پنجشنبه ۴ تير ۱۳۸۳ - شماره ۳۴۱۷
انديشه
Front Page

گفت وگو با خانم فرزانه حكيم زاده مدرس حوزه و دانشگاه پيرامون شخصيت حضرت زينب(س)
اسوه صبر
ياسر هدايتي
009453.jpg

پنجم جمادي الاول مصادف با سالروز ولادت حضرت زينب(س) است. بزرگ بانوي حماسه و صبر كه در جامه تقوا، آگاهي و مقاومت درسهاي بلندي به انسانهاي هميشه آزاده ديروز و امروز داد. حقيقتي برسان اساطير كه در بالاترين فرازهاي آسمان آرامش و آگاهي مي نشيند و صبر سترگ و تولاي شورانگيزش « تا ابد بزرگترين معماي تاريخ خواهد بود» ، از اين رو به خدمت سركار خانم فرزانه حكيم زاده، مدرس تاريخ اسلام در حوزه و دانشگاه و از پژوهشگران جامعة الزهراي قم رسيديم تا پيرامون وجوه گوناگون شخصيت حضرت زينب (س) گفت وگويي داشته باشيم.
* حضرت زينب(س) به عنوان يكي از بزرگ بانوان اسلام مطرح هستند؛ اجازه بدهيد، ورود ما هم به بحث از اين منظر باشد، با توجه به اين كه اسلام توانست نگرش مردم شبه جزيره عربستان را به طور خاص و مردم جهان را به طور عام به جايگاه و نقش زن تغيير دهد؛ مي بينيم كه شايد به علت نهادينه نشدن ارزشهاي اسلامي بلافاصله بعد از رحلت پيامبر(ص) دوباره بسياري از نگرش ها و هنجارها و ارزش ها از جمله نقش و جايگاه شخصيت زن به زمان جاهلي بازمي گردد. در اينجا خوب است كه تحليلي تاريخي- اجتماعي از نقش زن پس از رحلت پيامبر(ص) كه همان زمان زندگي حضرت زينب(س) نيز است مطرح نماييد.
- پس از رحلت پيامبر، بسياري از ارزش ها به تعبيري باژگونه شد و به زمان جاهليت بازگشت. حضرت علي(ع) در اولين خطبه اي كه در آغاز خلافت مي خوانند صريحاً  اشاره مي كنند كه «حالات و منش  شما كاملاً برگشته و شما به آن وقتي بازگشتيد كه خداوند رسول خود را فرستاد. چگونه است آنهايي كه در زمان رسول خدا خوار بودند عزيز شدند و آنهايي كه عزيز بودند خوار شدند؟» و ادامه مي دهند كه «من مي خواهم آنها يي را كه بيهوده بالا رفته اند، پايين بياورم و آنهايي كه پايين آمده اند، بالا ببرم.»
پس قطعاً  اين حرف صحيح است كه پس از رسول خدا نگاه به زن نيز عوض شد و بسياري از حقوق زنان را كه پيامبر برايشان در نظر گرفته بود دگرگون شد. اينكه زن نمي تواند در نماز جماعت شركت كند، هر زني بايد با مردش شناخته شود و معرفي شود، منع كردن زن از آموزش و حضور در اجتماع همه از اين موارد است و اين باژگونه شدن ارزش ها تا جايي است كه به تحريف هم مي انجامد و ديگر هدف دار مي شود. به عنوان مثال هنگامي كه فاطمه زهرا(س) در مسجد خطبه مي خواندند و ام ايمن شهادت مي دهد كه فدك حق زهراست، كسي به او مي گويد اين شهادت اصلاً پذيرفته نيست چون تو يك زن هستي، در صورتي كه ما در اسلام نداريم كه شهادت زن پذيرفته نيست بلكه شهادت دو زن به اندازه شهادت يك مرد معتبر است. يا مسأله (عول و تعصيب) كه طبق آن باقيمانده ارث به فاميلهاي پدري ميت اختصاص مي يابد و اين هم خود از سنتهاي جاهلي بود. نمونه هاي متعدد رفتاري مي شود ارائه داد. در جلد دوم كتاب تاريخ سياسي اسلام از آقاي رسول جعفريان مي توانيد اين مسائل را با شرح و بسط خوبي ملاحظه كنيد.
* آيا به طور كلي در بين تمام مسلمانان ارزشها اين گونه تغيير كرده بود. چون به نظر مي رسد برخي از اين ارزشها متأسفانه علي رغم تلاش اسلام نهادينه نشده بود و بعد از رحلت پيامبر، اينها دوباره به زمان جاهليت بازمي گردد. نظرتان در باره نهادينه نشدن ارزشها درصدر اسلام چيست؟
- قطعاً  درباره تمام مسائل اين مشكل بود، چون رسول خدا(ص) تنها دين را آوردند و در آن بيست و سه سال اصلاً چنين فرصتي پيش نيامد كه تمام مسائل تبيين بشود يا به تعبير شما نهادينه شود. در مكه كه تنها شكنجه و آزار بود، در مدينه هم آنقدر پيامبر درگير مبارزات داخلي و خارجي مي شوند كه اصلاً  فرصت آنچناني ندارند و اگر به بعضي از مسائل هم پرداخته مي شود تنها براي عده معدودي است و قبايل اطراف از آن بي خبر مي ماندند. اين گونه كه مي بينيم بعد از رحلت رسول اكرم (ص) نگرش به زنان و بعضاً احكام آنها تغيير مي كند و خود زنان هم به آن جايگاه معرفتي نرسيده بودند تا بتوانند كاملاً  تشخيص بدهند و نقش حضرت زينب و حضرت زهرا(س) اينجاست كه برجسته مي شود، با توجه به اينكه ايشان در زمان حضرت رسول هم هيچ مجالي براي ظهور پيدا نمي كنند. شايد اگر فعاليت اين بزرگواران نبود ما الان دستور عملي مبني بر فعاليتهاي اجتماعي توام با حفظ وقار و عفت اسلامي نداشتيم.
قابل ذكر است كه اين باژگونه شدن تنها به عدم نهادينه شدن آنها برنمي گشت، بلكه بعد از رحلت پيامبر همانطور كه در تاريخ ذكر شده تلاشهاي بسياري براي بازگشت به هنجارها و ارزشهاي جاهلي شد، چون براي تثبيت حكومت و خلافت تنها تلاش سياسي كفايت نمي كرد، بلكه تلاشهاي فرهنگي نيز بايد مي شد. از جمله تلاشهاي فرهنگي آنان اين بود كه به طور كل نقل و كتابت حديث را ممنوع كردند و تبعاً  حديثهاي بسياري درباره جايگاه و منزلت زن از بين رفت. با توجه به اين كه از بزرگترين مخالفان حكومت نيز وجود مبارك فاطمه زهرا(س) كه يك زن به حساب مي آمدند بود و اين تلاش فرهنگي براي باژگونه كردن به جايي رسيد كه حتي مي بينيم در سال پنجاه هجري عده اي قادر نبودند حج و نماز را هم درست انجام بدهند.
* اگر يك نماي كلي از عكس العمل زنان برجسته همعصر حضرت زينب در مقابله و واكنش نشان دادن به اوضاع آن زمان براي ما رسم كنيد فكر مي كنم براي تبيين بيشتر مسأله مفيد باشد.
- بعد از اين كه حضرت علي(ع)  به خلافت مي رسند، كار فرهنگي بسيار مهمي را انجام مي دهند، نهج البلاغه كه خطبه ها و كلمات قصار متعددي دارد اكثراً در زمان خلافت حضرت بيان شده و طبيعي است چون به تعبير علامه طباطبايي در زمان حضرت رسول كه ادب حكم مي كرد چيزي نگويند و به علاوه فرصت هم نمي شد. پس مي بينيم حضرت علي دست به كار فرهنگي بزرگي زده اند و بسياري از مردان و زنان برجسته در اين دوره تربيت  شدند. ما در تاريخ به نام زناني برمي خوريم كه در جنگ صفين و جمل در كنار حضرت علي هستند و گاه بهترين رجزها را در ميدان مي خوانند.
براي آگاهي بيشتر مي توانيد به (پيكار صفين) نصربن مزاحم يا كتاب صلح امام حسن نوشته شيخ احمد آل ياسين رجوع كنيد.
اين زنان بعدها دردربار معاويه وقتي مورد بازخواست قرار مي گيرند بهترين دفاع ها را از علي(ع) مي كنند و آنچنان مقابل معاويه صحبت مي  كنند كه خود او هم تعجب مي كند.
* در بازشناسي شخصيت حضرت زينب(س) ما هميشه ايشان را از بعد از واقعه  عاشورا مورد مطالعه قرار مي دهيم. بهتر است اين مرتبه نگاه به شخصيت فكري و عقيدتي ايشان را در قبل از عاشورا به بحث بنشينيم؛ نگاهي كه معمولاً  در بازشناسي شخصيت ايشان مغفول مانده است.
- يكي از علتهاي مغفول ماندن اين بخش از زندگي ايشان اين است كه ايشان كلاً در دوره اي هستند كه به طور كل احاديث پيامبر هم اجازه نقل ندارند. ايشان در سال ۴ يا ۵ هجري به دنيا مي آيند و تا زمان رحلت مادر هم بيش از حدود شش سال ندارند و دوره رشد ايشان نيز در دوره هاي خلافت و حكومت معاويه كه بسيار اختناق آميز است مي گذرد. اما يك سري از مطالب در تواريخ از اين دوره نقل شده كه از خلال آن مي توان شخصيت ايشان را شناسايي كرد.
طبق روايات مشهور كه دكتر عايشه بنت الشاطي هم آنان را نقل كرده است، ايشان در ۱۲ سالگي با عبدالله بن جعفر ازدواج مي كنند.
حضرت در هنگام ازدواج خود يك شرط ضمن عقد مي گذارند كه يك مسئله كاملاً فقهي است و آن شرط اين است كه اجازه داشته باشند هميشه با برادرشان حسين همراهي كنند. از اين مطلب دو نكته را مي توان استنباط كرد. يكي اينكه ايشان چقدر با مسائل فقهي آشنا هستند مبني بر اينكه مي توانند نسبت به يكي از چيزهايي كه حق مسلم مرد است شرط ضمن عقد بگذارند و ديگر اينكه اين دختر چقدر آگاهي دارد و حتي صحبتهايي راجع  به حوادث آينده با ايشان شده است.
* نكته قابل توجهي است. زيرا بعضاً وقتي از اين مطلب ياد مي شود اشاره به علاقه خواهر و برادري كه بين ايشان برقرار است مي كنند.
- اصلاً اينگونه نيست. اين حركت، حركت يك خواهر علاقه مند به برادرش نيست. اين حركت از سر معرفت و آگاهي است.
اين مطلب نشان مي دهد ايشان عارف به امام زمان خود هستند، يعني معرفت به آن خط اصلي هدايت در شيعه كه پس از رسول خدا ترسيم شده است. ايشان مي داند كه شناخت امام زمان اطاعت از او را ملزم مي كند و اين اطاعت از اطاعت شوهر و فرزند مقدم تر است. حتي طبق آيات قرآن اين ولايت از ولايت شخص بر خودش نيز مقدم تر است، ولايتي كه از حضرت رسول(ص) به اميرالمؤمنين تفويض شده و در خاندان رسالت تا حضرت صاحب امتداد پيدا مي كند.
اين مسئله جايگاه معرفتي و ايماني حضرت زينب(س) را نشان مي دهد. در صورتي كه ما در زمان خروج امام حسين از مدينه مي بينيم كه كساني مثل محمدبن حنفيه و يا ابن عباس كه از شخصيتهاي بسيار مهم اسلامي هستند، از فهم اينكه نبايد به امام خود پيشنهاد بدهند اين كار را انجام بده يا نده، عاجز هستند و سرانجام نيز امام را همراهي نمي كنند. حتي خود عبدالله بن جعفر كه علي رغم اينكه بعضي خواسته اند او را مثبت ارزيابي كنند باز نكات غيرقابل توجيهي در عدم همراهي با امام دارد.
009456.jpg

* اشاره كرديد به رفتار مصلحت جويانه كساني مثل محمدبن حنفيه، ابن عباس، عبدالله بن جعفر و... اما نگاه معرفتي و ثبات قدم حضرت زينب بر تمام اين رنگ باختگي ايمانها و معرفت ها چيره است.
- به نظر من بحث رنگ باختگي ايمان هم مطرح نيست چون اصلاً اينها اين معرفت را ندارند. اين بينش و آگاهي را ندارند كه كسي مانند امام معصوم بايد مورد اطاعت مطلق قرار بگيرد. اينها آنچنان به امام پيشنهاد مي دهند و گاه گستاخانه امر و نهي مي كنند كه گويي امام حسين(ع) از وضعيتها و موقعيتهايي كه اينان مي گويند آگاه نيست. اما حضرت زينب از ابتدا بدون هيچ چون و چرايي همراه برادر است و حتي از همسر خود مي گذرد. همسري كه طبق نقلهاي تاريخي خصوصيات ممتازي دارد و از چهار فرزند خود دوتاي آنها را هم با خود مي برد و از اين لحاظ مي توان اين حركت را عاشقانه تلقي كرد، چرا كه يك معرفت واقعي دارد و اين معرفت حقيقي مي تواند يك عشق حقيقي را به دنبال داشته باشد.
صحنه هاي جوانمردي حضرت در صحراي كربلا نيز نمودي ديگر از اين معرفت است. وقتي امام حسين(ع) در آن ظهر پرحادثه جسد دو فرزند زينب(س) را مي آورد با آن همه حجم مصيبت و بلا، ايشان براي اينكه مبادا برادر شرمگين و ناراحت بشوند اصلاً از خيمه بيرون نمي آيند. من اين جوانمردي را در دنيا بي نظير مي بينم و جالب است هنگامي كه پيكر علي اكبر را مي آورند، بيرون مي آيند و به عزاداري مي پردازند.
* از معرفت، امام شناسي و بينش سياسي و ولايي حضرت زينب(س) صحبت كرديد. راجع  به تربيت ديني و علمي ايشان هم مختصري توضيح بفرماييد.
- ايشان شاگرد و دست پرورده اميرالمؤمنين بودند و حكايتهايي هم از اين تعليم و تعلم نقل شده است. داستان معروفي است كه در اينجا نقل به مضمون مي كنم ،مي گويند: روزي علي(ع) ايشان را بر دوش مي نشانند و مي گويند: دخترم، بگو: يك، مي گويد: يك مي گويد؛ بگو: دو، زينب(س) مي گويد: من كه نمي توانم با آن زباني كه گفته ام يك و به وحدانيت خدا اقرار كرده ام، دويي را هم بر زبان بياورم (ايشان در ذهنشان بوده كه پدر از خدا صحبت مي كند) .امام علي خوشحال مي شوند و برايش توضيح مي دهند اگر انسان محبتهاي ديگر در دلش باشد كه به خاطر خدا باشد اين منافات با توحيد ندارد.
همچنين جلسات تفسير قرآني كه در كوفه داشتند. حضرت زينب به عنوان يكي از روات حديث نيز در كتب رجالي شيعه مطرح مي شوند. آن خطبه اي كه حضرت زهرا(س) در بستر وفات ايراد كردند يكي از راويانش حضرت زينب است.
* تا به حال از دو منظر تحليل تاريخي موقعيت اجتماعي زمان حيات حضرت زينب(س) و بازشناسي شخصيت ايشان حرفهايي را مطرح كرديم اجازه بدهيد به عنوان آخرين سؤال از منظري ديگر نيز به يكي ديگر از ابعاد برجسته شخصيتي ايشان بپردازيم و آن صبر حضرت است. با توجه به معناي خاص كلامي كه از معناي مفهوم عصمت داريم حضرت زينب معصوم نبودند اما به هر حال به عنوان يك انسان و بالاتر از آن يك زن مي بينيم به گونه حيرت آوري پس از آن همه داغ و رنج و مصيبت كه در طول حيات خود متحمل آن شدند چهره اي اسطوره اي از صبر ارائه مي دهند. ايشان به عنوان يك اسطوره ديني آنقدر در برابر ناملايماتي كه بعضاً از همان كودكي از شهادت مادر تا واقعه كربلا با آن دست به گريبانند صبر مي كنند و صبوري به خرج مي دهند كه شايد بتوانيم بگوييم در تاريخ جهان بي نظير است. البته مراد من از يك اسطوره ديني تفسير افلاطوني آن نيست بلكه به عنوان استعاره از يك حقيقت برتر از ايشان به عنوان اسطوره صبر ياد مي كنم. با اخذ تعبيري از مرحوم شريعتي حضرت با نشان دادن اين جلوه از عظمت خود حقيقتي برگونه اساطير شده اند. لطفاً پيرامون اين وجه از شخصيت ايشان توضيح دهيد.
- با توجه به بخش اول صحبت هايتان دوگونه مي شود به اين سؤال پاسخ داد. آقاي جوادي آملي مي گويند ما دليلي نداريم كه عصمت اختصاص به چهارده معصوم داشته باشد و در اين باره حصري نداريم منتها چهارده معصوم واجب الاطاعه هستند و بر اين اساس مختص مي شوند.
از طرفي ديگر بايد توجه داشت كه ايشان علي رغم آن همه رنج و مصيبت مي تواند چنين صبري پيشه كند و به طمأنينه برسد و تبديل به اسطوره صبر و مقاومت شود.
خداوند در سوره يونس اشاره مي كند، كساني كه خدا را ولي خود قرار داده اند از حزن و خوف رها مي شوند، منظور آن ولايتي است كه همراه ايمان و تقوي باشد. در آيه ديگري مي فرمايد: آنهايي كه تقوا پيشه كردند و خود را اصلاح كردند، آنها چه در دنيا و چه در آخرت حزن و خوفي ندارند.
درباره حضرت زينب ما اين را مي بينيم كه حتي در عظيم ترين صحنه ها نيز خوف و حزن از او جدا شده و اين نشان مي دهد كه زينب از اولياي خداست. زينب كسي است كه يك ايمان مستمر دارد. ايماني كه در همه اعضاي وجودش پراكنده و منتشر شده است. دقت كنيد، ايمان چيزي است كه در همه دلها طلوع مي كند. در بعضي از آيات و روايات است كه خداوند خودش و رحمانيتش را به همه نشان مي دهد. مهم حفظ اين نور و گسترش آن در همه اعضا و جوارح جان و دل است. همچنين او راه خود را مانند مادر بزرگوار خود شناخته است. پس ثبات قدم دارد. او آنچنان به اين راه آگاه است كه حتي همانطور كه گفتم زندگي خود را نيز بر اساس اين راه تنظيم مي كند. به هنگام، حركت مي كند و كاملاً بر حقيقت كارش آگاه است چنانكه با آن دليري در كاخ ابن زياد در جواب او جمله معروف (و ما رأيت الاجميلاً) را كه البته به او منسوب است مي گويد و اينگونه است كه شخصيت ايشان در هاله اي از حقيقتي اسطوره اي نيز قرار مي گيرد.

ياد
دين و معناسازي

دكتر مسعود يزدي
009462.jpg

پل تيليش؛ فيلسوف آلماني تبار مقيم آمريكا و از جمله كساني است كه ميان اگزيستانسياليسم و فلسفه دين قايل به پيوند شد و همواره در صدد محكم كردن آن بود. از ميان آثار او كتاب «دين چيست» از همه مهم تر است. او در اين اثر به شكلي موجز ايده اصلي خود را از دين بيان مي دارد.
از نظر تيليش وجه مميز دين، شكلي است كه در ايجاد «معنا» در جهان دارد. عمل ديني نشان دهنده چگونگي اين شكل ايجاد معنا است.
دنياي تيليش تحت تأثير اگزيستانسياليسم است. از نظر وي دين مجموعه  اعمال سازنده معنا در جهان است و اين در صورتي است كه سوي ديگر آن ايجاد معنا در جهان نيستي است. بنابراين انسان در واقع در ميان دو قطب قرار مي گيرد: معنا و نيستي. هر عمل سازنده معنا در معرض خطر «نيستي» قرار مي گيرد و انسان پيوسته مجبور است تا عمل معنادار كردن را تداوم بخشد.
كتاب ديگر تيليش «شجاعت بودن» است كه همين بعد نيستي را در كنار معنا مورد جستجو قرار مي دهد. بودن در جهان نيازمند شجاعت است، چرا كه ايشان مانند جامدات و جانوران طبيعت از پيش داده شده را ندارد، بلكه پيوسته بايد آن را بسازد و خطر دقيقاً در همين جاست كه نيستي بر ابعاد انساني معناسازي پيروز شود. انسان موجود شكننده اي است كه پيوسته در هجوم نيستي قرار مي گيرد.
معناسازي كه در دين تا سرحد ممكن به آن توجه مي شود در مقابل اين نيستي است. در دنياي معنا، مرگ به معناي انتهاي معنا نيست، چرا كه در اينجا تاريخ و دنياي آينده در مقابل جهان نيست انگار است. در اينجا است كه شجاعت بودن مطرح مي شود و ما از سوي ديگر متوجه اهميت شجاعت در فلسفه و زندگي يونان باستان مي شويم. معنا (يا دين) نيز پيوسته بايد دوباره سازي شود، چرا كه معنا چيزي مطلق و داده شده براي هميشه نيست.
تيليش در همين اثر، پديده اضطراب را بيان مي كند و شرح مي دهد كه ما در معرض دو نوع اضطراب قرار داريم: تشويش و اضطراب به معناي مطلق كلمه. ريشه و علت «تشويش» براي ما آشكار است و عموماً دليل آن را مي دانيم، حال آن كه در مورد اضطراب تحت هجوم پديده ناشناخته اي هستيم كه عموماً بدون علت و سبب بوده و به طور ناگهاني بر ما چيره مي شود.
009459.jpg

در اينجا تأثير انديشه  هايدگر بر تيليش آشكار مي شود. در انديشه هايدگر نيز ميان «ترس» و «اضطراب» تفاوت وجود دارد. اضطراب بيشتر ناشي از بودن در جهان است و در اضطراب است كه ما با پديده بودن ناب مواجه ايم. دين نيز در كنار همين اضطراب شكل مي گيرد. دنياي معنا سازي ما تا ميزان زيادي يك جهان فردي است. در اينجاست كه معناي نهايي دين براي ما كشف مي شود و آن اين كه در كنار هر آفرينش معنايي امكان وجود پديده اضطراب نيز به چشم مي خورد. براي بسياري از بزرگان دين وجود همين اضطراب زمينه ساز پيدايي تجربه ديني ناب است و در اينجاست كه معناي «تجربه ممتاز» براي ما روشن مي شود. تجربه ممتاز، در حقيقت آن تجربه اي است كه امكان حدوث آن بسيار اندك است.
تيليش در اثر خود به نام «الهيات سيستماتيك» جنبه هاي ديگر الهيات را مورد بررسي قرار مي دهد. تيليش نيز «الهيات فرهنگ» را به تحليل مي گذارد. او بر اين باور است كه بسياري از فرهنگ ها بعد ديني بيشتري داشته و لذا در آنها صورت ديگري وجود دارد.
اهميت ديگر تيليش برداشت و برخورد او با نازيسم است. او در جايي مي گويد: «تجربه نازيسم ناخودآگاه به من حكم مي كرد كه در آلمان بمان! در حالي كه بعد خودآگاه به من حكم مي كرد كه از آلمان برو!»
از نظر تيليش بعد عقلايي ما در بخش خودآگاه مان است. در بعد ناخودآگاه، ما تسليم «راحتي» و «عدم تفكر» مي شويم حال آن كه خودآگاه ما سراسر داراي ابعادي است كه نقطه مقابل اين جنبه ها است. از اين رو براي تيليش مهاجرت از آلمان نازي يك عمل عقلاني بوده و در اينجا ما شاهد پيروزي عقل بر نيستي هستيم. در تجربه ديني نيز تقابل ناخودآگاه و خودآگاه را به وضوح مي  توان مشاهده كرد.
تيليش همچنين معتقد است كه ايمان پديده اي است كه پيوسته تجديد حيات مي كند. ايمان چيزي نيست كه يك بار و براي هميشه به دست آيد. ايمان نيز چون ابعاد ديگري در كنار ورطه نيستي قرار دارد و لذا مرتباً خود را تجديد مي كند.

فلسفه، معنويت و هنر در مكتب نوافلاطوني
009465.jpg

دانشگاه ليورپول با مشاركت آكادمي بريتانيا، كنفرانس سالانه فلسفه، معنويت و هنر در مكتب نوافلاطوني را در ليورپول بريتانيا برگزار مي كند.
به گزارش ايلنا، اين كنفرانس، از امروز آغاز مي شود و تا ۲۷ ژوئن برابر با ۷ تيرماه ادامه خواهد داشت.
اين كنفرانس شامل ۱۸ ميزگرد با عناوين متنوع است كه در هر يك استادان به سخنراني پيرامون موضوعات مرتبط با كنفرانس خواهند پرداخت.
«نوافلاطوني قاره اي» عنوان يكي از ميزگردهاست؛ «شلينگ، هگل و ميراث نوافلاطوني»، عنوان يكي ديگر از سخنراني هايي است كه از سوي «پي آترتون» در اين ميزگرد ارائه مي شود.
«نور الهي افلاطون» نيز عنوان سخنراني «جي اسپنسر»  در يكي ديگر از اين ميزگردهاست؛ «درك نوافلاطوني از جسم» هم عنوان يكي از ميزگردهاست كه به رياست «ديويد ليچ» و «جيرولامي چيني» برگزار خواهد شد.
گفتني است؛ «نوافلاطوني قاره اي» عنوان ميزگرد ديگري است كه باز هم به رياست «برچمن» برگزار مي شود و «اس گرش»، سخنراني خود تحت عنوان «قرائت دريدا از نوافلاطوني» را در آن ارائه خواهد كرد. «درك افلاطون از شعر، دو نظريه و يك نقد»، عنوان سخنان «كلوبرت» در يكي ديگر از اين ميزگردهاست.
در اين كنفرانس ميزگردي نيز پيرامون «روح و زندگي در جهان ديگر» برگزار خواهد شد كه رياست آن را «فينامور» به عهده دارد.
«سقراط و مفهوم خرد»، «افلاطونيان و آموزش بلاغت در قرن سوم تا پنجم»، «تفاسير گوناگون جمهوري افلاطون»، «ابعاد گوناگون ارتباط ميان موسيقي و سياست در افكار پروكلس»، «قدرت بخشي از طريق خرد» و «يك ديدگاه افلاطوني، قدرت عادلانه روح»  برخي از عناوين سخنرانيهاي اين كنفرانس هستند.

گفت و گو
افق هاي دين پژوهي
009468.jpg

امير عباس علي زماني عضو هيات علمي گروه فلسفه دانشگاه قم است. رشته تحصيلي وي در دوره دكترا فلسفه تطبيقي بوده و الان هم بيشتر به تدريس فلسفه غرب و كلام جديد مشغول است. تاليفاتي در زمينه فلسفه دين و كلام جديد داشته كه از جمله آنها مي توان به كتاب « زبان دين » كه سال ۷۵ چاپ شده و كتاب « خدا، زبان و معنا » كه در سال ۸۲ منتشر شده اشاره كرد. كتاب جديدي هم در دست نشر دارد كه به طرح مباحث نوين در فلسفه دين معاصر اختصاص دارد. در تدوين بعضي از كتاب ها هم به صورت دسته جمعي مشاركت و مقالاتي در مجلات علمي پژوهشي منتشر كرده است.
وي در گفت و گو با «مهر» درباره وضعيت دين پژوهي در ايران مي گويد:
دين پژوهي به معناي امروزي كلمه، به معنايي كه در دنيا به كار مي رود (روشمند و نظام مند) عمر زيادي در ايران ندارد، ولي به معناي اعم كلمه، ريشه هاي دين پژوهي در ايران خيلي گسترده است و ريشه در سنت ما دارد. در دوران معاصر ايران، از زمان استاد مطهري وعلامه طباطبايي به اين طرف نوعي كلام فلسفي در ايران شكل گرفته كه به نوعي ناظر به سوالات جديد هم است، اما در دو دهه اخير، دين پژوهي در ايران رونق گسترده تري يافته و مسائلي كه در عرصه جهاني مطرح شده مانند: رابطه علم و دين، جهاني شدن، دينداري و مدرنيزم، و... در ايران نيز مطرح شده اند. درست است كه ما در ابتداي راه هستيم و تا رسيدن به مقصود فاصله زيادي داريم، اما مي توانم بگويم كه افق هاي خيلي روشني در پيش روي ما قرار دارد. بسياري از پژوهشگران جوان در سالهاي اخير كارهاي تطبيقي خوبي در زمينه  دين پژوهي انجام داده اند و دبير خانه دين پژوهي نيز هر سال از بين اين پژوهشها بهترين آثار را انتخاب مي كند. به هر حال، بايد قبول كنيم به معناي رايج كلمه، ما در آغاز راه دين پژوهي هستيم.
* كداميك از روش ها و گرايش هاي موجود در دين پژوهي در ايران بيشتر مورد توجه قرار گرفته اند؟
- روش غالب و رايج در دنيا روش تحليلي است. اين روش به دليل غلبه فلسفه تحليلي دراكثر دانشگاههاي علمي دنيا به روش غالب دين پژوهي تبديل شده است. در ايران هم در بسياري از مباحث مطرح شده از روش تحليلي استفاده شده است. اصولا زباني هم كه الان دين پژوهي معاصر ايران را تا اندازه اي تحت تاثير قرار داده متاثر از روش تحليلي است. شما بهتر از من مي دانيد كه اين تنها روش دين پژوهي نيست. روش هاي ديگري هم درعرصه تحقيق و دين پژوهي وجود دارد. از جمله اين روش ها مي توان به روش هاي پديدارشناختي و اگزيستانسياليستي كه دردنياي معاصر هم بسيار مورد توجه است اشاره كرد. اما در ايران هنوز غير از روش تحليلي آن هم به صورت جسته و گريخته و بيشتر در قالب ترجمه ها هنوز روش ها و رهيافت هاي ديگر در عرصه دين پژوهي نتوانسته اند جايي براي خود باز كنند.
* چرا انديشمندان ما نتوانسته اند خود را با ديگر روش هاي شناخته شده وفق دهند؟
- اين امر تا اندازه اي به ذهنيت ما ارتباط دارد. به نظر من روش تحليلي به ذهنيت ما نزديك تر است، با اين تفكر منطقي و كلاسيكي كه ما داريم فكر مي كنم تا اندازه اي روش تحليلي همخواني بيشتري دارد. روش تحليلي براي ما قابل فهم تر از روش هاي اگزيستانسياليستي، پديدارشناختي، جامعه شناختي، و روان شناختي است. اين روشها با پيش فرضهايي به مباحث دين پژوهي مي پردازند كه هنوز مبادي فلسفي آن در ايران فراهم نشده است. تا زماني كه تفكرات اگزيستانسياليستي يا پديدارشناسي درجامعه دانشگاهي ما به طور جدي مطرح نشود، الهياتي كه متاثر از اين تفكراست نيز طبيعتا نمي تواند مطرح شود. دليل ديگر، غموض و ابهامي است كه در زبان اگزيستانسياليسم و پديدارشناسي وجود دارد. با ذهينتي كه ما داريم فهم زبان اين مكاتب و رويكردهاي آن دشوار است.
* چرا كتابهاي منتشر شده در گستره دين پژوهي آن چنان كه شايسته است با استقبال رو به رو نمي شوند؟
- بعضي از اين كتابها جنبه ژورناليستي دارند. عدم توجه به اين كتابها به اين دليل است كه بسياري از آنها به صورت آكادميك و روشمند وارد مباحث نمي شوند. علاوه بر اين، ضعيف وغلط بودن ترجمه ها، و روحيه تقليدي حاكم بر جامعه نيز از جمله علل اين امر به شمار مي روند. البته چندي است كه در ميان حوزه هاي مختلف دين پژوهي كتاب هاي كلام جديد و فلسفه دين بيشتر مورد توجه قرار مي گيرند. وظيفه ما در پاسخ به اين نياز جامعه تاليف و ترجمه متون ارزشمند است.
* جاي ترجمه چه متوني را در اين گستره خالي مي بينيد؟
- يكي از مباحثي كه هم در سنت ما وجود دارد و هم در غرب مطرح شده اين بحث است كه گناه چه تاثيري درمعرفت دارد. آيا معرفت صرفا به سازوكارهاي ذهن انسان برمي گردد يا علاوه بر سازوكارهاي ذهني عوامل غير معرفتي نيز در اين امر تاثيرگذارند. در مغرب زمين كتابهاي مناسبي درباره تاثير گناه بر معرفت نوشته شده، درباب ادله اثبات وجود خدا تلاش هاي جديد خيلي خوبي صورت گرفته، تقريرهاي تازه اي - با توجه به اشكالات تازه اي كه مطرح شده - از مسئله شر ارائه شده كه ترجمه آنها براي جامعه ما بسيار مفيد است.

|  ادبيات  |   اقتصاد  |   انديشه  |   ايران  |   زندگي  |   سياست  |
|  علم  |   ورزش  |   هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |