سيما عباس پور
آيا هيچگاه انديشيده ايد كه «لذت» چيست؟ چرا تاكنون درباره اين مساله مهم فلسفي رساله اي در اين ديار تدوين نشده است؟ برخي تصور مي كنند لذت مترادف گناه است، اما آموزه هاي انساني و ديني، «كار» را در رديف لذات بشر ذكر كرده اند همچنين لذت كامروايي در حوزه مشروع و خانوادگي را يكي از مهمترين فلسفه هاي تشكيل خانواده جهت حفظ صيانت از نفس ذكر كرده اند، با اين حال برخي معتقدند لذت واقعي آنست كه الم نتيجه آن نباشد، بلكه در همه حال مستمر باشد. مقاله حاضر، مقدمه اي است بر شرح مفهوم لذت.
آيا تاكنون از خود پرسيده ايد كه در طول روز چه اندازه لذت مي بريد؟ آيا به تنوع شادي هاي زندگي و سطح آنها انديشيده ايد؟ فرقي نمي كند انسان از چه مساله اي احساس لذت كند، مهم آن است كه حس لذت در انسان، بدون احساس ندامت و گناه به وجود آيد. آيا اين امر يكي از بزرگ ترين مسائل فلسفي عصر حاضر نيست؟
بي گمان خنده و نشاط كه جزء هيجانات مثبت آدمي است، مي تواند تاثير مستقيم بر روان انسان بگذارد و باعث ايجاد ايمني در بدن و مقاومت در برابر بيماري ها شود، اما به ياد داشته باشيم كه خنده هيچ ابايي ندارد و به رايگان در اختيار آدمي گذاشته شده است و اين ما هستيم كه با محروم كردن خود از خنديدن، در واقع خود را از لذت محروم مي كنيم و نيز يادمان باشد كه در همه شرايط مي شود از زندگي لذت برد، تنها كافي است بدانيم چه چيزي به ما بيشترين حس لذت را مي دهد آن هم بدون آنكه مرتكب گناهي شويم.
همه حس هاي لذت يا الم از منشاء كرده ها برمي خيزد، اما بر آن گونه خاصي نيستند كه ما را به ستايش يا نكوهش وادارند.
هيوم مي گويد:« لذت هرگونه فعل ياخصلت ذهني است كه به بيننده احساس پسنديدن مي دهد و رذيلت وارونه اين حالت است.»
فرويد در تعريف لذت معتقد است «هر انسان در خردسالي خود، چون جويا و نگران نيروهاي حياتي خويش است، آرامش طلبي و لذت جويي پيش مي گيرد، دنبال آنچه به كامش خوش مي آيد، مي رود و از ناخوشي ها دوري مي گزيند.»
در مقابل فرويد كه خصوصيات شخصيت انساني را به سه يا چهار سال اوليه عمر نسبت مي دهد، بعضي تجزيه و تحليلگران رواني آراء ديگري مطرح مي كنند. «كلاين» نمونه كوچك و ابتدايي تمام فعاليت ها و واكنش هاي رواني انسان را در كودكان سه ماهه يافته است. همچنين «رنك» خصلت هاي رواني آدم بالغ را تا زهدان مادر تعقيب كرده و براي آن منشاء بيولوژيك ساخته است.
حالات لذت بخش متضمن صرف نيرويي اندك و حال آنكه در مقابل آن، حالات غم انگيز مستلزم نيرويي بيشتر است و چون اقتضاي زندگي حفظ نيروهاي حياتي است، روان حتي المقدور از اتلاف نيروها و بالنتيجه از آلام مي پرهيزد و به لذت جويي مي پردازد. ليكن چون مرگ از زندگي منفك نمي شود، انسان همچنان كه آرامش را مي پرستد، آشوب را هم مي خواهد. همچنان كه لذت را مي جويد، رنج را نيز طالب است.
البته پيش از فرويد نيز كساني به آميختگي رنج و خوشي پي برده اند، من جمله «فونتنل» كه گفته است: «لذت و الم حالاتي مشابهند و تنها از لحاظ درجه شدت از يكديگر متفاوند چنانچه عمل قلقلك گر چه لذت بخش و خنداننده است، چون شدت يابد دردآور مي شود».
در ميان فلاسفه انديشه سياسي جان لاك نظريه اي مهم درباره لذت ارائه مي دهد. او خير و شر امور را نسبت به لذت و رنج تعريف مي كند. نيك آن است كه به ايجاد يا افزودن لذت در ذهن يا تن مي گرايد، در حالي كه بد آنست كه به ايجاد يا افزودن رنج و كاهش لذت ميل دارد. پس ازنظر آخر او درباره لذت اين طور برداشت مي شود كه لذت بر اثر اراده قانونگذار حاصل مي شود.
اما برنارد مندويل ديدديگري نسبت به لذت دارد. او تعريفي متناسب با نظام سرمايه داري از لذت ارائه مي دهد و مي گويد: «جامعه اي كه از موهبت همه فضايل بهره مند باشد، جامعه اي راكد و ايستا است. جامعه هنگامي رو به ترقي و رونق مي گذارد كه افرادي كه جوياي لذت و آسودگي خويشند، در تدبير، ساختن و ارتقاي اختراعات نوين مي كوشند و با زندگي تجمل آميز و لذت بخش خويش، سرمايه ها را به گردش درمي آورند.
مي دانيم كه افلاطون معتقد بود زندگي خوب، به هيچ وجه ربطي به لذت ندارد. ارسطو اين نظريه را تعديل مي كرد. وي هر چند «زندگي خوب» را با «زندگي مبتني بر لذت» يكي نمي دانست، اما قبول داشت كه لذت به نحوي يكي از اجزاي خوب زندگي است.
اپيكوروس با هر دو نظريه مخالفت مي ورزيد. وي نماينده نوعي فلسفه بود كه تا زمان حال باقي مانده است. اين نظريه را «لذت انگاري» (Hedonism) يا مكتب اصالت لذت ناميده اند، كه مي گويد: «تنها چيزي كه خوب است، لذت است». تاثير فلسفه او را تا اينجا مي توان دريافت كه هنوز هم لفظ «اپيكور» در انگليسي به آدم خوشگذران و لذت جو اطلاق مي شود.
فلسفه اخلاقي اپيكوروس اصولا شامل پند و اندرز براي زيستن معتدلانه ولي لذت بخش است. وي لذت را به عنوان خير مي نگريست، ليكن معتقد بود كه اگر كسي سخت در جستجوي لذت باشد، درد و رنج درپي خواهد داشت. چنانچه اگر كسي در خوردن زياده روي كند، روز بعد دچار درد معده مي شود.
در واقع فلسفه اپيكوروس را مي توان شامل تعليماتي دانست كه نه تنها به شخص توانايي كسب لذت مي دهد، علاوه بر آن او را قادر مي سازد كه از درد و رنج احتراز نمايد.
غالبا اپيكوروس معتقد است كه انگيزه همه آدميان در زندگي روزمره خود، تلاش براي به دست آوردن لذت است. مگر نه اينكه مردم براي كسب ثروت، شهرت و خوشي هاي ديگر در تكاپويند و همه اينها لذت است.
اما مردم درباره لذت و خوشي بيشتر ارسطويي هستند تا اپيكوري و مي دانند كه گاهي اوقات لذت يك هدف با ارزش است و در واقع هيچ زندگاني نمي تواند بدون وجود لذتي در آن، سعادتمند باشد، ليكن دريافته اند كه اين نظريه كه لذت تنها هدف با ارزش باشد، قابل اعتراض است و آن را همچون اندرزي كه در خور به كار بستن نيست، رد مي كنند.
سخن آخر
در پايان به بيان شاعر و نويسنده شهير لبناني جبران خليل جبران در كتاب پيامبر و ديوانه مي پردازيم كه نگاهي بسيار ظريف و زيبا به لذت دارد: «به كشتزارها و باغها برويد، تا ببينيد كه لذت زنبور در اين است كه انگبين گل را گرد بياورد، اما لذت گل هم در اين است كه انگبين خود را به زنبور بدهد. زيرا كه براي گل زنبور پيك مهر است و از براي زنبور، گل سرچشمه زندگي است، و از براي هر دو گل و زنبور، دادن و گرفتن لذت، نياز است و خوشي.
در لذت هاي خود همانند گلها و زنبورها باشيد.»