گفت وگو با عبدالمجيد معاديخواه
كالبد شكافي قيام ۱۵ خرداد
|
|
ائلدار محمد زاده صديق
آقا من به شما نصيحت مي كنم، اي آقاي شاه، اي جناب شاه، من به تو نصيحت مي كنم دست بردار از اين كارها، آقا اغفال دارند مي كنند تو را، من ميل ندارم كه يك روز اگر بخواهند تو بروي همه شكر كنند، من يك قصه اي را براي شما نقل مي كنم كه پيرمردهايتان، ۴۰ ساله هايتان يادشان است، ۳۰ ساله ها هم يادشان هست. سه دسته، سه مملكت اجنبي به ما حمله كرد، شوروي، انگلستان، آمريكا به مملكت ايران حمله كردند. مملكت ايران را قبضه كردند، اموال مردم در معرض تلف بود، نواميس مردم در معرض هتك بود، لكن خدا مي داند كه مردم شاد بودند براي اين كه پهلوي رفت
اشاره: پانزده خرداد، نقطه آغاز نهضتي بود كه پانزده سال زمان نياز داشت تا با صدايي هر چه رساتر به جهانيان بگويد، كشور شاهنشاهي ايران به جمهوري اسلامي ايران و آن هم با رأي و خواست خود مردم تبديل مي شود و براي هميشه بساط حكومت هاي خودكامه از اين كشور رخت برخواهد بست.
و اما چهاردهم خرداد يادآور مردي است از سلاله آل محمد(ص)، مردي كه يكه و تنها، بيرق مبارزه با حكومت پادشاهي را بر دوش كشيد و مردم تشنه اسلام و عدالت سخن او را كه از ژرفاي سالها بي عدالتي حكومت هاي دست نشانده بلند مي شد، شنيدند و لبيك گفتند. چهاردهم خرداد زمان غروب جسماني او نيز بود و طلوع مجدد، بيعتي دوباره، سوگندي مكرر و تجسم بزرگترين بيعت تاريخ ايران زمين با رهبري ستوده و فرزانه كه او هرگز غروب نخواهد كرد. در حاشيه نشست تخصصي فرهنگسراي انقلاب جهت كالبد شكافي قيام ۱۵ خرداد فرصت را مغتنم شمرده و با حجت الاسلام عبدالمجيد معاديخواه از فعالان سياسي سالهاي ۴۱ تا ۵۶ گفت وگويي انجام داديم كه از نظرتان مي گذرد.
* در مورد وضعيت حاكم بر حوزه هاي علميه در زمان بروز نهضت ۱۵ خرداد توضيح بفرماييد، با توجه به اين كه ماقبل از اين هم در تاريخ، در دوره پهلوي اول و دوم مصوباتي را داشتيم كه بعضي از علماي ديني ما آن را خلاف احكام اسلامي تشخيص داده بودند، اما هيچ گاه مقابله اي با جديت و شدتي كه در اين دوره با اين مصوبات صورت گرفت را شاهد نبوديم. علت آن چه بود كه حوزه علميه قم در اين مقطع با اين شدت و حدت با جريان مقابله با تصويب احكام غيراسلامي و ضد اسلامي مقابله كرد و ضمن اين كه يك مقايسه اي داشته باشيد با وضعيت حوزه هاي علميه، چه در ايران چه در خارج از ايران در مقابله با مصوبات غيراسلامي حكومت ها در دوره معاصر.
- اگر تاريخ اين مملكت را از روزي كه در واقع تحولاتي در تاريخ معاصر شكل گرفته با واقعه اي كه مطرح هست و منتهي به ۱۵ خرداد ماه و به براندازي رژيم گذشته و تأسيس جمهوري اسلامي شد، دقت بكنيم بالاخره يك ستيزي بين دو جبهه از اول به وجود آمده است. يك جبهه شيفتگان تمدن غرب بودند كه زيبايي ها، خوبي ها و چيزهاي قشنگي را در غرب مي ديدند. افراد معدودي اين امكان را نداشتند كه تجربه اي از غرب و اروپا و فرنگ به اصطلاح آن روز داشته باشند. از نخستين روزي كه زمينه زوال سلطنت قاجار كه يك استبداد رسمي قانوني مطلق بود، به وجود آمد، درگيري بين كساني كه پايبندي به سنت ها داشتند (كه اين دو تا بايد در جاي خودش تفكيك شوند) با كساني كه تجددي را مي خواستند و چندان مقيد به سنت ها يا آنچه كه تعبير به هويت ملي مي شود، نبودند، آغاز شده است. اين جنگ، جنگ ادامه داري است و من الان نمي خواهم وارد اين مسأله بشوم. اما به هر حال در روند اين درگيري ها يك قانون اساسي تصويب شد كه در آن قانون اساسي براي مرجعيت شيعه جايگاهي منظور شده بود كه نتيجه بسياري از جنگ ها و دعواهاي گذشته بود. قرار بود مصوبات مجلس را با اين معيارهاي شرعي محك بزنند و اين جايي بود كه در قانون اساسي براي مرجعيت شيعه منظور شده بود، اما هرگز اين كار صورت نگرفت و چرايي آن داستان طولاني و مفصل يكي از بحثهاي تاريخي است. اما اين حق همواره وجود داشت و كسي هم كه مطالبه جدي بكند از اين مسأله، كمتر در تاريخ معاصر ديده شده. بسياري از افراد، نگاه جدي تر و اساسي تري داشتند و آن اين بود كه قدرتي به عنوان قدرت مرجعيت بايد جايگاهي داشته باشد كه در مهار كردن قدرتهاي ديگر مؤثر باشد، مخصوصاً آن روزي اين معنا خودش را نشان مي داد كه در بار همه قوانين را زير پا گذاشته بود و رژيمي بود كه نه مجلس برايش مطرح بود، نه نهادهاي مدني كه حداقل در نهضت مشروطه پيش بيني شده بود، سلطنت مطلق استبدادي بود، منتهي اسم و عنوان مشروطه را هم با خودش يدك مي كشيد. اگر در جامعه اي، قدرت مطلق باشد، ديكتاتوري زورگويي كه به نهادهاي قانون هم پايبند نباشد، در اين شرايط بودن يك قدرت ديگري كه گاهي در برابر او بايستد، پشت گرمي به همه مردم مي دهد. نه فقط روحانيت، نه فقط كساني كه پايبندي هاي ديني داشتند، همه مردمي كه به هر حال از ديكتاتوري و زورگويي و استبداد نگراني داشتند، نوعي دلگرمي به اين داشتند كه در روز مبادا، قدرتي به عنوان مرجعيت هست كه با ابزار فتوا مي آيد و اين ديكتاتوري را مهار مي كند. اين، مسئله بسيار مهمي بود. بنده معتقدم كه اساساً اولين درگيري كه به عنوان مخالفت با اصلاحات علم به ميدان آمد، منشااش اين بود كه شاه بعد از آيت الله بروجردي مي خواست اين قدرت را ناديده بگيرد، اگر كسي به اين نكته توجه بكند كليد فهم بسياري از مسائل به دستش مي آيد و الا انبوهي از سؤالات بي پاسخ در برابرش قرار خواهد گرفت. البته روشن شدن اين مطلب در گرو اين است كه تاريخ را با هم بازخواني بكنيم و بررسي بكنيم. اما خلاصه مطلب اين است كه قضيه قدرت آيت الله بروجردي به عنوان مرجع شيعه، يكي از حادثه ها و رخدادهاي عظيم سياسي هم در تاريخ اسلام، هم در تاريخ ايران، هم در تاريخ روحانيت هست. اين را دقت كنيد كه بعد از شهريور۲۰، كه فضايي در كشور پيش آمد و آزاديهايي شكل گرفت، خيلي احزاب به ميدان آمدند، مطبوعات آمدند، اتفاقات زيادي رخ داد، ولي همه اينها با يك باد و طوفان از بين رفت و تنها چيزي كه از فضاي شهريور ۲۰ باقي ماند، جا افتادن مرجعيت آيت الله بروجردي در حوزه علميه قم بود و اين كاري است كه امام قبل از نهضت در آن مشاركت داشته اند. تا به امروز هميشه مرجعيت شيعه در نجف مستقر بود، هيچ وقت در ايران نبوده، حالا چه اتفاقي افتاد و چه كارهايي انجام شد كه يك شخصيتي در قم به عنوان مرجعيت شيعه جا افتاد و مستقر شد، اين يكي از رخدادهاي بسيار اساسي و مهم است. اجمالاً من اين را به شما عرض مي كنم آن روزي كه آيت الله بروجردي زندگي را بدرود گفتند، در تمام جهان تشيع يك مرجع بود و اين اتفاقي است كه حتي براي امام هم نيفتاد، يعني امام در اوج قدرت به عنوان رهبر يك انقلاب پيروز، بنيانگذار يك نظام جديد، در عين حال مرجعي بود كه در كنارش فتواي ديگري هم بود، حالا شعاع اين مرجع ديگر كم بود يا زياد بود، به هر حال آيت الله خويي بود، آيت الله گلپايگاني بود، اما آيت الله بروجردي يك مرجع بود در تمام جهان تشيع، به همين دليل داراي قدرتي شده بود كه بالقوه استبداد و ديكتاتوري را گاهي تهديد مي كرد. حالا مشي سياسي آيت الله بروجردي چگونه بود، بحثي است كه فرصت ديگري مي طلبد، ولي آنچه را كه مي خواهم عرض كنم، اين است كه دربار قدرت را به چشم خودش ديد، يعني يك مرجع با يك فتوا همه جهان تشيع، نه فقط ايران، عربستان سعودي، كويت، اردن، مصر، سوريه، پاكستان، لبنان و هندوستان و خيلي جاهاي ديگر، هرچه شيعه در دنيا هست را با يك قدرت فتوا مي تواند به حركت دربياورد و در ايران هم كه وضع مشخص خود را داشت. دربار از اين قدرت احساس خطر مي كرد و لذا بعد از فوت آيت الله بروجردي، تصميمش اين شد كه اين قدرت مرجعيت را پاره پاره كند و بعد از اينكه تجزيه شد، قدرت مرجعيت را نديده بگيرد. آنهايي كه خيال مي كنند چون شاه بعد از فوت آيت الله بروجردي به آيت الله حكيم در نجف تلگراف كرده معنايش اين است كه شاه آيت الله حكيم را به عنوان مرجع انتخاب كرده، اشتباه مي كنند. شاه مي دانست، كارگزارها و مشاورهايش هم مي دانستند كه تلگراف شاه به آيت الله حكيم، در عين حالي كه او را از جهتي تثبيت مي كند، از جهتي هم به او آسيب هم مي زند. همين آسيب را هم مي خواستند بزنند و زدند و لذا بلافاصله بعد از تلگراف شاه به آيت الله حكيم، فضا عوض شد. يك دفعه موج گرايش به حاج سيد عبدالهادي شيرازي كه داستان مفصل خودش را دارد، شروع شد. ديكتاتوري شاه، تنها قدرتي كه يك مقدار دغدغه برايش ايجاد مي كرد، مرجعيت بود كه آن را هم مي خواست بعد از آقاي بروجردي ناديده بگيرد. داستان تصويب لايحه اي از دولت علم در شرايطي خاص، تست اين معنا بود كه به هر حال ببينيم كه مرجعيتي اصلاً هست يا تجزيه كرديم و تمام شد و لذا شاه در يكي از سخنراني هايش در مشهد اين تعبير را كرده بود كه بعد از آقاي بروجردي، چيزي به چشم نمي خورد اين را در يكي از سخنراني هايش امام جواب دادند، فرمودند: مردك، البته اين تعبير مردك بعد از تهاجم فيضيه است، خود اين كه، امام لحنش در برخورد با شاه و دربار يك لحني بود كه دائم بر حسب رفتار آنها عوض مي شد، از نكته هاي دقيق در سيره سياسي امام و قابل توجه است. اول برخورد امام محترمانه بود، حتي لقب رايج آن زمان را هم در اولين تلگراف مطرح مي كنند، اما به تدريج كه از آن طرف گستاخي و بي ادبي زياد شد و وقتي تهاجم فيضيه شروع شد، لحن امام عوض شد. در يك سخنراني گفتند:« مردك در مشهد بعد از فوت آقاي بروجردي، گفته در قم كسي به چشم نمي خورد، بعدها ديدند چيزهايي به چشم مي خورد، اين تعبير، تعبيري بود كه نه در مقابل استبداد و ديكتاتوري هيچ قدرتي نباشد، اين نكته را براي اين مي گويم كه نه تنها روحانيت، نه تنها دين باوران، نه تنها معتقدين به اسلام، حتي سياسيون و نيروهايي كه چندان اعتقادات مذهبي هم نداشتند، به اينكه قدرتي در برابر قدرت مطلقه دربار بايستد، به اين اهميت مي دادند.» اين مسأله بسيار مهمي است و اعتقاد بنده اين است كه آن چيزي كه اجماع مراجع در شروع مبارزه شكل مي گيرد، همين مسأله بود، يعني در يك جلسه كه متأسفانه هيچ سند و خاطره اي از آن نداريم، اولين جلسه اي كه در آن جلسه كه در منزل آيت الله حائري برگزار مي شد، يك مبارزه تاريخ ساز مطرح شد و تنها اطلاعي كه از اين جلسه داريم، اين است كه نتيجه بحث، يك اجماع بوده كه بايد در برابر اين تصويب نامه ايستاد، چرا اين اجماع شكل گرفته؟ بنده، بر حسب شواهدي كه دارم، معتقدم كه آنچه اين اجماع را شكل داده، سياست شاه درخصوص ناديده گرفتن مراجع بعد از آيت الله بروجردي بوده است. يعني استبداد مطلق و ديكتاتوري كه هيچ مهار و لگامي ندارد، قدرت مطلقه اي كه با ديكتاتوري و استبداد مي خواهد كشور را اداره كند و به هيچ يك از نهادهاي مدني و قانوني هم اعتنايي نمي كند، مي خواهد آخرين قدرتي كه ممكن است يك روز در مقابلش بايستد، اين را هم عملاً از ميدان خارج بكند، برابر اين ايستادگي شده و حركت شكل گرفته؛ اين، داستان شكل گيري حركت است.
* قبل از كودتاي ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، شاهد سركوب و در نهايت سكوت تمامي نيروهاي منتقد رژيم بوده ايم، يعني گروههاي مبارزي كه در آن ايام در قالب دسته جات مختلف و به عنوان منتقد عرض اندام مي كردند. بعد از كودتا همگي ساكت شدند و به طور علني شاهد مبارزات آنها نبوديم (البته به غير از نهضت آزادي كه در سال ۱۳۴۰ شكل گرفت) تا مقطع شروع مبارزات روحانيت به رهبري حضرت امام (ره). بفرماييد تعبير اين كار چه بود و چرا همه گروهها، مبارزه را كنار گذاشتند و روحانيت در اين مقطع مبارزه را ادامه داد؟
- طبقه بندي جريانهاي سياسي و فرهنگي در تاريخ معاصر ايران كار بسيار دشواري است و من نديده ام تحقيق مناسبي در اين زمينه صورت گرفته باشد كه ما اصلاً چند جريان سياسي و فرهنگي در تاريخ معاصر ايران داريم و كارنامه اينها در فراز و فرود تاريخ چگونه بوده است؟ بعضي وقت ها شما مي بينيد، به هر حال، حركتي مثل سي تير بوجود مي آيد، همين مطلبي كه بين يك فردي با عنوان ملي يا با هر عنوان ديگري، دفاع از منافع جامعه و مخالفت با استعمار انگليس مي كند و يك اتحادي با يك عالم ديني پيدا مي كند، در قيام ۳۰ تير هم همان جوشش جمعيت تهران را، جاهاي ديگر نيز داشت. از اينها نبايد سرسري بگذريم، براي اين كه ۱۵ خرداد را مطرح مي كنيم، نبايد بقيه را نفي بكنيم. من فكر مي كنم بايد درباره اين مسائل دقيق تر فكر بشود. براي خود من آرزوست كه جريانهاي سياسي و فرهنگي را به صورت طبقه بندي شده و دقيق بشناسيم و درباره كارنامه هايشان اظهار نظر بكنيم. آنچه مسلم است، اين است كه روزي حركتي از قم شروع شد، در حالي كه حركت هاي گذشته به هر دليل به بن بست رسيده بود و اين واقعيتي است، يعني حالا حركت هاي گذشته را ما به هرگونه ارزيابي بكنيم و هر نمره اي به آن بدهيم و به هر شكلي تحليل بكنيم، اين واقعيت را كه بعد از كودتاي ۲۸ مرداد و پيامدهايش، به طور كل حركتهاي سياسي در ايران به بن بست رسيده، را نمي توانيم انكار كنيم. روزي حركت از قم شروع شد با فرياد امام و ابتكاري كه ايشان به دست گرفتند كه محور حركت بودند، البته به وسيله مرحوم آيت الله حائري و همفكري كه با هم داشتند؛ ولي در هر صورت، روزي كه اين حركت شروع شد، حركت هاي ديگر به بن بست رسيده بود كه به دليل آن بن بست هم بايد در جاي خودش برسيم. امام اصرار داشتند آلودگي هايي كه در گذشته تجربه هاي تلخي براي جامعه داشت، وارد اين حركت نشود. اين يكي از اصول امام بود كه اگر ما بخواهيم اين مسأله روشن بشود بايد ببينيم كه چه شكستها، تلخ كاميها و اختلافها و خاطرات تلخي در گذشته مردم بوجود آمده بود. يكي از مسائل اصلي اين بود كه به هر حال در هر حركت كه به عناوين مختلف در گذشته انجام مي شد، عناصر ناصالحي در مركز اين حركتها نفوذ مي كردند و اين عناصر ناصالح، مجموعاً حركت را به شكست مي كشانند. شايد اين مسأله روشن باشد كه چطور در اين جناح ها و جناح بنديها و كشمكشهاي سياسي، عنصرهاي ناسالم وارد مي شوند و چطور حركتهايي كه بايد در جهت منافع مردم باشد به انحراف كشانده مي شود، ارتباط با قدرتهاي خارجي پيدا مي شود ولي به هر حال اين حركت در چنين شرايطي، يعني در شرايطي كه حركت هاي مستقل به بن بست رسيده بود، با يك دست نخوردگي خاصي شروع شد و به خصوص اصرار امام (ره) در پيوند دادن آن با عاشورا مسأله اي است كه طبعاً قابل قبول بود.
* به حادثه ۱۵ خرداد برمي گرديم، در دهه اول محرم ۴۲ كه منتهي به سخنراني روز عاشوراي حضرت امام شد و نهايتاً حادثه ۱۵ خرداد، شاهد بروز مديريتي قوي، منسجم و حساب شده از سوي حضرت امام (ره) هستيم. حضرت امام جريانات را در كنترل خودشان داشتند و حساب شده پيش مي بردند و جلساتي را با آنها براي توجيهشان برگزار مي كردند. در صورتي كه مايل باشيد در اين زمينه توضيحاتي بدهيد؟
- بله، ببينيد واقعاً آن محرم يكي از محرم هاي تاريخي اين سرزمين بود كه هنوز به نظر من بازسازي نشده است. يعني نسل امروز واقعاً آن محرم را نمي شناسد، امام براي اين محرم از قبل برنامه ريزي داشتند. ايشان در دو مقطع پيك هايي را به شهرستانها اعزام كردند. براي اينكه چهره هاي برجسته اي را كه در سراسر كشور وجود دارند و علماي قدرتمندي را كه به هر حال هر كدام نفوذي داشتند، در جريان حركت قرار دهند و آنها را همگام كنند. يعني شايد حداقل حدود ۵۰ نفر از اشخاص مورد اعتماد امام براي توجيه راهي شهرستانها شدند. مثل مرحوم آقاي حجتي كرماني براي كاشان، آقاي طاهري خرم آبادي، آقاي رفسنجاني در آن حركت اول اعزام شده بودند. در حركت دوم سربازخانه ها مدنظر بودند. بعد از اين كه تهاجم به فيضيه شد، به بهانه سربازي طلاب، عده اي را گرفتند كه جو رعب و وحشت ايجاد كنند. درست است كه از يك جهت نيروهايي را گرفتند، اما از جهتي، حسني كه داشت اين بود كه پيام نهضت، حتي از آن ديوارهاي آهنين پادگانها عبور كرد، يعني اگر فرض كنيم مثلاً آقاي هاشمي رفسنجاني (البته چهره هايي مثل ايشان بين كساني كه به سربازي رفته بودند، كم بود) افرادي نيز بودند كه اگر سربازي نمي رفتند، امكان اين كه از اين ديوارهاي آهنين پادگانها چيزي به آن طرف رد بشود وجود نداشت و اين ادامه همان راه بود. قرار بود از اول محرم وارد بحث هاي سياسي نشوند، ولي از پنجم، ششم محرم كه به عاشورا نزديك تر مي شديم، كار دشوارتر مي شد. در آستانه اين تحولات هيأت بني فاطمه در تهران شعار «قم گشته كربلا، فيضيه قتلگاه، خون جگر علما، شد موسم ياري مولاناالخميني» را سر داد.
اما در آستانه تاسوعا و عاشورا، شماره حسابي در بانك صادرات افتتاح شد. گفتند: هر كس مي خواهد به فيضيه كمك بكند، مي تواند به حساب پول بريزد. اين يك رفراندوم بود. در ميان تمام مردم هم پخش شد كه اين يك رفراندوم است، يعني كسي كه مي رود، پول مي دهد، طرفدار فيضيه است. صفهاي بسيار طولاني در اين صفها فراوان ديده مي شد كه حمايت از حركتي بود كه در قم آغاز شده است، مخصوصاً كه بانك صادرات، شعبه هاي خودش را در تاسوعا و عاشورا باز نگه داشت كه خودش يكي از بحثهايي است كه در تاريخ بايد به آن پرداخت و حاكي از حمايت مردم از جنبش و نهضت است. فضا در آن محرم، واقعاً فضايي است كه پردازشش احتياج به هنر دارد، احتياج به كارهاي هنري دارد و به اين سادگي امكان پذير نيست. مردم زيادي خودشان را به قم رساندند، جمعيت واقعاً قابل توصيف نبود. براي كساني كه نبودند آن صحنه را ببينند و تمام اين حرفها براي همان دو كلمه اي بود كه امام هيبت و هيمنه استبدادي را كه نمي شد به آن چپ نگاه كرد، شكستند. من خلاصه مي كنم آن سخنراني را در همان دو كلمه «بدبخت» و «بيچاره» اي كه امام به شخص شاه گفتند، شاهي كه شما جوانان، هيبت آن را نمي توانيد تصور كنيد.
* در خصوص مقدمات شكل گيري قيام ۱۵ خرداد توضيحاتي بدهيد؟
- انقلاب سفيد از جمله قضايايي بود كه به شكلي مستقيم در شكل گيري نهضت ۱۵ خرداد تأثير داشت و متأسفانه در همين مرحله بود كه مرجعيت، وحدت خود را از دست داد و به نوعي شعار نهضت چند شاخه شد. از ديگر مواردي كه در شكل گيري اين حركت مؤثر بود، قضيه مدرسه فيضيه بود، كه طي آن رژيم با خشونت نهضت را سركوب كرد و اين خشونت چندان هم بي تأثير نبود. در اين مرحله، ديگر مرجعيت به شكل يكپارچه در صحنه نبود و اختلاف ميان صفوف نهضت هر لحظه عميق تر مي شد، اما همه تلاش و سعي حضرت امام(ره) روي اين نكته مهم معطوف بود كه اين اختلاف و از هم گسيختگي آشكار نشود و به اين ترتيب حضرت امام با هوشياري خاصي از فرصت محرم و عاشورا استفاده كردند. مجموعاً آنچه كه به عنوان زمينه هاي پيدايش حركتي به عنوان قيام ۱۵ خرداد در حافظه تاريخ ماند، جريان انجمن هاي ايالتي و ولايتي، رفراندومي كه در حقيقت نوعي انتقام از عقب نشيني دولت علم، تحريم عيد توسط مراجع و روحانيت كه شوكي را بر جامعه وارد كرد و واكنش آن را امام به محرم و عاشوراي ۴۲ كشاند. در روز عاشورا، حضرت امام(ره) در مدرسه فيضيه سخنراني كردند. در اين روز جمعيت زيادي گرد هم آمده بودند و بسيار احتمال مي رفت كه مأمورين حمله كنند و حضرت امام را به شهادت برسانند و يا دستگير كنند. در واقع كسي احتمال نمي داد كه چنين حركتي بدون درگيري تمام شود و به همين دليل، عده زيادي از مردم براي حفاظت از جان امام داوطلب شده بودند. اين عده از يكي از محله هاي قديمي قم انتخاب شده بودند و كار سازماندهي و تشكل آنها بيشتر به عهده آقاي سيد محمد وراميني بود، كه به اعتقاد من ايشان يكي از معدود افرادي هستند كه بهترين خاطره هاي اين قضايا را در ذهن دارند و از جزييات آن آگاهند.
بايد اعتراف كنم كه در روز عاشورا هر كس به مدرسه فيضيه آمده بود، داوطلب و منتظر رويارويي با حادثه بود. اكثر مردم خود را به انواع وسايل دفاع از قبيل يخ شكن هاي نوك تيز مجهز كرده بودند. خلاصه اين كه همه با آگاهي به استقبال آمده بودند و مطمئن بودند كه آن روز بي حادثه تمام نخواهد شد. هيأتها و دسته هاي عزاداري با آن مقدمات، حسابي مجلس را گرم كرده بودند و احساسات و عواطف مردم به اوج رسيده بود. از طرفي زمان سخنراني هم عصر عاشورا انتخاب شده بود تا مردم تهران و نقاط ديگر بتوانند خود را به مراسم برسانند. همان مردمي كه صبح عاشورا را در قالب هيأتهاي عزاداري، عظيم ترين راهپيمايي را به عنوان مانور نهضت در برابر رژيم ترتيب داده بودند.
نزديك غروب، همه خود را از گوشه و كنار به قم رسانده بودند و تمام مدرسه فيضيه اعم از صحن كوچك، صحن بزرگ، خيابان هاي اطراف، ميدان آستانه، رودخانه و جاهاي ديگر مملو از جمعيت بود.
در آن موقع اصلاً كسي باور نمي كرد كه بشود اسم شاه را بي سلام و صلوات برد. اصلاً كسي جرأت چنين چيزي را نداشت، همه نصيحت مي كردند تا حضرت امام (ره) از اين كار صرفنظر كنند. اين كار خطرناكي است در شرايطي كه شاه حاكمي با قدرت و قوي شوكت است و اصلاً كسي جرأت نمي كرد به يك مأمور ساده دولتي تعرض بكند و يا حرف تندي بزند، حالا امام دارد با رأس مملكت اين جوري صحبت مي كند:« آقا من به شما نصيحت مي كنم، اي آقاي شاه، اي جناب شاه، من به تو نصيحت مي كنم دست بردار از اين كارها، آقا اغفال دارند مي كنند تو را، من ميل ندارم كه يك روز اگر بخواهند تو بروي همه شكر كنند، من يك قصه اي را براي شما نقل مي كنم كه پيرمردهايتان، ۴۰ ساله هايتان يادشان است، ۳۰ ساله ها هم يادشان هست. سه دسته، سه مملكت اجنبي به ما حمله كرد، شوروي، انگلستان، آمريكا به مملكت ايران حمله كردند. مملكت ايران را قبضه كردند، اموال مردم در معرض تلف بود، نواميس مردم در معرض هتك بود، لكن خدا مي داند كه مردم شاد بودند براي اين كه پهلوي رفت، (منظورشان رضا شاه است) من نمي خواهم تو اين طور باشي، نكن! من ميل ندارم تو اين طوري بشوي، نكن، اين قدر با ملت بازي نكن...» كه گذشت زمان نشان داد كه پيش بيني امام چقدر درست بود.
چيزي نگذشت كه لحن صحبت امام تند شد، تا آنجا كه ايشان شاه را با عناويني چون بدبخت و بيچاره خطاب كردند و ابهت او و دستگاه حاكم را شكستند. صحبت هاي حضرت امام(ره) بيشتر به يك شوك شبيه بود، چرا كه تا آن روز سابقه نداشت شخصي شاه را اين طور مورد خطاب قرار دهد.
من هر بار كه خاطره حرف هاي امام در روز عاشورا و در مدرسه فيضيه برايم تداعي مي شود، بلافاصله به ياد اين حديث حضرت اميرالمومنين (ع) مي افتم كه مي فرمايند: «و افضل من ذالك كله، كلمه عدل عند امام جائر»: يعني از همه ارزش ها بالاتر، اين است كه شخصي در برابر قدرت ستمگري فرياد عدالت سر دهد. در واقع همه چيز در آن لحظات خلاصه مي شد و ما اگر بخواهيم ريشه انقلاب اسلامي و نهضت گسترده مردم را جست وجو كنيم، جانمايه آن را در فرياد و نهيب حضرت امام در عصر عاشورا خواهيم يافت. يعني همه تحولات از همان سخنراني ايجاد شد و مردم پي بردند كه در برابر سلطنت خودكامه پهلوي، كسي هست كه بايستد و با فريادي رسا حرف هايش را بگوييد.
* نكته اي كه مي توان مطرح كرد اين است كه آيا در آن مقطع، تمام علما و حوزه علميه، هم فكر و هم رأي با امام(ره) بودند يا نه؟ زيرا امام (ره) در اواخر عمرشان در بيانيه اي مرقوم فرمودند كه در ۱۵ خرداد ۴۲ تنها مقابله با گلوله و مسلسل شاه نبود كه اگر تنها اين بود، مقابله را آسان مي نمود، بلكه علاوه بر آن از داخل جبهه خودي گلوله حيله و مقدس مآبي و تحجر بود، گلوله زخم زبان و نفاق و دورويي بود كه هزار بار بيشتر از باروت و ناظر به چه اتفاقاتي است كه در حوزه ما همزمان با شكل گيري مبارزه اتفاق افتاده؟
- نه اين مربوط به شكل گيري مبارزه نيست؛ شكل گيري مبارزه چون بنده آن موقع بوده ام بدون ترديد با اجماع بود؛ يعني همه مراجع بدون هيچ استثنايي، از مراجع نجف، قم، مشهد و علماي بزرگ اصفهان، شيراز و همه جا؛ همه بالاتفاق در اين مبارزه اول يعني مقابله با انجمن هاي ايالتي و ولايتي كه تستي بود كه رژيم مي خواست ببيند كه آيا موفق شده كه مرجعيت را از ميدان بيرون بكند؛ و قدرت آن را ناديده بگيرد يا نه، در آن زمان همه مراجع- گرچه تصميم در قم گرفته شد- اين تصميم مورد احترام قرار گرفت و به دليل ارتباطاتي كه بود، مثلاًً فرض كنيد آيت ا... گلپايگاني كه در اين جلسه بودند با آيت ا... خويي و با آيت ا... موسوي ارتباط داشتند يا آيت ا... حائري با بعضي از مراجع ارتباط داشتند؛ مجموعاً و از همه مهم تر از نظر من در ايجاد اجماع؛ آقاي بهبهاني كه جاي خودش را دارد در تاريخ ،كه ميزان الحراره روحانيت سنتي بود. در واقع همان روحانيت سنتي كه در بخشي از زمان امام ،از او انتقاد هايي دارند. در اولين حركت همگي يك صف واحد بوجود آوردند و پيروز هم شدند، يعني دولت علم چاره اي جز عقب نشيني نديد و به طور مطلق دستش را بلند كرد، حتي هر شرطي را كه در آن مرحله؛ براي دولت علم مطرح كردند بي قيد و شرط قبول كرد و اين شكست بسيار تلخي براي علم بود. اما بعد از اين كه شاه وارد مبارزه شد و علم از ميدان بيرون رفت، شخص شاه وارد ميدان شد و ادامه كار را به عهده گرفت. در اين مرحله طبعاً مبارزه هم سخت تر بود. زيرا شكاف هم ايجاد شده بود، اولين انشعاب ها را ما در اين مرحله داريم. اگر بخواهيم به آن بپردازيم، خوب طبعاً بايد وارد يك تاريخي بشويم. به دليل اين كه ۱۵ خرداد مطرح است، بايد روي اين مطلب تكيه كنم كه ما در تاريخ معاصر ايران و در مجموع تاريخ ايران، مواردي كه انسانها آمده اند و كشته شده اند و خون داده اند، فراوان داريم. آنچه كه ۱۵ خرداد را جاودانه كرد، در اين تاريخ از ديدگاه بنده اين هست كه امام با آگاهي دقيق از مسائل مختلف جامعه شناسي اين كشور گرفته تا مسائلي كه به تاريخ مبارزه معاصر مربوط مي شود و بسياري مسائل ديگر در جمع بنديشان پاي بند بودند تا اين نهضت را به عاشورا گره بزنند. اين، يك اصل در مبارزه امام بود. لذا حركتي كه در ماه شوال اتفاق افتاد عكس العمل آن را امام به ماه محرم كشيدند. اين كار را امام(ره) انجام دادند، نه ديگران، يعني با عمد و برنامه ميدان را از نظر زمان انتخاب كردند و مبارزه را از مقطع حدود سه ماه عقب تر آوردند محرم؛ مبارزات خود را در محرم آغاز كردن و بردن حركت به عاشورا و استفاده اي كه امام از همه ميراث عاشورا در تاريخ كردند، نتيجه اش اين شد كه شهداي ۱۵ خرداد در واقع غسل شهادت را با اشك بر سيد الشهداء كردند. يك مردمي آمدند به ميدان كه اين ها با شور و عشق امام حسين(ع) تجديد پيمان كرده بودند و از فضاي عاشورا بيرون آمده بودند، ما در تاريخ مثلاً يك چيزي مانند طيب داريم، طيب شوخي نيست، نماد يك فرهنگ در جامعه است و شناخت آن فرهنگ قابل توجه است. اين شخص كه روزي براي شاه پا به ركاب شده، حالا با چه انگيزه اي و با چه برنامه اي در مقابل آن مي ايستد، در مقطعي كه در حسينيه اش عكس امام(ره) را دارد و وقتي به او پيغام مي دهند كه در اين مقطع بيا و با ما همكاري بكن تا شرايط آن روز و آن حركت به هم بخورد، جوابي بسيار قابل توجهي داده است و به ادبيات خودش گفته كه من به مادر خودم شك ندارم كه بيام با عزاداران امام حسين(ع) درگير بشوم. شما حالا نيروهايي داريد كه اين نيروها در عاشورا آمده اند به ميدان، گره خوردن حركت سياسي جامعه با عاشورا، يكي از بحث هاي اساسي اين مبارزه است كه هميشه ادامه داشته و هميشه در ايستگاه هاي محرم و رمضان بود كه اين نهضت تقويت مي شد، اولين حركت در عاشوراي ۴۲ بود و آخرين حركت در عاشوراي ۵۷ شروع و شكل گيري حركت در آن عاشورا و براندازي رژيم در عاشوراي ديگر كه بحث خودش را دارد. اما اين قسمت كه امام گله از كي مي كنند، بايد اين ۱۵ سال با همه مقطع هايش و همه انشعاب ها و شكاف هايي را كه پيش آمده و به تدريج از همديگر جدا شده اند، همگي شناخته بشود تا آن بخشي كه امام(ره) مورد انتقادشان است روشن شود.
* با تشكر از وقتي كه در اختيار ما قرار داديد.
|