نينا شاهرخي
نيازهاي اوليه انسان عبارتند از :غذا، پوشاك و مسكن؛ انسان ها همواره بعد از تامين دو نياز اوليه خود به دنبال يك سرپناه بوده اند. اين سرپناه در هر زمان با توجه به رشد انسان و ميزان پيشرفت او در زمينه هاي مختلف، متفاوت بوده است؛ گاهي غاري در دل يك كوه بوده، زماني در زير درختان پر شاخ و برگ بوده و زماني نيز پيشرفت بيشتري داشته، به دست خود انسان ساخته شده است. به همين ترتيب انسان زماني كه صاحبخانه مي شود هيچگاه ديگر از آن جدا نمي شود و اينگونه نيست كه در طول تاريخ موردي را پيدا كنيم كه انسان ها پس از مدتي زندگي كردن در يك سر پناه به اين نتيجه رسيده باشند كه بايد در طبيعت و در هواي آزاد زيست كنند!
پس مسكن جزء لاينفك زندگي انسان ها بوده و هست. حال مي توان پرسيد كه چرا چنين چيزي رخ داده است؟
نسان مايل است كه آسايش داشته باشد و هيچگونه عاملي روال عادي و آرام زندگي او را بر هم نزند؛ نقش مسكن در اين ميان بسيار اهميت دارد. وجود مسكن براي آسايش انسان در برابر عوامل مزاحم خارجي بسيار موثر بوده، با رشد و تعالي بعد فكري و مهارت هاي انسان همواره در ساخت خانه ها به اين موضوع بيشتر توجه شده است. انسان انحصار طلب خواهان امنيت، با روش هايي خود را از گزند عوامل خارجي مصون نگاه داشته است؛ اين صحبت ها يك مقدمه كلي براي بيان دليل استفاده از مسكن بود. حال بايد به جامعه امروز خود بنگريم و ببينيم كه مسكن در جامعه ما چه معنايي مي دهد و نحوه بر خورد افراد جامعه با آن چيست؟
طبيعي است كه هر كس دوست دارد خانه اي مستقل براي خود داشته باشد و اين مساله را نيز حق مسلم خود مي داند، ولي بايد ديد آيا با شرايط كنوني چنين چيزي امكان پذير است؟
زندگي اشتراكي يا انفرادي؟
اين ديد كاملا آرمان گرايانه است كه به فكر تحقق اين مساله باشيم كه روزي فرا برسد كه هر خانواده اي صاحبخانه اي براي خود باشد؛ چرا كه همواره در تمام جوامع افرادي وجود دارند كه در آمد آنها كفاف زندگي روزمره را نيز نمي دهد، چه برسد به اينكه آنها روزي صاحبخانه شوند. ضمن اينكه اين مساله را نيز نبايد از نظر دور داشت كه روز به روز توقعات مردم در حال افزايش است،براي مثال در گذشته نه چندان دور خودمان، چند خانواده در يك خانه زندگي مي كردند(Expand family) و از اين شيوه زندگي خود نيز خشنود بودند و لذت مي بردند، اما امروز ديگر حتي تصور چنين زندگي براي ما (اكثر ما) ممكن نيست، ضمن اينكه در بسياري از جوامع غربي امروزه ميل به زندگي تك نفره نيز افزايش پيدا كرده است و در اصلIndividual family ها در حال شكل گيري است، جالب اينجاست كه بسياري از ما از زندگي كردن در آپارتمانها تا حد امكان دوري مي كنيم، چراكه عقيده داريم اين نوع خانه ها آسايش كافي براي زندگي كردن ندارند و با فرهنگ ايراني مغايرند.
چند پرسش
با اين توضيحات مي توان چند پرسش مطرح كرد و به بيان طرح موضوع پرداخت:
- آيا هر كسي حق دارد صاحبخانه شود؟
-اگر چنين اتفاقي نيفتد چه مشكلاتي ممكن است پيش بيايد و اگر سودي به حال جامعه دارد آن سود چيست؟
- آيا نياز به مسكن در حال حاضر يك نياز ضروري است؟
- اگر مشكل مسكن حل شود آيا اين كمكي به حل شدن مشكلات ديگر جامعه نيز مي كند؟
- اگر قرار باشد تصميمي جدي در زمينه مسكن در نظر گرفته شود چه بايد كرد؟ و از كجا بايد شروع كرد؟
- آيا همين قدر كه تعداد خانه ها زياد شود به ما كمك مي كند يا اينكه نوع مسكن نيز اهميت دارد؟
اگر بخواهيم با ديدي كاملا ايده آل گرايانه و آرماني به قضيه نگاه كنيم بايد گفت كه اين حق مسلم هر انسان است كه صاحبخانه باشد؛ اما بايد ببينيم كه چنين چيزي امكان پذير است يا خير؟ اگر به نوشته هاي پيشين نظري بيندازيم خواهيم دانست كه وقوع چنين امري ممكن نيست و نگاه كوتاهي به تاريخ نيز اين مساله را تائيد مي كند، چرا كه همواره افرادي وجود داشته اند كه از داشتن خانه محروم بوده اند. بايد به اين مساله از زاويه اي ديگر نگريست. به اين شكل كه بايد ببينيم چه تعداد افرادي وجود دارند كه با تغيير يكسري سياست گذاري ها مي توانند صاحبخانه شوند در حاليكه در حال حاضر از داشتن خانه محرومند؟
حتي همين موضوع به ظاهر ساده نيز هدف بزرگي است و رسيدن به آن يك موفقيت بزرگ محسوب مي شود!
خانه هايي از نوع بسازو بفروشي
با توجه به پاسخي كه به پرسش اول داده شد بايد در مورد پرسش دوم گفت كه با اين ديد كه به هر حال عده اي همواره از داشتن خانه شخصي محرومند و با توجه به اينكه هيچ فردي نبايد خيابان خواب باشد، پس مسلم است كه عده اي وجود دارند كه تعداد خانه هاي آنها از حد يك مسكن شخصي تجاوز مي كند و اين افراد خانه هاي خود را در اختيار ساير افراد مي گذارند.
از طرف ديگر با توجه به اينكه همواره نياز مسكن وجود دارد ممكن است (همانگونه كه در جامعه كنوني نيز مي بينيم )، سود جويي هايي از سوي افراد صاحب مسكن صورت بگيرد. زياد شدن روز به روز اجاره ها و قيمت هاي نا معقول آنها، خود دليلي بر اين مدعاست. ضمن اينكه چون همين عمل يعني ساخت خانه به منظور كسب در آمد به طريقه گرفتن اجاره يا مانند آن خود سبب پايين آمدن كيفيت ساخت خانه ها مي شود و به اصطلاح خانه هاي بسازو بفروشي (!) نمايان خواهند شد، پس با توجه به پاسخ اول بايد سعي شود هر اندازه ممكن است مسكن براي افرادي كه واجد شرايطي خاص هستند فراهم شود تا كمي مشكل وجود خانه هاي بسازو بفروشي نيز تعديل شود.
در مورد اينكه آيا نياز به مسكن در حال حاضر يك نياز ضروري است يا خير، بايد گفت هر چند شهر امروز ما چنين چيزي را نشان نمي دهد و فعلا خبر ي از افراد خيابان نشين(همانند هندوستان) نيست، اما با توجه به اينكه بسياري از خانه هاي مسكوني در واقع خانه هاي در حال تخريب و يا بسيار نا مناسبي براي زندگي هستند پس اگر تنها خانه هاي مناسب براي زندگي رادر نظر بگيريم شايد نياز به مسكن به شكل قابل توجهي خود را نشان دهد.
آسايش و آرامشي در خور
براي پاسخ به پرسش بعدي بايد گفت؛ مسلما يكي از مهمترين مسايل هر جامعه اي مساله اقتصادي آن جامعه است و اين نظام اقتصادي بر بسياري از آموزش ها و فعاليت هاي ديگر جامعه نيز تاثير خواهد گذاشت.
در مقام پاسخ اينگونه بايد گفت كه بر آوردن هر نياز در جامعه نكات و اثرات مثبتي به دنبال خواهد داشت. شايد مهمترين اثرات آن، يك جامعه سالم از نظر رواني باشد، چراكه دغدغه هاي اجاره نشيني، تعويض خانه و استرس هاي ناشي از آن مي تواند تاثير مهمي در سلامت رواني افراد جامعه بگذارد، طبعا يك جامعه سالم روان جامعه اي موفق خواهد بود و مي دانيم كه در هر زمينه اي اين پيش فرض سلامت رواني و البته جاني افراد بسيار اهميت دارد.
شايد طراحي و ساخت مسكن انبوه، سريع و با صرفه خود مهمترين وظيفه و اداي دين ما در اين زمينه باشد كه البته كار چندان سهل و ساده اي نخواهد بود.
و در پايان پرسش آخر :البته براي پاسخ به اين سوال بايد شرايط مكاني و زماني را هم در نظر گرفت، يعني ممكن است در يك زمان خاص با توجه به شرايط خاص فقط تعداد مسكن مهم باشد، اما در زمان ديگر و با شرايط ديگر، كيفيت آنها از درجه اهميت بالاتري برخوردار باشد.بايد ديد در چه زماني و شرايطي چنين موضوعي مطرح مي شود.
هدف ما از بيان مساله مسكن طراحي و ساخت مسكني متناسب با فرهنگ،خواسته ها و نيازهاي جامعه خودمان است، هدف ما اين است كه بي چون و چرا پذيراي طرح هاي جوامع ديگر براي سكونتمان، براي زندگي شخصي و خصوصيمان كه بسيار با زندگي خصوصي جوامع ديگر متفاوت است، نباشيم (وجود حريم ها، محرم و نا محرم، ديدها و. ..).
هدف نهايي و اصلي ما اين است كه براي انسان، اين موجود ارزشمند و در خور ستايش، مكان آسايش و آرامشي در خور شخصيتش فراهم شود تا آرامش دهنده وجودش باشد نه باعث تشويش خاطر او!
ما به خودمان هم رحم نمي كنيم
حال از تمام اين مطالب كه بگذريم و حتي سياست الگوي آپارتمان ۷۵ متري را پذيرفته شده تلقي كنيم، كيفيت فضايي اين آپارتمان ها آنقدر نامناسب است كه حتي ناوارد ترين و غير متخصص ترين افراد هم تا حدامكان از زندگي درون چنين خانه هايي پرهيز مي كنند.
مثل اين است كه تنها و تنها قضيه يك سر پناه مطرح بوده است، آن هم به ساده ترين شكل موجود؛ يك راهروي باريك در انتها يك اتاق، آنطرف يك تورفتگي به عنوان آشپزخانه و آن سوتر يك در كوچك درست در وسط راهرو كه البته هال مي نامندش (!) براي سرويس ها، روشنايي در نا مناسب ترين شكل، ديد به اطراف كم و ديد از اطراف زياد! داخل خانه هم كه ديگر سليقه خودت است كه با چه ترفندي ۴ تا صندلي (و نه حتي مبل) كنار هم رديف كني، فاصله ات با تلويزيون هم كه....
ما به خودمان هم رحم نمي كنيم؛ آسايش مان را هم مي خواهيم ساده و راحت به دست آوريم. آپارتمان صرفا يك الگوي مسكن نامناسب نيست، اما مصداق هاي موجود است كه آنرا در نظر ما كم ارزش و گزينه آخر جلوه گر مي كند. نگاهي بدون تعصب به نمونه هاي موفقي كه اتفاقا تعدادشان هم اندك نيست راهگشا خواهد بود.البته با توجه ظريف و دقيق به ويژگي هاي اجتماعي-فرهنگي و ساير ويژگي هاي مخاطب....