«سراب» روايتي تخيلي از واقعه فرات و امان نامه فرمانده (شمر) سپاه عبيدالله بن زياد به «حضرت عباس» (ع) است. شمري هوشمند و داراي منش هاي غير معمول در مقابل سقايي مي ايستد كه سردر حقيقتي برتر دارد. «حسين پارسايي» اعتقاد دارد در حادثه فرات گويي كسي دستي از سقا نمي گيرد بلكه اين سقاست كه دستهاي خود را براي رسيدن به حقيقت مي دهد.
* تكرار بيش از حد ديالوگ ها برمي گردد به سبك نوشتاري متن يا اجراي نمايش؟
- اين تكرارها در واقع تكنيك اجرايي متن است. به دليل اين كه متن حاضر چنين مي طلبد و چون ما درگير شخصيت هايي هستيم كه سقا در ذهنيت خود با آنها در كنكاش است اين مهم هر جا لازم بوده آمده است. به طور كلي شخصيتها تراوش دايره ذهني سقا هستند و در اين دايره حتي او نيز تكرار مي شود. مدام مي گويد بايد راهي به سوي فرات يافت. دغدغه اصلي او همين است و حساسيت موضوع در انتخاب راهي است كه مي خواهد انتخاب كند. اما پيك، اگر تكرار مي شود به خاطر ايجاد حس تعليق مورد نظر است، چرا كه او مظهر جنگ و التهاب است و يك نوع شيپور جنگ. اين تكرارها ناخودآگاه تضاد و تعليق مي آفرينند. بنابراين بخشي از ذهنيت سقاست.
* به نظر مي آيد سقا بيشتر تأمل مي كند تا اقدام، آن هم در لحظه اي كه بايد حركتي كرده باشد.اين همه سكوت براي چيست؟
- بله. در مقابل پيشنهادهايي كه فرمانده با استدلال هاي ظاهرا ً منطقي به سقا مي دهد مخاطب شاهد سكوت اوست. درواقع اين برمي گردد به دور انديشي و شخصيت پردازي اين كاراكتر. نويسنده در اين تلاش بوده كه مبادا تمام اين استدلال هاي شمر بدون پاسخ گذاشته شوند. اينجاست كه با سكوتي قاطع تر از هر ديالوگ روبه رو مي شويم. سكوت سقا نشاني از حركت و انديشه بزرگي است كه در پيش دارد. به همين دليل سقا ما را دچار تعليق و ترديد نمي كند. در حالي كه فرمانده او را پر از گونه اي حالت ترديد كرده است. او مي انديشد و مي گويد سپاه همان سپاه است و اين فرمانده كسي است كه من او را بهتر از خودش مي شناسم اما چه اتفاقي افتاده كه اينها بيشتر از من به فكر كودكان حسين(ع) هستند. اينها كه راه را بر ما بستند براي چه من و حسين(ع) را از جنگ نهي كرده و پيشنهادهاي اخلاقي و انساني مي دهند.
بنابراين علي رغم سابقه نادرستي كه از آنها دارد به فكر فرو مي رود و در سكوت خود از باورهايش وام مي گيرد تا راز پيشنهادهاي طرح شده را دريابد.
* نمايشنامه تا چه اندازه برگرفته از واقعه كربلاست؟
- اساساً اين نمايشنامه براساس يك روايت از واقعه كربلا تحت عنوان فرات يا آب است. بستر اصلي قصه در دامنه يك اتفاق حقيقي شكل مي گيرد. امان نامه اي كه به سقا پيشنهاد مي شود. اما تمام قصه تخيل نويسنده است. هيچ كدام از شخصيتهايي كه سقا با آنها روبه رو مي شود سنديت تاريخي ندارند و همگي تراوش ذهني نويسنده و سقا هستند. به همين دليل مخاطب وقتي با فرمانده روبه رو مي شود كسي را مي بيند كه برايش بسيار بديهي است.
نويسنده شخصيتهاي تك بعدي نمايشنامه هاي ديني را كنار گذاشته و آنها را چند بعدي طراحي كرده است. يعني فرمانده، شخصيتي است كه رسالتش كشتن امام حسين(ع) و اهل بيت اوست البته با منطق خودش و با تظاهر و تاكيد بر عواطف خود ولي جالب اين است كه اين بار چند بعد تازه از شخصت شمر ارائه مي شود و در پايان آشكار مي شود كه در پس اين همه عطوفت و مهرباني ظاهري شمر آتشي پنهان از كينه،حسد و شيطنت در زير خاكستر خوابيده است.
* قبول داريد كه شخصيتهاي «سراب» تكراري از آثار كلاسيك و حتي مدرن هستند؟
- نمي توانم به راحتي اين مورد را قبول كنم چرا كه به هيچ وجه در ذهن من نبوده است و اصلاً به اين موارد فكر نكرده ام ولي به هر جهت در آثار نمايشي گاهي ناخواسته شباهت هايي بوجود مي آيد. اما در مورد شخصيت پيك قبول دارم كه ورود و خروج او شبيه به آثار «پيتر وايس» است.
حضور پيك و رفت و آمدهاي او براي آشكار ساختن زمان، مكان و موقعيت نمايش است. در مجموع سعي كردم به يك هارموني مناسب برسم.
* سبك و سياق اجرا بر گرفته از تعزيه و سيستم فاصله گذاري است. آيا متن اين چنين مي طلبيد؟
- چون نمايش مذهبي بود در مجموع سعي كردم آن را با سبك و سياق تعزيه اعم از رنگ، موسيقي و فضاسازي اجرا كنم. چيزي كه بايد بگويم اين است كه از نظر اجرا ميان تعزيه و شيوه فاصله گذاري تفاوتي آنچنان وجود ندارد و هدف من از به كار گيري اين دو تعمدي بوده است.
* تلفيق موسيقي عرفاني و مذهبي به چه منظوري است؟
- در اين مورد به دنبال يك موسيقي حماسي بودم، زيرا در موسيقي حماسي هم لحظات روحاني خلق مي شود و هم لحظات مهيج. تلفيق اين موسيقي از سازهاي كوبه اي مثل دمام، دف، سنج و سازي به عنوان ديوان در كنار آواهايي شكل مي گيرد كه غريب نيست، كليشه اي هم نيست اما در جاي خودش همان حس و حالي را كه ملوديهاي رايج بايد بوجود آورد به مخاطب ارائه مي كند. همه اينها در كنار هم يك موسيقي حماسي بوجود مي آورند. سعي بر اين بوده تا از موسيقي ملهم از لحظات روحاني و مهيج بهره بگيرم.
احساس مي كنم هارموني مناسبي است. حتي در لحظات تراژيك نمايش، سكوت را به جاي موسيقي انتخاب كردم. در صورتي كه مي توانستم جايي كه «سقا» دستهايش را مي دهد يك موسيقي آوايي بگذارم اما ديدم تفكر تماشاگر بر احساس مي چربد. اينجا به نظرم بيشتر به تفكر احتياج بود تا تأثر، لذا سكوت محض را انتخاب كردم. براي اين كه حركت سقا ايجاد سؤال مي كند. تازه بعد از اين همه سال متوجه مي شويم كه در اين نمايش فانتزي كسي دستي از كسي قطع نمي كند. دست ها براي تبلور حقيقت داده مي شوند. پس موسيقي را در خدمت اجرا به كار گرفتم.
* روند تئاتر ديني را چگونه ارزيابي مي كنيد؟
- اگر بياييم تمام واقعه كربلا را بررسي كنيم متوجه مي شويم چه عظمتي دارد اما نمايشنامه نويسان مذهبي در اين مورد خاص متأسفانه قصور كرده اند.
چيزي كه احساس مي شود اين است، گويي نويسندگان خود را از نوشتن آثار مذهبي نهي مي كنند و اين شايد به خاطر متون ضعيف دهه گذشته در اين زمينه باشد. متوني كه اساساً اين مسير را خدشه دار كرده است.
مي بينيم اگر از كسي خواسته مي شود تا در زمينه حادثه كربلا نمايشنامه بنويسد صرفاً به سراغ مصائب اهل بيت مي رود. متأسفانه همين موضوع هم در نمايشنامه هاي دفاع مقدس تكرار مي شود. تا مي گويند تئاتر جنگ ،نويسندگان به بخش فيزيكي دفاع مقدس نگاه مي كنند. در حالي كه اگر بخواهيم به اين دو مقوله ارزشي نگاه كنيم مي بينيم هم دفاع مقدس و هم عاشورا براي ما فرهنگ سازي كرده اند و بر ماست كه به اين دو مقوله از همين ديدگاه بپردازيم.