كارتل هاي چند مليتي و توسعه نيافتگي
|
|
راضيه زعفرانيه
نويسنده: دكتر همايون الهي/ ناشر: قومس/ چاپ اول ۱۳۸۱/ ۱۹۹ صفحه/۱۷۰۰ تومان
ما در عصري زندگي مي كنيم كه شركت هاي بزرگ كه با عنوان شركت هاي چند مليتي شناخته شده اند داراي ثروتي برابر كشورها هستند و بيشتر منابع جهان را تحت كنترل خود دارند. هر چند ريشه اين شركت ها كه اعضاي كارتل هاي چند مليتي مي باشند را مي توان به دوران تهاجم اروپاي غربي به جهان خارج از خود از اواخر قرن ۱۵ ارتباط داد: اما شركت هاي چند مليتي و به تبع آن كارتل هاي چند مليتي از اواخر قرن ۱۹ پا به عرصه وجود گذاشتند.
با توجه به اهميتي كه فعاليت شركت هاي چند مليتي به خصوص در سايه حمايت دولت هاي پيشرفته صنعتي و سازمان هاي بين المللي نظير سازمان تجارت جهاني در سراسر جهان به دست آورده اند آشنايي با اين شركت ها بسيار مهم است. البته قدرت شركت هاي چندمليتي ناشي از سلطه انحصاري آنها بر بازارهاي توليد و توزيع است كه از طريق تشكيل كارتل هاي چندمليتي اعمال مي شود. بنابراين در اين كتاب ضمن توجه به روش هاي اعمال شده توسط كارتل ها به شركتهاي چندمليتي به عنوان اعضاي كارتل هاي چندمليتي نيز پرداخت مي شود.
در صفحه اول اين كتاب كه تحت عنوان شركت ها و كارتل هاي چندمليتي به عنوان ابزار استمرار توسعه يافتگي مي باشد مؤلف در مورد تاريخچه كارتل و تعريف و اهداف و ساير موارد پيرامون كارتل به توضيح مي پردازد. كلمه كارتل براي اولين بار در سال ۱۸۷۹ ميلادي توسط نماينده ليبرال رايشتاك يعني آقاي ريشتر به كار برده شد و وي اين نام را به گروهي از توليدكنندگان صنايع ذوب آهن اطلاق نمود كه با استفاده از تعرفه هاي حمايتي گمركي و بر اساس توافق هاي متقابل، قيمت كالاهاي خود را در داخل آلمان بالاتر از قيمت جهاني نگه مي داشتند. كارتل را مي توان چنين تعريف كرد: «يك شركت بزرگ يا اجتماع چندين شركت توليدكننده كالايي همگون كه با توسل به اعمال و اقدامات گوناگون و اغلب غيرقانوني و محرمانه و به صورت تشكيلاتي انحصار بازار را در زمينه هاي فعاليت خود در دست مي گيرد.» اين شركتها به طور روزافزون مايل به سرمايه گذاري در كشورهاي جهان سوم مي باشند كه دليل آن هم درصد بالاي سوددهي سرمايه در اين كشورهاست.فصل دوم در مورد شركت هاي چند مليتي و توسعه كشورهاي جهان سوم مي باشد. سرمايه گذاري مستقيم خارجي همراه با كمك خارجي، مهمترين چهره روابط اقتصادي بين كشورهاي غربي و كشورهاي جهان سوم بعد از سال هاي ۱۹۴۵(۱۳۲۴) بود؛ و كارگزار اصلي اين سرمايه گذاري شركتهاي چند مليتي بودند.
بحث در خصوص مفيد بودن يا نبودن فعاليت هاي شركت هاي چند مليتي در كشورهاي در حال توسعه كه از اواخر دهه ۱۹۷۰ آغاز شده است تا به امروز ادامه دارد و نظريات مختلفي در رابطه با تأثيرات اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي آن ارائه شده است.
فصل سوم با عنوان دستگاه تشكيلاتي كارتل هاي چند مليتي براي تسلط بر بازارهاي جهان شروع مي شود. با پايان يافتن جنگ جهاني دوم و به خصوص پايان دوران استعمار در اواخر دهه ۱۹۶۰، نياز امپرياليسم به استثمار منابع كشورهاي به اصطلاح جهان سوم و حفظ بازار جهاني موجبي براي توجه مجدد كارتل هاي چندمليتي به اين مناطق شد. آنها دو هدف اساسي را دنبال مي نمودند اولاً به توطئه خود عليه كوشش كشورهاي «عقب نگه داشته شده» براي توسعه و پيشرفت ادامه دادند و ثانياً به نابود كردن و يا سلطه بر صنايع و اقتصاد در حال پيشرفت كشورهايي پرداختند كه به موفقيت هايي دست يافته بودند.اين كارتل ها براي حفظ و ادامه تسلط خود بر بازارهاي جهان به شيوه هاي مخربي همچون دامپينگ، بايكوت، خرابكاري، تقلب در مواد اوليه، كنترل وسايل توليد و ترور متوسل مي شوند. اين كارتل در كشورهاي مختلف به مرور يكي از عوامل مؤثر و تعيين كننده قدرت سياسي شده اند و براي رسيدن به اين منظور كارمندان عاليرتبه با نفوذ قبلي را به استخدام در مي آورند و به آنها حقوق بسيار گزافي مي پردازند و با اين كار مي توانند با وضع قوانين به نفع خود امتيازات زيادي را بگيرند. فصل چهارم با عنوان شركت هاي چندمليتي به عنوان ابزار استثمار مطرح مي شود. شركت هاي چندمليتي با فعاليت خود در كشورهاي جهان سوم موجب انتقال سرمايه و تكنولوژي به اين كشورها و افزايش سطح درآمد و اشتغال و بهبود وضع تراز پرداخت هاي خارجي آنها شد.
در مجموع توسعه صنعتي و در نتيجه توسعه اقتصادي اين كشورها را باعث مي شود اما واقعيت هاي موجود نشان مي دهد كه برعكس اين نوع تبليغات، فعاليت شركت هاي چندمليتي در جهان سوم در موارد فوق تأثير منفي بر جاي مي گذارد. فصل پنجم با عنوان شركت هاي چندمليتي در عرصه جهاني شدن مطرح مي شود و مؤلف مي نويسد اين شركتها بزرگترين بهره وري را از اين تحولات به خود اختصاص داده اند. اين شركت ها كل بازارهاي جهان را بدون حد و مرز در اختيار دارند و مي توانند بر اساس خواست خود در هر كجا كه مي خواهند به توليد، توزيع و يا توقف فعاليت هاي اقتصادي بپردازند مؤلف در فصل ششم به نتيجه گيري مي پردازد و مي نويسد در اينجا ضمن ارائه نظريات مختلف اشاره به اين نكته ضروري است كه طرفداران اين شركتها بيشتر به جوامع پيشرفته صنعتي و مخالفان تا حدودي به جوامع پيشرفته و در حال توسعه نظر دارند. يكي از موارد بحث در مورد اين شركت ها تضاد آنها با دولتهاست چه دولتهاي مادر اين شركتها در كشورهاي صنعتي و چه دولتهاي ميزبان در كشورهاي در حال توسعه، اين شركتها در حال حيات خود با مشكل كنترل دولتها روبه رو بوده اند كه به تدريج با قدرت گرفتن مالي اين شركتها، نوعي همكاري و يا تأثيرگذاري متقابل بين دولت و شركتهاي چندمليتي به وجود آمد.
|