يكشنبه ۷ تير ۱۳۸۳ - شماره ۳۴۲۰
مروري كوتاه بر واقعه سوءقصد به مقام معظم رهبري در سال ۱۳۶۰
اشاره:ششم تيرماه، مصادف با روز ترور مقام معظم رهبري در سال ۱۳۶۰ بود. رهبر معظم انقلاب، كه در آن زمان امام جمعه تهران و نماينده مردم در مجلس بودند، در بين نماز ظهر و عصر، با فتنه گري مجدد منافقين كه از آشوب ۳۰ خرداد آنها چند روزي نگذشته است، مورد سوءقصد قرار گرفتند. از پايگاه اطلاع رساني مؤسسه پژوهشي - فرهنگي انقلاب اسلامي (www.khamenei.ir) به مناسبت اين واقعه تاريخي، بخش هايي را برگزيده ايم كه در پي مي آيد.
***
ششم تيرماه ۱۳۶۰ ساعت يك بعد از ظهر ما بين نماز ظهر و عصر
بوي تند توطئه و ترور، فضاي شهر را در خود پيچيده ا ست شورش مسلحانه منافقين در روز ۳۰ خرداد شكي در اين نگذاشته است كه آنها براي انتقام گيري از مردم، رو به قتل و ترور و انفجار آورده اند و هر لحظه ممكن است نقشه خود را در جايي پياده كنند و كجا براي آنها بهتر از جايي كه در آن به نشر معارف انقلاب اسلامي و كنار زدن ابرهاي تيره تهمت و شايعه پرداخته مي شود.شهر ملتهب است و دلها نگران اما مرد روزهاي سخت، براي حضور در ميان مردم ترديد به خود راه نمي دهد، همانطور كه در اوايل سال ۵۹، هنگامي كه گروهكهاي ضد انقلاب دانشگاه تهران را به پايگاهي براي خود مبدل ساخته و جو رعب و وحشت را بر آن سايه افكن كرده بودند، براي حضور در مسجد دانشگاه و ادامه جلسات خود با دانشجويان، ترديد نكرد و پاي در محيطي گذاشت كه حتي فضاي خلوت و سكوت و سكون حاكم بر آن نيز مي توانست خوف را بر دلها حاكم سازد و به راستي چه جاي ترديد است هنگامي كه پاي وظيفه اي سنگين و خطير در ميان باشد.
ششم تيرماه ۱۳۶۰، ساعت يك بعد از ظهر، ما بين نماز ظهرو عصر
آيت الله خامنه اي در حال پاسخگويي به سوالات است و ضبط صوتها جز يكي در حال ثبت و ضبط كردن سخنان ايشان. جمعيت سراپا گوش است ناگهان صداي انفجاري مهيب، خبر از عملي شدن توطئه اي شوم مي دهد.نماينده امام جراحتي عميق بر مي دارد و محراب به خونش رنگين مي گردد.مردم هراسان و نگران در پي نجات جان امام جمعه و جماعت خويش بر مي آيند اشكها بر گونه ها جاري مي گردد و دستها به دعا بلند.و اراده خداوندي بر آن تعلق مي گيرد كه آيت الله
خامنه اي از ميانه آن آتش و خون، جان به سلامت برد و همچنان دليل و راهنماي جامعه باشد.
بخشي از پيام امام خميني (ره) به مناسبت اين واقعه
...اكنون دشمنان انقلاب با سوء قصد به شما كه از سلاله رسول اكرم و خاندان حسين بن علي هستيد و جرمي جز خدمت به اسلام و كشور اسلامي نداريد و سربازي فداكار در جبهه جنگ و معلمي آموزنده در محراب و خطيبي توانا در جمعه و جماعات و راهنمايي دلسوز در صحنه انقلاب مي باشيد، ميزان تفكر سياسي خود و طرفداري از خلق و مخالفت با ستمگران را به ثبت رساندند.
... من به شما خامنه اي عزيز، تبريك مي گويم كه در جبهه هاي نبرد با لباس سربازي و در پشت جبهه با لباس روحاني به اين مظلوم خدمت نموده، و از خداوند تعالي سلامت شما را براي ادامه خدمت به اسلام و مسلمين خواستارم.

نگاهي به زندگي سياسي شهيد بهشتي(رحمت الله عليه)
راست قامتي جاودانه
009654.jpg
مهدي رنجبر آذربايجان
«اشخاصي بودند كه آنقدري كه من از آنها مي شناسم از ابرار بوده اند از اشخاص متعهد بوده اند كه در رأس آنها مرحوم شهيد بهشتي است.»
«امام خميني(ره)»
زماني كه آيت الله خلخالي قصد اعدام «مقدم» رئيس ساواك را داشت خود مرحوم خلخالي در اين باره مي گويد: خدا رحمت كند بهشتي را، دكتر بهشتي تلفني به من گفت كه زن و بچه ناصر مقدم در خانه من
به تحصن نشسته اند
شهيد بهشتي در مورد دوستان خود مي گويد: با آقايان مطهري موسي شبيري زنجاني
موسي صدر، مكارم شيرازي مرحوم دكتر مفتح، آذري قمي، روحاني، مشكيني
و رباني شيرازي هم مباحثه بودم
وقتي نام بهشتي در مقابل چشمان هركسي كه اندكي با انقلاب و تاريخ آن از شكل گيري تا تولد و حيات چند سال اول آن آشنا است ظاهر مي شود، خود به خود اين اسم را با عباراتي چون شوراي انقلاب، قوه قضائيه، قانون اساسي، مجلس خبرگان، شوراي عالي قضايي، حزب جمهوري اسلامي، لايحه قصاص، مركز اسلامي هامبورگ، ديوان عالي كشور و برخي عبارات ديگر عجين مي يابد. كمتر كسي از آشنايان انقلاب اسلامي ايران را چه در داخل و چه در خارج از كشور مي توان يافت كه با نام بهشتي آشنا نباشد. او نه فقط در هفت تير جسمش مورد ترور واقع شد ، بلكه در طول زندگي پر تلاشش بارها شخصيتش نيز مورد هجوم و ترور جفاكاران كج انديش و دشمنان حسابگر قرار گرفت اما براي عمق بخشيدن به آن آشنايي، اندكي بايد به عقب برگشت و رد پاي او را از محله «لنبان» اصفهان جست و بايد دنبال اين رد پا را گرفت تا به محله «قلهك» تهران رسيد. خانه اي كه به خاطر مالكيت آن ،جفاكاران اشرافيت را به او نسبت دادند و وقتي سادگي سيدمحمد همه اين توطئه ها را خنثي كرد همانها براي سفر او به آلمان بهانه ها آوردند و بهشتي در اوج مشكلات اجرايي كشور مجبور بود يادآوري كند كه رژيم طاغوت به خاطر وساطت  آيت الله خوانساري گذرنامه داده بود تا خواسته آيت الله ميلاني براي اعزام سيدمحمد به هامبورگ اجرا شود. اما سيد داستان ما با اين زخم آشنايي ديرين دارد و آن به زماني برمي گردد كه رژيم طاغوت پس از بازگشت بهشتي از آلمان براي تخريب شخصيت وي به عنوان يكي از نيروهاي مهم مبارز اتهام وهابي بودن را به او مي زند. انگشت اين اتهام براي اين به سوي وي نشانه مي رود كه او مدافع سرسخت وحدت شيعه و سني بود و تلاش مي كرد اختلاف اين دو مكتب را كنار گذارد، چنانچه تعدد دفعات اقتداي متفكران سني به اين عالم تشيع نشانگر اين مطلب بود.
يك بار وقتي پس از اوج گيري جوسازي ها توسط جريان ليبرالها دوستان از وي مي خواهند تا جريان را با امام درميان بگذارد، بيماري امام را بهانه قرار مي دهد و مي گويد حال امام مساعد نيست تا اين مسائل با وي مطرح شود و اين همه در كنار تلاشهاي امپرياليستهاي خبري براي تخريب شخصيت وي بود. نسل جديد انقلاب به ياد دارند كه يك سال در سالگرد واقعه طبس يك سيد روحاني در صحنه تلويزيون ظاهر شده و با جملات انگليسي به پاسخ خبرنگاران مي پردازد .او همان سيدي بود كه در سال ۱۳۱۱ در چهارده سالگي در خانه تحصيلات خود را آغاز كرده بود و در شهريور ۱۳۲۱ به حوزه صدر اصفهان رفته تا سال ۱۳۲۵ كه به قم آمد در آنجا تحصيل نمود. سيدمحمد در تعريف اين سالها مي گويد: «در قم در مدرسه حجتيه اقامت كردم و تا فروردين ۱۳۲۶ به تكميل تحصيل سطح مكاسب و كفايه مشغول بودم. به درس مرحوم آيت الله داماد، اردكاني، يزدي و اساتيد ديگر مي رفتم. از فروردين ۱۳۲۶ درس خارج را در حضور مرحوم آيت الله داماد آغاز كردم و در درس امام خميني(ره) و آيت الله بروجردي هم حاضر مي شدم. علاوه بر اين مدت كوتاهي به درس مرحوم آيت الله حجت و مرحوم آيت الله محمد تقي خوانساري مي رفتم. در سال ۱۳۲۹ به نظرم رسيد كه تحصيلات دانشگاهي هم داشته باشم و در اين فاصله همزمان با اين تحصيلات در دانشكده الهيات هم شركت كردم و داوطلبانه در امتحان ديپلم شش ادبي شركت كردم و تا ليسانس ادامه دادم. سال تحصيلي ۳۰-۱۳۲۹ كه مقارن با سال سوم دانشگاه بود به تهران آمدم.» (بازشناسي يك انديشه ص ۱۵) او در مورد دوستان خود مي گويد: «با آقايان مطهري، موسي شبيري زنجاني، موسي صدر، مكارم شيرازي، مرحوم دكتر مفتح، آذري قمي، روحاني، مشكيني و رباني شيرازي هم مباحثه بودم.» (بازشناسي يك انديشه ص ۲۶) بهشتي به زبانهاي عربي، انگليسي و آلماني تسلط داشت و با زبان فرانسه نيز ناآشنا نبود.
وقتي به صحبتها و كلام شخصيتهاي مختلف در باب اخلاق سيد مراجعه مي كنيم كمتر كسي را مي يابيم كه او را با صبور بودن توصيف نكند و در بعضي از مواقع از صبر و تحمل وي عنان از كف نداده باشد. گذشت، ديگر صفتي است كه او را متمايز مي كند و دقتي كه در مسائل مختلف داشت نگاه او به مسائل اعتقادي و سياسي به گونه اي خاص بود. زماني كه آيت الله خلخالي قصد اعدام «مقدم» رئيس ساواك را داشت ؛خود مرحوم در اين باره مي گويد: خدا رحمت كند بهشتي را، دكتر بهشتي تلفني به من گفت كه زن و بچه ناصر مقدم در خانه من به تحصن نشسته اند. (خاطرات ج ۱ ص ۳۱۱) اين توجه شهيد فقط در اين مورد نبود. يك بار هم به خاطر طلبه اي به نام آشوري كه برخي نظريات التقاطي داشته و مرتد اعلام شده بود، به مسئولين وقت تذكر مي دهد كه آيا در مورد حكم ارتداد وي عجله نكرده ايد. (خاطرات آيت الله خزعلي ص ۱۵۲) و يا ايشان در مورد ساواكي ها تأكيد داشتند كه بايد به كساني كه ممكن است، امكان بازگشت داده شود. اين دقت نظر وي اين اهميت را دارد كه وقتي مي بينيم به راحتي به جريان ليبرالها مي تازد و برخي افكار را التقاطي مي خواند ناشي از نگاه يقيني وي مي باشد.
شهيد بهشتي به دنبال آن فكر اصيل اسلامي و
وحدت گراي خود، هميشه سعي داشت تا جوانب خوب مسائل را بچرباند تا نه تنها از اختلافات بي جا جلوگيري شود بلكه در جايي حتي آن اختلاف را به اتحاد تبديل كند. شايد اين كه زماني كه بر سر تخريب يا حفظ قبر رضاخان به عنوان موزه ديكتاتوران جهان ميان آيت الله خلخالي و بني صدر اختلاف روي مي دهد و خلخالي درصدد انهدام اين قبر منحوس بر مي آيد، در پاسخي ساده به خبرنگاران بر سر اين اختلاف مي گويد: «من معتقدم به اين كه اگر موزه بشود يا نگهداري يا تخريب شود، رسيدگي به آن با حكومت است نه كسي ديگر  و اميدوارم مردم به اين موضوعات توجه كرده و كاري نكنند كه دشواري هاي ديگر براي حكومت به وجود آيد.»(راست قامتان جاودانه تاريخ ص۶۹۴)
مشكل عمده و مهم شهيد بهشتي در دوران بعد از انقلاب برخورد با بني صدر بود .در برهه اي بسيار حساس كه هر عملكردي از او زير ذره بين دشمنان و دوستان قرار گرفته بود تا نهايتاً  به آن نامه يا به عبارتي به درد دل سيد در تاريخ ۲۲/۱۲/۵۹ مي انجامد و حرف دل خود را با خون دل به خدمت امام معروض مي دارد كه: سنگيني وظيفه، فرزندتان را بر آن داشت كه اين نامه را در حضورتان بنويسد و حقايقي را به عرضتان برساند.
جا دارد بگويم جنجالي هم كه شيخ علي تهراني بر سر سيد بزرگوار آورد از يك جهت در راستاي هموار كردن مسير رياست جمهوري براي بني صدر بود. چرا كه با وجود شخصيتي چون بهشتي و نفوذ وي در ميان اقشار مختلف مردم جايي براي بني صدر نمي ماند. غافل از اين كه سيد خود اعلام مي كند كه من هنوز احراز پست رياست جمهوري را تكليف نمي دانم و تكليف بنده فعلاً عمل به وظيفه اي است كه امام بر عهده ام گذاشته است. اما بحث برتري جويي بني صدر بر سيد محمدبهشتي محدود به بحث رياست جمهوري و شوراي انقلاب نيست، بلكه فراتر از آن است و چنانچه خود سيد در نامه اش به امام مي گويد بحث تقابل دو تفكر است.
ريشه هاي اين برتري طلبي را بايد آنجا جست وجو كنيم كه بني صدر در سخني از سخنانش بدون در نظر گرفتن واقعيتهاي تاريخي به بزرگنمايي نقش خود در اروپا پرداخته و اهميت پيش قراولان نهضت اسلامي در آن ديار را ناديده مي گيرد ومي گويد: «عرض كنم يك چيزي كه به گذشته مربوط مي شود و آن اين كه ،آن وقت كه اروپا را ماركسيسم تسخير كرده بود ما دو نفر بوديم از فرانسه (من و حبيبي) دو نفر هم از هامبورگ (آقاي دكتر كارگشا و آقاي هوشي) آمديم و بچه ها را از چنگال ماركسيسم رهانيديم...
دكتر بهشتي در اين مي گويد:« من اول سال ۴۴ به آنجا رفتم تا ۴۹،در آن موقع در فعاليتهاي مربوط به ايجاد انجمن اسلامي دانشجويي فارسي زبان و ايجاد يك حركت اسلامي در برابر حركت كنفدراسيون و تشكل و سازمان دهي و سخنراني و شركت در جلسات بحث و مناظره اينها با ماركسيستها من ايشان را لااقل يك جا هم نديدم.»(شريعتي جست وجوگري در مسير شدن ص ۸۸) بهشتي در برخورد با عقايد بسيار صريح بود. در عين اختلاف و تخالفي كه با هر كس دارد حرفهاي او را مي شنود و با او به بحث مي پردازد چنانچه درباره مهندس بازرگان مي گويد: «من در عين نقد بر آقاي مهندس (بازرگان) هميشه از ايشان تجليل مي كنم؛ اين اگر عيب من است، عيب است و اگر حسن است حسن. بر بينش سياسي ايشان در رابطه با سياست خارجي به خصوص آمريكا و ايران نقد دارم ولي از نقش ايشان در سالهاي ۲۲ به بعد تا سال ۴۲ تجليل مي كنم.» (شريعتي جست وجوگري در مسير شدن ص ۸۸) اين نگاه زيباي سيد محمد تا جايي پيش مي رود كه در اوج اختلافي كه با بني صدر دارد در بسياري از مواقع به عنوان عاملي براي توجيه تضادهاي عملكرد و گفتار بني صدر با فرمايشات امام تبديل مي شود. در جايي در پاسخ خبرنگاري كه پرسيد آيا بين ديدگاه امام مبني بر ايمان به اراده خداوند و تأكيد آقاي بني صدر بر كار و فعاليت تضاد وجود ندارد مي گويد: «امام مي فرمايد ما نبايد اجازه دهيم كه انقلابمان مبدل به يك انقلاب مادي صرف شود كه در آن مردم فقط به نيازهاي طبيعي زندگي فكر كنند. وقتي كه آقاي بني صدر مي گويد ما بايد براي اقتصادمان، بهداشتمان، صنعتمان و ساير زمينه هاي ديگر فعاليت كنيم اين هم درست است، زيرا هيچ كس نمي گويد كه وقتي بشر مي خواهد مطابق با خواست خداوند زندگي كند بايد از نيازهاي مادي خود غافل شود و من بين اين دو عقيده تضادي نمي بينم.»(راست قامتان جاودانه تاريخ جلد دوم ص ۵۱۶) ولي با تمام ملايمتهاي شهيد بهشتي براي دوري از بحران در شرايط ويژه كشور بني صدر چندان ابايي از بحران ندارد و در اين زمينه سراغ نصوص صريح قرآن و اعتقادات اسلامي مردم هم مي رود و با شبهه آفريني سعي در تشويش اذهان دارد؛ به طوري كه در جايي مي گويد اگر بخواهيد در جامعه اي كه اكثريت وسيعي به معناي واقعي گرسنه و بيكارند براي دزدي مجازات دست بريدن قرار دهيد، بعد از مدتي مردم بي   دست خواهند شد. اين سؤال ناشي از بينش سطحي و آشنايي كم او با مباني قرآن است و آن كه نمي داند چندين و چند شرط لازم است تا بريدن دست سارق قطعي شود كه عملاً  كم اتفاق مي افتد. چرا كه چه كسي از سران مذهبي انقلاب است كه نداند قطع يد آيه صريح قرآن است. شهيد بهشتي باز هم در راستاي دستور امام مبني بر پرهيز از مصاحبه هاي بحران زا در پاسخ به خبرنگاري كه اين ديدگاه بني صدر را مطرح مي كند مي گويد: «نظر بنده اين است كه بايد دو چيز را با هم دنبال كنيم. هم با اجراي حدود الهي امنيت به وجود بيايد هم با اجراي برنامه هاي اقتصادي مردم را از گرسنگي و فقر نجات بدهيم. از ايشان بايد سؤال كرد دست نزند آن وقت يعني دزدي را آزاد بگذارند يا زندان ببرند. اين كه فرقي نمي كند اگر در جامعه اي كه فقر و محروميت چنين گسترده وجود داشته باشد بخواهند دزد را زندان ببرند همه جاي اين مملكت زندان خواهد شد. بي شك بايد براي مبارزه با دزدي به اجراي مجازات اكتفا نكرد .بايد براي ريشه كن كردن فقر و محروميت تلاش كرد. اما هيچ كس نمي  گويد كه مجازات را متوقف كنند تا وقتي كه برنامه مبارزه با فقر به ثمر رسيد آن وقت مجازات را شروع كنند. آيا ايشان چنين پيشنهادي دارند.» (راست قامتان جاودانه تاريخ. جلد دوم ص ۵۸۸)
بني صدر اختلاف خود را وقتي از قالب شخصي شهيد بهشتي به تفكر بهشتي انتقال مي دهد كه حزب جمهوري اسلامي براي پست رياست جمهوري پس از رايزني از طرف حزب، جلال الدين فارسي را معرفي مي كند.در اين زمان وي تمام قواي خود را براي تخريب فارسي به كار مي گيرد تا جايي كه در سطح وسيعي به شايعه افغاني بودن آقاي فارسي و غيرايراني بودن وي دامن مي زند. اين مسائل و سنگ اندازي ها تا جايي ادامه مي يابد كه بهشتي رو به پاسخهاي تند مي آورد و در پاسخ نامه سرگشاده بني صدر مي گويد: «تا به حال دو تخلف روشن از طرف ايشان انجام گرفته است: ۱- اين كه رئيس جمهور صورت دارايي خود و همسر و فرزندانش را به ديوان عالي كشور نداده است با وجودي كه دو بار كتباً آن هم با فاصله هاي طولاني فرمهاي لازم براي ايشان فرستاده شده و ايشان از عمل به اين وظيفه خودداري كرده اند. ۲- بر طبق قانون اساسي مصوبات مجلس پس از آن كه از طريق شوراي نگهبان قانون اساسي عدم مخالفتش با موازين اسلام و قانون اساسي تأييد شد براي رئيس جمهور فرستاده خواهد شد و طبق قانون اساسي رئيس جمهور موظف است آنها را امضا و براي اجرا ابلاغ كند... چندين هفته است كه (مصوبه اي) براي رئيس جمهور فرستاده شده و طبق آخرين اطلاعي كه بنده دارم هنوز امضا براي اجرا ابلاغ نشده و اين تخلف صريح از وظيفه رئيس جمهوري برطبق قانون اساس است... متأسفانه آقاي رئيس جمهور اين جنجال روزنامه اي را آغاز كرده اند.» (راست قامتان جاودانه تاريخ. جلد دوم. ص ۶۳۰)
تخريب هاي آقاي بني صدر به جايي مي رسد كه روز ۲۰/۱۲/۵۹ در سرمقاله روزنامه انقلاب اسلامي رسماً دستگاه قضايي را به ايجاد يك بلواي جديد در جامعه تهديد مي كند. سيد محمد بهشتي در نامه خود به امام مي گويد: «ايشان ما را به ايجاد بلوا تهديد مي كند كه اگر دستگاه قضايي بخواهد ايشان را با كساني كه در حوادث روز ۱۴ اسفند دانشگاه تهران زخمي و مصدوم شده و در دادسراي تهران از ايشان شكايت كرده اند از نظر رسيدگي در دو كفه مساوي بگذارد از رياست جمهوري كناره گيري خواهند كرد. آيا ايشان خواهان آن نوع دستگاه قضايي هستند كه اگر كسي از رئيس جمهور شكايت كرد با دو طرف يكسان رفتار نكند؟ لازم است به اطلاع حضرتعالي برسانم طبق سندي كه به مقامات قضايي داده شده و مربوط به دستور كار مراسم ۱۴ اسفند است ،صريحاً گفته شده است كه اگر درگيري پيش آيد مأموران انتظامي موظفند افرادي را كه دستگير مي كنند به گارد رياست جمهوري تحويل دهند.» (كيهان ۸/۱۴/۷۹) و اين در حالي است كه سيد محمد در جلسه اي كه پس از استعفاي دولت موقت بازرگان در قم براي اداره كشور تشكيل شد، برخلاف نظر امام كه مي گفتند بازرگان ديگر در تركيب شوراي انقلاب نباشد براي نفي هر نوع تنگ نظري پيشنهاد مي دهد بازرگان همچنان در شورا باشد و امام مي پذيرد. بهشتي مي گويد: «ما از همان آغاز در پي آن بوديم كه ميدان عمل سازنده آنچنان فراخ و گسترده باشد كه امثال آقاي بازرگان و آقاي بني صدر و آقاي ابراهيم يزدي در سطوح بالا فعاليت داشته باشند... اينها همه دليل بر آن است كه ما با آنها هيچ مسئله شخصي نداريم» (كيهان ۸/۴/۷۹).
اما ديگر اينجاست كه شهيد بهشتي هم تاب نمي آورد و با شمشير آخته در نامه خود به امام مي نويسد: «در تلاشهاي اخير رئيس جمهور و همفكران او اين نكته به خوبي مشهود است كه براي حذف مسئله رهبري فقيه در آينده سخت مي كوشند. اينها در مورد شخص جنابعالي اين رهبري را طوعاً يا كرهاً پذيرفته اند ولي براي نفي تداوم آن سخت در تلاش هستند. در سخنان اخير رئيس جمهور و كلام اخير مهندس بازرگان در امجديه اين مطلب به خوبي مشهود است.» (كيهان ۸/۴/۷۹) ولي باز اين دل پرخون اين دريا دل انقلاب پرتلاطم اسلامي ايران درد دل خود را اين گونه به پايان مي برد: «با همه اين احوال چندي است كه اين انديشه در اين فرزندتان و برخي ديگر قوت گرفته كه اگر اداره جمهوري اسلامي به وسيله صاحبان بينش دوم (بني صدر و بازرگان) را در اين مقطع اصلح مي دانيد ما به همان كارهاي طلبگي خويش بپردازيم و بيش از اين شاهد تلف شدن نيروها در جريان اين دوگانگي فرساينده نباشيم.» (كيهان ۸/۴/۷۹)
قانون اساسي از ديگر اموري است كه هميشه نام و ياد سيد محمد بهشتي را با خود به يدك مي كشد. قانون در مجلسي به تصويب رسيد كه براي خود محيطي بود پر از آراء بزرگان انقلاب اما سيد با درايت و صلابت مثال زدني خاص خود هميشه در اداره آن زبانزد عام و خاص بود. به طوري كه آقاي موسوي اردبيلي در اين باره مي گويد: «واقعاً شهيد بهشتي يكي از خدمات بسيار ارزنده و چشمگيرش كه آن واقعيت و لياقت بهشتي را نشان مي داد اداره جلسه خبرگان بود. اين يك تجربه بود واقعاً ببينيد يك دسته هفتاد نفر، هفتادو دو و چند نفر، هشتاد نفر افرادي كه هر كسي براي خودش حداقل نصفشان از قبيل آقاي مرتضي حائري، از آقاي طالقاني اينها شخصيت بودند يك چنين جلسه اي را اداره كردن و خوب اداره كردن اين يك امتياز بسيار قويي بود و آنجا مرحوم بهشتي خيلي خوب خودش را نشان داد.» (جاودانه تاريخ (از زبان ياران) ص ۱۰۰) اما در باب قانون اساسي و تصويب آن قال و مقال زياد بود. عده اي با وجود قانون اساسي مخالف بودند. عده اي با محتواي آن مشكل داشتند. خلاصه اين كه روند شكل گيري اين قانون روند ساده اي نبود و اين سيد محمد بود كه بايد به عنوان رئيس مجلس خبرگان قانون اساسي به همه اين مشكلات پاسخ مي گفت. در باب ضرورت وجود آن به مخالفان چنين مي گفت: «شما درست است كه در راهپيمايي هاي ميليوني فرياد برآوريد «استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي» ولي اين فرياد ميليوني ممكن است پس فردا، دو سال ديگر، سه سال ديگر كه فاصله زماني پيش مي آيد، تعبير نشود به اين كه از كجا معلوم اينها اكثريت بودند؟ حالا كه ما متأسفانه [در] جو دروغ و حاشا زندگي مي كنيم با اين جو آشنا بوديم. اين جو دروغ و حاشا را در همين تاريخ سي سال اخير ايران تجربه كرده بوديم. خوب يادم مي آيد در جلسه اي كه به همين منظور در مدرسه علوي مقر امام تشكيل شد، عده اي از ما مصر بوديم حالا كه همه دنيا فهميده اند اين ملت جمهوري اسلامي مي خواهد ديگر رفراندوم چه معنايي دارد؟ تاريخ هم ثبت مي كند. درست! ولي اگر چند روز وقت صرف كنيم براي اين فرزند برومند عزيز، يك شناسنامه رسمي صادر كنيم. بنابراين ما با اكثريت بر آن شديم كه بايد رفراندم برگزار شود تا مردم بگويند آري يا نه... ملت گفت: آري؛ يعني با سند براي هميشه ثابت مي ماند كه نظام جمهوري اسلامي متكي است به مردم اين جمهوري اسلامي قانون اساسي هم مي خواهد.» (معمار نظام نوين قضايي ص ۳۳) اما نقش فعال و بسزاي بهشتي در تدوين بند بند اصول قانون اساسي غيرقابل انكار است. مراجعه به مشروح مذاكرات جلسات مجلس خبرگان گواه صادقي است بر اين مدعا علاوه بر آن آقاي علي اكبر پرورش از نزديكان شهيد بهشتي در مسجد امام علي اصفهان در تاريخ
۷/۴/۱۳۷۵ اذعان مي دارد: «ايشان تأكيد فراواني بر تصويب اصل ولايت فقيه داشتند و در اين راه تلاش زيادي صرف كردند تا نهايتاً اين اصل به عنوان اصلي ترين اصول قانون اساسي از تصويب مجلس خبرگان قانون اساسي گذشت.» (معمار نظام نوين قضايي ص ۳۵) شهيد بهشتي وجود نقص و اشكال را در قانون اساسي رد نمي كند و خود براين امر اذعان دارد. اما در اين باب مي گويد: «ما يك قانون اساسي خودماني درست كرديم. متناسب با فرهنگ ما، نياز ما، بافت اجتماعي ما و بعد با رسوم. از ملت خواستيم كه نظر خود را بگويند- آمديد، گفتيد قبول داريم با اكثريت قاطع به دست پخت اين آشپزباشي ها- حالا احياناً شايد بعضي هاشان آشپز ناشي بودند- رأي داديد. اين دست پخت مردمي كه از ميان شما برخاسته اند نواقصي دارد. حتماً نواقص دارد. اما بايد در موقع عمل و تجربه عيني شناسايي شود و به همان طريق كه خود قانون اساسي تصويب شد متهم آن هم پس از گذشت چند سال كه نواقص مشخص شده است با همان كيفيت تدوين و تصويب شود.» (روزنامه كيهان ۷/۳/۶۰)
در جايي ديگر در پاسخ به نظرات مرحوم آيت ا... طالقاني در جواب به پرسش يكي از خبرنگاران كه درباره نظر ايشان در مورد عدم تعجيل در تصويب قانون اساسي و اين كه هنوز زود است و ما مشكلات اساسي در اين باره داريم و فعلاً بايد به آنها بپردازيم تا بعداً سر فرصت به قانون اساسي پرداخته شود تا جايي كه ايشان حتي به صورت قهر دربرخي از جلسات مجلس خبرگان شركت نمي كردند سؤال مي كند، مي گويد: «اين نقطه نظر شخصي ايشان و احياناً عده اي ديگر مي باشد. البته مرحوم آيت ا... طالقاني به عنوان يك شخصيت برجسته و يك رهبر ممتاز و بسيار مؤثر در اين انقلاب مورد احترام بوده اند و هستند و يادشان حالا هم براي ما محترم و گرامي است. ولي مي دانيد كه انقلاب در ادامه كار خودش نقطه نظرهاي رهبري انقلاب را دنبال مي كرد و خود مرحوم آيت ا... طالقاني هم اعلام كرده بودند كه تجربه نشان داده است كه پذيرفتن نقطه نظرهاي امام صحيح تر بوده است. بنابر اين در اين زمينه بايد عرض كنم كه هم عده اي از دوستان اين نظر را داشته و دارند... و هم شخص امام كه تصميم گيري نهايي در انقلاب به عهده ايشان است بر روي اين كار تأكيد داشته و دارند.» (اطلاعات ۱۰/۹/۵۸)
009645.jpg

در كنار همه اين دشواري هايي كه شهيد بهشتي يكه تاز پاسخ به اين شبهات و سؤالات آن هم از جانب كساني كه خود وزنه اي براي انقلاب بودند و گاه اين شبهات و سؤالات اندكي حالت تخريب هم به خود مي گرفت مي گفت: «هرگز اين موارد را به عنوان اختلاف و جدايي نپنداريد... عادت كنيم با هم مشورت و تبادل نظر كنيم، رأي گيري كنيم هر ر أيي اكثريت  آورد براي همه ما محترم باشد.» (جاودانه تاريخ ص ۱۵۴) به هرحال دكتر بهشتي از اول عادت كرده بود كار را بنيادي و اساسي انجام دهد. همان مقطعي كه مدرسه دين و دانش را تأسيس كرد در حالي كه ديگران به دنبال كارهاي طلبگي خود بودند. اما اين كار وي بي دليل نبود. «ايشان فكر مي كرد آن بچه هايي كه از اين مدرسه بيرون مي آيند هر يك در آينده مي توانند يك نويسنده يا يك مبلغ قوي باشند.» (جمهوري اسلامي ۷/۴/۸۰) بنابر اين به جاي مقاله نويسي، مقاله نويس تربيت مي كرد. آيت ا... هاشمي رفسنجاني در مورد وي مي گويد: «يكي از تفاوت هاي ايشان با ديگران اين بود كه ديگران حاضر بودند براي كارهاي سطحي تري وقت صرف كنند اما ايشان مي گفت شما بايد اينجوري حزب و تشكيلات درست كنيد، سيستم حكومت درست كنيد و سال ها طول مي كشد. بعد وقتي به جايي رسيديد مي دانيد چه كار مي كنيد و كلا چيزهاي اصولي را ايشان مطرح مي كردند.» (جمهوري اسلامي ۷/۴/۸۰) از چنين انديشه اي برمي آيد كه در مقابل آماج حملات به قانون اساسي خود يك تنه به همه شبهات جواب دهد و شخصيت خود را در اين راه خرج نمايد. حزبي كردكتر بهشتي آن را تشكيل داد و اداره نمود، نمونه بارز اين تفكر اصيل بود. حزبي كه فراتر از يك حزب بود، يك ائتلاف جمعي نيروهاي انقلاب بود. تمام نيروهاي انقلاب با نظرات و سليقه هاي مختلف در آن دور هم آمده بودند تا جايي كه آيت الله هاشمي رفسنجاني چنين مي گويد: «خاصيت ديگري كه ايشان داشت در حزب هم تجربه كرديم. ديديم ايشان اين افراد را در حزب جمع كرده بود. همين افرادي كه جمع شدند همين جريان هايي است كه حالا با هم حسابي درگير هستند.» (جمهوري اسلامي ۷/۴/۸۰) آري، شهيد بهشتي با حزب جمهوري در حقيقت جبهه اي تشكيل داده بود در قالب يك حزب جبهه اي كه هدفي نداشتند جز مبارزه با دشمنان آرمان هاي انقلاب. لذا پس از كنار گذاشتن طيف ليبرال ها كه رويارويي با آنها به عنوان دشمن مشترك، انسجام بخش حزب بود، بزرگترين هدف حزب كسب شد.اما به هر حال اين حزب و تجربه هم مانند ساير كارهاي شهيد بهشتي كم دشمن نبود، به طوري كه فرخ نگهدار و كيانوري در مناظره تلويزيوني كه در آن ايام برگزار مي شد به راحتي به هم زدن تجمعات گروه هاي ديگر را كه توسط برخي افراد ناآگاه صورت مي گرفت، به حزب جمهوري نسبت مي دهند. اما اين حملات و هجمه ها در مقابل اخلاص و نيت پاك سردمداراني چون شهيد بهشتي هيچگاه جرأت عرض اندام نيافتند. سيد بزرگوار خود در اين باره مي گويد: «اين حزب نه انحصار طلب است نه قدرت طلب و نه نفي كننده ساير احزاب و گروه هاي سياسي اسلامي. ما هر گروه سياسي اسلامي ديگر را كه مؤمن، درستكار و صادق و به انقلاب و رهبري آن وفادار باشد برادر مي ناميم و با اين گروه ها مسابقه مي گذاريم، مسابقه بر سر تقديم مهم ترين خدمت به ملت.» (صداي عدالت ۱/۱۱/۸۰).

نگاه امروز
انديشمند دوران انقلاب و تثبيت
شايد بتوان از يك منظر، شخصيتهاي درگير در يك فرايند انقلابي و نظام تثبيت يافته پس از آن را بر دو گروه طبقه بندي كرد: نخستين گروه، شخصيتهايي هستند كه فعاليتهايشان تنها مصروف عمل انقلابي مي شود و همواره بر التهاب زبانه هاي انقلاب مي افزايند و گروه دوم، اگرچه مي توانند همانند گروه اول در جريان فعاليتهاي انقلابي قرار گيرند، اما در نظريه پردازي و تاسيس نظامي فكري مبتني بر آن كوشش وافري دارند. اين گروه نيز به انديشمندان دوران انقلاب و انديشمندان دوران تثبيت شناخته مي شوند.
با توجه به اين اشاره كوتاه و بي آنكه بخواهيم از نقش و اهميت هر يك از گروهها و انديشمندان يادشده در جريان انقلاب يا پس از آن بكاهيم، مي توان واقعه دردناك هفتم تير ۱۳۶۰ را كه به شهادت بيش از هفتاد و دو تن از مسئولان نظام جمهوري اسلامي انجاميد، حادثه اي دانست كه به قصد آسيب  رساني به جمهوري نوپاي اسلامي طرح ريزي شده بود. از همين رو با نگاهي گذرا به كارنامه فرهنگي و فكري و پيشينه سياسي افرادي كه بواسطه انفجار در دفتر مركزي حزب جمهوري اسلامي به شهادت رسيدند، اين مهم آشكار مي شود كه بيشتر آنها از چهره هايي بودند كه نه تنها در به ثمر رساندن نهال انقلاب تلاش وافري داشتند، بلكه با انديشه ورزي و نظريه پردازي پيرامون انقلاب و جمهوري اسلامي در تثبيت و استقرار آن كوشيدند.
در اين ميان، شهيد آيت الله دكتر سيدمحمد حسيني بهشتي (۱۳۰۷-۱۳۶۰) از برجسته ترين شخصيتهاي شهيد آن واقعه دردناك به شمار مي آيد. شخصيتي كه در كنار استاد شهيد مرتضي مطهري، شهيد آيت الله دكتر مفتح و تني چند از جمله انديشمنداني بود كه در كار نظريه پردازي پيرامون فلسفه انقلاب اسلامي و چگونگي ابتناي نظامي برخاسته از دل آن بر دو محور اسلاميت و جمهوريت برآمد.
پس از پيروزي انقلاب، شهيد بهشتي با وجود مشغله سنگين چه در شوراي انقلاب و چه در مذاكرات مجلس خبرگان و تدوين قانون اساسي و چه در قوه قضائيه، به فعاليتهاي فكري و فرهنگي خود ادامه داد و در باب « شناخت»، «مالكيت در اسلام»، «تعاوني ها»، «لايحه قصاص» و دهها موضوع ديگر به ارائه سخنراني و نگارش مقالات پرداخت.
دكتر بهشتي شخصيت بزرگي بود كه هم در تئوريزه كردن مباني انقلاب و هم در سازماندهي آن نقشي بنيادين داشت. با به شهادت رسيدن رجالي چون دكتر بهشتي و استاد مطهري،هزينه هاي گزاف معنوي و مادي بر جمهوري اسلامي ايران به خاطر محروم ماندن از وجود چنين نظريه پردازان بزرگي تحميل شد .

گفت وگو با دكتر سيد محمدرضا بهشتي پيرامون وجوه انديشگي و شخصيت شهيد آيت الله دكتر سيد محمد حسيني بهشتي
وحي انديش نوگرا
009642.jpg

ياسر هدايتي
شهيد مظلوم آيت الله دكتر سيدمحمدحسيني بهشتي، از فرزندان كم نظير و مردان باصلابت سرزمين اسلامي ايران بود كه اگرچه با وسعت مشرب و انديشه اي باز و همچنين تسلط بي نظير برمجموعه اي از علوم انساني و اسلامي مقام رفيعي در دانش و شناخت براي خود تدارك ديده بود، اما نقش برجسته ايشان در جايگاه سياسي و مديريتي كشور شايد باعث اين شده باشد كه به سهم عظيم ايشان در شناسايي و بازسازي هويت اسلامي - ايراني انقلاب ايران آنگونه كه بايد توجه نشود.آنچه كه امروز ما از اين شهيد بزرگ مي شناسيم چهره اي سراپا شور و عشق و مبارزه است، ولي بايد بدانيم كه شور در راه شكوفايي، عشق به دانستن و مبارزه با ناداني و كج فهمي پرتوي ديگر از وجود آن بزرگوار است.از اين رو به خدمت دكتر سيدمحمدرضا بهشتي استاد فلسفه دانشگاه تهران و فرزند بزرگوار آن شهيد يگانه رسيديم تا پيرامون وجوه انديشگي اين بزرگ مرد انقلاب اسلامي به بحث و گفت و گو بنشينيم. اين گفت و گو در صفحه ۷ آمده است.
اگر شهيد بهشتي به نقد انديشه مغرب زمين مي پردازد از اين منظر است كه مي خواهد از دستاوردهاي مثبت يك جريان تاريخي فكري كه اتفاق افتاده، بهره مند شود ودرعين حال مي داند كه اين جريان با نوع انديشه ديندارانه و روشن بينانه او تفاوتي بنيادي دارد
* شهيد دكتر بهشتي مدون قانون اساسي بودند و در دوران مديريتي خود نيز با قبول مسئوليت هايي مانند رياست قوه قضائيه و رياست ديوان عالي كشور، نقش برجسته حقوقي اي از خود به نمايش گذاردند. اگر اجازه بدهيد مدخل بحث ما همين نگاه حقوقي شهيد بهشتي باشد. بعضي از صاحب نظران حقوق اسلامي را حقوقي تنبيهي مي دانند در مقابل حقوق غرب كه حقوقي ترميمي است. با توجه به اين كه شهيد آيت الله بهشتي به وجه ترميمي قانون خيلي نظر داشت و اصولاً به شرايط جرم زايي و جرم زدايي در جامعه توجهي ويژه داشت؛ نگاه ايشان به حقوق اسلامي چگونه بود؟
- من اين برداشت را كه حقوق اسلامي حقوق تنبيهي است، متوجه نمي شوم . ما در متون حقوق اسلامي مي بينيم كه به شرايط اجتماعي قانون توجه بسياري شده است. مثل رساله الحقوق از امام سجاد كه در آن ۵۳ اصل حقوقي مطرح شده و همه حكايت از وجه  ترميمي دارد. به همين علت من اين توصيف درباره حقوق اسلامي را توصيف رسايي نمي دانم. اگر شما گذشته از تأمل پيرامون ابعاد نظري مسئله و همچنين شيوه هاي عملي احقاق حق در صدر اسلام در زمان حيات رسول خدا(ص) كه در معرض اين مسئله قرار داشته اند نگاه كنيد، متوجه مي شويد كه شيوه و رويكرد حقوقي اسلام، تنبيهي صرف نيست. مرحوم شهيد بهشتي با پيشينه قوي علمي در زمينه علوم اسلامي و ذهن فعال و جوالي كه در فقه داشتند و از طرف ديگر با توجه به آنكه فقه را به عنوان بريده اي از مجموعه  نگاه اسلامي به انسان نگاه نمي كردند يك نوع همه جانبه نگري را در قوانين و حقوق اسلامي دنبال كردند.وقتي ايشان در مسائل حقوقي به يك جمع بندي مي رسند به خوبي مي شود ديد كه چقدر از اين كه اين قانون چه تبعات اجتماعي و اخلاقي را در پي دارد مطلع هستند. در مجموع ،دكتر بهشتي جهت گيري كلي آن چه كه به عنوان بعد انسان شناختي قوانين حقوقي مطرح است ،يك نگاه همه جانبه داشت. فقدان اين بينش را در بعضي از تصميم گيري ها يا قانونگذاري ها كه در حال حاضر صورت مي گيرد مي توان مشاهده كرد. مثل اين كه در عرصه قضايي تصميمي گرفته مي شود در حالي كه ابعاد اجتماعي و اقتصادي آن كمتر مورد توجه است. از جمله
009648.jpg
خصوصيات مرحوم بهشتي اين بود كه ايشان اين توانايي را داشت كه اگر در يك گوشه اي بحث اخلاق مطرح است نگاهش در جاي ديگر هم هست، اگر در بخش حقوق مي انديشد، قلمرو هاي ديگر را نيز در نظر دارد.
شايد يكي از دلايل آن است كه ايشان در درجه اول در بستر قرآني مي انديشيد و بعد انديشه فلسفي و انديشه علمي و پيوستگي اين انديشه ها به خوبي برايش ملموس بود. ايشان قبل از پيروزي انقلاب اسلامي با ديگر جوامع و فرهنگ هاي بيش از بيست كشور جهان آشنا شده بود و چند سالي را از نزديك با پيچ و خم ها و فراز و نشيب  جوامع در ارتباط بود.
دكتر بهشتي در مجموع ذهن كنجكاوي داشت و براي اين كه بتواند از دستاوردهاي انديشه و عمل ديگران بهره مند باشد خودش را با محدود نگري و تنگ نظري از آنها محروم نمي كرد و اين بعد اجتماعي حقوق و قانونگذاري از آن نكاتي بود كه در بعضي گفتارها و نوشتارهاي ايشان مشهود بود و به خوبي نمايان مي ساخت كه اين تأثير يك تجربه زيسته است كه به مدد دانش نظري مي آيد و جمع شدن آن در يك جا باعث مي شد كه يك نوع نگاه گسترده تر و افق بازتري نسبت به مسائل داشته باشند.
* نگاه حقوقي ايشان از چه منابع معرفتي اي برمي خاست؟
- مرحوم بهشتي به عنوان فردي متدين در بستري ديني مي انديشيد و به آنچه كه مي انديشيد باور داشت. يعني وحي را به عنوان يك منبع معرفتي مستقل در كنار منابع معرفتي مختلف كه به ما از ناحيه ديگري غير از آنچه كه دستاورد تلاش هاي خود ماست، نگاه مي كرد؛ به عنوان منبعي كه ارزش قابل ملاحظه اي هم دارد. به هر حال منبع وحي مشخصاً به عنوان منبع معرفت و آگاهي است كه مددكار و راهبر ما در شناخت هاي ديگرمان نيز هست. شهيد بهشتي با فلسفه آشنا بود. نه تنها با فلسفه اسلامي بلكه تا حدود زيادي تلاش كرده بود تا با فلسفه غرب نيز آشنا شود. آشنايي بسيار خوب ايشان با دو زبان غربي يعني انگليسي و آلماني باعث شده بود كه از متون فلسفي غرب به طور مستقيم استفاده كند و اين مسئله در فهم متون و موضوع  يابي از طريق متن اصلي به صورت بي واسطه و اين كه مستقيماً بتواند با انديشمندان و آثار آنها ارتباط برقرار كند، براي ايشان بسيار كارآمد بود. با دستاوردهاي علوم انساني و علوم اجتماعي تا آنجايي كه مقدورش بود آشنا شده بود. با جمع هاي مختلفي در ارتباط بود و جلسات و مباحثات فعالي نيز در قبل از پيروزي انقلاب با ايشان داشت كه خود اين تأثير بسياري در گستره نگاه حقوقي شهيد بهشتي پيدا كرده بود. در مجموع ايشان كوشش كرده بود آنچه را كه مي تواند به عنوان منابع معرفتي كه پايه محسوب مي شوند براي فهم مسائل حقوقي در دسترس داشته باشد.
در كنار همه اينها شهيد بهشتي تجربه را نه به عنوان آنچه كه در علوم تجربي مطرح است، بلكه تجربه زيستي به كار مي گيرد، تجربه اي كه از ديدگاه من ارزش قابل ملاحظه اي دارد، زيرا هم وسعت گسترده تري را دربرمي گيرد و هم چه بسا عمق بيشتر و نقش تعيين كننده تري دارد و باعث مي شود كه ايشان در زمان خودشان شخصيتي كم نظير باشند.
* شهيد بهشتي يكي از متفكرين اسلامي نيز به حساب مي آيند. از متفكريني كه در پايه گذاري فكري اين انقلاب چه قبل از پيروزي و چه بعد از آن نقش عمده اي داشتند. يكي از مباني فكري و معرفتي كه شهيد بهشتي به آن معتقد بود و به نظر مي رسيد سعي در ايضاح و تكامل آن داشت پروژه مدرنيته و رابطه آن با اسلام بود ،به نظر شما نگاه شهيد بهشتي به رابطه اسلام و مدرنيته چگونه بود؟
- مرحوم بهشتي در انديشه خود به يك جمع بندي رسيده بودند و در جهت زندگي عملي مبنادار بودند. شما ممكن است نزد بعضي  از انديشمندان و اهل نظر يك نوع ناهمخواني و آشفتگي ذهني ملاحظه كنيد. وقتي علاقه هاي گوناگون پيدا كرده اند و گاهي در آن گام هايي نيز برداشته اند اما به خاطر عدم جمع بندي شما به عنوان يك ناظر ميان اين يافته ها و اندوخته هاي مختلف يك نوع ناهمگوني ملاحظه مي كنيد.
در اينجا شايد دو اصطلاح براي تبيين بيشتر به كمك ما بيايد يكي اصطلاح Eclectism است،يعني شما انديشه هايي را از جاهاي مختلف برمي گيريد و تلاش مي كنيد كه آنها را در كنار هم قرار بدهيد، به نحوي كه با همديگر ناهمخوان نباشد. اصطلاح ديگر Syncritism است كه ما شايد نزديك ترين واژه اي كه نزديك به آن داشته باشيم التقاط است. يعني ما نسبت به موضوعاتي باوري پيدا كنيم كه اين موضوعات در تعارض هستند.
در Syncritism هيچ هماهنگي بين انديشه ها نمي توانيد برقرار كنيد و در Eclectism شما مي كوشيد كه طبق مبنايي بين انديشه ها همخواني به وجود بياوريد. گاهي شما براي مبنا ايجاد كردن معدلي از نظرات را در نظر مي گيريد و جرح و تعديل مي كنيد تا به يك معدل برسيد.اين هنگامي است كه شما بر اساس مبنايي با نظرات مواجه مي شويد و نگاه نقادانه به آن مي كنيد، يعني هم جنبه هاي منفي و هم جنبه هاي مثبت آن را از نظر مي گذرانيد. با اين مبنا بين نظرات مختلف به يك هماهنگي و همخواني و يك جمع بندي نهايي مي رسيد كه البته كار دشواري نيز هست.
009651.jpg

مبناي شهيد بهشتي مشخصاً انديشه متكي به وحي است. ذهن ايشان به گونه اي بود كه به ورود انديشه ها و جدي شدن مسئله در نزد خودش مجال مي داد. حتي اين انديشه ها جاهايي عمق پيدا مي كرد. اما به هر حال منظر نقادي و داوري منظر ديگري است. منظر داوري ايشان بر اساس برداشتي بود كه از وحي دارد و معتقد است كه اين برداشت، برداشتي در حد بضاعت و ظرفيت اوست و جز در جاهايي كه بتوان به يك جمع بندي قطعي رسيد، آن را نهايي نمي دانست. شهيد بهشتي به عنوان يك عالم ديني در عرصه هاي مختلف علوم اسلامي خودش را به آن سرحدهايي كه مي توانسته به دست بياورد رساند و در عين حال دوچيز را براي خودش محفوظ نگاه داشته، يكي افق باز در نگاه و مجال طرح شدن جدي مسئله است و ديگر اين كه ايشان جزمي سخن نمي گفت. يعني در موارد بسيار نادري است كه قطعيت و يقيني غيرقابل شك را براي سخن خود باور داشت. ايشان ميدان فهم را بازمي گذاشت زيرا فهم ما از دين با توجه به مواجهه ما با مسائل و زمان و مكاني كه در آن قرار داريم فهمي تكامل يابنده است.
لذا شما نادر مي بينيد مواقعي را كه ايشان به جايي مي رسد كه به يقين بگويد اين ديگر جزو چيزهايي است كه به عنوان حداقل ها در دين مطرح است و اگر اين حداقل ها را در دين نداشته باشيم، ديگر دين به صورت موم درمي آيد و شكل هر قالبي را پذيرا مي شود.
از ديدگاه من ديني كه به هر قالبي درمي آيد نمي دانم تا چه حدي مي تواند ارزش داشته باشد. كساني كه در عرصه انديشه هاي فلسفي كار كرده و آشنا باشند مي دانند چه فراز و نشيب هايي در فلسفه طي شده است، مخصوصاً تحولاتي كه در عرصه علوم رخ داده است. در همين فراز و نشيبها ما شايد در بعضي مواقع از اينكه يك فلش روشن در دين ترسيم شده، احساس خرسندي مي كنيم و برداشت من شخصاً از دين اين است كه در مواضعي نقاط استحكامي براي خود دارد و اين استحكام در زندگي من و شما به لحاظ فكري و عملي مي تواند ارزش خيلي مثبتي را ايفا بكند، به همين دليل عرض مي كنم كه در انديشه شهيد بهشتي به هر حال اين داوري در قبال دستاوردهاي علم و فلسفه از منظري ديني، داوري و ارزشگذاري مي شود. البته اين فهم از دين يك فهم زنده و پويا است.
* آقاي دكتر به نظر مي رسد شما از روش شناسي دكتر در نگاه به اين رابطه صحبت كرديد. لطفاً به خود مسئله تقابل و تعامل اسلام و مدرنيته از ديدگاه شهيد بهشتي بپردازيد.
- من هر چه بيشتر درباره آنچه مربوط به مدرنيته است مطالعه و جستجو داشتم احساس كردم كه تلقي خيلي روشني هنوز از مدرنيته وجود ندارد. شايد ما بيش از آنكه با خود اين مفهوم و روند چيزي به نام مدرنيته آشنا شده باشيم از منظرهاي خودمان تلقي هايي را جسته و گريخته از يك روال و جريان تاريخي به دست مي دهيم و تعميم هايي را نيز به آن اضافه مي كنيم و بعد حكم مي دهيم كه چنين هست و چنان نيست.پس تنها من مي توانم اين را خدمتتان عرض كنم كه مرحوم بهشتي با جريان سير تفكر مغرب زمين آشناست و فراتر از تفكر با جريان شكل گيري زندگي براساس تفكر مدرن آشناست و به خوبي تأثيرات اين دگرگوني ها و تحولات نظري در زندگي عملي اين جوامع برايشان ملموس است. بنابراين اگر شهيد بهشتي به نقد انديشه مغرب زمين مي پردازد از اين منظر است كه مي خواهد از دستاوردهاي مثبت يك جريان تاريخي فكري كه اتفاق افتاده، بهره مند شود و در عين حال مي داند اين جريان با نوع انديشه ديندارانه و روشن بينانه او تفاوتي بنيادي دارد و اين در برخورد اوبا مدرنيته موثراست. اين نكته قابل ذكر است كه به تعبير شما در روش مرحوم شهيد بهشتي هم از منظر روش در انديشه و هم از منظر رهيافتهاي فلسفي كمتر مداقه شده و بدان پرداخته شده است و در مواضع متعددي، زمينه اين فراهم است كه بتوان يك كار جدي بر روي آن انجام داد. بنياد نشر آثار شهيد بهشتي مجموعه گفتارهاي ايشان را تا جايي كه مقدور بوده منتشر كرده است. در اين مجموعه ها در بعضي مواضع ضمن بحثهاي مختلف، حرفي است كه برمي گردد به مبنا و روش ايشان كه در نوع خود جالب است.
با توجه به تماس نزديكي كه بنده با ايشان داشتم اين نحوه راهيابي و رهيافت را در مورد ايشان يك نوع خاص ديدم و شايد با تفاوتهايي نسبت به كساني كه معاصر او بودند و اتفاقاً چهره هاي مذهبي اي هم هستند صادق باشد. به همين دليل است كه نسبت به انديشه هاي معاصر خود چه در داخل ايران و چه در خارج از ايران با رويي گشاده و تحملي بالا برخورد مي كنند و در عين حال يك نحوه رهيافت و نگرش خاص نسبت به آنها دارند.
ادامه دارد

سياست
ادبيات
اقتصاد
ايران
علم
فرهنگ
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  ايران  |  سياست  |  علم  |  فرهنگ   |  ورزش  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |