گفت وگو: طيبه عليخانيان
عكس: مسعود پاكدل
نمايش «تيغ كهنه» سرگذشت يك معلم زن به نام مهرزمان است كه عاشق خسرواني، ناظم مدرسه خود مي شود. اما طبق وصيت عمو قرار است او را به عقد پسر عموي خود درآورند، درحالي كه مهرزمان هيچ علاقه اي به او ندارد. پدر (دكتر فرزام) با فهميدن عشق آتشين دخترش به خسرواني با ازدواج آن دو موافقت مي كند. پس از مدتي درمي يابد كه خسرواني، يك عامل نفوذي از طرف ساواك است و مأموريت دارد تا تشكيلات سياسي دكتر فرزام را لو بدهد...
نادر برهاني مرند كارگردان نمايش اعتقاد دارد كه زندگي در دوران معاصر بي عشق شده است. در حالي كه در گذشته اين حس نوستالژيك و عاشقانه وجود داشت و جاي سؤال است كه چرا در زندگي امروز اين خلأ، حس مي شود، كارگردان نمايش مي گويد: نمايش حاضر يك نقد اجتماعي- تاريخي از زندگي است. نقد زندگي كه مسئول آن نيستيم ولي روي دوشمان سنگيني مي كند. نمايش «تيغ كهنه» هر روز ساعت ۳۰/۱۹ با بازي: مهدي سلطاني سروستاني، پيام دهكردي، نرگس هاشم پور، نگار عابدي، هدايت هاشمي، پرستو كرمي و... در مجموعه تئاتر شهر سالن چهارسو به صحنه مي رود.
* هميشه نويسنده با توجه به ديالوگ هايي كه مطرح مي كند رازي را با تماشاگرش در ميان مي گذارد كه مخاطب خود بايد آن را كسب كند. اما در اينجا با روال خطي كه نمايشنامه دارد اين راز به راحتي آشكار مي شود.
- من اين ويژگي متن آقاي ياراحمدي را اتفاقاً خيلي دوست دارم. او بدون هيچ گونه نيرنگ هاي رايج نمايشنامه نويسي سعي مي كند انديشه بزرگي را با تماشاگر در ميان بگذارد و از لحاظ ساختاري نه به لحاظ ارسطويي بلكه از نوع منحصر به فرد خود مي تواند براي خودش دياگرام منطقي طراحي كند. قصه مي گويد و قصه اش دوست داشتني است و اگر هم بخواهيم در چارچوبهاي درام، متن آقاي ياراحمدي را بررسي كنيم متن ايشان ساختار قابل دفاعي دارد. حال شايد منظور شما اين باشد كه چرا متن ايجاد تعليق نمي كند.
* بله. يعني آن سوسپانس لازم را ندارد؟
- متن اصلاً به چنين جهتي نمي رود و داعيه آن را هم ندارد كه بخواهد از طريق سوسپانس تماشاگر را حفظ كند. اصلاً ساختار چنين هدفي ندارد و از همان ابتدا واضح و صريح چنين چيزي را مطرح مي كند. شما دو تا صحنه ۲۰ دقيقه اي را مي بينيد كه نه مي توانيد تعليق را به آن معنا در آن پيدا كنيد و نه مقدمه چيني از نوع ارسطويي. متن از همان ابتدا ويژگيهاي خودش را اعلام مي كند. به اعتقاد من هر قصه اي مي تواند ساختار منحصر به فردي براي خود داشته باشد. به شرطي كه بتواند پاسخگو باشد. مثلاً اگر بگوييم كه يك نمايشنامه بايد و يا مي خواهد ايجاد موقعيت كند، با تماشاگر ارتباط برقرار كند، مي خواهد شخصيت پردازي و يا داستان گويي كند، متن آقاي يار احمدي در پلان اول داستان گويي است هر چند بقيه ويژگيهاي ديگر را نيز دارد و زيباتر است . البته قصه گويي براي گروه ما خيلي دغدغه است و اين چند سالي كه با هم كار مي كنيم معتقديم كه در اين روزگار با توجه به تمام تفاسير اگر بتوانيم قصه خوب هم تعريف كنيم ،وظيفه خود را به انجام رسانده ايم. حال بماند كه انديشه و پيام در آن حتماً نهفته است. شما با مؤلفه هاي رايج درام نويسي سراغ اين متن نرويد. چون با مشكل روبه رو مي شويد.
* آيا محور فعاليت هاي سياسي شخصيت هاي نمايش به كودتاي ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ برمي گردد؟
- بعداز كودتاي ۲۸ مرداد ۱۳۳۲. زمان را ۵ يا ۶ ماه بعداز سر كار آمدن دولت كودتا در نظر گرفتيم.
* آيا خسرواني در قتل دكتر دست داشته است؟
- خسرواني آمده كه تشكيلات دكتر فرزام را لو بدهد. او از در عاطفي وارد شده اما خودش هم گرفتار عشق مي شود درنتيجه هنوز مأموريتش را به ثمر نرسانده تشكيلات در تهران لو مي رود. در صحنه وداع خود دكتر مي گويد: «...خسرواني در اين ماجرا نقشي نداشته و بي احتياطي رفقاي ما در تهران باعث آن شده است.» البته بد هم نيست كه اين مسأله كمي در ابهام باقي بماند. چون هيچ لطمه اي به قصه نمي زند. خسرواني خواسته كاري را انجام دهد اما موفق به انجام آن نشده است. از طرفي به زعم خسرواني همين خواستن هم خود انجام كار است. چون نيتش را داشته و هميشه شرمنده چنين نيتي است.
* خسرواني در ديالوگي به فردوس، پسر مهرزمان، مي گويد: «من همه چيز خودم را فداي خداي خودم كردم و خداي تو در مقابل خداي من هيچ است.» منظور او از آن خدا قدرت است يا عشق؟
- منظور از اين خدا يك تعبير استعاري است. هر دو است. تلاقي دو جهان بيني است. خدايي كه خسرواني به او معتقد است و مي بينيم كه جهان بيني خسرواني، جهان بيني كمي هم نيست. او دركارش استوار است و اين، كار زيباي آقاي ياراحمدي است كه نمايش را به لحظات دراماتيك نزديك مي كند. با آنكه آنتاگونيست نمايش، خسرواني است و ما او را موجود شروري مي دانيم و مشاهده مي كنيم كه او تا لحظه مرگ پاي اعتقاداتش مي ايستد و همه آن چيزهايي كه تا لحظه فروپاشي نظام شاهنشاهي با او بوده و به آن اعتقاد داشته است. آن خدا را نه حضرت احديت بلكه تعبيري از همه داشته ها و چيزهايي كه يك آدم مي تواند به عنوان شاخص هاي قدرت و شاخص هايي كه بتواند به آن تكيه كند داشته باشد، در نظر بگيريد.
* درواقع خسرواني مي گويد: «من به خاطر چيزهايي كه فكر مي كردم به آن اعتقاد دارم همه داشته هايم را قرباني كردم و تو با اين كارت در مقابل عملي كه من انجام دادم هيچ كار بزرگي انجام نمي دهي؟
- ببينيد خسرواني حركت خودش را تقديس مي كند و حتي در انتها در تلفني كه به مهر زمان مي كند مي گويد: «فكر نكن كه من از ضعفم اين كار را كردم چون اين يك قضاوت احمقانه است در مورد سرنوشت.» چون كشتن خسرواني كاري است قهرمانانه كه يك بخش آن مي تواند در مسير اعتقاداتش باشد كه خيلي وارد اين مبحث نشديم و بيشتر بخش عشق آن را مطرح كرديم.