تشكل هاي فرهنگيان و مسير آينده
|
|
محمد امين
اشاره؛ نويسنده مقاله حاضر در اسفند ماه ۸۲ و بعد از اتمام تحصن يك هفته اي معلمان طي مقاله اي با عنوان «معلمان، معيشت، تحقير» به تحليل اين موضوع پرداخته بود كه: «معلمان بايد به جاي تأكيد بر معيشت كه به تحقير آنان منجر مي شود، بايد مهم بودن معلم و معلمي را ثابت كنند». آن مقاله از طرف افراد و تشكل هاي فرهنگيان مورد اعتراض قرارگرفت چرا كه معتقد بودند در شرايط فعلي، طرح چنين موضوعاتي به ضرر معلمان تمام مي شود. اينك و در فرصتي دوباره، صاحب همان قلم به تحليل بيشتر ديدگاه خود پرداخته و ضمن آن، مسير آينده تشكل هاي فرهنگيان را به تصوير مي كشد.
تشكل هاي فرهنگيان بايد دنبال اهداف جديدتر و جدي تري باشند. حاجي تا يك سال ديگر و شايد كمتر خواهد رفت. درست است كه وزير در آموزش و پرورش همه كاره نيست و مجموعه هم بايد اصلاح شود ولي در هر حال، وزير مي تواند نقشي تأثيرگذار داشته باشد
روزي كه حاجي به عنوان وزير آموزش و پرورش از مجلس رأي اعتماد گرفت، بسيار عصباني بودم، به چند دليل:
اول- تحقيري كه در حق معلمان اعمال شده و ساده ترين گزينه ممكن براي وزارتخانه اي به ظاهر مهم انتخاب شده بود.
دوم- به خاطر كسي كه با وجهه فرهنگي از طرف مردم رأي آورده ولي بيشترين كم لطفي را در حق مهم ترين بخش فرهنگي كشور يعني آموزش و پرورش روا داشته بود.
سوم- وجه المصالحه قرار گرفتن مجموعه اي كه متأسفانه هيچ گاه جدي گرفته نشده است.
فارغ از هرگونه جهت گيري سياسي، قرار گرفتن حاجي بر صدر وزارت آموزش و پرورش، نه تنها به نوعي مكمل انتخاب هاي اشتباه قبلي محسوب مي شد بلكه بيانگر پسرفتي عجيب نيز در اين انتخاب ها بود. انتظار نمي رفت كه تغيير نگرشي جدي در نگاه به آموزش و پرورش و وزير مربوطه ايجاد شود، اما انتظار هم نمي رفت كه آموزش و پرورش تا اين حد ناچيز پنداشته شود.
در هر حال، آن انتخاب، تأسف بسياري از معلمان و دست اندركاران آموزش و پرورش را برانگيخت. دست به قضا، عصر همان روز انتخاب حاجي، با يكي از نمايندگان مجلس جلسه مانندي داشتيم. از وي در مورد دليل اين انتخاب ضعيف سوال كردم. پاسخ داد: اگر فرد بهتري را داشتيد معرفي مي كرديد: با تعجب جواب دادم: مگر من و امثال من چه كاره ايم كه بخواهيم وزير معرفي كنيم. و او جواب داد: اين مشكل خود شماست. تشكل هاي فرهنگيان چنين كاري مي كرد. گفتم: تشكل فرهنگيان انسجام قابل قبولي ندارند و علاوه برآن، همه معلمان هم به آنها اعتماد نمي كنند. جواب داد: بازهم اين مشكل خودتان است. چرا نبايد آن قدر قوي باشيد كه بتوانيد در اين گونه موارد اعمال نظر كنيد؟
البته موضوع آن بحث ادامه يافت. اگر چه قسمتي از انتظارات آن نماينده محترم قابل قبول به نظر نمي رسيد- از جمله آن كه، كسي در خود آموزش و پرورش، معلمان و تشكل فرهنگيان را به بازي نمي گيرد چه برسد به بيرون از آموزش و پرورش كه اينها بخواهند اعمال نظري هم بكنند- اما قسمتي ديگر از اين انتظارات منطقي بود. تشكل هاي فرهنگيان- علي رغم همه كاستي هاي سازماني و جايگاهي كه بين معلمان دارند- چه فرد يا افراد موجه و توانمندي را براي تصدي پست هاي مهم و وزارت آموزش و پرورش كنار گذاشته اند؟ براي معرفي آنان چه كرده اند؟ و مهم تر از همه، اين تشكل ها چه طرح و برنامه اي براي آموزش و پرورش دارند؟ آيا درصدر اين برنامه هاي احتمالي، بازهم حل مشكلات معيشتي معلمان اولويت اول را دارد؟ و آيا اصلاً تشكل هاي فرهنگيان، جايگاهي براي انديشه سازي و پرداختن به موضوعات پايه اي قائلند؟
ما يك درد بسيار بزرگ در آموزش و پرورش داريم، دردي بزرگتر از انتخاب وزير، مشكلات معيشتي، نابساماني سازماني، افت انگيزه و غيره. درد بزرگ ما اين است كه مهم نيستيم و چون مهم نيستيم جدي گرفته نمي شويم. آموزش و پرورش جايگاهي راهبردي در همه نظام هاي اجتماعي جهان دارد و به همين دليل كشورهاي پيشرفته از هرگونه سرمايه گذاري و هزينه كردن در مورد آن دريغ نمي ورزند. آموزش و پرورش در ايران، چنين جايگاهي نداشته و ندارد. نه وزرايي كه آمده اند و رفته اند توانسته اند و يا خواسته اند كه اين جايگاه را به اثبات برسانند، نه مديران ارشدي كه خود را طي ساليان متوالي همه كاره و همه چيز دان آموزش و پرورش جا زده اند در اين مسير كاري كرده اند و نه خود معلمان در اين باره اصراري داشته اند. شايد بيان چنين موضوعاتي خوشايند نباشد اما اين واقعيتي مسلم است كه ارج و قرب ما به اندازه اهميت ما است. تشكل هاي فرهنگيان نيز غير از آن كه داعيه دار پيگيري مشكلات معيشتي معلمان بوده اند قدمي اساسي در جهات ديگر برنداشته اند. مذاكرات هر از چند گاهي با مقامات و مسئولان و كسب امتيازات قطره اي، افتخاري است كه چندان ماندگار نخواهد ماند.
به نظر مي رسد اگر مسير آينده به همين روال ادامه يابد، حتي اگر رضايت نسبي از لحاظ مشكلات معيشتي حاصل شود باز هم معضلات اساسي آموزش و پرورش پابرجاي خواهند بود. آموزش و پرورش فعلي، متشكل از چرخه تكرارها و اشتباهات تمام ناشدني است. عده اي آن بالا نشسته اند و هر از چند گاهي سوژه اي را به وسط مي اندازند و تا مدتي آن را دستمايه خود قرار مي دهند. عمر اين سوژه زماني تمام مي شود و نوبت به سوژه و سوژه هاي ديگر مي رسد. جالب آن است كه گاه خود آموزش و پرورش سردمدار طرح موضوعاتي چون جنبش نرم افزاري، توليد علم، خلاقيت، استفاده از روش هاي مشاركتي در آموزش و غيره مي شود اما باز راه خود را مي رود. گاه خود مديران و تصميم گيرندگان ارشد به نقادان وضع موجود تبديل مي شوند و از چيزهايي ايراد مي گيرند كه معلوم نيست متولي اصلاح آن بايد چه كسي غير از خودشان باشد؟
آموزش و پرورش، معلمان و تشكل هاي مربوطه ابتدا بايد به يك خود باوري برسند. اول بايد باورمان بشود كه مهم هستيم. هرچند كه ممكن است اين موضوع براي خودمان بديهي باشد- كه البته نيست- اما اين باور بايد دوباره و به صورت جدي احيا شود. اگر مهم بودن خودمان را بپذيريم به دنبال اثبات آن خواهيم رفت و در اين صورت مسير ديگري پيش رويمان خواهد بود.
مهم بودن ما به معناي مهم بودن فردي و شخصي نيست، بلكه به معناي اهميت جايگاه دانايي و دانش، اهميت دانش آموزان و يادگيري و اهميت آموزش و پرورش در ساختن دنياي آينده است. در يك كلام، اهميت آموزش و پرورش، اهميتي راهبردي و سرنوشت ساز است.
قرار گرفتن در چنين مسيري، الزامات متفاوتي را به همراه خواهد داشت. با عنايت به فضاي بسته وزارت آموزش و پرورش بايد تشكل هايي به صورت NGO به بررسي و پژوهش در خصوص موضوعات مربوطه بپردازند. بايد مجموعه هايي در آموزش و پرورش وجود داشته باشند كه به انديشه سازي و انديشه پروري اقدام كنند. بايد زمينه براي مدل سازي و نظريه پردازي در آموزش و پرورش فراهم شود. بايد اهرم هايي در جهت ايجاد چالش هاي علمي در آموزش و پرورش وجود داشته باشند. بايد جهت گيري آموزش و پرورش از پرداختن به امور اجرايي و غيرمؤثر به امور پايه اي و علمي تغيير يابد.
در اين مسير، بايد تشكل هاي فرهنگيان نيز دنبال اهداف جديدتر و جدي تري باشند. حاجي تا يك سال ديگر و شايد كمتر خواهد رفت. درست است كه وزير در آموزش و پرورش همه كاره نيست و مجموعه هم بايد اصلاح شود ولي در هر حال، وزير مي تواند نقشي تأثيرگذار داشته باشد. يك وزير مي تواند در جهت گيري اجرايي و يا جهت گيري علمي و با تركيبي منطقي از هر دو، نقشي تعيين كننده داشته باشد. بنابر اين به جاي آن كه بازهم در مقابل عمل انجام شده قرار بگيريم،بايد به پيش بيني شرايط و تعيين موقعيت هاي احتمالي پرداخت. دغدغه يك سال آينده تشكل هاي فرهنگيان بايد «انتخاب وزير» باشد و البته فارغ از هر گونه مسايل سياسي و مصلحت انديشي هاي معمول به طور حتم اين انتخاب نبايد از بين گزينه هاي موجود در بين مديران ارشد باشد چرا كه همه آنها امتحان خود را پس داده اند و اگر چيزي براي عرضه داشته اند ارائه كرده اند.
اگر معلمان و تشكل هاي مربوطه از همان مرحله انتخاب وزير، سفت و سخت پيگير موضوع باشند و نشان دهند كه در مورد مسايل مربوط به خود جدي هستند، در آينده هزينه هاي كمتري براي خواسته هايشان خواهند پرداخت. اعتصاب هاي متفرقه و يا تهديد به اعتصاب و استفاده از فرصت هاي مذاكره، كاركردهاي محدودي داشته اند و خواهند داشت. حداقل از لحاظ اجرايي و سازماني آغاز پيگيري خواسته ها از انتخاب وزير و حساسيت در اين خصوص شروع مي شود. تشكل هاي فرهنگيان چه اهدافي را دنبال مي كنند؟ چگونه مي توان پذيرفت كه در مجموعه يك وزارتخانه، همه كاركنان خواسته هايي داشته باشند اما وزير مربوطه با آنان همدل نباشد و يا بنابه ملاحظاتي نتواند همدلي خود را اعلام كند؟ آيا يكي از اصلي ترين دلايل عدم تحقق خواسته هاي فرهنگيان، ضعف هاي مديريتي وزير و معاونين مربوطه نيست؟
همه انسان ها در زندگي خود ارزش هايي دارند و مسير زندگي و اهداف خود را بر مبناي اين ارزش ها انتخاب مي كنند. ارزش ها مهمند ولي بايد در ميان اين ارزش ها، ارجحيت ها را نيز تشخيص داد. اشتباه در تشخيص ارجحيت ها به تعارض و سردرگمي منجر خواهد شد. در مسايل فرهنگيان نيز به نظر مي آيد ارجحيت ها خوب تشخيص داده نمي شوند و لذا مسير رسيدن به خواسته ها دورتر مي شود.
|