زهرا حاج محمدي
در شرايطي كه موسيقي ايراني به تمامي در حال فراموشي ست، موسيقي نواحي آيا مي تواند احيا كننده سنتي باشد كه از اصالت هاي زندگي روزمره مردمان اين سرزمين ريشه گرفته است؟ شايد اگر اين پرسش را از محمد موسوي مي پرسيديم، سري به تأسف تكان مي داد. آن گاه مي گفت: «خير» و باز مي گفت: «در كشور ما اصل را كه موسيقي باشد، قبول ندارند چه رسد به نوع مهجور و دورافتاده آن موسيقي محلي را».
تسري اين نگاه تلخ نه موسيقي كه دامن گير هنرهاي ايراني ديگر نيز شده است. نويسنده، نقاش، منتقد، سينماگر و صد البته روشنفكران و تحصيل كردگان حوزه هاي اقتصاد و سياست نيز گفته ها و ناگفته هاي فراوان دارند. با اين وجود از خود پرسيده ايد چگونه است كه موسيقي حتي از نوع نيمه جانش هنوز در كوچه ها و محله هاي ايران نفس نفس زنان خودش را به دامان مشتاقان مي اندازد.
شمشال ها، نرمه ناي ها، دوزله ها، ني انبان ها، تنبورها، دونلي ها، دمام ها، دايره ها و چگورها هنوز با نفس هنرمندان دور و نزديك اين سرزمين نفس مي گيرند و گيرايي مي بخشند ،نواي فرو رفته در گوش هاي مستمعين را. نظاره گران و ناقدان جريان موسيقي كشور امروز نه نگران موسيقي سنتي، موسيقي پاپ يا موسيقي محلي ايرانند كه نگران وجاهت و بنيان هاي فكري موسيقي اند اگرچه شور و اشتياق جوانان و نسلي كه قرار است ميراث خوار بنيان هاي فكري و الحان و آثار موجود موسيقي، باشند، فارغ از اين دغدغه ها و نگراني ها راه را براي تجربه براي اين نسل همچنان باز گذاشته است اما نمي توان بي ملاحظه آزمون و خطاهاي گذشته اميد به لبخندها و اميدهاي اين نسل داشت. تنها ساده انگاري و خوش بيني ست اگر فرض كنيم موسيقي سال هاي سال خودش را با افت و خيزهاي اين سرزمين وفق داده است و صيقل خورده است. امروز به همان اندازه كه نگران نبود و فراموشي اصالت هاي گذشتگان بايد باشيم به همان اندازه نيز بر تلاش خود براي ضبط و ثبت داشته هايمان بينديشيم.
موسيقي نواحي ايران به عنوان نوعي از انواع آواهاي موسيقي ايراني امروز مي رود تا شناسنامه مستقل با قدمت سال هاي نه چندان دور براي خودش صادر نمايد. محققان بسياري قدم در مسير شناخت و تحقيق اين موسيقي گذارده اند و آهنگ سازان، نوازندگان و خوانندگان (البته برخي) از مايه اين پژوهش ها سود برده اند. با اين وجود هنوز نمي توان چشم انداز روشني از وضعيت اين موسيقي در آينده موسيقي كشور ارائه داد. «بايد قبول كنيم كه موسيقي نواحي تاكنون زياد مورد توجه هيچ قشري و نه حتي آهنگ ساز و موسيقي دان در كشور مانبوده است.» مصطفي كمال پورتراب با بيان اين جمله چشم انداز ناروشني را در همان ابتداي كار پيش چشمانمان قرار مي دهد. نبود امكانات و محدوديت توليد آثار جديد در حوزه موسيقي ملي كشور مشكلي ست كه دامنگير نه موسيقي محلي كه موسيقي ملي كشور است. بديهي است كه وجود چنين كمبودهايي، توليد آثاري بر مبناي ملودي هاي محلي را بسيار سخت و گاه غير ممكن مي سازد. يعني همان نقطه نظري كه كامبيز روشن روان به آن اشاره دارد: «در شرايطي كه توليد آثار ملي در كشور محدود است و البته تعداد آهنگسازان اندك تر و در شرايطي كه بازار با انبوهي از توليدات پاپ اقناع مي شود، بديهي است كه موسيقي ملي به دليل گستردگي و امكانات فراوان ضبط و توليد و نگارش نه تنها در التقاط با ملودي هاي محلي و بومي كه در نفس خود امكان توليد كمتر مي يابد و چه بسا اگر امكان اجرا و توليد چنين آثاري در كشور فراهم مي بود، تأثيرگذاري اين الحان بر آثار ملي كشور بيش از پيش رخ مي نمود».
اما آيا به واقع از خود پرسيده ايم كه موسيقي در كشور ما چرا به دلايل بازاري چنين ضربه پذير شده است. شايد تفهيم مسئولان و سياست گذاران موسيقي كشور در راستاي حفظ رگه هاي ملي و بومي موسيقي كشور آن چنان كه بايد و شايد عميق نبوده است. در چنين شرايطي مسئوليت محقق و پژوهشگر چيست؟ آيا او اين بار نيز بايد به تنهايي بار احياي گام ها و نواهاي موسيقي بومي را بردارد همان گونه كه پيش از اين در حوزه موسيقي ملي كمر خم كرده و بار احياي آن را بر دوش كشيده بود. حسين دهلوي به اين سوال چنين پاسخ مي دهد كه : «البته پژوهش و تحقيق در كشور ما همواره كاري شاق و طاقت فرسا بوده است. محققان گاه در كشور ما مسئوليتي بيش از سياست گذاران بر عهده داشته اند. آنها در اغلب موارد هنگامي دست به پژوهش و تحقيق زده اند كه هيچ سؤالي در هيچ رده اي ضرورتي بر پژوهش را درك نمي كرده است.»
شايد اگر اين نظر را به ديگر حوزه هاي پژوهشي در كشور به ويژه در حوزه فرهنگ سرايت دهيم نيز كاري به اغراق نكرده ايم. تجربه اي كه دست اندركاران عرصه فرهنگ و هنر از سياست گذاري و برنامه ريزي در كشور داشته اند، تجربه تلخي است كه تنها خود بر آن ها واقفند. در چنين شرايطي و با اشراف به چنين چشم اندازي، موسيقي بومي ايران چگونه بايد خود را در آيينه محققان منعكس ببيند؟ دهلوي عقيده دارد: «كاري نمي توانيم بكنيم جز تربيت محققان و پژوهشگران كه هم عرصه هاي تحقيق را بشناسند و هم از آهنگ سازي اطلاعاتي داشته باشند. تنها با پرورش آگاهانه استعدادها مي توانيم سال هاي آينده ثمرات باغي را بچينيم كه آن را با دقت آبياري كرده ايم و از آفات به دور نگه داشته ايم.» اما اشراف به آهنگ سازي براي يك محقق در حوزه موسيقي فولكلور به چه دليل ضرورت دارد، دهلوي مي گويد: «به اين دليل كه ضبط اين نغمات و ملودي ها تنها با اشراف بر دو حوزه امكان پذير است. محققي كه از دانسته هاي اوليه آهنگ سازي عاري باشد با كوچكترين اشتباهي نه تنها در ضبط اين ملودي ها موفق نيست كه اصالت و درستي آنها را خدشه دار مي نمايد.»
اما اين اتفاق نمي افتد جز آن كه فكر كردن به گذشته و ارزشمندي اصالت ها يك عيب محسوب نباشد. «به گذشته فكر كردن عيب نيست. از خود پرسيده ايم كه در شرايطي كه پزشكي در جهان به نقاط حساس و پيشرفت هاي تكنولوژي فراوان رسيده است چرا هنوز طب ابن سينا جايگاه و اصالت خود را دارد، چرا كتاب هاي اين دانشمند در معتبرترين دانشكده هاي پزشكي تدريس مي شوند. موسيقي هم از چنين رگه هاي فكري بهره مي برد». داود گنجه اي اين جملات را چنين ادامه مي دهد: «آنچه در موسيقي گاه به فراموشي سپرده مي شود اين است كه موسيقي به عنوان يك علم هنوز در كشور ما مطرح نيست. استفاده اي كه امروز ما از موسيقي مي بريم يك استفاده ابزاري است. از چنين كاركردي چنين نتيجه اي نيز نمي توان انتظار داشت.»
مشكل چيست. چرا اين همه تنوع و اين ميزان خلاقيت در كشور به هدر رفته است مگر نه اين است كه در هر دوره استعدادهاي فراوان داشته ايم و تاكنون به اقبال همان استعداد ها توانسته ايم از مهلكه مرگ نهايي در موسيقي نجات يابيم. با اين وجود در شرايطي كه در كشور رشد متوقف نيست، چرا هنوز بايد نگران بود؟ و داود گنجه اي چه خوب به اين پرسش پاسخ مي دهد كه: «براي خلق نمي توان تنها به تنوع و دانش تئوريك متكي بود. اگر بگويم كه ما هرگز به عقب نرفته ايم، پر بيراه نگفته ام. موسيقي ما گسترش يافته اما اين گسترش صعودي نبوده است. ما مي بينيم كه در بدنه دور زده ايم.
چون سال هاست كه زير ضربه بوده ايم و سال ها نگاه هاي نامهربان را در سطوح مختلف، مسئول، حاكميت و مردم حس كرده ايم. و حال كه مجال يافته ايم ذوق زده باز هم دور خودمان مي چرخيم و مي چرخيم. جوان ما به موسيقي تجاري گرايش يافته و كوچكترين چشم داشتي به ملودي هاي خطه خراسان، سيستان، بلوچستان، كردستان، آذربايجان و هزاران هزار نقطه روي جغرافياي كوچك ايران ندارد. او آموخته كه الگوهاي كاذبي براي خودش بسازد. او حتي قادر نيست مهربانانه ساز خود را در آغوش بگيرد. و چقدر سخت است در چنين فضايي از اصالتي سخن گفتن كه او و دوستان او هرگز آن را لمس نكرده اند.»
نقش تبليغات در اين ميانه چيست؟ كيخسرو پورناظري تقريباً بعيد مي داند كه بتوان آينده اي براي كاربرد تبليغات در خدمت موسيقي درست در كشور قائل شد. او مي گويد: «شناساندن يك هنر در بدو امر نياز به برخورد آزاد دارد. در جامعه اي كه برخورد آزاد افكار وجود ندارد چگونه مي توان هنري را شناساند كه كسي حتي نامي از آن نشنيده است.
شايد بگوييد رسانه هاي مسلط مي توانند راه يك ساله را يك شبه بروند من هم با شما موافقم اما، موسيقي نواحي كه سهل است اصولاً هنر اصيل زمان هرگز نتوانسته به محدوده جغرافيايي اين سازمان عريض و طويل نزديك شود. نهايت آن مي شود كه موسيقي اصالت خودش را از دست مي دهد و وقتي اصالت از دست رفت بايد بر آن گريست.» راه نجات چيست؟ سخن گفتن از پرتگاهي كه موسيقي نه موسيقي بومي كه موسيقي ماهيتاً در آن سرازير شده راه به جايي نمي برد. سال هاي سال گمان مي شد طرح اين نظرات و گوشزد كردن آسيب ها مي تواند مسئولان را روشن كند. مي تواند چشم هاي بسته را باز و گوش هاي گرفته را شنوا كند اما ديديم و ديديد كه راه به جايي نبرد با اين وجود در چنين شرايطي چه بايد كرد. آيا بايد چشم و گوش را بست، آيا بايد همچنان اميدوار بود و منتظر يا كار كرد؟
از شما مي پرسم:
كامبيز روشن روان: «جمع آوري، عرضه و معرفي آن به مردم با امكانات اندكي كه در دست است، لازم و ضروري است. اين امر زمينه را براي خلق آثاري ماندگار هر چند اندك نيز فراهم مي كند. حفظ فرهنگ هاي شفاهي از ضروريات است. موسيقي ميراث آيندگان ما و منبع الهام هنر آن هاست.»
مصطفي كمال پورتراب: «با شناخت درست اين موسيقي و هارمونيزه كردن آن مي توان راه را براي حضور هر چه بيشتر آن در آثار جديد گشود و البته اين گام بستگي به اطلاعات و دانسته هاي علمي و عملي آهنگ سازان ما از ظرفيت هاي اين الحان دارد.»
حسين دهلوي: «بايد دانش خودمان را افزايش دهيم. مواد خام اين ملودي ها را در اختيار داشته باشيم تا آن را قابل عرضه براي جامعه كنيم و بايد به دارندگان اصلي اين هنر بگوييم كه خودتان را با امكانات شهرها تجهيز نماييد اما هنرتان را ناب نگه داريد.»
داود گنجه اي: «ايجاد كارگاه هاي تحقيقاتي و تقويت زمينه هاي پژوهشي از ضروريات است. كار در اين حوزه بايد بي غرض و بي مرض و منت باشد. مي بايست به خويشتن واقعي خود فكر كنيم و منيت ها را كنار گذاشته و به جاي تعارف دست به كار شويم.»
كيخسرو پورناظري: «برگزاري كلاس ها و تدريس اين موسيقي به دانش آموزان رشته موسيقي ضروري است. آشنايي جوانان با اصالت ها و ظرفيت هاي واقعي اين الحان نيز بايد الگوي ما باشد. برگزاري جشنواره موسيقي نواحي هم مي تواند گام بعدي باشد.»