سه شنبه ۵ خرداد ۱۳۸۳ - شماره ۳۳۸۹
به مناسبت برپايي نمايشگاه آثار محسن وزيري مقدم
يادگار نسل اول
پرويز كلانتري
007443.jpg

پي ير رستاني در مقاله اش با عنوان «لحظاتي از تنهايي وزيري» اشاره اي دارد به خانه هنرمند: او در خانه كوچكي زندگي مي كند كه ايوانش به باغ بكر بزرگي مشرف است. در چنين جايي كار مي كند با مجموعه اي از....
ايران بنابر سرشماري سال ۱۳۱۸ يعني در سالي كه وزيري دانش آموز بوده است فقط ۱۸ ميليون جمعيت داشته است و تهران شهر كوچكي بوده است ولي بنابر ضرورت هاي توسعه، كوچه باغ هايش تخريب شدند تا راه براي ماشين هموار گردد. تغييرات كالبدي شهر در روند مدرنيته سبب شد تا سقف خانه بر سر هنرمند مدرنيست آن خراب شود.
وقتي پي يررستاني اين مقاله را مي نوشت هرگز نمي دانست كه روزي هم مأموران وظيفه شناس شهرداري سقف آن خانه مشرف به باغ بزرگ را بر سر هنرمند خراب خواهند كرد. شايد مسئله اين است: كالبد مدرن شهر در ستيز با روح مدرن خودش!
روح شهر در شعر و هنر و نقاشي تجلي مي كند. مثلاً همه ما با اين شعر خاطراتي داشته ايم «بي تو مهتاب شبي باز از آن كوچه گذشتم» تا زماني كه شاعر زنده بود از او نپرسيديم كه آن كوچه در كجاي شهر بوده است؟ و نرفتيم تا پلاكي بر آن كوچه نصب كنيم و آن كوچه را به نام شاعر شهرمان نام گذاري كنيم.
در نمايشگاه آثار وزيري تابلوهاي پهناوري را مي بيني كه بوم نقاشي در اطراف به چين و چروك نشسته، همچون چهره خود نقاش. اما اين ترك هاي نشسته بر چهره، نه از پيري، بلكه از تازيانه هاي زمانه است. چين و چروك اطراف تابلوها حكايت از آوارگي ها و سرگرداني هاي او دارد. خدا مي داند، پس از اينكه آثارش را از زير آوار بيرون كشيده است، چندين و چند بار اين تابلوها از كلاف جدا شده اند تا همراه سرگرداني ها و آوارگي هاي هنرمند به اين طرف و آن طرف كشيده شوند! او بنابر ضرورت هاي جديد شهر، خانه خراب شده است، اما شهر مدرن وظيفه خود نمي دانسته است كارگاهي مناسب براي هنرمند مدرنش فراهم سازد.
***
هنر مدرن- مدرن به معني هنر قرن بيستم- در ايران پس از جنگ جهاني دوم آغاز شد و به طور كلي آن را به سه دوره تقسيم كرده اند. نسل اول انگشت شمارند. تعداد نسل دوم دورقمي و نسل سوم سه رقمي شده اند. محسن وزيري مقدم يادگاري است از پيشگامان و از نسل اول. او از سال ۱۳۲۶ آغاز به كار كرده است. نسل او پايه گذار و جاده صاف كن براي جريان هنر مدرن ايران بوده اند، چندي پيش يكي از همين پيشگامان گله مندانه مي گفت: نسل ما مثل دايناسورها ورافتاد!.
جامعه و تاريخ معاصر ايران به آنها مديون است اگرچه همواره در خانه خود كمتر مورد مهر، قرار گرفته اند.
البته جاي شكرش باقي است كه پس از سال ها غفلت و بي مهري امروز شاهد برگزاري نمايشگاهي شايسته از آثار او هستيم. اما براي بهتر شناختن او و آثارش بهتر آن است به فرازهايي هرچند كوتاه از نوشته هاي چند تن از منتقدان صاحب نام جهان اشاره شود. بديهي است همه آن نوشته ها در اين مختصر مقاله نمي گنجد.
* لائوراتوركولي وري در مقاله اي مفصل با عنوان «جايگاه محسن وزيري در گستره جهاني هنر معاصر» مي نويسد: بر جاي گذاردن علامت ها و نوشته هايي ماندگار بر روي ماسه و شن، همانند آن است كه به ميزاني كوچك از اسطوره آفرينش پيروي شود كه، انديشه خود را درون زمين و بر زمين، با حركتي كه پرمعنا و آني است حك مي كند؛ ... تماس و آميزش دست با خاك و يا ماسه به ريشه هاي اصيل ما باز مي گردد....
نويسنده در جاي ديگري آثار «مدولاري» وزيري را با آثار پولاك و روتكو و كلاين و گوركي همزمان و همنفس مي داند.
007446.jpg

* ماريو بوسالي در مقاله اي با عنوان «روح سنت در قالب نو» اشاره هايي دارد به الهام از نقوش و اشكالي كه در كمال ظرافت و زيبايي بر سفالينه هاي شوش و سيلك ترسيم شده اند، با توجه به دگرگوني هاي «نوارگونه» كه از ويژگي هاي هنر لرستان است. از دوران هخامنشيان و اشكانيان تا هنر ساساني، همه جا باشكوه آفرينندگي مردم هنرمندي روبه رو مي شويم كه تأثير عميقي در زمان و مكان برجاي گذاشته اند و درخشندگي اش تا مرزهاي چين رسيد و حتي در هنر قرون وسطاي اروپا نيز نفوذ كرده است. آفريده هاي وزيري، ناخودآگاهانه، همان احساس تعادل و شادماني را كه در سراسر هنر ايران قبل و بعداز ظهور اسلام وجود دارد، از نو مجسم مي كند.
* جوليو كارلو آرگان هم اشاره اي دارد به اين نكته كه اين مجسمه هاي اسكلتي آشفته همچون بقاياي سوخته و تحليل رفته هيولاهاي پيشا تاريخي- موجودات غريب ماقبل توفان نوح- را به ذهن مي آورند.
* آلبرتوموراويا در مقاله اي با عنوان «طنين گذشته در هنر وزيري» مي نويسد: اين نقاشي ها بر دنياي دروني دلالت مي كند كه ميان عناصر تهديد كننده و تهديد شونده تقسيم شده است. بدون اين كه لازم باشد از ثنويت مانوي- نبرد خير و شر، اهورامزدا و اهريمن- سخن بگوييم، مي توان از پرواز كبوتر هراسيده در برابر داس هاي تيز و سر برافراشته، حالت رواني انساني را كه در تشويش و اضطراب به سر مي برد احساس كرد.
پي ير رستاني در مقاله اي با عنوان «لحظاتي از تنهايي وزيري» مي نويسد: «گويي وزيري بسان جانوراني كه هنگام درد كشيدن تنهايي اختيار مي كنند، به خلوت خود پناه برده و از ديگران روي گردانده است تا دغدغه بيان آدمي در برابر بي عدالتي شديد و بي رحمانه دنيا را به هنرش واگذارد.»
***
شايد اين از بخت خوش وزيري و گرهارد ريشتر باشد كه به عمد يا از سر تصادف نمايشگاهشان را در يك زمان و در يك مكان به تماشا گذاشتند.
همجواري آثار وزيري با آثار گرهارد ريشتر در موزه هنرهاي معاصر تهران طبعاً مقايسه اي را پيش مي آورد. آنها هر دو متعلق به يك نسل هستند ولي تنها وجه اشتراك آنها فقط مربوط مي شود به نگاه رئاليستي وزيري در آثار دوران دانشجويي اش. وزيري با تجربه هاي پيگيرش در استفاده مناسب از زيبايي شناسي مدرن فاصله بلندي را از رئاليسم تا مدرنيسم را پرواز كرده است، در حالي كه آقاي ريشتر بنابر مصاحبه اش با «رولف گونترديتست» نهايتاً پس از فروپاشي ديوار برلين، از رئاليسم سوسياليتي به رئاليسم كاپيتاليستي رسيده است. فرض كنيم جاي اين دو هنرمند عوض مي شد مثلاً آقاي ريشتر در ايران به دنيا آمده بود در بابلسر يا علي شاه عوض!
وزيري هم در وايمار كه سنت مدرنيسم را از مدرسه باهاس پشت سر داشته است و يا مثلاً در برلين كه زادگاه آقاي ريشتر بوده است. اين دو هنرمند چه سرنوشتي مي داشتند؟
اگر آقاي ريشتر در بابلسر به دنيا آمده بود احتمالاً در حومه بابلسر در همان محله اي كه ماشين هاي وانت و كاميون ها را صاف كاري و نقاشي مي كنند، او نقاش رئاليست توانايي مي شد كه چشم اندازهاي زيباي مازندران را- دريا و جنگل- پشت وانت ها نقاشي مي كرد و احياناً به مدد خوش نويسي، شعري يا كلامي شاعرانه را متناسب با حال و احوال رانندگان بر آن مي نوشت؛ چون «شبگرد تنها»
و اگر محسن وزيري مقدم در برلين به دنيا آمده بود چه بسا يكي از مجسمه هايي در ميدان مجاور دروازه براندنبورگ نصب مي شد و آن ميدان به نام او نام گذاري مي شد و آثارش در موزه اي اختصاصي نگهداري مي شد.
در هر صورت جاي شكرش باقي است كه پس از اين همه سال غفلت، نمايشگاهي از آثارش را آنچنان كه شايسته اوست ديديم. از همين حالا مي بينيم كه در روز پاياني نمايشگاه، پيرمرد بساطش را جمع مي كند، خسته و نفس زنان نقاشي  ها را از كلاف باز مي كند تا در گوشه اي انبار شود. آيا باز هم فرصت تماشاي آثارش را خواهيم يافت؟ بي گمان موزه اي نخواهد داشت. شب فرا مي رسد. از دل و زبان او زمزمه مي كنيم: به كجاي اين شب تيره بياويزم قباي ژنده خود را؟

«انوره دوميه» نقاش طنز انديش
007458.jpg
اسماعيل عباسي
اونوره ويكتورين دوميه نقاش معروف فرانسوي در سال ۱۸۰۸ ميلادي در حومه پاريس متولد شد. پدر وي كه استعداد خوبي در شعر و شاعري داشت، براي ورود به جرگه شاعران پايتخت راهي پاريس شد. فضاي كم نظير فرهنگي و هنري پاريس براي «دوميه» جوان موقعيت هاي خوبي فراهم كرد. او در سال ۱۸۲۱ ميلادي همچنان كه سرگرم تحصيل بود، در يك كتابفروشي سرگرم كار شد. در اين زمان آشنايي او با «چارلز فيليپون» روزنامه نگار و ناشر فرانسوي كه همچنين كاريكاتوريست باذوقي به شمار مي رفت، فرصت هاي تازه اي براي چاپ و انتشار آثار وي به روش ليتوگرافي فراهم كرد. دوميه كه علاقه ويژه اي به طنز ترسيمي داشت، در نقد مسايل اجتماعي به ويژه ديوانسالاري نوظهور فرانسه توانست تيپ هاي جالبي را با شيوه هاي موفق اكسپرسيونيستي به وجود آورد. اين رويكرد نام او را در زمره آغازگران هنر كاريكاتور به ثبت رساند. شماري از كاريكاتورهاي دوميه كه مسايل سياسي روز فرانسه را مطرح مي ساختند، در مطبوعات آن زمان امكان چاپ يافتند.
«دوميه» با بهره گيري جسورانه از اغراق در هنر طراحي و به مدد انديشه تواناي خود، نقد را در قالب طنز  ترسيمي و طراحي كميك يا همان كاريكاتور رواج داد و مخاطبان مطبوعات نوپاي فرانسه را با اين نوع طنز بيشتر آشنا ساخت. حضور چشمگير و مؤثر طنز از ويژگي هاي مهم طرح هاي دوميه است. مهارت او در تعريف شخصيت ها و رفتار آنها، طرح هاي طنز آميز دوميه را در شمار بهترين آثار نقاشي  هجايي قرار داده است. تيپ ها و شخصيت هايي كه توسط «دوميه» طراحي شدند، هنوز در آثار هنرمندان برجسته كاريكاتوريست عصر ما حضور دارند. «انوره دوميه» در سال ۱۸۷۹ ميلادي چشم از جهان فروبست.

نمايش آثاري از ميرعماد قزويني در موزه تماشاگه تاريخ
زين داد و ستد مشو پشيمان ...
007449.jpg
حدود يك قرن بعد از انتشار و رواج تعليق يعني از نيمه دوم قرن هشتم هجري به تدريج خط ديگري پديد آمد كه به نام نستعليق معروف شده است. پيچيدگي و بي نظمي و دايره هاي ناقص به سليقه ايراني چندان مطبوع نبود از اين رو از تركيب خط نسخ كه خطي منظم و معتدل و زيبا بود با تعليق خط سومي به وجود آمد كه از كندي نسخ و نقايص تعليق به دور و داراي نظم و اعتدال با دايره هايي ظريف و موزون و دلپذير است.خط نستعليق از همه شرايط زيبايي برخوردار است. از آن جمله اعتدال، موزوني، استواري، تناسب، حسن تركيب و هماهنگي و ... مي توان نام برد. و نتيجه آن كه همه اصول و قواعد خوشنويسي در آن رعايت مي شود.
اختراع اين خط را منسوب به ميرعلي تبريزي مي دانند كه در سال «۸۵۰ ه.ق» درگذشته و معاصر امير تيمور گوركاني و از خوشنويسان مشهور آن زمان بوده است. از اين زمان به بعد اين خط مورد توجه خوشنويسان ايراني قرار گرفت و در دوره هاي بعد هنرمندان بسياري در هر چه زيباتر نوشتن آن همت گماشتند كه در اين ميان هنرمندان خوشنويس استاد ميرعماد قزويني به مثال شمس مشعشعي مي ماند كه به عرصه فرهنگ و هنر ايران زمين اين كهنه نگين تمدن نورافشاني كرده و آثاري جاودانه خلق نمود كه زينت بخش موزه ها مي باشد و مهمتر از آن شاگرداني در مكتب خود تعليم و پرورش داد تا اين مكتب و حركت هنري تا زمان ما ادامه دارد و بعد از اين هم ادامه خواهد داشت. استاد ميرعماد حسني سيفي قزويني بزرگترين خوشنويس تاريخ خط نستعليق است، كه همه تذكره ها وي را ستوده و درباره آن سخن بسيار گفته اند .طبق تحقيق ،مهدي بياني عماد نام وي بوده و مير به مناسبت سيادت به او داده شده است. علاوه برآن در بعضي از خطوط لقب عمادالملك نوشته و بايد اين لقب را به مناسبت استادي خط به او داده باشند به هر حال وي در قزوين معروف به خاندان سيفي بوده كه در دستگاه هاي دولتي صفوي مصدر كتابداري و استيفا و داراي پايه بلند بوده اند و ازجمله نام ميرجلال الدين محمد خوشنويس و پدر او ميرشريف از بني اعمام قاضي جهان سيفي قزويني وزير شاه تهماسب صفوي و حسن علي سيفي جد مير را نام برده اند استاد ميرعماد در حدود سال۹۶۱ هجري قمري در قزوين متولد شده و روزگار طفوليت خود را در اين شهر گذرانده است. درباره معلمين خط مير روايات صحيحي در دست نيست بعضي او را شاگرد مالك ديلمي و بعضي او را شاگرد عيسي رنگ كار مي دانند كه با بررسي دقيق صحت اين روايات مورد شك قرار مي گيرد اما اينكه وي شاگرد ملامحمد حسين تبريزي بوده شكي نيست. پس به نظر مي رسد كه ميرجهت تعليم خط به تبريز سفر كرده و نزد ملامحمد حسين به تلمذ خط پرداخته است. استعداد اين نابغه خط در اين هنر چنان بوده كه گويند روزي قطعه اي از خطوط خود را به استاد خود نشان مي دهد و استاد وي به او گفته است: اگر چنين تواني نوشت بنويس و گرنه قلم فرو گذار و چون مير به او گفته كه اين قطعه را خود نوشته است استاد چهره مير را بوسيده و گفته است تو اكنون استاد خوشنويساني. پس از آن مير به كشور عثماني سفر مي كند و پس از مراجعت به ايران چندي در سلك هنرمندان كتابخانه فرهادخان قرامانلو كه از بد و سلطنت شاه عباس اول صفوي مصدر مشاغل لشگري و كشوري بوده درآمده و مدت ها ملازم او بود تا اينكه فرهادخان به دست الله وردي خان كشته مي شود. پس از آن ميرعماد از خراسان به قزوين مي آيد و در آنجا ساكن مي شود و به كتابت و قطعه نويسي مي پردازد.
ميرعماد براي ملازمت شاه  عباس نامه اي مي نويسد كه از آن نامه دو مكتوب يكي در يك مجموعه خصوصي و ديگري در كتابخانه ملي پاريس موجود است و چون شاه از مضمون نامه آگاه مي شود او را به دربار مي پذيرد. در آن زمان ميرعماد شعري در مدح شاه عباس مي سرايد:
خدايا تو اين شاه درويش دوست
كه آسايش خلق در ظل اوست
بدارش بر اورنگ شاهي و جاه
بر اوج فلك تا بود مهر و ماه
ميرعماد در نزد شاه مقامي مي يابد و در اصفهان مقيم شده و در مدت شانزده سال ده ها شاگرد تربيت مي كند كه از جمله آنان مي توان خوشنويسان زبردستي چون نورالدين محمد لاهيجي، عبدالرشيد ديلمي، ميرابراهيم، ابوتراب اصفهاني و عبدالجبار اصفهاني، محمدصالح خاتون آبادي، درويش عبدي بخارايي و گوهرشاد دختر مير را نام برد.
به دليل اينكه ميرعماد نزد شاه عباس از مقام والايي برخوردار مي گردد دشمنان حسود و بخيل وي به بدگويي او نزد شاه اقدام مي كنند و متأسفانه به نتيجه مي رسند و ميرعماد از الطاف شاه محرم شده و دل به نااميدي و گلايه مي سپارد.
شاه هر چه نظرش از مير برمي گردد به عليرضاعباسي توجه بيشتري مي كند تا آنجا كه اختلافش با ميرعماد به دشمني مبدل شده و گلايه هاي دوستانه مير نيز به شكايت هاي زهرآگين تبديل مي شود. اين مطالب را دشمنانش به سمع شاه مي رسانند و شاه خشمگين شده و سخناني مي گويد كه چاپلوسان از آن بهره گرفته و شبانه بر سر وي هجوم آورده و او را به قتل مي رسانند .چون روز مي رسد شاه از واقعه آگاه شده و افسوس زيادي مي خورد. به امر شاه عباس جنازه او مورد تكريم قرار مي گيرد و بسياري از مردم و شاهزادگان صفوي در مراسم به خاك سپاري استاد بزرگ و جليل المقام خوشنويسي شركت نمودند و او را در مسجد مقصودبيك واقع در دروازه طوقچي به خاك سپردند و اين حادثه در سال ۱۰۲۴ ه. ق بوده. از ميرعماد پسري به نام ميرابراهيم و دختري به نام گوهرشاد بازماند كه با ساير خويشاوندان از بيم دشمنان استاد ترك وطن كردند و تعدادي به عثماني و بعضي به هندوستان مهاجرت نمودند. ميرعماد انساني آزاده و خوشنويسي بي نظير و شاعري توانمند بود. آثار بسياري از نظم و نثر از او باقي است كه بسياري را به خط زيباي خود مزين كرده است. اين رباعي زيبا منسوب به ميرعماد است.
جان از من و بوسه از تو، بستان ديده
زين داد و ستد مشو پشيمان و بده
شيرين سخني است، نيست دشنامي تلخ
گرد لب شكرين بگردان و بده
از استاد ميرعماد قطعات و آثار خطي فراوان باقي مانده است. ميرعماد صاحب مكتب و شيوه او مشهور و معروف است.
آثار اين استاد فرهيخته زينت بخش موزه ها، كاخ ها،  كتابخانه ها و مجموعه هاي شخصي مي باشد كه عبارتند از كاخ موزه گلستان، دانشگاه استانبول، مجموعه مرحوم عالي تورك گلدي كه زماني سفير تركيه در ايران بود، مجموعه مرحوم دكتر عبدالله فروهر «تهران»، مجموعه اديب اصفهاني تهران، كتابخانه ملك «تهران»، كتابخانه ملي«تهران»،  و موزه تماشاگه تاريخ نگهداري مي شود. يكي از افتخارات موزه تماشاگه تاريخ اين است كه تعدادي از آثار بي نظير استاد ميرعماد قزويني زينت بخش اين موزه مي باشد و بخشي از فرهنگ و هنر پرافتخار مملكتمان را به نمايش گذاشته است.
سيدشاهين عرب

سايه روشن هنر
تنديس منتشر شد
007455.jpg

بيست و چهارمين شماره هفته نامه هنرهاي تجسمي «تنديس» منتشر شد.در اين شماره مي خوانيم: ملاقات با گرهارد ريشتر/ از بداهه تا محاسبه، نگاهي به آثار جميله وفاكيش، گفتگو با حسن سربخشيان/ طبيعت دگرگون شده/ جان فال، طراحي ايران در دوره قاجار، نشانه شناسي دردستبافته هاي ايراني، موزه رودن/ سزار بالداچيني، انسان  معاصر اسطوره زداست/ گفتگو با آيدين آغداشلو. تنديس به سردبيري محمدحسن حامدي و با حمايت مركز توسعه هنرهاي تجسمي به شكل هفتگي در ۲۴ صفحه به چاپ مي رسد.
استفاده از كمترين ابزار
007452.jpg

نمايشگاهي از آثار نقاشي لاله مقيمي از سوم تا دهم خرداد در گالري تنديس شهر شيراز برگزار شده است. اين نقاش جوان مدت سه سال است كه به طور جدي تحت تعليم اساتيدي چون غلامحسين نامي كار مي كند و تابلوهايش به طور عمده كولاژ با استفاده از پاستل گچي است. فضاي نقاشي هاي مقيمي آبستره يا انتزاعي است و نقاش سعي مي كند احساسات خود را با استفاده از كمترين ابزار در معرض ديد بيننده قرار دهد و به نوعي به سمت ميني ماليسم حركت كند. وي علاقه مندي خود را به آثار «پل كله» ابراز مي كند و بر اين عقيده است كه در آثار «كله» بيش از نقاشان ديگر جنبه هاي عرفاني وجود دارد.
انتشار «هنر و مردم»
شماره هاي دوم و سوم «هنر و مردم» انتشار يافت. برخي عناوين درج شده در اين نشريه شامل: نقاشي قهوه خانه ؛ نقاشي يا نقالي؟، ميزگردي با شركت علي بلوكباشي، عباس بلوكي فر، بهروز دارش،  جلال ستاري،  ژازه طباطبايي، مسعود عربشاهي و جواد مجابي، درباره مكتب سقاخانه، مرتضي مميز، كاشي هاي كاخ فرمانيه، يحيي ذكاء، كولي در غربت كرمان؛ افشين نادري، قزاق هاي ايران؛ خواستگاري و جشن هاي عروسي؛ منصور كيايي، بناي مركزي بنگاه دخانيات ايران؛ محراب پارسا، شهاب فروزنده آسمان؛ محمد بشرا، تقسيم كار در اقتصاد كشاورزي گيلان؛ طاهر طاهري.«هنر و مردم» به صاحب امتيازي و مدير مسئولي حميدرضا نوروزي طلب و زير نظر شوراي نويسندگان به چاپ مي رسد.

هنر
ادبيات
اقتصاد
انديشه
زندگي
سياست
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  انديشه  |  زندگي  |  سياست  |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |