يكشنبه ۳ خرداد ۱۳۸۳ - شماره ۳۳۸۷
ادبيات
Front Page

نگاه
مركز زبان  فارسي  در لبنان  پلي فرهنگي ميان ايرانيان و اعراب
مركز زبان  و ادبيات  فارسي  در دانشگاه  لبنان  كه  در ارديبهشت  سال  ۱۳۳۵خورشيدي  در بيروت  گشايش  يافت  به  عنوان  پل  ميان  دو فرهنگ  ايرانيان  و اعراب  ساكن  منطقه  خاورميانه  عمل  و فعاليت  كرده  است .
در آيين  گشايش  اين  مركز كه  در آن  زمان  عده اي  از استادان  دانشگاه  تهران  از جمله  «بديع الزمان  فروزانفر»، استاد «جلال الدين  همايي » و نيز «فوادالبستاني » رئيس  وقت  دانشگاه  لبنان  حضور داشتند بر اهميت  مركز زبان  فارسي  و نقش  آن  در ايجاد ارتباط ميان  دو فرهنگ  ايران  و عرب  تأكيد شده  بود.
نخستين  شماره  فصلنامه  مركز زبان  فارسي  در بهار سال  ۱۳۳۸ خورشيدي  در بيروت  به  زبان  عربي  با عنوان  «الدراسات  الادبيه » و زير نظر مرحوم  «محمد محمدي » رئيس  وقت  مركز منتشر شد. محمدي  در مقدمه  نخستين  شماره  فصلنامه  نوشته  است  كه  مهم ترين  هدف  اين  نشريه  و آن  مركز بحث  و بررسي  امور مشترك  ميان  دو فرهنگ  ايراني  و عربي  است  و كوشش  مي شود كه  از طريق  اين  دو، پلي  بي واسطه  ميان  دو فرهنگ  ياد شده  ايجاد شود. مركز زبان  و ادبيات  فارسي  و نشريه  تخصصي  آن  در طول  سال هاي  پيش  از جنگ  داخلي  لبنان  محور فعاليت  خود را بر تبادل  اطلاعات ، آشنا كردن  ايرانيان  و اعراب  با پيشرفت هاي  ادبي  و اجتماعي  همديگر و دادن  آگاهي هاي  لازم  به  اعراب  درباره  گنجينه  ادبيات  فارسي  و جريان هاي  جديد ادبي  در ايران  قرار داده  بود.
با آغاز جنگ  خونين  داخلي  در لبنان  كه  به  مدت  ۱۵ سال  ( ۱۹۷۵-۱۹۹۰ ميلادي ) ادامه  داشت  درهاي  مركز زبان  و ادبيات  فارسي  مانند ديگر مراكز فرهنگي  بسته  و كتاب هاي  كتابخانه  آن  غارت  شد و دانشگاه  لبنان  هم  حالتي  شبه  تعطيل  به  خود گرفت . پس  از هشت  سال  از پايان  جنگ  در لبنان  بار ديگر مركز زبان  فارسي  در سايه كوشش  رايزني  فرهنگي  سفارت  جمهوري  اسلامي  ايران  در بيروت  بازگشايي  شد.
دانشگاه  لبنان  در سال  ۱۹۹۸ ميلادي  با هماهنگي  رايزني  فرهنگي ، «ويكتورالكك » لبناني  كه  از شاگردان  بديع الزمان  فروزانفر و دكتر محمد معين  است  را به  عنوان  رييس  مركز زبان  و ادبيات  فارسي  تعيين  كرد. با بازگشايي  مركز ،مجله  تخصصي  آن  بار ديگر حيات  علمي  خود را از سر گرفت  و تاكنون  شماره هاي  جديد آن  در اختيار فرهنگ  دوستان  در جهان  عرب  و ايران  قرار گرفته  است . اولين  و مهم ترين  هدف  مركز در دوره  جديد تأمين  استاد زبان  فارسي  براي  بيش  از۵۰۰ تن  از دانشجويان  زبان  فارسي  در شعبه هاي  مختلف  دانشگاه  لبنان  در شهرهاي  بيروت ، طرابلس  در شمال ، صيدا در جنوب  و بقاع  در شرق  اين  كشور است .مركز زبان  و ادبيات  فارسي  در حالي  فعاليت  خود را از سر گرفته  است  كه  شاهد نفوذ زبان هاي  فرانسه  و انگليسي  در لبنان  است  كه  از قديم  در اين  كشور ريشه  دارند.
افزون  بر اين، در سال هاي  پس  از جنگ  فعاليت هاي  زيادي  براي  ترويج  زبان هاي  آلماني ، ايتاليايي  و اسپانيولي  در دانشگاه هاي  لبنان  آغاز شده  است .به  رغم  چنين  فعاليت هايي  زبان  فارسي  همچنان  علاقه مندان  و متقاضيان  زيادي  دارد كه  مهم ترين  علت  آن  غناي  فرهنگي  و ادبي  ايران  زمين  است .
از آنجا كه  روز به  روز شمار متقاضيان  آموزش  فارسي  در دانشگاه  لبنان  و شعبه هاي  آن  افزايش  مي يابد، تقويت  مركز زبان  و ادبيات  فارسي  با هدف  تداوم  نقش آفريني  در عرصه  مبادله  فرهنگي  ميان  ايران  و اعراب  امري  لازم  و مورد انتظار است .

متون باستاني در نمايش
پوريا گل محمدي
007305.jpg

اشاره :امروزه نمايش از پيچيدگي هاي بسياري برخوردارشده و پيشترفت فراواني كرده است.در همين حال هرجامعه به فراخور وضع خودازمنابع داخلي براي نمايش ها بهره مي برد.در جامعه ماباتوجه به ديرينه فرهنگي وادبي و وجود منابع بي شمار،نويسندگاني هستند كه با مراجعه به اين متون ،دستمايه نمايش هاي خود رافراهم مي آورند.آنچه مي خوانيد نگاهي است به چندنمايش كه ازمتون كهن فارسي بهره برده و تكيه اصلي خودرابرآثارگرانبهاي فارسي گذاشته اند.
بازنويسي متون كهن ادبي و نمايشي نمودن آن از جمله كارهاي هنري فرهنگي است كه مي تواند نسل تازه يك جامعه را با گذشته و فرهنگ خود آشنا نمايد. البته اين نوع نگاه به آثار كهن يك كشور براي معرفي، كار تازه و نويي نيست كه كسي بخواهد آغاز آن را به خود نسبت بدهد و خود را صاحب آن بداند. با توجه به اين كه هر كشوري براي خود در زمينه ادبيات و فرهنگ داراي گذشته اي است و علاقه اي كه انسان نسبت به نگاهي دوباره به گذشته خود و يادآوري افتخارات و فداكاريهاي نياكان خود دارد، سعي مي كند با علوم و فنون تازه اقدام به معرفي وحفظ آن نمايد.
از اين ميان تمام شيوه هاي معرفي فرهنگ و تواناييهاي يك كشور به ديگر جوامع، بدون شك سينما وتئاتر از قابليتهاي بالايي برخوردار هستند. به گونه اي كه مي توانند مخاطب خود را نسبت به يك موضوع علاقه مند كرده يا از آن متنفر نمايند.
پس بايد قبول كرد اين صنعت مي تواند به راحتي يك ديدگاه را در ذهن مخاطب تثبيت نمايد، به طوري كه براي خارج كردن آن از ذهن شخص بايد سالها تلاش كرد. براي مثال اگر به افراد بزرگسال مراجعه و در زمينه بعضي حوادث تاريخي از آنها سؤال كنيد، اگر فيلم  يا نمايش حادثه مذكور را در كودكي ديده باشند بدون شك به آن استناد كرده و در اولين بيان آن را به گونه اي كه در فيلم يا نمايش ديده اند بازگو خواهند كرد. مسأله سينما و تئاتر در معرفي آثار ادبي و تاريخي يك سرزمين در صورت عدم توجه به آن صدماتي به جامعه و فرهنگ مي زند كه جبران آن چندان آسان نيست. متأسفانه اين سطحي نگري در كشور ايران به خوبي محسوس است به گونه اي كه بسياري از كشورهاي همسايه از اين مسأله سود برده و در حال تغيير و ثبت آثار بزرگ و شخصيتهاي ديني و ادبي به نام كشور خود هستند. براي مثال مي توان به ساخت  فيلمهاي سينمايي از شاهنامه و شاعران بزرگ پارسي گو توسط كشورهاي مشترك المنافع و روسيه اشاره كرد و يا معرفي مولانا به عنوان يك شاعر ترك و اعلام سال زرتشت به نام كشور تاجيكستان و يا اعلام اين مطلب در روزنامه هاي لبناني كه «جمال زاده» پدر داستان نويسي نوين ايران، لبناني است.
البته نبايد فراموش كرد كه هنوز، گاهي تعدادي از استادان عرصه تئاتر بر خلاف سينماگران تمام سعي خود را براي معرفي و به نمايش در آوردن آثار بزرگ ادبي سرزمين خود و ثبت نام بزرگان كشور خويش در دنيا به وسيله نمايش، مي كنند. از آن جمله مي توان به دكتر «قطب الدين صادقي»، كارگردان تئاتر (خسرو و شيرين) برگرفته از داستان «خسروشيرين» اثر نظامي گنجوي، «اميردژاكام» كارگردان تئاتر «ليلي و مجنون» برگرفته از داستان ليلي و مجنون اثر نظامي گنجوي و «سوگ سياوش» به كارگرداني «پري صابري» برگرفته از شاهنامه فردوسي اشاره كرد.
با توجه به اين كه در سال گذشته در جشنواره بين المللي تئاتر فجر بيش از ۹ اثر نمايشي يا اقتباس از آثار ادبي كلاسيك زبان فارسي به روي صحنه رفت، با احترام به تمامي اين آثار سه اثر نمايشي اقتباس شده از آثار «نظامي گنجوي» را معرفي و سه شيوه بياني متفاوت به كار رفته براي ارتباط و سخن گفتن با مخاطب را در آنها مرور مي كنيم.
نگاهي به آثار ادبي به نمايش در آمده
ابتدا بايد اين مسأله را بيان كرد كه در نگاه و برداشت از آثار ادبي كلاسيك توسط نمايشنامه نويسان دو نوع متن بيشتر مورد استفاده قرار مي گيرد، نخست، متون حماسي- تاريخي، دوم متون عاشقانه- عرفاني.
اين آثار ادبي را نيز مي توان در سه دسته، نظم (شاهنامه)، نثر (تذكره الاوليا، اثر عطار) و تركيبي «نظم و نثر» (گلستان) قرارداد كه شيوه به نمايشنامه تبديل شدن آنها نيز متفاوت است.
كارگردانان و نويسندگان براي به نمايش در آوردن اين متون و به روي صحنه بردن آنها بيشتر سه راه را پيش روي دارند.
نخست، اجراي نمايش با همان متن قديمي و موزون بدون تغيير، مانند اجراي بعضي از بخشهاي شاهنامه فردوسي.
دوم، بازنويسي اثر نمايشي و به روز نمودن آن، كه اين شيوه متون نظم و تمامي متون نثر را در خود جاي مي دهد.
سوم، اجراي نمايش اثر بدون كلام. البته براي به تصوير كشيدن اين آثار راههاي ديگري نيز به چشم مي خورد كه ما تنها به سه روش مذكور اشاره مي كنيم.
در تقسيم بندي مذكور متون نظم يا قابليت  اجرايي (به نمايش در آمدن) بدون تغيير متن اصلي آنها وجود دارد، مانند: «رستم و سهراب» در شاهنامه، يا قابليت اجرايي ندارند و بايد بازنويسي و به نمايشنامه تبديل شود، مانند: «مثنوي» مولانا. اما تمامي متون نثر بازنويسي و تبديل به نمايشنامه شوند.
درباره سه نمايش اقتباس شده از آثار نظامي گنجوي كه در سال گذشته و سال جاري به نمايش درآمده مي توان چنين سخن گفت:
۱- نمايشنامه «هفت اقليم» نوشته «نادر رجب پور» برگرفته از «هفت پيكر» اثر نظامي گنجوي شاعر قرن ۶ هجري قمري.
«هفت پيكر» پنجمين مثنوي سروده شده توسط «نظامي گنجوي» است كه در سال ۵۹۸ هجري سرودن آن به پايان رسيد. اين اثر از نظر بيان انديشه هاي بلند،  معاني زيبا، وصف هاي دل انگيز و اشارات فلسفي يكي از درخشان ترين آثار زبان و ادبيات فارسي است. اين مثنوي كه داستان بهرام گور را به تصوير مي كشد، از آن جهت كه (بهرام گور) هفت گنبد براي دختران هفت اقليم درست كرده بود «هفت گنبد» نيز ناميده شده است.
در اين نمايش «بهرام» براي شكار گور به صحرا مي رود. هفت گور را مي بيند و علاقه مند به شكار يكي از آنها مي شود و به دنبال او آواره هفت اقليم مي شود.
در نمايش مذكور، بهرام گور عاشق دختري مي شود و به دنبال او در هفت اقليم آواره مي شود كه نتيجه آوارگي او در هفت اقليم جز رسيدن به خود نيست (به برداشت نگارنده اين سطرها). او به جايي مي رسد كه پر از آينه است، از آينه  ها نيز مي گذرد و به يك اتحاد در تمامي اقليمها مي رسد.
رجب پور در اين بازنويسي به جاي استفاده از كلام، با سود بردن از موسيقي و رقص هاي محلي و ملي كه براي اقليم هاي مورد اشاره در نمايش داراي ارزشهاي عرفاني است، به بيان انديشه هاي نظامي مي پردازد، كه مي توان گفت موفق است. استفاده از موسيقي و حركتهاي سماعي در اين نمايش جايگزين سخن شده بود كه به شايستگي نيز با مخاطب سخن مي گويد و در طي هفت اقليم او را همراهي مي كند.
۲- اثر ديگري كه با استفاده از آثار نظامي گنجوي به نمايش درآمد «دخمه شيرين» بود، كه به كارگرداني دكتر «قطب الدين صادقي» به نمايش درآمد. اين نمايش برگرفته از داستان «خسرو شيرين» دومين مثنوي نظامي گنجوي است كه در حدود سال ۵۷۶ هجري سروده است. گفته مي شود نظامي هنگام سرودن اين داستان گرفتار عشق «آفاق قبچاقي» بود و شيرين را مظهري از محبوبه خود مي دانسته است.
داستان دخمه شيرين به بعد از مرگ خسرو پرويز مي پردازد. شيرويه پسر خسرو پرويز بعد از كشتن پدر خواستار وصلت با همسر بيوه وي «شيرين» مي شود. وي همچنين خواستار به خدمت گرفتن «باربد»  موسيقيدان و نوازنده دربار خسرو پرويز است. اين دو از فرمان او سرپيچي مي كنند و با عشق به خسرو در كنار پيكر بي جان او جان مي سپارند.
صادقي در بازنويسي اين اثر با تركيب زبان كهن و امروز به زباني قابل قبول رسيده است كه مخاطب به هيچ عنوان با آن احساس بيگانگي نمي كند. پوشش خوب واژه هاي كهن با واژه ها و زبان امروزي، زباني را مي سازد كه در عين بردن مخاطب به فضاي ايران باستان در نمايش، به هيچ وجه او را دچار سردرگمي براي فهميدن واژه هاي كهن به كار رفته در داستان نمي كند.
۳- داستان «ليلي و مجنون» اثر ديگري است از نظامي كه توسط «محمد ابراهيميان» بازنويسي و به كارگرداني «امير دژاكام» به روي صحنه رفت. داستان «ليلي و مجنون» سومين مثنوي نظامي، يك داستان عاشقانه عربي است كه در سال ۵۸۴ آن را به فارسي ترجمه و به نظم در آورده است.
ابراهيميان در بازنويسي اين داستان آن را به دو بخش داستان اصلي برگرفته از اشعار نظامي و داستاني كه برداشتي آزاد و امروزي از ليلي و مجنون است تقسيم مي كند.
او در بخش اول داستان به زندگي ليلي و مجنون در دوره خود مي پردازد و داستان را براساس نگاه نظامي به تصوير مي كشد. در اين بخش ليلي و مجنون از كودكي به يكديگر دل مي بازند. پدر ليلي با ازدواج آنها مخالفت مي كند ومجنون از درد فراق، پريشان و آشفته حال سر به صحرا مي زند. پدر مجنون براي بهبود حال مجنون، او را به كعبه مي برد، اما مجنون در خانه خدا از خدا مي خواهد كه عشق ليلي را در دل او صد چندان كند.
پهلواني به نام نوفل پس از اطلاع از اين عشق به جنگ قبيله ليلي مي رود، اما در مي يابد كه معشوق با جنگ به دست نمي آيد. محتسب در پس اين اتفاقات، خون مجنون را مباح اعلام مي كند و در ادامه نمايش به بخش دوم خود مي رسد.
در بخش دوم، تمامي بخش اول نمايش با نگاهي طنزآميز به وسيله ليلي و مجنوني امروزي كه عاشق يكديگر شده اند به نمايش درمي آ يد. اما در اين عشق نوآور ديگر خبري از دلدادگي واقعي نيست و انسان به بهانه زندگي امروزي عشق را به تمسخر گرفته است.
ابراهيميان در اين اثر از بيان اين داستان به صورت منظوم خودداري مي كند و در بازنويسي آن سعي مي كند به نثري امروزي و زباني قابل قبول براي مخاطب برسد. استفاده از اشعار نظامي در ميان داستان و روايت آن به صورت نثر بدون خروج از فضاي زباني اثر را قابل قبول و موفق مي نماياند. بيان داستان ليلي و مجنون به زبان امروزي و مطرح كردن مسائل ديگر در كنار آن از جمله نكات مثبت ديگر اين بازنويسي است كه داستان را براي مخاطب تازه مي نمايد.
در پايان بايد گفت: توجه به متون كهن ادبي و بازنويسي آنها و استقبال خوب از سه اثر مذكور در تئاتر ايران نشان از وجود يك سرمايه فرهنگي و علاقه مردم ايران به گذشته پربار ادبي و فرهنگي خود دارد كه بايد از طرف هنرمندان و نويسندگان بيشتر مورد توجه قرار گيرد. اكنون بايد به اين نكته توجه داشت كه روايت يك اثر به شكل ابتدايي و متن اصلي خود هر چقدر هم كه استادانه اجرا شود در صورت تكرار باعث يكنواختي و ايجاد خستگي در مخاطب مي شود. از طرفي اين نياز در انسان كه علاقه مند است با ديدن يك اثر در اجرا چيز تازه اي از آن ببيند امري طبيعي است.
پس اين آثار با توجه به ارزشي كه براي يك ملت و جامعه دارند بايد در هر دوره اي به زبان روز برگردان و با نگاهي تازه به اجرا در آيند، بي آن كه از اصل موضوع فاصله گرفته باشد.
يك نكته
در بازنويسي و اجراي يك متن ادبي كهن كه خود را براي جامعه ادبي به اثبات رسانده است و توانسته در ميان مردم و كارشناسان به دليل وجود نكات مثبت جايي باز كند، بايد توجه داشت ملاك ارزشيابي تئاتر خود اثر است. پس متن جديد به همراه اجرا بايد چيزي فرا تر از آنچه در متن اصلي است باشد. در غير اين صورت تئاتر اجرا شده نه تنها موفق نخواهد شد، بلكه به متن اصلي در نگاه كساني كه تاكنون با آن به طور مستقل برخورد نداشته اند صدمه خواهد زد.
براي مثال متون عرفاني مانند مثنوي مولوي، آثار نظامي گنجوي،  عطار و تعدادي ديگر از اين نوع متون به اعتقاد قطب الدين صادقي «بيشتر حوادث آنها دروني و جنگ انسان با نفس خويش و حوادث بيروني در آنها كمتر است» و به نظر چيستا يثربي «عنصر تعليق و كشمكش را دارند، تنها بايد به آنها ديالوگ نمايشي اضافه كرد.»
اما در مقابل متون حماسي- تاريخي مانند «شاهنامه فردوسي»  بيشتر داراي حوادث بيروني جذاب هستند و حوادث دروني آنها در وهله اول به چشم نمي آيند و كم است.
با توجه به آنچه ذكر شد اگر قرار است كسي اين متون را بازنويسي و به اجرا درآورد بايد حوادث دروني و بيروني را هماهنگ و ديالوگهاي مناسبي براي آنها انتخاب و اثر را به روز نمايد، كه اين كار نياز به آشنايي با زبان اصلي متن و زبان امروز دارد. «امير دژاكام» كارگردان و استاد دانشگاه در اين مورد معتقد است: «زبان در زندگي امروز با زبان در زندگي گذشته فرق كرده است. نويسنده بايد سعي كند واژه هايي را جايگزين واژه هاي گذشته كند تا با مخاطب خود به راحتي ارتباط برقرار نمايد. زبان شعر نمايشي ويژگي هاي خاص خود را دارد و درام نويس بايد ابتدا اثر را تبديل به يك زبان نمايش كند و به آن ديالوگ بدهد. البته ديالوگ نه به معناي گفت و گوي تنها». پس هنگامي كه يك اثر ادبي موفق به نمايش در مي آيد بايد حرفي بيشتر از آنچه در متن اصلي زده شده است براي گفتن داشته باشد.

|  ادبيات  |   اقتصاد  |   انديشه  |   سياست  |   ورزش  |   هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |