گفت وگو با آيت الله سيد محمد خامنه اي رئيس بنياد حكمت اسلامي صدرا به انگيزه همايش جهاني «حكمت متعاليه»
ملاصدرا معروف به صدر المتألهين يكي از مهمترين فيلسوفان مسلمان ايراني است. فلسفه او تلفيقي از حكمت مشاء و حكمت اشراق آن گونه كه در نزد ابن سينا و شيخ اشراق بود، به اضافه آراي عرفا و فرزانگان ايراني است.
از اين رو، در اول خرداد ۱۳۷۸ نخستين همايش جهاني «حكمت متعاليه و ملاصدرا» به همت «بنياد حكمت اسلامي صدرا» برگزار شد. امسال نيز از اول خرداد (كه بنا به روايتي تولد اين فيلسوف شهير است ) تا پنجم خرداد به مدت پنج روز دومين همايش «حكمت متعاليه و ملاصدرا» در سالن اجلاس سران كشورهاي اسلامي آغاز به كار خواهد كرد. در افتتاحيه اين همايش كه در ساعت پنج بعدازظهر فردا برپا خواهد شد انديشمندان و فيلسوفان بسياري از سراسر جهان شركت خواهند داشت.
بدين منظور و جهت شناخت بيشتر انديشه ها و اهميت جايگاه فكري ملاصدرا گفت وگويي با رياست «بنياد اسلامي حكمت متعاليه»؛ آيت الله سيد محمد خامنه اي داشتيم. از رياست محترم «بنياد اسلامي حكمت متعاليه» كه عليرغم مشغله هاي زياد تقاضاي ما را براي گفت وگو پذيرفتند و به پرسشهاي كتبي ما پاسخ گفتند، سپاسگزاريم. اين گفت وگو را با هم مي خوانيم.
فردا دومين همايش جهاني ملاصدرا آغاز مي شود. لطفاً بفرماييد كه هدف از برگزاري چنين دوره هاي همايشي بخصوص همايش فعلي چيست؟
- فلسفه يكي از بزرگترين ميراثها و سرمايه هاي تاريخي كشور اسلامي ماست كه متأسفانه نه فقط شناخته شده نيست بلكه حتي امروز وجود آن را انكار مي كنند و در غرب شايع است كه از زمان ابن رشد يعني قرن ششم هجري فلسفه اسلامي بكلي تعطيل شده و همان است كه به مسيحيت قرون وسطا در اروپا منتقل شده است.
گرچه طي چند دهه اخير كارهائي در معرفي فلسفه اسلامي در غرب و جهان به انجام رسيده كه از آن جمله مي توان به خدمات هانري كوربن و ايزوتسو و فضل الرحمان و همچنين دكتر سيد حسين نصر اشاره كرد و نيز چند كتاب كوچك از ملاصدرا و ديگران به زبان انگليسي و فرانسه ترجمه شده و گاه مقالاتي نيز نوشته مي شود اما هيچيك از اين كارها نمي تواند آن گونه كه بايد كارساز باشد. حتي در همايشهاي ديگر مانند كنگره هاي جهاني و منطقه اي نيز مخاطبين مناسبي پيدا نمي شود و مؤثرترين كارها براي معرفي فلسفه اسلامي و از جمله مكتب حكيم والامقام ملاصدرا آن است كه علاقمندان و جستجوگران واقعي را در همايش به همين منظور در كشورمان گرد آوريم و با حضور دهها و صدها استاد و فيلسوف ايراني حوزه و دانشگاه فضائي آكنده از فلسفه اسلامي بوجود بياوريم. در چنين جوي است كه مي توان آن گونه كه بايد فلسفه اسلامي و نقش مسلمانان بويژه ايرانيان را در پيشبرد فلسفه و علم و تمدن بشري نشان داد. در همايش اول ملاصدرا در سال ۷۸ تأثير مهمي در تفكر جهان درباره ايران و فلسفه اسلامي ايجاد شد و اين همايش دنباله آن است.
مجموع مقاله هايي كه تاكنون به دبيرخانه همايش فرستاده شده، به لحاظ كيفي چه تفاوتي با همايش گذشته دارد؟
- در همايش جهاني اول ملاصدرا حدود دويست استاد برجسته فلسفه خارجي شركت كرده بودند كه عده اي از آنها پس از همايش علاقه اي به مكتب ملاصدرا و فلسفه اسلامي پيدا كرده اند و به ترجمه كتب ملاصدرا يا نگارش مقاله و كتاب درباره وي پرداخته يا در حوزه درسي دانشگاه خود به معرفي و گاه تبليغ آن پرداخته اند. پيش از آن نه فقط ملاصدرا را نمي شناختند كه حتي معتقد بودند كه فلسفه اسلامي پس از ابن رشد مرده و از رشد عظيم فلسفه در ايران بكلي بي اطلاع بودند.
به لحاظ كيفي مقالات جديد تفاوت خاصي با مقاله هاي همايش گذشته ندارد اما حضور و اشتياق شركت كنندگان جديد كه با شور و شوق و با هزينه خود و حتي با پرداخت حق ثبت نام در اين همايش شركت مي كنند نشانه خوبي است. مي دانيد كه فيلسوف غربي معمولاً به دنبال بدست آوردن چيزي است كه به آن احتياج دارد و مثل برخي اهل فلسفه ما از روي تفنن به سراغ كتاب يا همايشي نمي رود. وقتي از پنج قاره جهان داوطلب و مشتاق شركت در كنگره ملاصدرا هستند و آنها كه پول سفر ندارند طي نامه هاي متعدد اظهار تأسف خود را از شركت نكردن پنهان نمي كنند اين نشانه آن است كه مطلوب خود را در فلسفه اسلامي و در ايران يافته اند و كنجكاوي آنها را به اين طرف مي كشاند.
به نظر شما جايگاه تفكر فلسفي ملاصدرا در جهان معاصر چيست؟
- يافتن جايگاه دقيق تفكر ملاصدرا در جهان معاصر نياز به آمار و تحليل آماري دارد. اما چون در فلسفه ملاصدرا ويژگيهائي مانند زنده ، پويا و به روز بودن و گستردگي دامنه آن و منطقي و استدلالي بودن (كه در فلسفه هاي غربي كمتر وجود دارد و فلسفه آنها بيشتر داراي جنبه دكترين يعني فتوا دادن است) وجود دارد لذا فلسفه ملاصدرا مي تواند تقريباً در تمام مكاتب كنوني وارد شود و از اشتباهات آنها جلوگيري كند و حرف و نظر خود را بركرسي بنشاند. در برخوردهائي كه در داخل كشور و خارج كشور با فلاسفه مختلف داشته ايم تجربه شده كه برآراء ملاصدرا تكيه و روي آن تأمل مي كنند و از مباحث تطبيقي راضي هستند.
به علاوه، فلسفه ملاصدرا توان آن را دارد كه آراء و مكاتب ديگر را بهم نزديك كنند و فلسفه كنوني غربي را كه روز بروز پراكنده تر مي شود به هم نزديك سازد.
آيا مي توان در سايه فلسفه ملاصدرا به حل و تبيين چالش ها و معضلات كنوني ايران پرداخت؟
-فلسفه در اصل براي بهسازي زندگي بشر بوجود آمده است. پيامبران اولين كساني بودند كه بشر را به تفكر و مسائل انساني اين جهان و جهان ديگر تشويق كردند. فلسفه نظري بايد انسان را به يك بينش صحيح و حقيقي از جهان برساند و بدنبال آن فلسفه عملي يا حكمت عملي بايد مستقيماً به اخلاق و شخصيت فرد و نهاد خانواده و سياست يعني شكل اداره جامعه سامان بخشد وگرنه مشتي حرف و لقلقه زبان خواهد بود.
فلسفه ملاصدرا اگرچه در هيچ جا ادعا نكرده كه مي تواند معضلات بشر را حل كند ولي در اصول نظري آن- چه آنها كه بعد استدلالي و فلسفي دارند و چه آنها كه داراي بعد عرفاني يا قرآني هستند- مواردي هست كه مي تواند با تفسير صحيح ،راهگشاي مسائل هر روز بشر باشد. كتاب هاي «سه اصل»،« كسر اصنام جاهليت» و« اكسير العارفين» ملاصدرا نمونه هائي از كتب اخلاقي و اجتماعي او هستند.
بنياد حكمت اسلامي صدرا شايد بتوان گفت براي اولين بار در كشور ما به آشنا سازي عمومي اقشار جامعه به حكمت متعاليه ملاصدرا پرداخته و براي وارد ساختن فلسفه سازنده در داخل اجتماع تلاشهائي نموده كه اميد است مفيد واقع شود و به تدريج معرفي خواهد شد.
برخي از متفكران ملاصدرا را آخرين فيلسوف اسلامي دانسته اند، نظر شما چيست؟
- ملاصدرا مسلماً يكي از چند فيلسوف برجسته اسلامي است كه اگر مزاياي سبق و تقدم پيشينيان را به حساب نياوريم، ملاصدرا برجسته ترين و مهمترين آن فلاسفه است و كسي هنوز برتر از او نيامده. اما برآينده نمي توانيم حكم كنيم چون ممكن است نوابغي در راه باشند كه از ملاصدرا برتري داشته باشند.برخي مي كوشند ملاصدرا را كمتر از آنچه كه هست نشان دهند و اين برخلاف واقعيت و ناشي از نوعي تسامح و تكاهل است.
چه چيزي ملاصدرا را از پيشينيانش نظير بوعلي سينا و شيخ اشراق متمايز مي سازد؟ نقاط اشتراك آنها چيست؟
- در ميان فلاسفه مسلمان و در تاريخ فلسفه اسلامي پيش از ملاصدرا هيچكس به عظمت و اهميت ابن سينا نيست؛ حتي صرفنظر از جنبه هاي ديگر علمي او باز از لحاظ فلسفه جايگاهي بمراتب بالاتر از ارسطو و امثال او دارد. اما همين ابن سينا در پاره اي از مسائل فلسفي مانند حركت جوهري يا اتحاد عاقل و معقول يا معاد و موشكافي در مباحث وجود شناسي يا صفات الهي و مسائل ديگري - كه ملاصدرا هم در اسفار به برخي ضعفها و قصورهاي او اشاره كرده است- كميتش لنگ است و از عهده اثبات آنها بر نمي آيد. يا مثلاً شيخ اشراق كه در جواني شهيد شده عمده كارهايش در فلسفه نقل مكتب حكمت اشراق است كه فهرستي بيشتر از حكمت پيشينيان نيست و از اين رو نقل است نه ابداع. فقط در منطق و چند مسئله فلسفي نظراتي از وي بروز كرده ولي نتوانسته مكتبي جامع و منسجم از خود باقي بگذارد . اگر چه در جاي خود شخصيت بزرگي است ولي در مقايسه با ملاصدرا جلوه ندارد.
اما نقاط مشترك آنها تسلط به فلسفه مشائي و قدرت استدلال و ايراني بودن و شيعه بودن آنهاست.
به نظر جنابعالي ملاصدرا چگونه دنياي شريعت و را با يكديگر آشتي داد؟
- ميان عرفان و شريعت (اگر منظور دين اسلام باشد) هرگز قهر و اختلافي نبوده تا آشتي لازم باشد. عرفان از اهل بيت برخاسته و عرفا همه پيروان اين خاندان بوده و به ريزه خواري از خوان نعمت و معرفت آنان مفتخر بوده اند. تنها چيزي كه در سنت اهل بيت درباره تصوف وجود دارد طرد گروهي مدعي زهد و تصوف است كه در مقطعي از تاريخ به فريب مردم مشغول بودند و ملاصدرا در ردّ اين دسته كتابي به نام كسر اصنام جاهليت نوشته است.
اصول عرفان اگر همان ها باشد كه در نهج البلاغه و احاديث اهل بيت يافت مي شود به هيچ وجه با شريعت منافات ندارد.
در باب ديگر آبشخورهاي فكري ملا صدرا برخي او را زير تأثير انديشه هاي مولانا در مثنوي معنوي دانسته اند،به نظر جنابعالي ملاصدرا در چه جنبه هايي ملهم از مولاناست؟
-ملاصدرا از كودكي با مثنوي و كتب و ادبيات عرفاني آشنا بوده و در يادداشتها و مجموعه هاي دست نويس او اين مطلب ديده مي شود ولي بيشترين تأثير را از قرآن و حديث و سپس محي الدين گرفته و به وي معتقد بوده است.
نسبت بين تشرع و حقيقت دين در انديشه هاي ملاصدرا چيست؟
- ملاصدرا با الهام از برخي از احاديث اهل بيت معتقد به لايه دار بودن معارف الهي است؛ يعني مثلاً در قرآن يك ظاهر، چندين بطن و گاهي ظواهر و بطون وجود دارد. از نظر عملي يعني فقهي و حقوقي بايد به ظواهر و نصوص توجه كرد زيرا شريعت به معناي دستورهاي عملي و اجرائي اسلام بايد روشن و بدون ايهام و دور از اشتراك و تأويل باشد. ملاصدرا در مقام يك مؤمن و مسلمان تعبد يعني پيروي مطلق را از اينگونه احكام عملي واجب مي داند.
در دين حقايق ديگري هم هست كه برخي مربوط به معارف و برخي مربوط به شناخت ولي امر و حاكم بر دلهاست. اين حقايق به حسب درك مخاطب فرق مي كند و هرچه روح و درك شخص بزرگتر و قويتر و آمادگي او از لحاظ طهارت باطن بيشتر باشد درك او از حقيقت دين عميقتر مي شود. اين اعماق معرفت ديني را باطن دين مي نامند.
مطلب سومي كه بايد در اينجا به آن توجه كرد اين است كه همه اين بطون معنائي و ظاهر بايد در راستاي هم و در يك سلسله مرتبط قرار گيرند و يكديگر را نفي نكنند. ذومراتب بودن معرفت ديني در اينجا با آنچه كه برخي در افواه انداخته اند كه هركس مي تواند برابر مقتضيات مزاج و فرهنگ و اوضاع خود حقيقتي را از دين درك و برداشت كند و بر خطا نباشد و هر كه هر چه مي فهمد و مي گويد درست و برابر حقيقت است فرق دارد زيرا اين مطالب براي توجيه فلسفه نسبي بودن حقايق ديني است و حال آنكه در بينش درست فلسفي و اسلامي كه ملاصدرا به آن معتقد است حقيقت يك محور بيشتر ندارد «و ماذا بعد الحق الّا الضلال».
ملاصدرا چگونه بين ايمان و عقل قائل به نسبت مي گردد؟ آيا تقابل يا تمايزي هم بين آن دو مي بيند؟
- مسئله رابطه ايمان و عقل مسئله مهمي است كه ملاصدرا آن را نيز به خوبي حل كرده است. در مسيحيت گفته مي شد كه با وجود ايمان نياز به عقل نيست و عقل به حريم ايمان راه ندارد. هگل و برخي فلاسفه غربي هم عقل را در برابر ايمان گذاشته اند. اما در فلسفه اسلامي و بينش قرآني اينگونه نيست.
ايمان يك حالت رواني است كه هم مي تواند از راه عقل و استدلال براي انسان حاصل شود و هم از راههاي ديگر مثل اوهام و ترس و حتي رعد و برق و نظائر آن.ايمان بدون عقل، نظير اعتقاد انسان و حيوان ولي ناشي از تجربه حسي و ترس و يا اميد آنهاست. اگر عقل واسطه اثبات ايمان و عقيده نباشد و راههاي ديگر وصول به ايمان هم معتبر باشد پس بت پرستي و همه اعتقادات و اديان باطل را هم بايد صحيح شمرد و هيچ ديني باطل نخواهد بود و يك دين توحيدي با دين جاهليت فرقي نخواهد داشت.
از اين روست كه قرآن مجيد براي دعوت به ايمان بدواً مردم را دعوت به تعقل و تدبر و تفكر مي كند. اين مطلب يكي از اصول مورد قبول ملاصدراست. وي عقل را كاملاً معتبر و محور درك عقليات و معرفت مي داند ولي نه خداوند و نه حقايق را در قفس عقل حبس نمي كند.ملاصدرا براي عقل حوزه و مرزي قائل است و در واقع عقل يك نيروي خدادادي است كه استعداد آن حدودي دارد و مطلق نيست و نمي تواند به همه جا سر بزند.
عشق و عرفان وسيله و ابزار ديگري است كه كارآيي آن در برخي موارد از عقل بيشتر است.
بعلاوه برخي معارف مربوط به شناخت صفات الهي شهودي است و واسطه آن نمي تواند عقل باشد،بلكه رفع حجاب از طرف خود باريتعالي است كه نام آنرا در فرهنگ قرآني «نور» گذاشته اند. در برخي روايات آمده كه «علم، نوري است كه خداوند در دلها مي اندازد نه تجربه و نه تعقل.
آيا ملاصدرا در حوزه فلسفه سياسي هم به تأملاتي پرداخته است يا نه ؟در اين صورت آيا فلسفه سياسي وي مي تواند به جهان امروز مددي برساند؟
-ملاصدرا فرصت آن را نيافته يا بهتر است بگوئيم شرايط سياسي و اجتماعي زمان شاه عباس و سلاطين آن دوره اجازه نمي داده كه وي صريحاً فلسفه سياسي خود را بيان كند ولي وي نه فقط يك مسلمان معتقد به حكومت ولي فقيه است بلكه از يكطرف به اصول اشراقي و سقراطي حكومت حكيمان معتقد است و هم از ديدگاه عرفاني به انحصار ولايت الهي ناشي از مقام و خلافت الهي و مراتب بعد پايبند است.
در اين ديدگاه حاكميت از آن خداست كه آن را در چارچوب تعريف شده اي به برخي انسانهاي صالح داده و آنها را مأمور اجراي قوانين الهي در ميان مردم -كه اعضاي خانواده خداوند مي باشند- ساخته است. حكومت در اين ديدگاه نبايد دست افراد هواپرست و قانون گريزي بيفتد كه گرگ جامعه انساني در جامه ميش هستند.
اين فلسفه كه پيشينه اي چند هزار ساله دارد، ميراث فلاسفه الهي است و سقراط در راه آن شهيد شد و سرانجام در اسلام مهر تأييد خورده و امروز هم بخوبي قابل اجراست و امتحان خود را داده است. نقطه مقابل آن حكومتهاي فعلي در ايالات متحده و غرب است كه با فريب مردم عده اي به سرنوشت مردم بلكه همه جهان مسلط بشوند.
مرحوم حسينعلي راشد در كتاب «صدرالمتألهين و اينشتين» به مقايسه ميان اين دو متفكر پرداخته بود. آيا به نظر شما حركت جوهري ملاصدرا، با نظريه نسبيت عام اينشتين نسبتي دارد؟
-نظريه نسبيت اينشتين با نظريه حركت جوهري ملاصدرا تفاوت دارد گرچه صورتاً شباهتهائي با هم دارند. در نظريه حركت جوهري طبيعت جهان داراي حركتي يكنواخت و تكاملي تعريف مي شود و منكر ايستائي موجودات از لحاظ درون و جوهر است. ولي در نسبيت قضيه بصورت شرطيه بيان مي شود يعني اگر جسم داراي درجه و نوعي حركت باشد آثار خاصي در جوهر مي گذارد. مثلاً اگر سرعت به حد سرعت نور برسد كميّت و طول آن به صفر مي رسد و نظاير اين آثار در فيزيك نوين بيان مي شود.
«حركت جوهري» ملاصدرا چه پيامدهايي به لحاظ فلسفي مي تواند براي جهان معاصر داشته باشد؟
- پيامدهائي كه نظريه حركت جوهري مي تواند داشته باشد علمي و عميق بحث نشده و بكراست و لذا بايد در فرصتها و نشستهاي علمي مكرر در آن بحث شود. بطور كلي فيزيك و حل مسائل و مشكلات ماده فيزيكي بستگي بسيار زيادي به فلسفه داشته و دارد كه در غرب بعلت انفكاك علمي از فلسفه از حل آن ناتوان مانده اند. حركت جوهري چون در اعراض و از جمله در كم و كيف ماده فيزيكي اثر مي گذارد مي تواند تفسيري از موجي بودن ماده و سير طبيعي و عمومي جهان بسوي پديده نهائي ماده يا قيامت باشد.
مسئله وحي بدان صورت كه ملاصدرا بدان توجه داشته چه كاربردي مي تواند در الهيات و فلسفه دين داشته باشد؟
- وحي به نظر ملاصدرا عبارت است از نزول و تغيير شكل حقايق از عالم عقل گرفته و عبور از عالم مثال تا رسيدن به عالم حس و گذار از مراتب عقلانيت و ملكوت بشري تا حس او. بنابراين وحي در فلسفه ملاصدرا يك پديده طبيعي اين جهاني است كه فلسفه بعنوان يك پديده موجود بايد از آن بحث كند بدون آنكه به جنبه هاي فرعي آن كه مربوط به علوم ديگر است بپردازد.
نسبت بين علم و حقايق وحياني از ديدگاه ملاصدرا چگونه قابل تبيين است؟
- علم چيزي جز كشف قواعد تجربي جهان نيست و بديهي است كه تجربه بشري نسبت به آنچه كه در جهان وجود دارد بسيار ناقص و اندك است. در جهان، قوانين و حقايقي وجود دارد كه دست بشر به آن نرسيده و حتي ممكن است بعدها هم نرسد.
علم ، راهي به حقايق عالم از پائين است و وحي، علم و حقايق از بالاي سر جهان. علم نگاه جزئي به عالم است و وحي نگاه جمعي و كلي (گشتالت). از اين رو، مسلم است كه نگاه جمعي و جامع به حقايق نزديكتر است تا نگاه جزئي و گام به گام. يك عقاب بلند پرواز بهتر عرصه عالم را مي بيند تا يك مورچه و بايد دانست كه نگاه وحياني نگاه از دور نيست، بلكه نگاه از درون است و علم نگاه از بيرون.
جنابعالي چه ارزيابي از وضعيت پژوهشهايي كه در باب آرا و انديشه هاي ملاصدرا صورت مي پذيرد، داريد؟
- درباره ملاصدرا پژوهشهاي بسياري شده كه گاهي تطبيقي و با مقايسه با آراء فلاسفه غربي بوده است. به طور كلي اين پژوهشها ارزشمند است ولي صدرا پژوهي نياز به برنامه و طرحهائي دقيق تر دارد كه بنياد حكمت اسلامي صدرا تا حدودي به آن پرداخته و برنامه هايي را تدوين كرده كه اگر از طرف فضلا استقبال شود مي تواند تحولي اساسي به وجود بياورد و موج آن در فلسفه غرب هم اثر بگذارد.
چه آثار و كتب مهمي پيرامون صدرا و فلسفه او يا مباحث تطبيقي، توسط بنياد«حكمت اسلامي صدرا»منتشر شده است؟
- اين بنياد تازه كار خود را شروع كرده و گامهاي نخستين را بر مي دارد ولي دهها طرح عملي پيش رو دارد. تا كنون حدود بيست و پنج جلد مقالات مربوط به ملاصدرا و بيست جلد از كتب خود ملاصدرا و چندين كتاب درباره ملاصدرا نوشته و چاپ شده كه يكي كتاب ملاصدرا زندگي و شخصيت و مكتب او و سير حكمت در جهان و ايران و نيز حكمت متعاليه در يك نگاه كه بقلم من است و به چند زبان ديگر هم ترجمه شده و كتب ديگري هم در دست تهيه است كه بزودي چاپ خواهد شد.
آيا اين آثار به زبانهاي ديگر هم ترجمه شده اند؟
بله ،تاكنون چند جلد از اسفار به انگليسي و اردو _ اكسير العارفين به انگليسي و چيني و عرشيه به زبان روسي(و قبلاً به انگليسي) ترجمه شده اند. المشاعر قبلاً بوسيله هانري كربن ترجمه شده و اخيراً براي ترجمه آن به انگليسي و فرانسه اقدام شده است. برخي از تفاسير در دست ترجمه به انگليسي است و قراردادهايي براي ترجمه چند كتاب به اسپانيايي و روسي بسته شده و برنامه هاي ديگري هم در دست اجراست.