به اعتقاد شهرستاني، اسماعيليه بخشي از جامعه اسلامي و از برخي جهات هسته اصلي آن به شمار مي رود و نبايد خود را از آن جدا كند. اگر چه شهرستاني از تعاليم اسماعيليه پيشين حمايت مي كرد لكن هيچگاه حاضر نشد به انزواي آنها از جامعه تن در دهد. افزون بر اين، به اعتقاد شهرستاني، غيبت موقتي امام نمي تواند بهانه اي براي تعليق تعاليم ديني و عقلانيت مبتني بر هدايت امامان پيشين باشد
ويلفرد مادلونگ
ترجمه: عليرضا رضايت
آنچه مي خوانيد مقدمه اي است كه ويلفرد مادلونگ بر ترجمه اش از كتاب المصارعه عبدالكريم شهرستاني (م ۵۴۸ ق)، به انگليسي، نگاشته است. نويسنده در اين مقدمه ضمن معرفي مختصر شهرستاني و اشاره اي اجمالي به اهم آثار او و نيز بيان اختلافش با حسن صباح و پيروان او مي كوشد ضمن ارائه شواهدي، اسماعيلي بودن او را زير سؤال ببرد. نويسنده در ادامه به معرفي كتاب المصارعه مي پردازد و مي افزايد شهرستاني در اين كتاب با نگاهي فلسفي، ابن سينا را در هفت مسأله حصر اقسام وجود، وجود واجب الوجود، توحيد واجب الوجود، علم واجب الوجود، حدوث عالم و مبادي عالم اعلي به چالش كشيده است، كه داور اين مصارعه نيز به درخواست خود شهرستاني، سيدمجدالدين، نقيب ترمذ، از مقامات دربار سلطان سنجرسلجوقي است. در پايان نيز با اشاره به رديه خواجه نصيرالدين طوسي بر كتاب المصارعه، بيان مي كند كه هر چند اين رديه از يك سو سبب كاهش تأثير اثر شهرستاني در بخشي از جهان اسلام گرديد، اما از سوي ديگر، خاصه در ميان اهل سنت به رونق اين كتاب كمك نمود.
تاج الدين، ابوالفتح محمدبن عبدالكريم شهرستاني (م ۵۴۸ ق/ ۱۱۵۳ م) در مجامع علمي امروز به سبب نگارش كتاب ملل و نحل شهرت دارد. اين كتاب مروري است جامع و مفصل بر اديان، فرق و مكاتب و نحله هاي فلسفي گوناگون كه «دبيلو. كورتن» اول بار آن را در سال ۱۸۴۶-۱۸۴۲ به چاپ رساند!(۱) اين كتاب به رغم ديدگاه مشخصاً اسلامي آن بواسطه بي طرفي و واقع بيني و نيز مطالعه گسترده در اعتقادات و باورها و آراء مذهبي گوناگون همچنان مورد توجه و تحسين است. در اين كتاب فصول مربوط به اديان و مذاهب غيراسلامي تحت عنوان ارباب ديانات و ملل آمده است.(۲)
اخيراً ترجمه اي از آن به همت يونسكو به زبان فرانسه به همراه حواشي كامل و پيشگفتاري در تكريم و تمجيد مؤلف به چاپ رسيده است.(۳)
اثر برجسته ديگر شهرستاني كتاب نهايه الاقدام في علم الكلام در باب كلام هست. اين كتاب را آ.گيوم نخستين بار در سال ۱۹۳۴ منتشر نمود.(۴) اين كتاب علاقه او را به پژوهش در مسائل بنيادين كلام به خوبي نشان مي دهد و از طرفي گوياي تربيت او در سنت كلامي اشعري نيز هست. در واقع او در مقام يك اشعري شافعي به مدت سه سال (۵۱۴-۵۱۱ ق/ ۱۱۲۰- ۱۱۱۷ م) در مدرسه نظاميه بغداد به تدريس مشغول بود؛ مدرسه اي كه پيش تر بواسطه كوششهاي علمي غزالي شهرت يافته بود.
م.ر. جلالي نائيني و م. ت. دانش پژوه، جنبه ديگري از انديشه ديني شهرستاني را اول بار در دهه ۱۹۶۰ برجسته نمودند. اين دو انديشمند به ديدگاههاي كاملاً شيعي و خاصه اسماعيلي شهرستاني در برخي آثار او اشاره كرده اند.(۵) چند تن از معاصرين سني مذهب شهرستاني با تأكيد بر اين موارد، او را با تمام تبحرش در علوم ديني به پيروي از «مكتب الحاد» متهم نموده اند. ابوسعد سمعاني (م ۵۶۲ ق/ ۱۱۶۶ م) كه تعاليم او را شنيده است، نقل مي كند كه او به مصاحبت با اهل قلاع، يعني اسماعيليه نزاري در ايران و ترويج آراء و تعاليم كفرآميز ايشان متهم بوده است.(۶)
از اين رو، شماري از دانشمندان به تفصيل آراء و ديدگاههاي اسماعيلي شهرستاني را بررسي نموده اند. مهمترين اين آراء در سه اثر باقيمانده از او به چشم مي خورد: ۱- مجلس، كه وعظي است به فارسي در باب عالم خلق و امر كه آن را در خوارزم ايراد كرده است. اين كتاب را نخستين بار نائيني به چاپ رساند و ديان اشتايگر والد آن را بررسي و به فرانسه ترجمه كرده است.(۷) ۲- تفسير مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار، شهرستاني اين تفيسر را در اواخر عمر خويش نگاشته است. او در اين كتاب خاطرنشان مي كند كه بنده اي از بندگان صالح خدا را ملاقات كرده كه اصول و مباني حقيقي قرآن را به وي آموخته است. در جاي ديگري بر برتري اهل بيت پيامبر در تفسير تأكيد مي كند و در مورد برخي آيات نيز از اصطلاحات و تعابير اسماعيلي استفاده مي كند. چاپ عكسي اين تفسير منتشر شده و گي مونو آن را طي چند مقاله مورد تحليل قرار داده است.(۸) چاپ انتقادي ديگري نيز توسط محمدعلي آذرشب در دست تهيه است كه مجلد اول آن به چاپ رسيده است.(۹) ۳- كتاب المصارعه، كه در واقع رديه شهرستاني است بر الهيات ابن سينا، نخستين بار توسط سمير محمدمختار تصحيح و چاپ شده است.(۱۰) تصحيح ديگري از اين كتاب به همراه ترجمه انگليسي آن به قلم نگارنده اين سطور به چاپ رسيده است. نظريه اصلي شهرستاني در اين كتاب استعلاي مطلق خداوند بر تمام موجودات و مفاهيم است همانگونه كه اسماعيليه به آن قائل اند. ساختار اين كتاب كاملاً با عقايدي كه او در كتاب ملل و نحل به اسماعيليه پيشين يا باطنيه منسوب مي كند، مطابقت دارد.(۱۱)
هيچ يك از نقادان سني مذهب معاصر شهرستاني نگفته اند كه او عملاً به فرقه اسماعيليه پيوسته است، اگر چه آنچه او بر آن است نزد ايشان كفر و الحاد به شمار مي رود. شهرستاني، يك سني شافعي به دنيا آمد، تحصيل نمود و با جامعه اهل سنت همراه گشت و تا پايان عمر نيز پيرو مذهب شافعي بود. با اين همه،وي براي اهل بيت پيامبر و ائمه شيعه احترامي خاص قائل است. وسعت تلقي او در تفسيرش از قرآن كاملاً مشهود است. او در اين تفسير از منابع شيعه و اهل سنت هر دو استفاده مي كند و روشهاي مختلف تفسير را نيز بكار مي برد. آراء اسماعيلي او در دو كتاب مجلس و مصارعه از انسجام بيشتري برخوردارند. بنابراين شهرستاني را به لحاظ اجتماعي مي توان پيرو اهل سنت دانست، اما در برخي عقايد اصلي و تفكرات مذهبي، يك شيعي و اسماعيلي است.
|
|
او در كتاب ملل و نحل تا حدي مفصل، بي طرفانه و مجزا تعاليم اسماعيليه پيشين را مي آورد. آنگاه ادامه مي دهد كه «پيروان» دعوت جديد، يعني اسماعيليه نزاري در ايران، هنگامي كه حسن بن صباح شروع به استخدام نيرو كرد و در قلعه ها سنگر گرفت، اين تعاليم را كنار گذاشتند. از آن پس حسن بسيار بر نياز انسان به امامي برحق در هر زمان و نحوه شناخت او تأكيد نمود. شهرستاني نكات مهم بحث حسن صباح را در الفصول الاربعه و برخي رسائل ديگر خود آورده است. اما او با لحني كاملاً انتقادي، حسن را متهم مي كند كه او عامه مردم را از بحث درباره علوم دين منع مي كند و به روشنفكران به جز آنها كه با ارزش هر كتاب و طبقه مؤلف آن در هر رشته آشنايند به سايرين اجازه مراجعه به كتب پيشين (ميراث ادبي اسماعيليه) را نمي دهد. حداكثر تعليم كلامي اي كه حسن به پيروانش مي داد اين بود كه «خداي ما خداي محمد (ص ) است». او خطاب به شهرستاني چنين گفت: «اما تو مي گويي، خدا خداي عقلهاست، يعني كه هركسي تنها پيرو عقل خويش است.»
آنگاه شهرستاني زبان به اعتراض مي گشايد كه پيروان حسن بن صباح هر زمان كه با او وارد بحث كلامي مي شوند خود را به اين جمله حسن [= خداي ما خداي محمد (ص ) است] محدود مي كنند. و به او مي گويند كه ما از تو بي نيازيم و هيچ از تو نمي آموزيم. شهرستاني ضمن پذيرش نياز به معلمي آگاه، از آنها درباره جايگاه آن معلم، تأثير و نقش او در خداشناسي و مسائل كلامي و راهكاري كه اين معلم در مورد امور عقلاني پيش روي مي نهد، مي پرسد. شهرستاني بر آن است كه معلمي به آموزشي است كه ارائه مي دهد و نه شخص معلم. به اعتقاد او پيروان حسن با اين كار باب علم را بر روي خود بسته اند و به دام تقليد كوركورانه افتاده اند. هيچ شخص عاقلي تا اعتقادي را بطور كامل و مشخص نفهمد و تا شاهدي روشن بر طريقي نداشته باشد آن را نمي پذيرد.(۱۲)
از اين سخنان انتقادآميز روشن است كه شهرستاني از سياستهاي حسن بن صباح در قيام مسلحانه اش عليه شاه سلجوقي و نيز به انزوا كشاندن تعاليم اسماعيليه پيشين هر دو ناخشنود است. به اعتقاد شهرستاني، اسماعيليه بخشي از جامعه اسلامي و از برخي جهات هسته اصلي آن به شمار مي رود و نبايد خود را از آن جدا كند. اگر چه شهرستاني از تعاليم اسماعيليه پيشين حمايت مي كرد لكن هيچگاه حاضر نشد به انزواي آنها از جامعه تن در دهد. افزون بر اين، به اعتقاد شهرستاني، غيبت موقتي امام نمي تواند بهانه اي براي تعليق تعاليم ديني و عقلانيت مبتني بر هدايت امامان پيشين باشد. به نظر او وجود فيزيكي معلم و راهنما چندان ضروري نيست بلكه آنچه مهم است دانشي است كه ذهن را بيدار كرده و به سوي علم حقيقي رهنمون مي سازد. محدود كردن دانش، عقلانيت و بحث بسي بهتر از بستن باب آن است. محدود كردن تعليم كلام ديري نپاييد. آراء ديني شهرستاني كه در آغاز از جانب اهل قلاع طرد شده بود بعدها مورد پذيرش قرار گرفت. اما نظريات او در ميان اسماعيليه نزاري چندان تأثيري نداشت. آثار او نيز از ادبيات اين جماعت كنار رفت و ديگر نقلي از آنها به ميان نيامد. در اين ميان، تنها خواجه نصيرالدين طوسي در زندگينامه خود نوشت اش درباره گرايش خود به اسماعيليه، از شهرستاني بطور مشخص ياد مي كند. خواجه او را داعي الدعاه مي خواند و مي گويد كه عموي مادري پدرش و استادش شاگرد او بوده اند. پدر خواجه نيز او را به مطالعه تمام شاخه هاي علوم و نيز شنيدن سخنان پيروان مكاتب و آيينهاي مختلف تشويق مي نموده است.(۱۳)
بي شك عنوان داعي الدعاه در اينجا صرفاً براي احترام آمده است وگرنه شهرستاني جزو دعوه اسماعيليه نبوده است، اين متن نشان مي دهد كه تعاليم و آثار او در گسترش انديشه اسماعيليه مؤثر بوده و طوسي را نيز به پيوستن به اسماعيليه نزاري تشويق كرده است.
افزون بر اين، منتقدين سني مذهب معاصر وي او را به داشتن گرايشات فلسفي متهم كرده اند. ابن ارسلان خوارزمي، نويسنده تاريخ خوارزم گفته است كه گرايش او به الحاد اسماعيليه، نتيجه دوري او از نور شريعت و اشتغال به ظلمت فلسفه است.
او مي گويد شهرستاني بسيار به عقب بازگشته و از آراء فلاسفه دفاع مي كند. سپس مي افزايد من خود در چند مجلس وعظ او حضور داشتم، در آنجا نه سخن از «قال الله» بود و نه «قال رسول الله» و پاسخي نيز به مسائل شرعي داده نمي شد.(۱۴)
لازم به ذكر است كه اين توصيف تنها با بخشي از «مجلس» موجود شهرستاني همخواني دارد، چرا كه اين وعظ ضمن آنكه به هستي شناسي باطني بيشتر مي پردازد تا فقه، سرشار از مسائل قرآني و احاديث پيامبر(ص) است. ظهيرالدين بيهقي در تتمه اش به صوان الحكمه ابوسليمان سجستاني كه شرح حال فيلسوفان است (= تتمه صوان الحكمه) گفته است كه او از شهرستاني انتقاد مي كند كه چرا در تفسير خود [= مفاتيح الاسرار] مباني ديني را با فلسفه (حكمت) در آميخته است و به او مي گويد كه قرآن را مي بايست براساس گفته هاي صحابه پيامبر و تابعين تفسير نمود. بيهقي مي افزايد فلسفه را بايد از قرآن جدا نمود و در هر حال شهرستاني بهتر از غزالي نخواهد توانست دين و فلسفه را با هم درآميزد و شهرستاني از اين سخن سخت آشفته شد.(۱۵) بي شك مراد بيهقي از اشاره به غزالي به عنوان سمبل «آميزش» دين و فلسفه آن بوده كه غزالي در هر دو حوزه تبحر داشته است اما آنها را كاملاً از يكديگر تفكيك كرده بوده و در واقع در آثار ديني خود از فلسفه فاصله گرفته است. واكنش منفي شهرستاني هنگام اشاره به غزالي به مثابه الگويي براي او از جهت تلقي او از سلف مشهورش [= غزالي] در نظاميه بغداد حائز اهميت است.
المصارعه
شهرستاني اين كتاب را به سيدمجدالدين ابوالقاسم علي بن جعفر موسوي امير و نقيب ترمذ، از مقامات عاليرتبه دربار سلطان سنجر سلجوقي تقديم كرده است. او مي گويد كه پيش تر كتاب ملل و نحل خود را به «سيد» تقديم كرده كه سبب جلب حمايت و ستايش او شده است. در واقع مشهور است كه كتاب ملل و نحل پيش تر به حامي پيشين شهرستاني يعني نصيرالدين محمودبن علي توبه مروزي وزير سنجر اختصاص يافته بود و زماني كه آن وزير از كار بركنار شد و در سال ۵۲۶ ق/ ۱۱۳۲ م به زندان افتاد شهرستاني به مجدالدين موسوي پيوست و نام نصيرالدين را حذف و كتاب را به حامي جديد خود تقديم نمود.
شهرستاني در ادامه اعلام مي كند كه اكنون بر آن است كه تا با ابن سينا كه خود، او را استاد كامل و مسلم فلسفه تمام دورانها مي خواند، وارد جدلي فكري (مصارعه) گردد. و در اين ميان از مجدالدين مي خواهد تا داور اين مصارعه باشد. اين درخواست نشانگر آن است كه حامي او [= مجدالدين] با مسائل فلسفي مورد بحث بيگانه نيست و شهرستاني نيز از دانش فني و آراء و ديدگاههاي او آگاه است. شهرستاني احتمالاً زماني كه در خدمت مجدالدين بوده است، با تني چند از فيلسوفان معاصر خود گفتگو داشته است و نظرات و انتقادات خود را درباره ابن سينا با آنها در ميان گذاشته و نظر آنها را نيز جويا شده است. او با حكيم و فيلسوف معروف شرف الزمان محمدبن يوسف ايلاقي ( ۵۳۶ ق / ۱۱۴۱ م) مكاتبه داشته و درباره مسأله وجود، كيفيت ايجاب آن در موجودات، رابطه بين عالم و موضوعات علم و علم مطلق واجب الوجود، خدا، با او بحث و تبادل نظر كرده است.(۱۶) شهرستاني ايرادات خود به ابن سينا را در نامه اي به قاضي زين الدين عمربن سهلان ساوي نگاشته است؛ اين قاضي زين الدين از شاگردان ايلاقي و از جمله منطق دانان متبحر به شمار مي رود، علت شهرت او كتاب البصائر الناصريه اش است كه آن را به وزير نصيرالدين مروزي تقديم كرده است.(۱۷)
ادامه دارد
منبع:
Struggling With the philosopher by
Wilfred madelung and toby mayer
پانوشت ها در دفتر روزنامه موجود است.